حسین جابریانصاری، دیپلمات، سخنگو و معاون پیشین عربی و آفریقای وزارت امور خارجه بیش از همه چیز، یک خاورمیانهشناس است. جابریانصاری «۷ اکتبر» را از جنس حوادث «نقطه عطفساز» میداند و برای فضای بعد از جنگ غزه، سه سناریو ترسیم میکند. سناریوی اول، غلبه دینامیسمهای مبتنی بر مقاومت. سناریوی دوم، تسلط پویاییهای مبتنی بر روند دودولتی که جهان آن را یک بار تجربه کرده و سناریوی سوم، ترکیبی رقابتی از دو پویایی است. در گفتوگویی که در حاشیه نمایشگاه مطبوعات با جابریانصاری انجام دادهایم، تلاش شده است فضای بعد از جنگ و بایستههای سیاست خارجی ایران در چنین فضایی به بحث گذاشته شود. گفتگو با او را بخوانید.
بسیاری بر این باورند که قبل از ۷اکتبر و بعد از آن، نظم خاورمیانه متفاوت خواهد بود. آیا شما این را باور دارید؟
قطعاً در ۷اکتبر رویداد خیلی بزرگی اتفاق افتاد، اما تلاش میکنند جمعش کنند. این ویژگی سیاست است که ایستا نیست و پویاست. ۷ اکتبر از جنس رویدادهای «نقطه عطفی» است، اما آیا میتوان نتایج این نقطهعطف را تثبیت کرد یا نه، این موضوعی است که باید در روند واقعی تحولات پیگیری و دنبال شود.
منظورتان را بیشتر توضیح میدهید؟
ما و مجموعه مقاومت و در صفمقدم آن مقاومت غزه و ملت فلسطین باید بتوانیم دستاوردهای این تحول بزرگ را حفظ کنیم، اما بیتردید ۷اکتبر خصلت نقطه عطفی دارد.
به سمت کدام طرف؟
۷اکتبر نقطه عطفی به نفع جریان مقاومت، مقاومت فلسطین و ایران بوده است. این حادثه، زلزله ۱۰ریشتری در مفاهیم، چیدمانها و منظومه بازدارندگی اسرائیل ایجاد کرد.
اگر بخواهند این موضوع را به سمت ماجرای دودولتی ببرند، چطور؟
نباید نگران باشیم. ما سه دهه تجربه داریم. قبلاً که موضوع دودولت مطرح شد، در ایران در سطوحی نگرانی وجود داشت که چه میشود، اما اتفاقی نیفتاد.
از دید شما اصلاً امکان عملیکردن راهکار دودولتی وجود دارد یا خیر؟
من به هر دو احتمال کلان میپردازم. یک احتمال این است که از دل ۷اکتبر و این جنگ خونین و نقطه عطف کنونی، مجموعه دینامیسمهای دروناسرائیلی، درونمنطقهای و درونبینالمللی، در سه سطح اتفاق بیفتد که صحنه فلسطین را به سمت صلح و دودولت ببرد. احتمال دوم این است که دینامیسمهای مبتنی بر مقاومت و راهحل مقاومت، در عرصه فلسطین تثبیت شود، یعنی ۷اکتبر دریچه جدیدی باشد بر تعمیق و تثبیت استراتژی مقاومت.
