تحلیل از چپ و راست؛
برجام از زوایای مختلف
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
ثمره نهایی خبرهای کذب از گشت ارشاد
محسن مهدیان؛ مدیرعامل موسسه همشهری نوشت: «رسانههای مواجببگیر کاخ سفید و سعودی نوشتند: پرتاب دختر بدحجاب از ون گشت ارشاد. ساعتی نگذشت که خبر اصلی منتشر شد. خانم متهمی که شاکی خصوصی داشته، خود را از خودروی کلانتری و نه گشت ارشاد به بیرون پرت کرده است.
از این دست چند مورد فهرست کنم؟
برخورد گشت ارشاد با خانم بوشهری تکذیب شد. فیلم اساسا برای گذشته و مربوط به برخورد با خرابکاری خیابانی بوده است.
کشتهشدن دختر تبریزی در تعقیب و گریز با گشت ارشاد تکذیب شد. دختر نوجوان بهدلیل عدم تسلط بر رانندگی و نداشتن گواهینامه تصادف کرده بود.
عکس احساسبرانگیز گریه 2زن در خودروی گشت ارشاد، مربوط به عکس خبری از مانور ناجا و نمایش بوده است.
ماجرای برخورد با آببازی و کشف حجاب در تهرانپارس یک دروغ بود. طرف موادمخدر روانگردان مصرف کرده بود.
خانم اهل شهر رشت بهخاطر حجاب دستگیر نشده بود. او در حال مستی و رقص، به ماموران ناجا حمله کرد و البته دستگیر شد.
در ماجرای جنجالی اتوبوس بیآرتی هم خانم سپیده رشنو متهم به کشف حجاب نیست، بلکه اتهام وی تبانی با ضدانقلاب در تبلیغ فساد است که البته باید از خودش در دادگاه دفاع کند.
کارکرد نهایی خبرهای کذب و دنبالهدار در حوزه گشت ارشاد چیست؟
یکم. تکثیر خبر...
خبر اصلی دیده میشود و اما تکذیبیهها خیر. از تکذیب موارد بالا چند مورد را دیده یا شنیدهاید؟
اما اثر مهمتری وجود دارد.
دوم. تقویت...
ممکن است تکذیب خبر را هم ببینید اما همین تکذیب خبر هم کارکرد رسانهای دارد. خبر و تکذیبش باعث میشود اصل مسئله به عنوان یک چالش در ذهنها تقویت شود. شنیدهاید عوام میگویند «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»؛ همان.
ثمرهای از این مهمتر هم وجود دارد.
سوم. بیحسی خبری...
تکذیب خبر را میبینید، اما دچار بیحسی نسبت به تکذیبیه میشوید. گویی تکذیبیه جزیی از روال اداری این دست اخبار است. مرحله شدیدتر وقتی است که بالاخره در بین عملکرد ناجا خطا هم وجود دارد و ترکیب این خطاها با بیحسی منجر به بیاعتمادی به تکذیبیهها میشود.
اما ثمره نهایی از همه این موارد فراتر است.
چهارم. تثبیت...
تثبیت ثمره تکرار است. مهم نیست خبر را باور کنید یا نکنید. تکذیب بشود یا نشود. دروغ باشد یا راست. مهم این است که این ژانر خبری فعال باشد. مهم این است که هر روز «تکرار» شود. ثمره این تکرار در میانمدت، تثبیت یک تصویر معیوب در ذهن مخاطب است که فراتر از تایید یا تکذیب یک خبر است. از بین موارد بالا شما خاطرتان نیست چه خبری تایید یا تکذیب شده است. مهم این است که هر روز خبری با هدف بدنامی قانونگرایی در ماجرای حجاب منتشر شود و شما در معرض اجباری دریافت پیام باشید. پیامی که طراحی شده تا مخاطب را دچار خطای تصویر کند.»
سیاست یک بام و دو هوا درباره برجام
علی مطهری در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «در سال 94 زمانی که برجام در آستانه امضا شدن بود، از داخل و بیرون مجلس فشار وارد میشد که باید در مجلس تصویب شود. میگفتیم این یک توافق اقدام مشترک میان دولت ایران و دولتهای 1+5 است، نیازی به تصویب مجلس ندارد، هیچ یک از کشورهای مقابل هم به مجلس خود نبردهاند. اما چون قرار بر کوبیدن و آزار دولت قبل و مذاکرهکنندگان آن بود، در نهایت دستور رسید که مجلس هم بررسی و تصویب کند. لذا متن توافق را به مجلس آوردند و کمیسیون ویژه تشکیل دادند و صدا و سیما حدود یک ماه جلسات این کمیسیون را که توام با حمله و توهین به دولت و وزیر خارجه بود بهطور مستقیم پخش میکرد. این در حالی است که مجلس فقط باید میگفت آری یا نه و جلسات متعدد غیرعلنی با حضور مذاکرهکنندگان و کارشناسان برای آن کافی بود، همانطور که بیست دقیقه هم برای تصویب یا رد آن کافی بلکه زیاد بود.
جالب این است که امروز که دوباره در آستانه امضای برجام با اضافاتی هستیم، دیگر درخواستی برای تصویب آن در مجلس نیست، بلکه نماینده و غیرنماینده میگوید نیاز به تصویب در مجلس ندارد، همه برای اینکه انگیزهای برای حمله به دولت و مذاکرهکنندگانش وجود ندارد، زمانی تصویب در مجلس لازم بود که میخواستیم رقیب سیاسی را بکوبیم! اتفاقا اکنون مجلس دارد درست عمل میکند نه آن موقع که بیجهت چند ماه وقت مجلس و ملت گرفته شد. مصداق «یک بام و دو هوا» همینجاست: در یک دولت برجام باید در مجلس رسیدگی و یک ماه به دولت فحاشی شود و در دولت دیگر نیازی به رسیدگی برجام با اضافاتش در مجلس نیست.»
