چرا ایرانیان به لندن بدبین هستند؟
چرا ایرانیها به انگلیس بدبین هستند؟ این سؤال در این هفتهها موضوعیتی دوباره یافته است، چه آنکه سفیر انگلیس در تهران گفته بود انگلیسیها هم به ایران بدبین هستند! در حالی که برای بدبینی ایرانیها دلیل منطقی وجود دارد و این گزاره صرفاً یک رجزخوانی سیاسی نیست. مرگ ملکه انگلیس بعد از ۷۰ سال سلطنت باز هم بهانه خوبی است تا با مرور همین هفت دهه سلطنت او، بخشهایی از دلایل منطقی مردم ایران برای بدبینی به انگلیسیها را بشناسیم.
به گزارش ایرنا، روابط ایران و بریتانیای دوران الیزابت دوم را میتوان به دوران پهلوی اول و دوم و جمهوری اسلامی تقسیم کرد. ملیشدن صنعت نفت، کودتای ۲۸مرداد، شکلگیری انقلاب مردم ایران، جنگ تحمیلی، برنامه هستهای ایران و مذاکرات مربوط به آن، از مهمترین نقاط تاریخی در روابط ایران و انگلستان در دوران الیزابت دوم است.
نفت، کودتا و حمایت از دیکتاتوری پهلوی
الیزابت الکساندرا مری ویندزور در حالی ۱۶بهمن۱۳۳۰ ملکه انگلستان شد که یک سال پیش از آغاز سلطنتش، یکی از مهمترین پروندههای روابط کشورش با ایران گشوده شده بود و تهران پس از دههها باج به لندن، تصمیم گرفته بود صنعت نفت خود را از چنگال بریتانیا آزاد و آن را ملی کند. رهبر این جنبش استقلالخواهی در ایران محمد مصدق بود که میتوان پذیرش با اکراه وی در مقام نخستوزیری از سوی «محمدرضا پهلوی» را نخستین شکست انگلستان در دوران پهلوی دوم دانست.
مصدق ۳۰خرداد۱۳۳۰ یعنی سه ماه پس از اعلام ملی شدن صنعت نفت در ایران، در پیامی رادیویی ضمن اعلام خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران خطاب به ملت ایران گفته بود: «امروز روزی است که ما ایرانیان میتوانیم صفحه جدید و مقدسی در حیات سیاسی-اجتماعی خود باز کنیم و پس از ۵۰سال سلطه انگلستان دوره نوینی را در برابر جهانیان و نسل آینده آغاز نماییم.»
به هر روی کشمکشهای پرونده ملی شدن صنعت نفت ایران با شکایت بینتیجه بریتانیا از ایران به دیوان بینالمللی دادگستری در لاهه هلند به اوج خود رسید. دادگاه لاهه حقانیت استدلالهای مردم ایران در ملی کردن صنعت نفت خود را روز ۳۱تیر۱۳۳۱تأیید کرد و مدیریت «شرکت نفت ایران و انگلیس» که در عمل همان سلطه و نه مدیریت انگلستان بود، محدود شد. این حق طبیعی مردم ایران و استقلالخواهی آنها به یکی از مهمترین چالشهای وقت انگلستان با ایران تبدیل شد و در نهایت عامل این استقلال یعنی محمد مصدق را از نخست وزیری برانداخت.
مصدق تاوان مقابله با استعمار انگلستان دوران ملکه الیزابت را با کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ پس داد؛ روزی که رمز کودتا از رادیو بیبیسی اینگونه اعلام شد: «اینجا لندن است و اکنون ساعت دقیقاً ۱۲ نیمه شب است»، این پیام رمز عملیات آژاکس برای سرنگونی دولت محمد مصدق بود؛ سرنگونیای که برای همیشه سرنوشت یک ملت را تغییر داد و مسیر توسعه و استقلال آنها را دههها عقب انداخت. ۱۵۰هزار دلار اختصاصیافته سرویسهای جاسوسی بریتانیا در ایران به امثال شعبان بیمخ رسید و دولت محمد مصدق سرانجام سقوط کرد.