ما از آنچه یک بار تجربهشده، یعنی روند صلح با هدف دودولتی، مؤلفههایی را میدانیم، اما اگر مورد دوم (غلبه دینامیسمهای مقاومت) اتفاق بیفتد، چه مؤلفههایی میتواند داشته باشد؟
دو پروژه باهم نزاع خواهند داشت. یک پروژه این است که برخی طرفهای بینالمللی میگویند صلح را به دلیل روند درونی اسرائیل رها کردهایم. این را قدرتهای جهانی، امریکاییها و سازمانهای جهانی میگویند. میگویند این انفجار و زلزله ۱۰ریشتری ۷اکتبر ناشی از این است که ما دو دهه صلح را رها کردیم و در برابر دینامیسمهای درونی جامعه صهیونیستی و خواستههای اسرائیل تسلیم شدیم، اینها میخواستند روند صلح را هوا کنند و ما هم آن را رها کردیم. نتیجه این شد که اوضاع از کنترل خارج شد و حالا باید آنقدر هزینه کنیم تا دوباره عقربه زمان را به عقب برگردانیم و امواج جدید را مهار کنیم. از دل این دیدگاه، اینطور برمیآید که بعد از دههها از زمان تأسیس اسرائیل تاکنون، آنچه خود را به درست یا غلط جامعه بینالمللی مینامد، برای اولین بار به این جمعبندی رسیده که اینکه صهیونیستها و اسرائیل را رها کرده، به وضعیتی منجر شده است که قابل مهار نیست، بنابراین برای حفظ منافع قدرتها و اینکه اوضاع از کنترل خارج نشود، باید هرچند به شکل جزئی پروژه صهیونیسم مهار شود و این یعنی برآیند موضوع علیه صهیونیستها خواهد بود.
منظورم سناریوی دوم است. این سناریوی دوم چه مؤلفههایی دارد؟
این دو مورد به موازات هم جلو میروند. الان در ایران ممکن است این احساس ایجاد شود که اتفاقی در حال رخ دادن است و ما باید با آن مخالفت کنیم. عرض من این است که ما چرا باید این کار را بکنیم؟ ما باید اولویتسنجی و انرژی را جایی هزینه کنیم که کلان استراتژیها از دست میروند. مورد اول از مورد دوم جدا نیست. ما الان وسط آتش هستیم. وقتی آتش جنگ آرام شد، شک نکنید که سناریوی اول در دستور کار بازیگران بینالمللی قرار میگیرد. در سناریوی اول، از یک امر باید حتماً ممانعت کرد؛ اینکه دوباره با مسئله صلح تنها به عنوان پروژه دیپلماسی عمومی نه یک پروژه واقعی ناظر به اجرا برخورد کنند، یعنی به عنوان یک پرچمی که آن را بالا ببرند و از نام آن سوءاستفاده کنند، بیآنکه اقدامی واقعی انجام دهند؛ کاری که دفعه قبل با سازمان آزادیبخش فلسطین و با همه دولتهای عربی انجام دادند. به ما هم میگفتند که سوار همین قطار شوید. ما سوار نشدیم و نخواهیم شد، چون این بازی است. به رهبر فلسطینی آب نشان دادند، ولی در واقع سراب بود؛ نقد گرفتند و نسیه وعده دادند. رهبر فلسطین را با عنوان اینکه مانع صلح است، حذف کردند، ۲۰سال است که او حذف شده و هیچ اتفاقی هم نیفتاده است. روند صلح را رها کردند و صلح از سوی اسرائیل و در عمل تبدیل شد به یک عملیات فریب بزرگ برای اینکه راه مقاومت و انتفاضه را ببندند. صلح بعد از انتفاضه بزرگ اتفاق افتاد. انتفاضه چهار ساله۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱ که ستون فقرات دولت و ارتش اسرائیل را خرد کرد و اسرائیلیها به شدت نیاز داشتند از زیر این فشار بیرون بیایند. امریکاییها هم به دلیل جنگ کویت به دولتهای عربی قول داده بودند که شما همراهی کنید تا ما عراق را سر جای خودش بنشانیم، ما هم بلافاصله پس از جنگ به شما کمک میکنیم که مسئله فلسطین حل شود.
دهه۹۰ هم که یک دوره گل و بلبل بود و صلح جهانی و ... را مطرح میکردند.
