بیژن عبدالکریمی: افسار روشنفکران ما دست رسانههای بیگانه افتاده است
نقد آقای روشنفکر از روشنفکران
بیژن عبدالکریمی در مصاحبهای تفصیلی با جوان آنلاین گفت: من در برابر شاهکاری که گفتمان انقلاب در مقابل نظام سلطه انجام داده است، در کنار این نظام هستم تا آخرین قطره خون خودم، اما معتقد هستم همین گفتمان انقلاب که در صحنه بینالمللی شاهکار خلق کرد، در عرصه داخلی برعکس بود
گروه سیاست سایت فردا - بیژن عبدالکریمی را عمدتا به خاطر مواضع و اظهارات منتقدانه میشناسیم. نگاه منتقدانه او اما صرفا به بدنه قدرت و مسئولان نبوده و بعضا به سوی جریان روشنفکری نیست برگشته است. چنانچه چندی قبل با حضور در برنامه تلویزیونی «به افق فلسطین» زبان به نقد جریان روشنفکری گشود و گفت: «من به هیچ وجه اینها را نمیبخشم چراکه بخش وسیعی از روشنفکران ما به دلیل خشم و کینهای که از جمهوری اسلامی و شرایط ایران دارند، از اسرائیل حمایت کردهاند که بسیار دردآور و ننگین است.»
این سخنان وی البته خیلی خوشایند جریانی که پیشتر به بهانه اخراج وی از دانشگاه هیاهو به پا کرده بود، نبود و سبب شد که وی را «منفعتطلبی»، «خوار قدرت» و «تواب» بدانند.
جوانآنلاین در گفتوگویی تفصیلی با این استاد جامعهشناس در پی بررسی سبب این عصبانت جریان روشنفکری برآمده است. اهمیت اظهارات وی در این مصاحبه را در ادامه میخوانید:
* جریان روشنفکری ما به رغم همه ادعاهای خود از هر نوع گفتگو و هر نوع سخن خارج از فضای مجازی، آنچه از امر رایج، متداول و روزمره تبعیت نمیکند، با چه کینهای میخواهد انتقام بگیرد. همه اینها که گفتم عوامل فرعی بود. عامل اول، غیرمهمترین بود، عامل دوم تا حدودی به فرهنگ روشنفکری و انحطاط جریان روشنفکری ما بازمیگردد، اما عامل سومی که من میخواهم با شما در اینجا طرح کنم، آن خشم و کینهای است که نسبت به حاکمیت، گفتمان انقلاب و روحانیت در بخشی از جامعه به خصوص جریانات نوگرا و کسانی که خودشان را به منزله سوبژه مدرن نه سوبژه سنتی تعریف میکنند، دیده میشود. این عنصر و عامل اساسی است. این به نظر من کاملاً قابل فهم است، اما به هیچ وجه قابل تأیید نیست.
* ما انتظار نداریم قدرت سیاسی بیندیشد. انتظار نداریم نیروهای سیاسی بیندیشند. قرار نیست آیتالله جنتی برای ما بیندیشد. ما روشنفکران، دانشگاهیان و متفکران باید تفکر کنیم و بیندیشیم. حالا که این بدن در برخی قسمتها لخت شده است، من باید مغز این جامعه را مورد توجه قرار دهم، ایدهها و اندیشهها را مورد توجه قرار دهم. خود قدرت سیاسی و بخش زیادی از نیروهای سیاسی ما بخشی از مردم هستند، اندیشمند نیستند، صاحبنظر نیستند. این روشنفکران و دانشگاهیان هستند که باید خلأ تئوریک جامعه را پر کنند و راهی بسازند و پیدا کنند. من فکر میکنم جریان روشنفکری در این زمینه بسیار قصور دارد. این قصور، قصور فردی نیست، اخلاقی نیست، این حاصل موقعیت تاریخی ماست، ولی با خود آگاهی یافتن به این قصور ما میتوانیم راهی پیدا کنیم.