غذای کپکزده انگلیسی و میز برجام
مسعود اکبری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «این روزها برخی فعالین و رسانههای مدعی اصلاحات در داخل همصدا با رسانههای معاند از جمله بیبی سی فارسی، صدای آمریکا و اینترنشنال سعودی با تخطئه خطوط قرمز ایران در مذاکرات هستهای، اینگونه القاء میکنند که تیم مذاکرهکننده کشورمان در حال فرصتسوزی است. این طیف همزمان مدعی است که این ایران است که به احیای برجام نیازمند بوده و طرف آمریکایی و اروپایی اصلا نیازی به احیای برجام ندارند و صبر و تحمل طرف غربی هم حدی دارد و تا پشیمان نشدهاند، احیای برجام را با عبور از خطوط قرمز کلید بزنیم و ماجرا را بیش از این کِش ندهیم.
اما آیا واقعیت چنین است؟! آیا آمریکا و اروپا هیچ نیازی به برجام نداشته و صرفا از سرِ دلسوزی برای مردم ایران، پیگیر وضعیت برجام هستند؟! راستی؛ اکنون وضعیت در کشورهای غربی و از جمله اروپا چگونه است؟! به این موارد توجه کنید:
«اینطور نیست که همه غذاهای کپکزده بد باشد. برخی محصولات فاسد و غیرقابل استفاده هم وجود دارند که خوردن آنها بیخطر است.»؛ این توصیه روزنامه «دیلی اکسپرس» خطاب به مردم انگلیس است. این روزنامه انگلیسی به شهروندان در این کشور توصیه کرده که «غذای کپک زده بخورید»!
«در حمام فقط به شستن چهار ناحیه از بدن اکتفا کنید؛ اگر میخواهید پوتین را آزار دهید فقط این چهار ناحیه از بدن را بشویید: کشاله ران، زیر بغل، پاها و باسن. صرفهجویی در آب، به آلمانیها اجازه میدهد تا آزادی (اوکراین) را نجات دهند»؛ این هم توصیهای منتسب به دولت آلمان است که در قالب یک پوستر و طرح گرافیکی به شهروندان در این کشور توصیه شده است. «کراوات نزنید تا در مصرف انرژی صرفهجویی شود»؛ این نیز توصیه نخستوزیر اسپانیا خطاب به مردم این کشور است.
رسانههای اروپایی شهروندان خود را به خوردن غذای کپک زده و اکتفا کردن به شستن زیربغل و... در حمام توصیه میکنند. اینها مصادیق جدید «سبک زندگی در اروپا» است. اروپا اکنون حداقل با 3 بحران دست و پنجه نرم میکند؛ بحران انرژی، بحران خشکسالی و بحران در مواد غذایی.
براساس اخبار منتشر شده در رسانههای غربی، در حدود 2 ماه اخیر بیش از 4 هزار و 600 مورد مرگ و میر ناشی از گرمازدگی در کشورهای آلمان، انگلیس، اسپانیا و پرتغال ثبت شده است. براساس گزارشهای مذکور، در اروپا فقط 20 درصد خانهها دارای تهویه مطبوع هستند و حدود 80 درصد واحدهای مسکونی فاقد دستگاه تهویه مطبوع است.
اخیرا نشریه گاردین انگلیس گزارش داده که در جنگلهای سرتاسر اروپا، منطقهای معادل یک پنجم کشور بلژیک درگیر شعلههای آتش است و به گفته کارشناسان موجهای متوالی گرمای شدید و خشکسالی تاریخی در این قاره احتمالاً باعث ثبت رکوردی جدید در زمینه نابودی جنگلها در اثر آتشسوزی را رقم میزند.
براساس گزارش منتشر شده از دادههای سیستم اطلاعات آتشسوزی در جنگلهای اروپا (Effis) در حدفاصل ژانویه(دی ماه 1400) تا اواسط آگوست سالجاری میلادی(24 مرداد) حدود 659541 هکتار از اراضی طبیعی سراسر این قاره در آتش سوخته است که بیشترین میزان تخریب ثبت شده برای این بازه زمانی از زمان شروع ثبت اطلاعات در سال 2006 است.
همچنین فدراسیون صنایع آلمان (BDI) در بیانیهای هشدار داده است که به خاطر خشکسالی و کاهش سطح آب رودخانه راین بسیاری از تولیدکنندگان این کشور با مشکل جدی و حتی تعطیلی کامل روبهرو هستند. روزنامه گاردین نیز با انتشار گزارشی به تشریح خشک شدن رودخانههای قاره اروپا پرداخت و به نقل از دانشمندان هشدار داد که اروپا میتواند شاهد بدترین خشکسالی در 5 قرن اخیر باشد.
این روزنامه انگلیسی در توصیف وضعیت اسفناک رودخانههای اروپایی نوشت: «در بخشهایی از رود لوار میتوان با پای پیاده از آن عبور کرد؛ طولانیترین رود فرانسه هیچگاه اینقدر آرام جریان نداشت. رود راین به سرعت برای قایقهای در رفت و آمد غیر قابل عبور میشود. در ایتالیا، عمق رود پو ۲ متر کمتر از حد معمول است و در حال فلج کردن محصولات کشاورزی است. صربستان نیز از طرف دیگر در حال لایروبی رود دانوب است.» گاردین اوضاع را در سراسر اروپا اینگونه توضیح میدهد که خشکسالی سطح آب رودخانههای بزرگ را به جریان کم کاهش داده و درست همزمان با کمبود عرضه و افزایش قیمتها احتمال عواقب فاجعهبار برای صنعت، انرژی، تولید غذا و حملونقل را به وجود آورده است.