بله، اما همه این حرفها در نهایت به عملیات فریب بزرگ منتهی شد، برای همین من معتقدم کاری که مجموعه مقاومت و ایران باید از آن جلوگیری کنند، این است که با آگاهسازی، ارتباطات دیپلماتیک و اقدامات مختلف اجازه ندهند بازی قبلی بار دیگر تکرار شود. عرض من این است که ما از عنوان دودولت نترسیم و علیه آن سینه سپر نکنیم. ضرورتی برای این کار نمیبینم، اما از یک امر باید جلوگیری کرد و آن این است که به نام دودولت، باز پروژه دیپلماسی عمومی و فریب بزرگ راه بیفتد و ۲۰-۱۰ سال از وقت مردم فلسطین را بگیرد.
یعنی اگر گفتند دودولت، ما هم همراهی کنیم؟!
نه. بنا نیست ما همراهی کنیم. آنهایی که مدعیاش هستند، اجرا کنند. یک بار فلسطینیها را فریب دادند و به نام دودولت، آنها را در یک تونلی بردند و از طرفی دیگر به یک دره پرت کردند و رهبرشان را کشتند. اگر راست میگویند، اجرا کنند. وقتی میگویند دودولت یعنی باید بخشی از کشور فلسطین را از اسرائیلیها بگیرند و یک دولت فلسطینی قابل دوام تشکیل کنند. دلیلی ندارد که ما با این پروژه مخالفت کنیم. مخالفتکردن ضروری نیست، زیرا ما با تحقق بخشی از حقوق فلسطینیها مخالفتی نداریم، البته به شرطی که عملیات فریب نباشد و محقق شود.
منظورتان این است که موافقت نکنیم، ولی مثل دهه۱۹۹۰ با آن مخالفت نکنیم؟
دلیلی ندارد. عرض من این است که این اولویت ما نباشد که برای مخالفت، سینه سپر کنیم. این همان چیزی است که اسرائیلیها و غربیها آن را میخواهند تا بگویند ایران مخالف است، در حالی که نخواستن تشکیل دولت فلسطینی، پروژه صهیونیستی است، اسرائیل مبتنی بر اشغال است. رهبری و جناح حاکم بر اسرائیل است که بیش از دو دهه است حاکم شده و صداهای دیگر را هم خاموش کرده است. نتانیاهو اخیراً اعلام کرد افتخار میکند دو دهه است جلوی پروژه دودولت را گرفته است. باید بگذاریم همان طرفی که مانع ایجاد دولت فلسطینی است، هزینه مخالفت و ممانعت خود را پرداخت کند. من معتقدم ذات مبتنی بر اشغال جنبش صهیونیستی و پروژه اسرائیل، امکان پذیرش دولت دوم در سرزمین فلسطین را ندارد. این بر اساس شناخت از پدیده صهیونیسم و اشغال است. وقتی این گونه است، چه دلیلی دارد که ما بگوییم مخالفیم؟ ما اصلاً همموضع اسرائیل نیستیم. امریکاییها و غربیها میگویند که حامی پروژه دودولت هستند، در حالی که بیش از ۳۰سال است به فلسطینیها سراب نشان دادهاند. اگر واقعاً میخواهند و میتوانند، اقدام کنند، شعار فریبکارانه ندهند. آنچه تاکنون جلوی دودولت را گرفته است، مکانیسمهای درونی جامعه صهیونیستی است که در دو تا سه دهه اخیر به طور مستمر به سمت تقویت راست افراطی رفته است. این جریان معتقد است همه سرزمین فلسطین به آنها تعلق دارد. در چنین نگاهی، جایی برای دولت دوم یعنی دولت مستقل فلسطینی وجود ندارد و تشکیل دولت دوم را به معنای پا گرفتن هستهای میداند که ناقض موجودیت صهیونیسم و اسرائیل است، به همین دلیل در برابر اجرای راهحل دودولتی ایستاده است. ما نباید در این موضوع و هیچ موضوع دیگری به جای اسرائیل و نتانیاهو یا در کنار آنها بایستیم.
اخیراً هم نتانیاهو این را به صراحت گفته که مخالف دودولت است...
