تحلیل از چپ و راست؛
مصلحت و منفعت
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
خطر قطعنامهها و دو خط موازی در مدیریت
محمدجواد حقشناس در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «بهطور کلی در سالهای پس از انقلاب ایران با دو نگاه کاملا متفاوت نسبت به مسائل جهان و موضوعات داخلی مواجه هستیم. دو نگاهی که باعث شکلگیری دو گفتمان در کشور شده است و هر کدام خروجی خاصی از خود به یادگار گذاشتهاند. دو نگاهی که در برخی حوزهها 180 درجه با هم تفاوت دارند و مسیرهای متضادی را دنبال میکنند. این دو رویکرد در دهههای گذشته همواره با هم در تقابل بودهاند و هر کدام از طرفداران این دو رویکرد نیز تلاش میکنند گفتمان مورد نظر خود را در اتمسفر عمومی کشور جاری و ساری سازند. طبیعی است که در سالهای ابتدایی انقلاب، برخی رویکردهای رادیکال شکل بگیرد و برخی افراد و جریانات بدون توجه به مناسبات جهانی و بینالمللی تلاش کنند تا منویات خود را تحت عنوان مبارزه با استکبار، صدور انقلاب و... پیگیری کنند. اما با عبور از سالهای ابتدایی انقلاب، نگاه دیگری نیز در کشور شکل گرفت که تلاش میکرد، گفتمان مدارا، تخصصگرایی، تنشزدایی، شایستهسالاری و تفاهم با فضای پیرامونی را دنبال کند. این رویکرد به دنبال آن بود تا با استفاده از ظرفیت قانون اساسی و با بهرهگیری از مشارکت گسترده مردم، زمینه استیفای منافع ملی و حرکت در مسیر توسعه و پیشرفت را فراهم سازد. این دسته از کنشگران که در سالهای بعد با عنوان اصلاحطلبان و گروههای میانه رو از آنها یاد شد، تلاش میکردند با درک قواعد و اصول موجود در نظام بینالملل و با بهرهگیری از آنها، توسعه مناسبات ارتباطی با جهان پیرامونی را (ضمن حفاظت از اصول اصلی انقلاب) در دستور کار قرار بدهند. از سوی دیگر پس از تثبیت و استقرار نظام جدید که با ساز و کار رفراندوم در سال 58 محقق شد، یک جنبش و یک رویکرد انقلابی نیز در کشور ایجاد شد که به دنبال به چالش کشیدن نظام بینالمللی و تقابل با نظم موجود در عرصه بینالمللی بوده و همچنان نیز هست. این دو جریان و این دو گفتمان به موازات یکدیگر در دهههای اخیر در پهنه عمومی کشور اثرات متفاوتی به جای گذاشتند. در حوزه نهادسازی نیز از ابتدای انقلاب یک دوگانه در عرصه عمومی کشور شکل گرفت و نهادهای تازهای هم عرض نهادهای سابق در کشور ایجاد شدند. کمیتههای انقلاب اسلامی در برابر شهربانی و ژاندارمری، سپاه همراه با ارتش، کمیته امداد در مقابل بهزیستی، دادگاههای انقلاب در برابر دادگاههای دادگستری و... بخشی از این دوگانگی را شکل دادند. در این میان برخی نهادها تلاش کردند این دوگانگی را پایان دهند و رویکرد واحدی به نفع منافع مردم و کشور ایجاد کنند. به عنوان مثال، کمیتههای انقلاب در شهربانی و ژاندارمری و... ادغام شدند و نهادی مانند نیروی انتظامی به عنوان مسوول نهایی حوزه امنیت داخلی ظهور پیدا کرد. یا وزارت کشاورزی و جهاد سازندگی در هم ادغام شدند و نهادی مانند وزارت جهاد کشاورزی شکل گرفت. در عین حال اما برخی نهادها و ارگانها نیز وجود داشتند که در برابر ادغام مقاوت از