موج شدید گرما در اروپا و خشکسالی گسترده موجب شده که کشورهای اروپایی از تولید برق هستهای و آبی باز بمانند. بر همین اساس کشورهای اروپایی در یک عقبگرد تاریخی و فاحش به زغال سنگ برای تأمین برق روی آوردهاند.
رسانههای فرانسوی گزارش دادهاند که در حال حاضر بیش
از ۱۰۰ شهر در فرانسه به آب آشامیدنی متکی هستند که توسط کامیون حمل میشود. شرکت تامین آب «تیمز واتر»- که 15 میلیون مشتری در انگلیس دارد- نیز به مشتریان خود درباره طرح توزیع آب بستهبندی و جیرهبندی شده در صورت لزوم هشدار داده است.
در حالی که مردم اروپا در دمای سوزان تابستان برای کارهای مختلف خود از گاز و دیگر انرژیها استفاده میکنند، باید به فکر روزهای سرد زمستان نیز باشند. کارشناسان پیشبینی میکنند اروپا زمستان سختی را در پیش داشته باشد. اواخر هفته گذشته «ماگدالنااندرسون» نخستوزیر سوئد گفت: «ما در بخش انرژی به شرایطی مانند اقتصاد جنگی رسیدهایم، زیرا بهای برق و گاز در این کشور تا سطح بیسابقهای بالا رفته است.» شبکه «سی ان ان» نیز در گزارشی نوشت: «مسئولان خدمات بهداشت ملی در انگلیس اعلام کردهاند که بسیاری از مردم زمستان امسال باید بین وعده غذایی خود و یا گرم نگاه داشتن خانههایشان در مقابل سرما یکی را انتخاب کنند.»
در حال حاضر اروپا و آمریکا برای سپری کردن زمستان سخت امسال شدیدا به کاهش قیمت نفت نیازمند هستند. در این شرایط، احیای برجام از یکسو به کاهش قیمت نفت منجر شده و از سوی دیگر با کنار رفتن موقتی تحریم نفت ایران، میزان عرضه نفت نیز در بازارهای جهانی افزایش مییابد.
شاید برخی بگویند که این بهترین فرصت برای ایران جهت احیای برجام است؛ چرا که همزمان با خلاص شدن اروپا از «زمستان سیاه»، ایران هم با درآمدهای هنگفت بابت فروش نفت، میتواند گشایش اقتصادی در داخل رقم بزند. اما این تصور کاملا سهلاندیشانه و غیرواقعی است؛ چرا؟! به این دلیل که آمریکا و اعضای اروپایی برجام (انگلیس، فرانسه، آلمان) به خوی سلطهگری و غارتگری و عهدشکنی اعتیاد دارند.
تجربههای مختلف در سایر کشورها و همچنین تجربه برجام در سالیان گذشته ثابت کرده که آمریکا و تروئیکای اروپا به محض آنکه خرشان از پل گذشت، به ریش طرف مقابل خندیده و تمامی تعهدات خود را زیر پا میگذارند.
ایران در حال حاضر بدون برجام و بدون FATF هم صادرات نفت خود را افزایش داده، هم درآمدهای نفتی خود را وصول میکند و هم صادرات غیرنفتی را افزایش داده است. پس بنابر دلایل مذکور و دلایل متعدد دیگر- که از حوصله این مطلب خارج است- ایران اکنون در پرونده برجام در موضع برتر قرار گرفته و این آمریکا و اروپا هستند که به احیای برجام نیازمندند.
اما نکته اینجاست که آمریکا و اروپا از طریق رسانههای خود و رسانههای جریان غربگرا در داخل در پی جازدن نیاز خود تحت عنوان «امتیاز ویژه» به ایران هستند. خوشبختانه تیم مذاکرهکننده دولت سیزدهم بدون تاثیرپذیری از هیاهوی رسانهای جریان مدعی اصلاحات، بر شروط اساسی و به عبارتی خطوط قرمز ایران برای احیای برجام پافشاری کرده است.
در ماههای اخیر اروپا تحت فشار آمریکا حداقل دو مرتبه خودزنی و خودکشی کرده است؛ یکبار هنگامی که با زیادهخواهی در پی آن برآمد که ناتو را به اوکراین گسترش دهد و در نتیجه روسیه را وادار به حمله کرد. نوبت دوم زمانی که خلاف منافع راهبردیاش، جنگ و تحریم انرژی با روسیه را به راهانداخت، در حالی که واردکننده انرژی است.
حالا این آمریکا و اعضای اروپایی برجام هستند که باید شروط اساسی ایران از جمله لغو تمامی تحریمها به صورت دائم، ارائه تضمین معتبر و راستیآزمایی را پذیرفته و پرونده ادعایی درباره تسلیحات هستهای ایران را برای همیشه مختومه اعلام کنند.