دقیقاً، در سناریوی اول خط قرمز ما باید جلوگیری از عملیات فریب به نام دودولت باشد؛ مشابه همان کاری که در مادرید و اسلو با فلسطینیان و کل منطقه انجام شد. ما از دودولت حمایت نمیکنیم، اما از آن جلوگیری نمیکنیم. سناریوی دوم، سناریوی جایگزینی است که مقاومت مطرح میکند و مبتنی بر استراتژی مقاومت است. فرض این سناریو این است که صهیونیسم و اسرائیل، به تعبیر عامیانه جان به عزرائیل نمیدهد، مگر به زور. صهیونیستها یک پول سیاه به کسی نخواهند داد، مگر اینکه مجبور شوند. آنها در سال۲۰۰۰ مجبور به فرار از جنوب لبنان شدند و بیقید و شرط عقبنشینی کردند. در سال۲۰۰۵ هم در غزه این اتفاق افتاد. اگرچه غزه در محاصره اسرائیلیها ماند، اما به صورت زمینی از آن خارج شدند، چون مقاومت و انتفاضهای بود که آن قدر هزینه به اینها تحمیل کرد که ناچار شدند به پشت غلاف غزه بروند. در سطح منطقهای هم، وضعیت نظام رسمی عربی این است که به کلی پروژه دیگری را دنبال میکند. در اوج جنگ غزه و زمانی که کشتار جریان دارد، در عربستان جشنواره رقص و آواز برگزار میشود. با یک فاصله کوتاه در امارات هم رئیسجمهور اسرائیل را دعوت میکنند. در این بستر درونفلسطینی و منطقهای تا وقتی ملت فلسطین و ملتهای منطقه چیزی به طرف مقابل تحمیل نکنند و همچنین در سطح بینالمللی امریکاییها و دیگر قدرتها تا به عنوان امر واقع مجبور نشوند، چیزی نمیپذیرند. راهحل مقاومت این است که میگوید باید آنقدر به صورت مستمر و مداوم در یک مجموعه عملیات فرسایشی مقاومتی و سیاسی، جامعه صهیونیستی و ساختارهای اسرائیل را مستهلک کنید تا مجبور به عقبنشینی شود.
تصور کنید که جنگ غزه فروکش کرده است و راهکار دودولتی را مطرح کردهاند. به نظرتان راهحل موازی مقاومت، اگرچه جنگ نیست، اما مسلحانه است، در حاشیه قرار نمیگیرد؟ اینکه بگویند با راهکار دودولتی دنبال صلح هستند، به صورت ضمنی ایران را به مخالفت متهم کنند، آن را منزوی نمیکند؟
این تفسیری است که اسرائیلیها میخواهند حاکم کنند و در اسلو و مادرید حاکم کردند و وقتی مرحوم عرفات میخواست این بازی را به هم بزند، بلافاصله حذفش کردند، در حالی که در هیچ جای دنیا بدون ادامه مقاومت در برابر یک اشغال قدرتمند کشتارگر ناقض موجودیت شما، دستاورد سیاسی نمیتوان به دست آورد. ویت کنگها با تمام وجودشان میجنگیدند و به موازات آن، کار سیاسی هم انجام میدادند. این پروژه اسرائیلی مورد حمایت امریکاییهاست که میگویند فلسطینیها خود را خلعید کنند و بعد بیایند مذاکره کنند. آخر ماجرا هم همان بلایی میشود که بر سر عرفات آوردند. اگر فلسطینیها و مجموعه منطقه به همان جاده سابق برگردند، این یعنی هدردادن زمان. مصلحت ملت فلسطین و مقاومت فلسطین این است که در عین حال که مقاومت را ادامه میدهد، پروژههای سیاسی را هم ادامه دهد. لزومی هم ندارد که همه کارها را یک جهت انجام دهد، میتواند بازیگرهای مختلفی داشته باشد، اما اقدامات آنها باید تکمیلکننده همدیگر باشد نه رودررو و ناقض همدیگر.