خود نشان دادند و حاضر به ایجاد رویه واحدی نبودند. این دوگانگی گفتمانی و روشی که در شکل و شمایل یک پارادوکس نمایان شده بود در طول دهههای مستمر حرکت خود را استمرار بخشید تا در دهههای اخیر به شکل 2 روش مدیریتی بروز و ظهور پیدا کرد. اوج این تضاد در جریان دولتهای نهم و دهم نمایان شد، دورهای که در آن رییسجمهور وقت، اعلام میکرد قطعنامههای سازمان ملل، فاقد ارزش و اهمیت است و وقعی به آن نمینهد. در این دوره است که رسما خطاب به نهادهای بینالمللی اعلام میشود، «اینقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامهدانتان پاره شود!» عبارات و ادبیاتی که باعث شکلگیری دامنه وسیعی از مشکلات برای کشور شد و ایران را تا مرحله قرار گرفتن ذیل فصل هفتم منشور شورای امنیت ملل متحد پیش برد. مرحلهای که از منظر حقوق بینالملل انتهای خط محسوب میشد و اکثریت قریب به اتفاق کشورها بعد از قرار گرفتن ذیل آن جنگ را تجربه میکردند. این نگاه، باعث شد ایران با تحریمهای گسترده اقتصادی مواجه شود و جریان سرمایهگذاری در کشورمان متوقف شود. ضمن اینکه ماحصل این رویکرد، تورم افسارگسیخته، رشد منفی اقتصادی، رشد بیکاری، مهاجرت نخبگان، گسترش فقر، رشد نقدینگی و... شد. در یک چنین شرایطی و بهرغم همه محدودیتها، مردم با درک صحیح شرایط، رای به حضور دولتی میانهرو در کشور دادند. با افزایش مشارکتهای عمومی و حضور دولتی که به دنبال تنشزدایی و توسعه مناسبات ارتباطی با جهان بود، ایران از ذیل فصل هفتم منشور شورای امنیت خارج شد، مسائل گذشته مرتبط با پرونده هستهای ایران حل و فصل شد و نهایتا دو طرف، برجام را به امضا رساندند. در این برهه دولت یازدهم توانست بخشی از مشکلات برآمده از نظام تصمیمسازیهای قبلی را حل و فصل کند. تورم برای دو الی سه سال متوالی تک رقمی شد، نرخ ارز ثبات نسبی پیدا کرد، زمینه حضور شرکتهای بینالمللی در ایران فراهم شد و رونقی نسبی در فضای کسب و کار فراهم شد. متاسفانه این روند با حضور ترامپ برای مدتی متوقف شد تا اینکه با پیروزی بایدن در انتخابات 2020 امریکا، یکبار دیگر فرصت برای احیای برجام فراهم شد. با تلاشهای آقای روحانی و دکتر ظریف، مذاکرات برای احیای برجام تا مرحله نهایی پیش رفت، اما بنا به دلایل مختلف احیای برجام به دوره دولت بعدی موکول شد. برخلاف تصورات اما دولت سیزدهم در زمینه احیای برجام نتوانست حرکت تاثیرگذاری صورت دهد تا جایی که امروز پیشنویس قطعنامهای توسط کشورهای اروپایی و امریکا ارایه شده است؛ قطعنامهای که خطر بازگشت به شرایط دشوار سالهای قبل از 92 را یادآور میشود. به نظرم بازخوانی مسیر طی شده طی دهههای مستمر بیانگر آن است که امروز ایران، بیشتر از هر عامل دیگری نیازمند رشد اقتصادی، حل مشکلات در عرصه جهانی و جذب سرمایه برای نوسازی و بهسازی صنایع خود است. تحریمها، اقتصاد کشور را فرسوده کرده و معیشت مردم را دشوار ساخته است. مردم این روزها نیازمند آرامش، رفاه و پیشرفت هستند و برای دستیابی به این مطالبات میبایست به قواعد بینالمللی و اصول مردمسالارانه توجه جدی شود تا فرصتی برای بدخواهان کشور فراهم نشود.»