در پایان ذکر این نکته ضروری است و آن اینکه بهتر است جریان غربگرا یکبار هم که شده از موضع حقارت خارج شده و چشمان خود را بر «غرب بدون روتوش» باز کند. یک سؤال؛ اگر یک مقام ایرانی یا یک رسانه دولتی خوردن مواد غذایی کپک زده و یا اکتفاکردن به شستن زیر بغل در حمام را توصیه میکرد، مدعیان اصلاحات چه میکردند؟! چرا این طیف اکنون در مقابل وضعیت اروپا و آمریکا روزه سکوت گرفته است؟! این رفتار چه نسبتی با منافع ملی دارد؟!»
مارپیچ خطر
عباس شاکری در سرمقاله «شرق» نوشت: «اکنون که سیاست حذف ارز ترجیحی اجرا شده است مخالفت با آن و بحث و جدل در جراید و سایتها مشکلی را حل نمیکند. اما تحلیل و بررسی آن در حیطه نظری و سیاستی میتواند حاوی درسهای آموزندهای باشد. در عین حال من به سیاستهایی از این دست به صورت جزیرهای و مجزا نگاه نمیکنم و در این مبحث میخواهم رویکرد مبناییتر نسبت به آن داشته باشم، ما تا قبل از سال ۱۳۹۷ با این ارز ترجیحی سروکار نداشتیم. وقتی به دنبال اعلام دولت آمریکا مبنی بر قصد خروج از برجام، تنشهای بیثباتکننده ارزی آغاز شد، عدهای به بهانه حمایت از صادرات و محافظت از ذخایر ارزی کشور و بهویژه با حمایت کاسبان تحریم، نرخ ارز را در مسیر بیثباتی و پرشهای بیسابقه قرار دادند. باید توجه داشت بازار ارز ما در دهههای اخیر بهویژه در سالهای اخیر بازار عمیق رقابتی نبوده و نیست، زیرا ما از زمان افزایش چند برابری قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ تاکنون یا مازاد ارزی داشتهایم یا کمبود. در حالی که اگر بازار رقابتی ارز وجود داشت باید قیمت مقدار عرضه و تقاضا را تسویه میکرد. از این گذشته عمده منبع ارزی در طرف عرضه این بازار، درآمدهای حاصل از نفت یا پتروشیمی و میعانات گازی است که در اختیار دولت است و تابع عوامل برونزای خارجی هم هست؛ بنابراین شرط وجود عوامل فراوان ذرهای در طرف عرضه برای شکلگیری بازار رقابت وجود ندارد. در طرف تقاضا، درباره تقاضای معاملاتی ارز عوامل فراوان در بازار حضور دارند، اما تجربه نشان داده که در شرایط کمبود ارزی تقاضای سوداگرانه برای ارز به شدت افزایش مییابد و بازار را تماما بیثبات میکند؛ بنابراین ما بازار ارز به مفهوم دقیق کلمه و به معنای رقابتی آن نداریم. آنچه در این شرایط پرتنش به آن بازار گفته میشود بههیچوجه آن بازاری نیست که در آن قیمت توسط عوامل مرتبط بنیادی (relevant fundamental forces) تعیین میشود و به تخصیص منابع علامت صحیح میدهد و رفاه را ارتقا میدهد؛ بنابراین تا وقتی بازار رقابتی ارز وجود ندارد، باید طوری آن را مدیریت کرد که به صحنه جولان سوداگران و دستهای ذینفع تبدیل نشود، حداقل در شرایط پرتنش، تقاضای ارز را با مدیریت و نظارت صحیح به تقاضای معاملاتی محدود کرد و از شکلگیری و رشد تقاضای سوداگری آن ممانعت کرد. البته در این وضعیت میتوان برعکس هم عمل کرد و در این ساختار غیررقابتی فرمان را به دستهای پنهان منفعتطلب و سوداگران داد تا نرخ ارز را تا جایی که برایشان امکان دارد و قبح ندارد بالا ببرند. متأسفانه عملکردها نشان میدهد که در این چند سال دستهای منفعتطلب و شبهدولتیها در این بازار آشفته به اسم بازار رقابتی تا توانستند در جهت منافع خود بازار ارز و نرخ آن را بیثبات کردند؛ بنابراین نرخهای شکلگرفته در این سالها بیشتر بر تبانی شبهدولتیها و ذینفعان قوی مبتنی بوده است تا بر تعامل و اثرگذاری نیروهای بنیادی و مرتبط اقتصادی؛ ازاینرو تا توانستند گاه و بیگاه نرخ ارز را بالا بردند و نرخهایی در اقتصاد رایج کردند که موجب تورم بالا، کسر بودجه شدید و بیثباتکردن نقدینگی شد نه به رشد سرمایهگذاری و اشتغال کمکی کرد نه موجب صادرات غیرنفتی فناورانه شد. حسابهای سرانگشتی بسیار سادهای وجود دارد که به ما نشان میدهد که این نرخهای ارز موجود چقدر نامرتبط هستند. طبق آمارهای رسمی نقدینگی کشور در سال ۱۳۹۹ نسبت به سال ۱۳۵۷ حدود 13هزارو 600 برابر شده است. تولید ناخالص داخلی حقیقی حدود دوبرابر شده است. بنابراین پتانسیل تورمی نقدینگی (اگر نقدینگی عامل یکه تورم باشد) ششهزارو 800 برابر شده است. اما شاخص قیمت مصرفکننده در سال ۱۳۹۹ نسبت به سال ۵۷ حدود دو هزار برابر شده است. این در حالی است که یک دلار آمریکا در زمان کنونی معادل ۲۵ سنت ۱۳۵۷ قدرت خرید و ارزش دارد. ما به طور اسمی پول ملی را نسبت به سال ۵۷ حدود چهارهزارو 500 برابر کاهش ارزش دادهایم که با توجه به یکچهارم شدن قدرت خرید دلار در این دوره در واقع پول ملی خود را به طور حقیقی در مقابل دلار 18 هزار برابر کاهش ارزش دادهایم که این نه با ششهزارو 800 برابر شدن نقدینگی سازگار است (ضمن اینکه نقدینگی در اقتصاد درونزا شده و در تعیین تورم دست بالا ندارد)
نه با تفاوت تورم داخل و خارج در این دوره سازگار است. هر طور که حساب کنیم نرخ ارز را پنج یا شش برابر مقداری که با رشد نقدینگی و تفاوت تورم داخل و خارج مرتبط است افزایش دادهایم آن هم به اسم بازار ارز. در حالی که بازار عمیق رقابتی ارز اصلا در کشور وجود ندارد و آنچه وجود دارد یک ساختار بازاری غیرشفاف و تنگ و تاریک که جولانگاه کاسبان تحریم و دستهای منفعتطلب است...