به هر حال وقتی میگویند دنبال صلح هستیم، کار را برای طرف مقابل سخت میکنند. صلح، غلطانداز است.
غلطانداز است، اما در تاریخ همه تجربههای موفق مقاومت تا حصول نتیجه ادامه داشته است. مقاومت تعطیلبردار نیست تا زمانی که عامل مقاومت بتواند حداقل حقوق ملیاش را محقق کند. فلسطینیها هنوز نتوانستهاند هویت ملیشان را پیدا کنند، هنوز نه دولتی دارند، نه موجودیتی دارند، نه توانستهاند قوام یک موجودیت سیاسی را برای خود فراهم کنند. بدون اینکه اهداف فلسطینیها در نسخههای حداقلیاش محقق شود، کدام منطق مقاومتی و سیاسی موفقی میگوید که شما خود را خلعید کن و با آن قدرت زورگویی که در چند ماه ۳۰هزار نفر از مردم تو را کشته، مذاکره کن. نتیجه چنین اقدامی روشن است و آن این است که آخر مذاکره بدهکار هم میشوی. مرحوم عرفات را بدهکار کردند و به عنوان مانع صلح، کشتند. عرفات این بازی فریبکارانه را در فراز آخر عمرش فهمید.
راهحل دوم به کجا منتهی میشود؟
راه دوم، مدیریت استراتژیک یک نبرد درازمدت استهلاکی و فرسایشی علیه اشغالگر است.
با چه هدفی؟
با هدف تحمیل فرسایش به رژیمصهیونیستی و تغییر وضعیت و معادله اشغال.
رژیم و وضعیت جدید چه خواهد بود؟ به هر حال طرف مقابل هدف را مشخص کرده و به درست یا غلط، میگوید انتهای راهی که دنبال میکنم، دودولتی است. انتهای راهحل مقاومت چیست؟
الزام ندارد که ما حتماً نسخه کامل ارائه دهیم، البته ایران طرحی دارد و آن را ارائه هم کرده، ولی عرض من این است که الزامی ندارد ما برای ملت فلسطین تعیینتکلیف کنیم و بگوییم نسخه ما این است.
چنین رویکردی از لحاظ شما مشکلی ندارد؟ اینکه طرف مقابل هدف صریح را مشخص کرده است و ما همچنان در ابهام هستیم؟
ما قیم ملت فلسطین نیستیم، همان گونه که دیگر ملتها یا جنبشها و دولتها حتی نزدیکترین آنها به ما هم. ما قیمشان نیستیم، ما میتوانیم پیشنهاد بدهیم، اما نمیتوانیم نسخه بپیچیم و بگوییم این است و جز این نیست. مهم این است که شما تحلیل درستی از شرایط داشته باشید و افقگشایی داشته باشید و راه را باز کنید. به نظر من ضرورت ندارد که حداقل در سطوح ما راهحل نهایی تکرار شود. ممکن است رهبران، افقهایی را به عنوان اهداف درازمدت اعلام و تأیید کنند که به اقتضای وظیفه رهبریشان این کار را میکنند، اما بنا نیست که آن افقگشاییهای راهبردی دستمالی شود. همه ما وقتی حرف میزنیم، انگار میخواهیم آن را تکرار کنیم، در حالی که باید کار خودمان را بکنیم. راه باید باز شود تا این ملت به سوی اهداف خودش برود. چیزی که الان وجود دارد، این است که ۲۷هزار کیلومترمربع سرزمین فلسطین در اشغال است و الان اسرائیلیها عملاً موجودیت فلسطینی را نابود کردهاند، پس اگر افق استراتژیک، نابودی اسرائیل است، دلیل ندارد که ما هر روز آن را تکرار کنیم. پروژه دودولتی اگر مثل قبل، پروژه فریب و دیپلماسی عمومی است، باید در برابر آن ایستاد، اما اگر پروژهای است که در قالب آن بخشی از حقوق ملت فلسطین محقق میشود، دلیلی ندارد که ما با آن مخالفت کنیم.