بنبست شرعی - سیاسی اختلاف شیعه و سنی
محمدصادق فقفوری در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «رهبر انقلاب بیشتر، مصرانهتر و عمیقتر از هر رهبر دیگری در جهان اسلام بر «وحدت»، «پرهیـــز از اختـــلاف» و «همزیستی مسالمتآمیز» بین پیروان ادیان تأکید داشته و دارند؛ آخرین تأکید در این زمینه روز گذشته و در دیدار دستاندرکاران حج بود. این منظومه فکری مبتنی بر یک فراروایت منطقی - شرعی و متکی بر بالاترین و بهروزترین مصلحتاندیشیهای اجتماعی – سیاسی است.
رهبر انقلاب بیشتر، مصرانهتر و عمیقتر از هر رهبر دیگری در جهان اسلام بر «وحدت»، «پرهیـــز از اختـــلاف» و «همزیستی مسالمتآمیز» بین پیروان ادیان تأکید داشته و دارند؛ آخرین تأکید در این زمینه روز گذشته و در دیدار دستاندرکاران حج بود. این منظومه فکری مبتنی بر یک فراروایت منطقی - شرعی و متکی بر بالاترین و بهروزترین مصلحتاندیشیهای اجتماعی – سیاسی است.
۱- زبان حال هرمسلمان وحدتگرا آن است که از یک سو نه اهل تسنن کنونی همان امویان عصر پیامبر اسلام (ص) هستند و نه اساساً امویصفتان زمان حاضر نسبتی با اهل تسنن فعلی دارند و از دیگر سو، برداشتهای قشری و گرتهبرداریهای ناقص شیعی هم ارتباطی با اسلام ناب ندارند. امویصفتی و قشریگری که یک واقعیت غیرقابلانکار تاریخی و منتشرشده در اعصار است، ویژگیهایی دارد که برآیند آن ارائه روایتی جعلی و تحدید دین مبین اسلام است. اشتراکات خوی امویگری و قشریگری همپوشانی زیادی، حتی همپوشانی کاملی، با مشی و منش دشمنان اسلام دارد. هیچکدام از این ویژگیهای اسلامستیزانه قابل انتساب به شیعیان یا اهل تسنن کنونی نیست. اکنون کودک تازهمتولدشده از یک پدر اهل تسنن، همانقدر مسلمان است که کودک تازهمتولدشده از یک پدر شیعه.
۲- رهبر معظم انقلاب بارها به نقد جدی عملکرد دولت سعودی و سایر دولتهای با داعیه مسلمانی در ارتباط با وظایف اصلیشان پرداختهاند. برقراری روابط پشتپرده یا فاش با صهیونیستها و امریکا به موازات کنار زدن مسائل اصلی دنیای اسلام، وجهاشتراک این انتقادات است. به همین میزان، ایشان بارها و با ادبیات گوناگون از پرداختن به اختلافات درونمسلمانی همگان را بر حذر داشته و منادی بحث، تصمیم و وفاق بر اساس اشتراکات بین مسلمانان شدهاند. از آن انتقاد جدی و این حذر همیشگی یک وجهمشترک بنیادین قابل فهم است: مصلحتسنجیهای عرفیِ سیّاسانه، غیرمفید و انفعالی در مواضع و بیانات رهبر انقلاب جایگاهی ندارد. وحدت بین شیعه و سنی هم به همین قیاس، نه تنها یک تاکتیک انفعالی و مبتنی بر مصلحتسنجیهای عرفیِ سیّاسانه نیست، بلکه راهبردی مفید و برخاسته از بطن فقه زمامداری اسلامی است.
