قصه براندازان در شب یلدا به سر رسید!
شبیلدا یکی از موعدهای براندازان بود که در آن وعده سقوط کامل نظام را تا قبل از این شب میدادند! تا آنجا که وقتی کسی مثل فرخنژاد بیوطن گفته بود «باید جشنواره فجر را تحریم کنیم»
شبیلدا یکی از موعدهای براندازان بود که در آن وعده سقوط کامل نظام را تا قبل از این شب میدادند! تا آنجا که وقتی کسی مثل فرخنژاد بیوطن گفته بود «باید جشنواره فجر را تحریم کنیم»، به او حملهور شده بودند که «گاف دادی، مگر جمهوری اسلامی تا بهمن برقرار است!» فتنه اخیر ایران حقیقتاً به همین دلایل یعنی ترکیبی از توهم و دروغ و تخیل، یک اثر خاص بود. در روزهای گذشته حسابهای مجازی رودررو از یکدیگر میپرسیدند آیا شما هم مثل ما از ادامه «انقلاب»! ناامید شدهاید؟! دیشب فضای خیابانها فضای آجیلخریدن و صف میوه و شیرینی بود؛ و البته خیلی از صحنهها نیز نشان میداد برخیها آجیل مصرفی خودشان را برداشتهاند تا به خانه رفقا و پدر و مادر و دوستان خود بروند و در صلهارحام خیلی هم به میزبان فشار اقتصادی نیاورند؛ رسمی دیرین و قدیمی که مردمان بیتکلف سرزمین ایران بهویژه وقتی روستانشین بودند، رعایت میکردند و نه به میزبان برمیخورد و نه میهمان با آن مشکلی داشت. دیشب بسا خانههای ایرانیان مسلمان و دلداده این سرزمین یگانه که قصه هزارویکشب شهرزاد قصهگو را در وصف ماندگاری و پابرجایی این آبوخاک گفتند و شنیدند و به مجازهای تجزیهطلبان و براندازان خندیدند.
قرار بود تا دیشب دیگر خبری از جمهوری اسلامی نباشد! اعتصاب سراسری هم اعلام شده بود. اما هرچقدر که در کوچه و خیابان و شهر به شهر، ایران اسلامی برپا و پررونق بود، براندازان هم در فضای مجازی مغموم و اسیر بودند؛ اسیر هشتگهایی که خودشان ساخته بودند، دربند توهمی که بیشتر از چهار دهه است آنها را به چیزی شبیه جنون کشانده است. در نهایت این یلدا هم شد بانی اتحاد و همبستگی ایران. یعنی آخر همه این اغتشاشات با پادویی وطنفروشان و بیوطنانی مثل فرخنژاد، یک نماد ملی دیگر هم به اسباب اتحاد ملت ما تبدیل شد؛ رسوایی و روسیاهی ماند برای همین بدخواهان.
رونق بازار در توهم اعتصاب
دمدمهای غروب است و چیزی به بدرقه پاییز باقی نمانده است. «هندوانه شب یلدا یادت نره» مرد میانسال با کلاه پشمی و کاپشن شمعیاش کنار خیابان ایستاده و دستهایش را به هم میزند و مردم را برای خرید هندوانه شب یلدا تشویق میکند. موج جمعیت در خیابان از این طرف به آن طرف میرود وهر کس به فراخور توان مالی کیسههای بزرگ و کوچک میوه و آجیل در دست دارد و هندوانه شب یلدا را زیر بغلش گذاشته است. در آجیل فروشیها جای سوزن انداختن نیست. صفی طولانی در برابر صندوق تشکیل شده است. کمی آن طرفتر دور مجمعه بزرگ آجیل شب یلدا با باسلوقها و برگههای هلو وزردآلویی که روی آن خودنمایی میکند، گروه دیگری از خریداران جمع شدهاند تا فروشنده به نوبت برایشان آجیل بریزد.
دست پر ایران
در میوهفروشی انار، هندوانه، ازگیل و خرمالو در گرگ و میش غروب آخرین شب پاییز زیر نور چراغ میدرخشد. پدربزرگها و مادربزرگها در حال سوا کردن میوههای خوش رنگ و لعاب هستند تا میزبان بچهها و نوههایشان باشند. در شیرینی فروشی، اما جوانترها را میتوانی بیینی؛ آنهایی که دلشان نمیخواهد دست خالی به خانه بزرگترهای خانواده و فامیل بروند. این تنها یک قاب کوچک از فضایی بود که شب گذشته میتوانستید در کوچهها و خیابانهای سراسر کشور ببینید. دیشب همه چیز مهیای یک خداحافظی باشکوه از پاییز و استقبالی گرم از سردترین فصل سال بود؛ فصلی که با گرمای حضور پرشور مردم خیلی هم سرمایش حس نمیشد.
منبع: روزنامه جوان
دیدگاه تان را بنویسید