با سقوط دولت مصدق راه برای تداوم سلطه انگلستان بازتر شد و این بار امریکا هم جدیتر از همیشه در صحنه سیاست و اقتصاد ایران حضور یافت و تمام قد پشت محمدرضا پهلوی و اقدامات او ایستاد. نخستین بار ملکه الیزابت دوم، اردیبهشت۱۳۳۸ میزبان پهلوی دوم بود و محمدرضا در این سفر از تلاش سرویس جاسوسی بریتانیا (MI ۶) برای نجات حکومتش از ملکه انگلستان تشکر ویژه کرد و خطاب به الیزابت دوم گفت: مناسبات صمیمانهای که اکنون بین ایران و کشور شما وجود دارد، هیچگاه بر پایهای مستحکمتر از اساس کنونی نبوده است»، ملکه انگلستان هم دیپلم افتخاری مارشال نیروی هوایی را به شاه اهدا کرد.
روابط پهلوی و الیزابت دوم در اواخر دهه۳۰ شمسی به گونهای صمیمانه پیش رفت که گویا آن دولتی که پدر شاه جوان ایران را آواره جزیره سنتلوئیس کرد، جزو بریتانیای کبیر بود. در پی این صمیمیت، ملکه انگلستان هم سال۱۳۳۹ به تهران و اصفهان سفر کرد، انگلیسیها بسیاری از صنایع ایران را به عهده گرفتند و به عامل اصلی سرمایهداری کمپرادور (سرمایهداری وابسته و دلال) در اقتصاد ایران تبدیل شدند. اوج این صمیمیت زمانی بود که پهلوی بهسازی آب لندن را بر عهده گرفت و این در حالی بود که بسیاری از شهرهای ایران به آب آشامیدنی دسترسی نداشتند. روابط تهران- لندن در بالاترین سطح ممکن و تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت.
انقلاب اسلامی در ایران و نقش انگلیس در جنگ تحمیلی
اگر خرداد ۱۳۴۲ را به گفته بسیاری از پژوهشگران، نقطه آغاز انقلاب اسلامی مردم ایران بدانیم، همان تاریخ را هم میتوان آغاز کارشکنیهای انگلستان در مسیر این خواست تاریخی ایرانیان دانست. گرچه برخی با کنار هم چیدن شماری از اتفاقات این دوران در کنار هم توسل به نظریه توطئه این کارشکنیها را انکار میکنند، اما رفتار دولتهای مختلف بریتانیا در دوران سلطنت الیزابت دوم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی انگیزه و اقدام آنها را درباره انقلاب نشان میدهد. گرچه دولت انگلستان پس از پیروزی انقلاب اسلامی آن را به رسمیت شناخت، اما در دوران نخستوزیری «مارگارت تاچر» لندن از تصمیم پیشین خود برگشت و روابط دو کشور ۱۱سال در سردترین حالت خود بود.
فشارها بر جمهوری اسلامی از همان ۲۲بهمن ماه سال ۱۳۵۷ آغاز شد و به شهریور۱۳۵۹ رسید که غرب با تمام قوا پشت دیکتاتور بعث جمع شد و جنگی تمامعیار علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. در این هشت سال سرزمین ملکه، از خدمات جاسوسی تا بهروزترین تسلیحات نظامی را در اختیار صدام حسین قرار داد. اطلاعات محرمانه دفاعی و نظامی ایران در اختیار رژیم بعث عراق قرار میگرفت. خدمات هوایی ویژه (A. A. S) و آموزش واحدهای ویژه هوابرد عراق تنها بخشی از حمایتهای انگلیس از عراق در هشت سال جنگ بود. تحویل تانکهای چیفتن به عراق (به قیمت یکمیلیارد دلار) یعنی همان تانکهایی که به ایران فروخته و مبلغ آن را دریافت کرده بود، فروش هواپیماهای جنگنده «هاوک» (به مبلغ ۲ میلیارد دلار)، تحویل قطعات یدکی تانک و قرارداد فروش جتهای جنگنده «آلفا» نشانههای آشکار همان حمایت تمام قد است.