۳- جامعه مسلمان دشمن مشترک دارد: امریکا و اسرائیل. پرداختن به این دشمن مشترک و اتخاذ اقدامات مؤثر برای مقابله با این دشمنیهای مشترک، نیازمند اتحاد و همبستگی بین همه فرق اسلامی است. صهیونیسم و غرب با همه اختلافات مادی و غیرمادیای که دارند، بر سر «اسلامهراسی» (و نه شیعههراسی یا سنی هراسی) متحد و متفقالقول هستند. مؤثرترین و تنها راه مقابله با این پدیده، همافزایی بین امت واحده اسلامی است. طرح اختلافات شیعه و سنی و پیگیری مفارقتهای فرعی یا حتی تفاوتهای اعتقادی بین شیعه و سنی، سم مهلک همافزایی در امت واحده اسلامی و مقابله با دشمن مشترک است.
۴- علاوه بر ملاحظات سیاسی – اجتماعی، برای رفتار وحدتگرای متدینان مسلمان الزامات بسیار دیگری هم وجود دارد. نه تنها نمیتوان هیچ فتوایی را از مراجع عظام یافت که در آن بر دامن زدن بر اختلاف بین شیعه و سنی تصریح شده باشد، بلکه کاملاً برعکس، فتاوی مراجع همواره بر حفظ وحدت بین شیعه و سنی تأکید کرده است. یک نمونه آن جواز اقتدای شیعه در نماز بر امام سنی است. یک نمونه دیگر آن را هم روز گذشته رهبر انقلاب بیان کردند: «امام (ره) ممنوع کردند نماز جماعت را در داخل کاروانها [ی حج]و آن وقت گفتند نکنید، بروید در مسجد نماز بخوانید.» صرفاً از منظر شرعی (و نه سیاسی و اجتماعی) هم که به «وحدت» بپردازیم، مشابه این فتاوی در میان نظرات اندیشمندان اهل سنت هم کم نیست. بهعنوان یک نمونه، شیخ محمد غزالی گفته است: «سرانجام (دشمنان دین) شکاف میان شیعه و سنى را به اصول عقیده ربط دادند! تا دینِ یکپارچه، دوپاره شود و امت واحد به دو شعبه منشعب شود و هر یک در کمین دیگرى، بلکه در انتظار مرگ او بنشیند! هر کس حتى اگر با یک کلمه به این دو دستگى کمک کند، آیه ۱۵۹ سوره انعام شامل حال او مى شود: کسانی که دین خود را فرقه فرقه کردند و دسته دسته شدند، تو را با آنها کارى نیست. کار (مجازات) آنها با خداست؛ و خدا آنان را به کارهایى که مى کردند مجازات خواهد کرد.»کنش مسلمانان در مواجهه با مصادیق اختلافی بین شیعه و سنی، بدون توجه به این فتاوی متعدد، فاقد وجاهت شرعی است.»
ارزفروشی یا خودزنی
سیدمصطفی هاشمیطبا در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «حسب آنچه رئیسکل بانک مرکزی اعلام کرده است، هیئت وزیران اختیارات جدیدی به ایشان تفویض کرده تا بازار ارز را مدیریت کنند. این مدیریت یعنی آنکه مطابق شیوه بسیار ناپسند گذشته بانک مرکزی، اسکناسهای دلار و یورو موجود در بانک مرکزی به بازار سرازیر شود و هرکس بتواند بهازای شماره ملی مبلغ هزار دلار (یا یورو) از بانک مرکزی ارز دریافت کند. این یعنی تداوم سیاستهای گذشته که حسب اعلام آقای عبدالناصر همتی، رئیسکل سابق بانک مرکزی، در سالهای گذشته بالغ بر 350 میلیارد دلار ارز به بازار تزریق کرده است.