بنابراین از دید ما مشکل اساسی این است که به اسم بازار ارز که شکل رقابتی آن وجود ندارد، نرخهای نامرتبطی در اقتصاد رایج کردهایم که با عوامل بنیادی مرتبط سازگار نیست و تنها با منافع صادرکنندگان مواد خام و ذینفعان سازگار است و جز تورمهای بالا، بیثباتی و جابهجایی عظیم درآمد از گروههای زیادی از مردم به عوامل نامولد و کاسبان تحریم و قماریکردن اقتصاد نتیجهای ندارد. در عمل ما این نرخهای ارز بیثبات را که نه از بازار رقابتی به دست آمده و نه با عوامل بنیادی مرتبط سازگار است، در اقتصاد حاکم کردیم و با آن نرخ ارز ترجیحی تعریف کردهایم و بر اساس آن یارانههای هنگفت تعریف کردهایم. اقتصاد کشور بیش از سه دهه است که در مارپیچ نرخ ارز، تورم و قیمتهای کلیدی گرفتار شده است و مدام افزایش نرخ ارز تورم ایجاد میکند و تورم موجب بالارفتن دوباره نرخ ارز میشود. در حین بکش پسکش نرخ ارز و تورم درآمدها جابهجا میشود، فضای اقتصادی ملتهب و افقهای تصمیمگیری کوتاه میشود و طبقات متوسط و پایین و عوامل تولید واقعی بهشدت آسیب میبینند، در این فضای ناپایدار رشد سرمایهگذاری و تولید و ایجاد اشتغال به شدت محدود و کسر بودجه دولت تشدید میشود و هر بار که این کنش - واکنش نرخ ارز - تورم تکرار میشود مردم و اقتصاد هزینههای بیشمار پرداخت میکنند و متعاقب آن دولت یارانه جدید تعریف میکند و بهجای اینکه به خاطر هزینهها و فشارهایی که بر مردم و اقتصاد وارد کرده است به مردم بدهکار باشد از آنها طلبکار میشود؛ بنابراین دیر یا زود دوباره فلان متغیر کلیدی را بالا میبرند، تورم درست میشود و دوباره باید ارز را بالا ببرد و... .
بنابراین از دید ما مشکل اصلی وجود این مارپیچ خطرناک است. مشکل اصلی و علت تورم، کسری بودجه، رشد بالای نقدینگی و رشد پایین تولید و سرمایهگذاری و... بیثباتکردن پول ملی و بیارزشکردن مستمر آن است. بنابراین نرخهای ترجیحی و یارانههایی که بر اساس پرشهای ناموجه ارزی تعریف شده و موضوعیت مییابد، مبنای منطقی و منصفانه ندارد. همه تأکید ما این است که این مارپیچ خطرناک را متوقف کنید. طبق نظریه پولی و تورمی تعیین نرخ ارز، شاخص قیمتها از سال ۱۳۵۷ تا امروز دو هزار برابر شده، ارزش دلار آمریکا به یک چهارم تقلیل یافته و نقدینگی مستعد برای پوششدادن تولید حقیقی ششهزارو ۸۰۰ برابر شده است. بنابراین این نرخ ارز رایج کنونی ۵، ۶ برابر، نرخی است که با نظریه برابری قدرت خرید و نظریه پولی و تورمی تعیین نرخ ارز به دست میآید. گفته میشود هزینه تولید در کشور ما بالاست و اگر ما بخواهیم کالا صادر کنیم باید نرخ ارز بالا باشد. پاسخ ما این است که وقتی در بسیاری از صنایع شما مسئله محوری مقیاس را نادیده گرفتهاید و تشکیلات تولیدی را در ابتدای منحنی LAC قرار دادهاید، جبران نادیدهگرفتن ابتداییترین اصول اقتصادی یعنی رعایت مقیاس بهینه را که نباید مردم پرداخت کنند. پرشدادن نرخ ارز به نرخهای بالاتر از آنچه متغیرهای بنیانی فوق اقتضا میکند، تشویق ناکارایی، نابلدی، فساد و سوءمدیریتهای گسترده است. وقتی چند بار استراتژی توسعه صنعتی ارائه میکنیم و در آن به عامل حیاتی و در عین حال ابتدایی مقیاس اشارهای نمیکنیم، در عمل هزینههای تولید را به چند برابر متوسط جهانی افزایش میدهیم. راهحل آن اصلاح مقیاس و ایجاد نقشه صنعتی واقعگرا و قابل اجراست، نه بیحیثیتکردن پول ملی.