در توصیف پشتیبانی تمامقد غرب و انگلیس از صدام حسین اظهارات «جیووانی دی استفانو» وکیل ایتالیایی صدام درباره تلاش صدام برای به دست آوردن مواد شیمیایی قابل تأمل است: «به طور مشخص شرکتهایی از انگلیس، آلمان، ایتالیا، هلند و فرانسه در چارچوب تضمین مالی امریکا به عراق کمک کردند. انگلیس از جنگ میان عراق و ایران خوشحال بود، زیرا در جریان این جنگ قیمت نفت خام برنت شمال به اوج رسیده بود.»
تحریمهایی به بهانه انرژی هستهای
پذیرش حضور ایران در جمع معدود کشورهای دارای فناوری غنیسازی اورانیوم و تولید سوخت هستهای، با وجود تحریمها، جنگ و دیگر فشارهای پنهان و پیدا، برای کشورهای غربی و انگلیس به دلیل تمامیتخواهی ناتمام آنها، چندان خوشایند و قابل قبول نبود. این چالش جدید در نظم مورد نظر آنها خیلی زود به زنگ خطری برای آنها تبدیل شد. برای مقابله با این توان جمهوری اسلامی، انگلیس و امریکا و دیگر کشورهای اروپایی بسیج شدند تا با صدور انواع قطعنامهها و تحریمهای حداکثری ایران را از دستیابی به این حق مسلم خود محروم کنند. در کنار این قطعنامههای تحریمی، انگلیس در حمایتهای آشکار و پنهان از رژیمصهیونیستی، ترور دانشمندان هستهای و خرابکاری در تأسیسات ایران را دستور کار قرار داد.
چرا ایرانیان به لندن بدبین هستند؟
اشغال ایران و چشم طمع به تمامیت ارضی، ایجاد قحطی و جنگ داخلی، تحریک دولتهای خارجی و مخالفان داخلی به منظور هجمه علیه ایران، سلطه بر مهمترین منبع اقتصاد ایران یعنی نفت، نقشآفرینی در کودتای ۲۸مرداد، کارشکنی در مسیر انقلاب و فشار بر ایران پس از آن، حمایت از صدام حسین در دوران جنگ تحمیلی، همراهی در اعمال فشار و تحریم علیه جمهوری اسلامی در پرونده هستهای، مهمترین پاسخهایی است که ایرانیان در جواب پرسش بالا میتوانند اعلام کنند. روابط با انگلیس برای مردم ایران در دوران ملکه الیزابت دوم، با خاطرات تلخی همراه شده است که چارلز سوم برای بخشیده شدن این اشتباهات لندن در قبال تهران، راه دشواری را پیش رو دارد؛ راهی که شواهد نشان میدهد، انگلستان برای گام نهادن در آن چندان عزمی از خود نشان نمیدهد و تداوم این بدبینی و خصومت به عنوان سیاستی همیشگی برای آنها تعریف شده است.
جمهوری اسلامی ایران، اما با وجود تمام این فشارها و زیادهخواهیها، راه خود را میانه جهان گشوده و حتی تعریف جدیدی از نظم بینالملل ارائه داده است، مسیر آمده و خصومتهای رفته بر مردم ایران از سوی بریتانیا، همگی در حافظه تاریخی ایرانیان حک شده است، نه فراموش میشوند و نه بخشیده. تکرار سیاستهای منفعتطلبانه الیزابت دوم و مارگارت تاچر علیه مردم ایران از سوی چارلز سوم و لیز تراس این تلخیها را دوچندان کرده است و تاریخ اشغال و کودتا و جنگ را برای مردم ایران بار دیگر زنده خواهد کرد.
منبع: روزنامه جوان
دیدگاه تان را بنویسید