*کلمه روشنفکر در ذهن من و خیلی از نقادان من یکی نیست. آنها وقتی از کلمه روشنفکر استفاده میکنند، بیشتر چند چهره مشهور مثل آقای دکتر سروش، محسن رنانی و افرادی از این دست را مدنظر قرار میدهند و آنگاه از من میپرسند که کدام یک از اینها از اسرائیل دفاع کردند. مراد من در واقع جوانان، دانشجویان، استادان دانشگاه، هنرمندان، تکنوکراتها و کارگردانانی مثل جریان خانم برومند که چه هویی کردند او را، هستند یعنی اکثراً کسانی که در فضای مجازی هستند.طبقه متوسط فرهنگی، اینها مراد من هستند.
*شبهروشنفکران همین کسانی هستند که ادعای روشنفکری دارند. خود همین کسانی که ادعای رهبری فکری جامعه را دارند، به نظر من در واقع عمدتاً درکی از نقش روشنفکری خود ندارند و نقش روشنفکری را در یک کنش واحد میدانند و آن حرکت در تعارض دولت، ملت و دائماً به این تعارض دامن زدن و انگشت اتهام را به سمت حکومت گرفتن است، بر اساس توهم «دولت همه توان» اسطوره دولت قدرتمند که گویی دولتها همه کار میتوانند بکنند و، چون نمیکنند، پس نمیخواهند انجام دهند. این کودکانهترین شکل صورتبندی مسئله است، چون خود حاکمیتها معلول شرایط تاریخی هستند.
* کوتولههای احمقی پشت گفتمان انقلاب پنهان شدهاند و فرض کنید اخراجهای بیرویه که شما آدمی مثل عبدالکریمی را اخراج میکنید به نام انقلاب، اما والله هیچ نسبتی این کارها با انقلاب اسلامی ندارد، چون افرادی که در این شرایط بد از مبانی حکمی و معنوی این انقلاب دفاع میکنند، اینها را اخراج و افراد کوتوله را جایگزین میکنند.
*(اخیراًً یک خانم غیرمعروف و شناختهنشده در تلویزیون اعلام کرد مملکت مال حزباللهیهاست.) اینها خیلی نادر هستند و عوامیت وجود دارد. اینها هستهای کوچک، اما مؤثر هم هستند. حول این گفتمان تندروها هم وجود دارند که تیغه دوم تندروهای ضدانقلاب هستند و اینها همدیگر را بازتولید میکنند. من فکر میکنم باید از اپوزیسیون ما یک تعداد عاقل پیدا شوند، از گفتمان انقلاب هم یک تعداد عاقل پیدا شوند که درد این کشور را دارند، این دو همدیگر را پیدا و راهی ایجاد کنند، وگرنه این تعارضات امنیت ملی ما را به خطر میاندازد و حتی دستاوردهای انقلاب را که بچه حزباللهیها روی آن دست میگذارند اینها را هم بر باد میدهند.
*معتقدم کسانی که کشور را حفظ کردهاند، مثل کسانی هستند که در همان برنامه افق من رفته بودم و دیدم. جوان حدوداً ۲۵ سالهای بود که سالها در سوریه جنگیده بود، وقتی در مورد مسائل جنگی صحبت میکرد، میدیدم که چقدر این فرد پخته است، اما وقتی او را با بعضی از جوانهای دانشجو مقایسه میکنم که حالا مسئله و دغدغه شان این است که با دوست دخترشان چه کاری انجام دهند، نشان میدهد که خیلی اختلاف بین این دو کاراکتر وجود دارد. این حرفها مخاطبان نوگرای من را عصبانی خواهد کرد، اما خب واقعیتهایی است که وجود دارد. یک گروه اندکی هستند که قلب گفتمان انقلاب هستند، زندگیهای سادهای دارند. شکمهای آنها خیلی گنده نشده است. از گفتمان انقلاب دکان نساختهاند. بچههایی را میشناسم که هشت سال در جبهه بودهاند، اما حتی کارت جانبازی هم نگرفتهاند که خدای ناکرده خلوص آنها شائبهدار نشود، حتی برای رفتن به حج هم از سهمیه استفاده نکردهاند، اما در مقابل پفیوزهایی هم هستند که پشت گفتمان انقلاب پنهان شدهاند، من به بچههای حقیقی گفتمان انقلاب میگویم که اینها کمر انقلاب را شکستهاند. وقتی مردم میگویند حزباللهی، همان چهرههای کریه و زشت را دیدهاند؛ کسانی که در پشت ریش و چفیه پنهان شدهاند. من به اینها توجه ندارم، اینها طفیلی هستند. باید نیروهای اصیل انقلاب حواسشان باشد.