بنابراین از دید من باید ترجیحیبودن ارز و یارانههای ادعایی را در این چارچوب تحلیلی که ارائه کردم، ارزیابی کرد. در این چارچوب، مسئله کاملا متفاوت میشود و اشارات سیاستی آن نیز متفاوت خواهد بود. اینهمه بیثباتی، این شکاف طبقاتی، این رشد بیرویه فقر، رواج بزهکاری و سرقت، رشد پایین سرمایهگذاری و تولید، نتایج منطقی بازیکردن اینگونه با نرخ ارز است و دولتها اگر این مارپیچ را از کار نیندازند، مشکلات یادشده بهطور فزایندهای بازتولید خواهد شد و جامعه روی ثبات به خود نمیبیند. بنابراین باید ریل سیاستگذاری را از اساس تغییر داد و مارپیچ مذکور را از کار انداخت. اساسا اینکه تورم دورقمی، بالا و نامتناسب برای چند دهه در کشور ماندگار شده است، بهطور عمده معلول بیثباتی نرخ ارز است و بازتولید تورمهای بالا در کشور و اوجهای تورمی نیز حاصل شوکهای ارزی بوده است.
اساسا اصلاح و جراحی باید مبنای منطقی داشته باشد. این چه اصلاحات و جراحیای است که روز به روز نیروی انسانی را در مقابل میلگرد، آهن، پلاستیک و خودروهای بیکیفیت و اخیرا هم در مقابل غذا و دارو بهشدت بی ارزش میکند و عدم تناسب منطقی میان منظومه قیمتها را به بدترین وضع میرساند؟ آیا فرار مغزها و سرمایهها، قماریشدن اقتصاد، افت رشد تولید و سرمایهگذاری و گسترش و تعمیق فقر و شکاف طبقاتی، پیامد محتوم این نوع جراحیها و اصلاحات نیست؟ در این چند سال اخیر که حدود ۱۰ برابر پول ملی را بیارزش کردهایم، ذخایر ارزی حفظ و فرار سرمایه کم شد؟
اما درباره سیاست حذف ارز کالاهای اساسی؛ با وجودی که تصمیمی است که گرفته شده و در حال اجراست و نباید خیلی به آن دامن زد، اما ارزشیابی مختصر آن، درسهای گوناگونی برای آینده دارد. وقتی میخواستند این کار را انجام بدهند، ادعا شد ارزهای اختصاصیافته برای این کار صرف خرید نهاده برای دام و طیور نمیشود و دامدار و مرغدار میگوید نهاده وارداتی در اختیار ما قرار نمیگیرد و ارز آن صرف خرید کالاهای دیگر و فروش آنها به نرخهای بالا میشود. همچنین گفته میشد قاچاق محصولات مشمول این ارز بهشدت افزایش یافته است. دلیل دیگری که آورده میشد، این بود که قیمت کالاهای مشمول این ارز ثابت نمانده و بهشدت افزایش یافته و به مصرفکننده اصابت نکرده است. بنابراین حذف ارز تخصیصیافته برای این کالاها یک امر ضروری است. البته وقتی نرخ ارز موجود که مدام در حال افزایش است و چندین برابر نرخ مبتنی بر عوامل بنیادی مرتبط است، نرخ بازاری تعادلی در نظر گرفته میشود و مبنا قرار میگیرد، طبیعتا زمینههای فساد از ناحیه تفاوت نرخ ترجیحی و نرخ آزاد به وجود میآید؛ بااینحال، نه به آن شدت و حدتی که سیاستگذار و رسانهها ابراز میکردند. اینکه گفته میشد این کالاها گران شده و اختصاص ارز ترجیحی مانع گرانی آنها نشده است، جای بحث و تردید دارد. وقتی در این چند سال قیمت دستمزد کارگر چند برابر شده، قیمت حملونقل آنها چند برابر شده، سایر هزینههای دیگر متناسب با تورم گران شده، طبیعی است که قیمت این کالاها هم بالا میرود؛ اما نه به تناسب سایر کالاها. آمارها هم نشان میدهد که تورم کالاهای مذکور از تورم عمومی کمتر بوده است. در هر صورت، پیامد منطقی این ادعاها اگر صحیح باشد، باید با اجرای این سیاست قیمت این کالاها و هیچ کالای دیگری افزایش نیابد. در کنار این ادعا، عدهای نیز با ادعای اینکه کار مدلی و کمی آنها نشان میدهد تورم ناشی از این سیاست ۵، ۶ درصد بیشتر نخواهد بود، بر ضرورت این کار پافشاری میکردند؛ اما وقتی انجام شد، دیدیم چگونه قیمت کالاهای مشمول بهشدت افزایش یافت و اثرات قیمتی این سیاست برای کالاهای مشمول تا چند ماه بعد بیشتر هم میشود و به جای چند قلم محدود کالا، دهها و صدها و بلکه هزاران کالا با پرش قیمت مواجه شدند و طبقات پایین و متوسط بهشدت تحت تأثیر قرار گرفتند. نکته جالب این است که قرار شد با دادن چندصد هزار تومان به هر نفر از گروههایی از مردم آنها را جبران کنند. نکته جالبتر این است که این کار را هم به اجرای عدالت تعبیر میکنند. دلیل این هم آن است که با یک حساب ساده جزئینگر، تفاوت قیمت چند کالا را در نظر میگیرند و بخشی از آن را بهعنوان یارانه نقدی به افرادی میدهند. دیگر اثرات غیرمستقیم و اثرات زلزلهوار تورمی آن که طبقات پایین و متوسط را در مضیقه شدید قرار میدهد، در نظر نمیگیرند؛ درحالیکه این تورم مصداق ظلم به آنان است. تنزلدادن عدالت به داستان تلخ یارانه نقدی نیز معضل دیگری است که باید بهطور جداگانه به آن پرداخت.