یعنی دودولتی یک گام در چارچوب هدف نهایی باشد؟
به نظر من، این هم یک گام است. مثل کندن مو از یک خرس وحشی است. همان ضربالمثل که میگوید «از خرس به مویی». هر گامی به سمت تحققبخشی از اهداف ملت فلسطین، به شرطی که اهداف اساسی این ملت در زمینه رهایی از اشغال و بازگشت آوارگان از بین نرود، خط قرمز ما نیست. معنای حمایت ایران از مقاومت و ملت فلسطین چیست؟ مثلاً ما قطعنامههای بینالمللی را داریم. این معروف شده که ایران مخالف قطعنامههای بینالمللی است. قطعنامههای بینالمللی و مقررات بینالمللی بار هندوانه یا پرتقال نیستند که از هم جدا کنیم. در حالی که اسرائیلیها و حامیانشان چنین رویکردی به قطعنامههای بینالمللی دارند. از اولین روزهای تأسیس اسرائیل، هر قطعنامهای که به نفعشان بوده، به آن متوسل شده و از آن سوءاستفاده کردهاند و هر چه به ضررشان بوده گفتهاند که به آنها ربطی ندارد. مثلاً شما اعلامیه تأسیس اسرائیل را ببینید. این اعلامیه، به استناد دو مبنا، تأسیس اسرائیل را اعلام کرده است؛ یکی، مبنای مشروعیت دینی و تاریخی که به حضور بنیاسرائیل در این سرزمین اشاره دارد؛ اینکه قرنها پیش، بنیاسرائیل در فلسطین بودهاند. خب، خیلی از اقوام و ملتها قرنها قبل در جاهای دیگری بودهاند و از آن چیزی به دست نمیآید. صرفنظر از اینکه اساساً این یهودیانی که الان فلسطین را اشغال کردهاند، همان بنیاسرائیل هستند یا نه، چون برخی بررسیهای تاریخی نشان میدهد یهودیان فعلی، از بنیاسرائیل نیستند، اما حتی اگر ثابت شود اینها، امتداد نسلی بنیاسرائیل هم هستند، چنین حقی برای آنها ایجاد نمیکند که بیایند و ملت فلسطین را آواره کنند و جای آن را بگیرند، چون اقوام و ملتهای دیگری هم هستند که قرنها قبل در نقاط دیگری از جهان زندگی میکردهاند و اگر آن را پایه استدلال قرار دهیم، پس باید کل نقشه جهان را به هم بریزیم.
میخواهید بگویید اسرائیل یک دولت- ملت نیست؟!
این بحث دیگری است که باید به طور مستقل به آن پرداخت. گفتم تعامل اسرائیل با قطعنامههای بینالمللی بر اساس تاکتیک یا به عبارت دقیقتر استراتژی «جدا کن- سوا کن» بوده است. مبنای دومی که در اعلامیه تأسیس اسرائیل آمده مشروعیت سیاسی و بینالمللی و قطعنامه تقسیم مجمع عمومی سازمانمللمتحد است. مبنای اول که به لحاظ سیاسی و حقوقی قابل اتکا نیست. تنها همین مبنای دوم یعنی قطعنامه تقسیم فلسطین میماند. اسرائیل در قبال قطعنامههای بینالمللی، رویکرد «جدا کن- سوا کن» دارد و از آنها سوءاستفاده میکند. قطعنامه۱۸۱ تقسیم مجمع عمومی سازمان ملل، بزرگترین پایه مشروعیت مدعایی اسرائیل در اعلامیه تأسیس اسرائیل است. مطابق همین قطعنامه، بیش از ۴۰درصد سرزمین فلسطین متعلق به فلسطین و دولت عربی است. این قسمت کجاست؟ مگر میتوان به بخشی از قطعنامه چسبید و بخشی از آن را رها کرد؟ دوم همان مرجعی که این قطعنامه را تصویب کرده، بعد از جنگ سال۱۹۴۸، قطعنامه دیگری تصویب کرده به نام قطعنامه۱۹۴ که همان قطعنامه معروف به بازگشت آوارگان است. بر اساس این قطعنامه همه آوارگانی که در اثر جنگ۴۸ آواره شدند، یعنی حدود یکمیلیون فلسطینی در آن تاریخ و الان با همه زادوولدهایشان، حق دارند به خانه و کاشانه خودشان بازگردند؛ نه به فلسطین، بلکه به همان شهر و روستایی که بودهاند بازگردند. قطعنامه سوم، مصوبه عضویت اسرائیل در سازمان ملل متحد است که مشروط بوده و تنها عضو سازمان ملل که عضویت آن مشروط به اجرای کامل قطعنامه۱۸۱ و ۱۹۴ بوده، اسرائیل است، در حالی که آنها نه۱۸۱ را اجرا کردند و نه ۱۹۴ را. میرسیم به قطعنامههای۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت پس از جنگ۱۹۶۷، این دو قطعنامه و قطعنامههای بعدی که همان را تکرار کردهاند هم از سوی اسرائیل اجرا نشده است.
ضمانت اجرایی این قطعنامهها چیست؟
ضمانت اجرای اصلی در واقعیت سیاست جهانی قدرت یک ملت برای پیگیری اهداف خود است. مفروض اصلی استراتژی مقاومت نیز همین است. به زبان عامیانه: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. اما عرض من درباره قطعنامههای بینالمللی این است که مگر اسرائیل و حامیان آن از مشروعیت بینالمللی اسرائیل نمیگویند؟! خب، مشروعیت بینالمللی و قطعنامههای بینالمللی، هندوانه «جدا کن- سوا کن» نیست که خوبهایش را جدا کنند. اسرائیل اگر به استناد یک قطعنامه بینالمللی ایجادشده، متعهد به اجرای قطعنامههای بینالمللی است و باید به همه آنها مقید باشد. قطعنامه۲۴۲ ناظر بر جنگ۱۹۶۷ است و قطعنامههای قبلی را لغو نمیکند. میگوید، اراضی جدیدی که اسرائیل در سال۱۹۶۷ گرفته است را باید از آنها عقبنشینی کند، بنابراین ما با چندگام مواجه هستیم. مطابق قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت، تمامی اراضی اشغالی سال۱۹۶۷ اشغالی است و اسرائیل باید از آنها عقبنشینی کند. طرح دودولت بر همین اساس است. میگویند اراضی۶۷ را باز پس دهید که فلسطینیها دولت خود را بر آن تشکیل دهند، بنابراین اگر تحت فشار بینالمللی و واقعیتهای میدانی دولتی در بخشی از فلسطین، مثلاً اراضی اشغالی۱۹۶۷ تشکیل شود، به شرط اینکه قطعنامه۱۹۴ و بازگشت آوارگان از دست نرود و بقیه حقوق فلسطینیها مطابق مشروعیت بینالمللی و قوانین و قطعنامههای بینالمللی نقض نشود، چیزی از دست نرفته و جزئی از حقوق ملت فلسطین محقق شده است، پس به جای اینکه فقط به راهحلهای صفر و صدی فکر کنیم، راهحلهای میانهای هم داریم، البته ما از صحنه دور هستیم. خود ملت فلسطین باید درباره اینها تصمیم بگیرند. ما فقط میتوانیم ایده بدهیم. خط قرمز ما این است که ملتی که همه حقوق طبیعی و بدیهیاش نقض شده است، بتواند حقوق خود را محقق کند. اینکه این با چه نسخههایی پیگیری خواهد شد، به شرطی که چارچوبهای اساسی اهداف فلسطینیها محقق شود، در جزئیات قابل مناقشه و بحث است و میشود به راهحلهای مختلفی فکر کرد.
روزنامه جوان
دیدگاه تان را بنویسید