* من در برابر شاهکاری که گفتمان انقلاب در مقابل نظام سلطه انجام داده است، در کنار این نظام هستم تا آخرین قطره خون خودم، اما معتقد هستم همین گفتمان انقلاب که در صحنه بینالمللی شاهکار خلق کرد، در عرصه داخلی برعکس بود. من به خاطر حفظ آن ارزشهایی که در صحنه بینالمللی خلق شده است کنار انقلاب هستم. میخواهم بگویم که در مسائل داخلی اشتباهات مهمی رخ داده است و اگر این اشتباهات اصلاح نشود، آن دستاوردهای بزرگ صحنه جهانی به خطر خواهد افتاد.
*ایران کشور کوچکی نیست. یک کشور خاورمیانهای مهم و مؤثر است. ما در برابر قدرتهای بزرگ همواره منفعل بودهایم، اما الان بازیگر هستیم، این اتفاق خیلی مهمی است. اگر خواستیم جمهوری اسلامی را هم سرنگون کنیم، اشکالی ندارد، اما این فعالبودن و این کنشگری را باید حفظ کنیم. ... انگار جهان فقط عبارت است از ایران ما و حکومت و اپوزیسیون که در حال نزاع باهم هستند، اما این جهان کدخدا و صاحب دارد و قدرتها اجازه نخواهند داد مسیر سرنوشت خود را به صورت طبیعی طی کنیم و باید قدرتمند باشیم. از اینکه امروز نمیتوانند قدرت سیاسی را به راحتی در کشور ما تغییر دهند، این دستاورد بزرگی است، حتی من عبدالکریمی اگر به قدرت برسم این کنشگری لازمه حکومتداری است. مگر اینکه کسی مثل شاهزاده پهلوی به حکومت برسد که اعلام کرده قرار است ما خود را با نظام جهانی هماهنگ کنیم، یعنی دو دستی تقدیم کنیم. معنی این حرف این است.
*تندروهای دو طرف دو لبه تیغ قیچی هستند. تندروهای این طرف که خیلی محدودیتهای بیمعنایی به جامعه تحمیل کردند و جریان روشنفکری به نظر من گیج و گنگ است. این رویه باعث شد مردم کنشگری لازم را نداشته باشند.ای کاش بخش وسیعی از جامعه به خیابانها میآمدند و حکومت دخالت نمیکرد، حکومت میترسد که این تجمعات به فضاتی ضدحکومتی تبدیل شود.
*به این حرف اعتقاد راسخ دارم که جامعه گم است. افسار روشنفکران ما دست رسانههای بیگانه افتاده است. روشنفکران شناختهشده ما هم وقتی در مسائل اجتماعی صحبت میکنند، تنها نقد اخلاقی حاکمیت میکنند، نقد ساختاری انجام نمیدهند. امروز روشنفکر بودن یعنی فحش به حکومت دادن و در مقابل هیچ راهحلی ارائه نکردن، این شده روشنفکری. روشنفکران ما تبدیل به پیروان مردم شدهاند. امروز فاصلهای بین تودهها و نخبگان نیست. یک استاد دانشگاه و روشنفکر همانگونه صحبت میکند که عمهجان من، راننده تاکسی و قصاب محل، کل حرفشان این است که «آقا یک مشت دزد نادان کشور را به دست گرفتن انشاءالله از شرشون راحت شیم، همه مشکلات حل میشه»، همه حرف این است، حالا یکی از فوکو مثال میآورد، یکی از هابرماس. من دوباره به برنامه بروم، همان حرفها را میزنم، نباید اسیر نفرینهای جامعه بود. بیش از آن به مردم اعتقاد دارم که بخواهم دیدگاههای آنها را تأیید کنم. آنقدر به فرزندانم عشق میورزم که در مقابل برخی خواستههایشان بایستم.
دیدگاه تان را بنویسید