حالا هم که این سیاست اجرا شده و زلزله در قیمتهای مرتبط و نامرتبط ایجاد کرده است، میگویند به خاطر افزایش قیمت نهادهها در بازارهای جهانی است.
افزایش قیمتهای جهانی چند ماه قبل اتفاق افتاد و اندازه آن با این افزایشهای قیمت در کشور تناسبی ندارد.
بنابراین استفاده از واژههای اصلاحات، جراحی، عدالت و مولدسازی، اصلا وجه منطقی ندارد؛ اما همانطور که گفتم، حالا که اجرا شده باید کمک کرد آثار بیثباتکننده آن به حداقل برسد.»
همگرایی میدان و دیپلماسی در مذاکرات هستهای
عباس حاجی نجاری در سرمقاله «جوان» نوشت: «فارغ از اینکه نتیجه تعاملات جدید ایران و اتحادیه اروپا درروند مذاکرات هستهای و بازخورد پیشنهادهای ایران به اروپاییها چه باشد، اما تا همینجا ایران توانسته است موفقیت دیگری از همگرایی میدان و دیپلماسی را تجربه کرده و با تأکید بر اصول و مبانی خود بر اثربخشی نهایی این راهبرد امیدوار باشد. تجربهای که در مقایسه با میدان گذشته که میدان جنگ و برخورد نظامی بود، این بار در حوزه مقابله با جنگ شناختی دشمن بود که علاوه بر تحریم اقتصادی، نظام محاسباتی مردم و مسئولان ایران را هدف گرفته بود و نهایتاً به آنجا انجامید که امریکاییها در عین اقرار به شکست از مردم ایران درروند فشار حداکثری، اذعان کردند که این مسیر به انزوای بیشتر امریکا در جهان انجامیده است.
باروی کار آمدن دولت سیزدهم در ایران روند مذاکرات هستهای وارد مرحله جدیدی شد و این دولت در عین اهتمام بر پیگیری حقوق ملت ایران در این مذاکرات که به دلیل خروج ترامپ از برجام هزینههای زیادی را بر ایران تحمیل کرده بود، کوشید تا اداره کشور بهویژه برنامهها و فعالیتهای اقتصادی را از مذاکرات هستهای جدا کرده و تلاش کند تا بر چالش اصلی اقتصاد کشور در سالهای اخیر که همانا شرطی شدن اقتصاد به برجام بود غلبه کند.
تهیه ۴ سند بر اساس شروط تعیینشده از سوی رهبر مقام معظم اسلامی و قانون مصوب مجلس و ارائه آن به ۱+۴ بهعنوان دستور کار مذاکرات در آغاز کار دولت، نشاندهنده عزم ایران در اجرای یک مذاکره خوب بود، اما بهرغم ایران، طرف غربی طی یک سال گذشته همچون سالهای قبل تلاش داشت تا با تشدید فشارها و تحریمها و بحرانسازی داخلی و مدیریت افکار عمومی ایران از طریق استمرار یک جنگ پیچیده شناختی، ظرفیت و توان ایران را در مذاکرات کاهش داده و بتواند اراده و شروط خود را بر ایران تحمیل کند، بهگونهای که حتی ابزار آژانس انرژی هستهای را نیز بارها به کار گرفته و ایران را به نسبت به ارسال پرونده هستهای به شورای امنیت سازمان ملل تهدید کرده بود، که البته از این ترفند نیز طرفی نبسته و ایران از مواضع و اصول بر حق خود که همانا رعایت مصالح ملی و حقوق مردم ایران بود کوتاه نیامد.
در کنار این موفقیت دیپلماسی که البته ضعفهایی نظیر ضعف اطلاعرسانی به مردم و نخبگان بر آن سایه انداخته است، اما برخلاف دولت گذشته اقداماتی که در «میدان» انجام گرفت بر غنای دیپلماسی افزود و چنانچه بسیاری از مسئولان و رسانههای غربی نیز اعتراف دارند، ایران را در موضع ابتکار عمل قرارداد. برخی از این مؤلفهها عبارتاند از:
۱-هدایت روند مذاکرات توسط رئیسجمهور و همراهی همه دستگاههای مسئول با تصمیمات و سیاستهای مصوب.
۲-عزم جدی دولت و مجلس برای قطع ارتباط سیاستها، برنامهها و اقدامات اقتصادی کشور با روند مذاکرات با اتکا به ظرفیتهای درونی و اقتصاد مقاومتی.
۳- ایجاد ثبات در بازار داخلی و تداوم فروش نفت بهرغم تحریمها که تأمین ارز موردنیاز کشور را در پی داشته است.
۴-اجرای بزرگترین طرح اقتصادی کشور یعنی هدفمند کردن یارانهها در همین دوران، که نشانگر اعتمادبهنفس دولت و ثبات در نظام تصمیمگیری است که بهرغم برخی آسیبهای اولیه نظیر افزایش نرخ تورم، بهمرور آثار مثبت آن روشن میشود و مردم از ثمرات آن بهرهمند میشوند.
۵-گسترش روابط اقتصادی با کشورهای دوست و همسایه و جبران خلأ همکاری کشورهای غربی در تأمین نیازها و بازار صدور محصولات.
۶-اقدام عملی در گسترش روابط با دو قدرت چین و روسیه و زمینهسازی برای قراردادهای بلندمدت و سرمایهگذاریهای مشترک.
۷-اقدام عملی برای پیوستن به پیمانهای بینالمللی نظیر شانگهای، بریکس و... و شکستن تصور غربی مبتنی بر انزوای ایران.
۸- به ثمر نشستن روند پیشرفتهای هستهای ایران در تولید و نصب سانتریفیوژهای جدید در نقاط امن و افزایش میزان اورانیوم غنیشده ۲۰ و ۶۰ درصد که به تعبیر غربیها ایران را در حوزه توانمندی هستهای به نقطه گریز هستهای نزدیک کرده است.
۹-تداوم آزمایشهای موشکی و پهپادی ایران در این ایام وعدم ایجاد وقفه در آن.
۱۰-بیاعتنایی ایران به ضربالاجلهای تعیینشده توسط آژانس و یا اروپاییها درروند مذاکرات.
۱۱-عدم پذیرش هرگونه مذاکره پیرامون توان موشکی و یا نفوذ منطقهای ایران.
اما در کنار این همگرایی دیپلماسی و میدان در ماههای اخیر چند تحول مهم هم به وقوع پیوسته است که نهایتاً غربیها را وادار کرد تا با تعدیل مواضع خود درروند مذاکرات هستهای بخشی از شروط ایران را بپذیرند و نتیجه آنکه در این دوره جدید از مذاکرات در ۱۲ مرداد به مدت ۴ روز در وین برگزار شد، در قالب یک متن جدید از سوی اتحادیه اروپا به ایران و امریکا پیشنهاد شد و درنهایت وزارت امور خارجه ایران دوشنبهشب مورخ ۲۴ مردادماه نظرات و پیشنهاد اصلاحی خود را در مورد متن مذکور برای اتحادیه اروپا ارسال کرد.
تحولات مؤثر در تغییر نگاه غرب را در چند محور میتوان برشمرد:
۱- ناتوانی غرب در اثرگذاری بر روندهای داخل ایران و ایجاد بحران داخلی متأثر از تشدید فشارها و تحریمها.
۲-تأثیر جنگ اوکراین و تحریم روسیه در رشد قیمت جهانی نفت، کاهش ذخایر نفت استراتژیک امریکا و پیشبینی وقوع یک بحران انرژی در جهان بهویژه برای کشورهای اروپایی در ماههای آینده.
۳- روند افزایش تورم جهانی و درگیر شدن چندین کشور اروپایی با بحران داخلی و سقوط دولتهای آنها که تداوم افزایش قیمت نفت میتواند به این بحران دامن بزند. امید غرب به این است که ورود نفت ایران به بازار جهانی میتواند در مهار این بحران مؤثر باشد.
۴- شکست بایدن در سفر منطقهای برای تشویق کشورهای منطقه برای افزایش میزان تولید نفت برای جلوگیری از بحران پیشرو.
۵- تحولات داخلی امریکا و تلاش این کشور برای جلوگیری از شکست دموکرات در انتخابات آینده به امید موفقیت در مذاکرات هستهای.
مجموعه تحولات فوق، غرب را برای رسیدن به یک توافق برای جلوگیری از روند پیشرفتهای فعالیت هستهای ایران و حل بحران پیش روی انرژی امیدوار کرده و به ارائه متن مذکور از سوی اروپا منجر شده است، که در آن در عین رعایت برخی از شرایط ایران، اما برخی از ضعفها هنوز در متن پیشنهادی برای حلوفصل پرونده هستهای وجود دارد و ایران پیشنهادهای خود را در مورد این متن پیرامون حلوفصل پرونده مطالعات ادعایی (P M D)، تضمین تعهدات امریکا و لغو تحریمها بهطرف اروپایی اعلام کرده است.
تردیدی وجود ندارد که به دلیل سلطه صهیونیستها بر نظام تصمیمگیری امریکاییها و اروپاییها درنهایت ممکن است آنها از راههای گریز برای کارشکنی در توافق استفاده کنند و انتظاری غیرازاین، سادهلوحانه است؛ بنابراین رعایت الزاماتی چند موقعیت ایران را در پیگیری راهبردها و سیاستها مستحکمتر میکند: الف:صیانت مردم و نخبگان از جنگ روانی دشمن بااطلاع رسانی درست و بهموقع. ب:تداوم انسجام در نظام تصمیمگیری و سیاستگذاری و پرهیز از اعلام موضع ناهماهنگ برخی از مسئولان و نمایندگان که برای دامن زدن به اختلاف در داخل مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. ج:ایستادگی در برابر فزونخواهیهای غرب شرط اول موفقیت است بنابراین همچون «میدان مقاومت» که البته الگوی ایران برای پیگیری مذاکرات هستهای در دولت جدید بود، شرط اول موفقیت، تولید قدرت در عرصههای مختلف مرتبط با این حوزه است. د:تنها در سایه یک ایران بزرگ و مقتدر، یک توافق خوب در سایه مدیریت هوشمندانه با اتکا به ظرفیتها و منابع داخلی قابلدستیابی است. ه:تردیدی در این نباید داشت که استمرار راهبرد کنونی، مقوم ارتقای نقش ایران در نظم جدید جهانی خواهد بود. و:روند اقدام ایران در ماههای اخیر باید طرفهای مقابل را به این جمعبندی رسانیده باشد که ایران دیگر اجازه زیادهخواهی را به آنان نخواهد داد و این میتواند در زمره آخرین فرصتها درروند مذاکرات باشد.»
دیدگاه تان را بنویسید