همگان بهخوبی میدانند که ارز پخششده در بازار را قاچاقچیان کالا و خارجکنندگان سرمایه کشور جمعآوری و به خارج از کشور ارسال میکنند. طبق اعلام بانک مرکزی میزان خروج سرمایه از کشور در ششماهه ابتدای سال 1400 بالغ بر ششمیلیارد دلار بوده یعنی سالانه بالغ بر 12 میلیارد دلار، درحالیکه سرمایهگذاری خارجی در همین مدت در ایران فقط دومیلیون دلار بوده است.
همه دولتهای گذشته فکر میکردند که با تزریق ارز به بازار قیمت ارز را کنترل میکنند؛ درحالیکه از قبل 350 میلیارد دلار تزریق ارز به بازار قیمت دلار از 70 ریال سال 57 به 320 هزار ریال در سال جاری رسیده است یعنی چهارهزارو 500 برابر و بهعبارت دیگر هر سال بهطور متوسط قیمت دلار در بازار ارزی صد برابر شده است؛ یعنی این سیاست باعث خروج سرمایه و توانمندشدن قاچاقچیان شده و قیمت ارز را هم افزایش داده است.
متأسفانه مدیران بانک مرکزی ارزش ارز خارجیای را که به مثابه خون اقتصاد هر کشور است، نمیدانند و فقط دلخوش به آناند که بگویند مدیریت بازار ارزی کشور را دارند.
تأسفبار آن است که مدیران بانک مرکزی خود شاهدند که ارزهای متعلق به ملت ایران در کشورهای خارجی چگونه توقیف یا مصادره میشود و حتی طلب حقی که از انگلستان بوده و وصول شده، بهنوعی در بانکهای عمان به ودیعه مانده است اما در عین نیاز کشور به ارز، دستودلبازی به نفع قاچاقچیان و خارجکنندگان سرمایه را صورت میدهند. این در حالی است که بخشهای مهم اقتصادی کشور برای دستیابی به ارز خارجی دچار مشکل حاد هستند و ما بهجای مدیریت مسائل کشور ارز گرانبهای کشور و خون اقتصاد را به دست قاچاقچیان و خارجکنندگان سرمایه میسپریم. اگر میخواهید بدانید چطور به مطلب زیر که یکی از صدها یا هزاران مشکلات کشور است، توجه کنید.
هر نیروگاه برق فسیلی هزار مگاواتی در کشور (حدود 50 هزار مگاوات نیروگاه فسیلی داریم) سالانه حدود 900 میلیون دلار سوخت فسیلی اعم از نفت کوره یا گاز مصرف میکند و این برای 50 نیروگاه فسیلی سالانه برابر با 45 میلیارد دلار میشود؛ درحالیکه برای تبدیل این نیروگاهها به نیروگاهی با راندمان حدود دوبرابر نیاز ارزی خاصی وجود دارد و بانک مرکزی نوعا اظهار نبود ارز میکند. تمام کوشش دشمنان ما برای محدودکردن توان ارزی ایران است و حتی به دزدی دریایی نیز دست میزنند اما ما ارز خارجی را که به زحمت فوقالعاده به دست میآید، تقدیم قاچاقچیان و صادرکنندگان سرمایه میکنیم تا غمی در وجود آنها پیدا نشود.
درحالیکه دولت ارز موردنیاز مردم (از قبیل کالاهای اساسی و پروژههای عمرانی) را تقبل میکند، باید به این ادراک رسیده باشد که متقاضیان ارز یا بازار آزاد چه کسانی هستند و اگر نیاز معقول باشد، آن را تأمین و اگر نامعقول باشد، نسبت به آن بیطرف باقی بماند.
کمی به گذشته بازگردیم و سرنوشت ملوانان کشتی سانچی را به یاد آوریم؛ کسانی را که یک بمب بالقوه را هزاران کیلومتر همراهی میکردند تا معادل ارزی آن به صندوق بانک مرکزی برای نیازهای مردم بنشیند. مانند پایمردی مردان سانچی در همه حملونقلهای نفتی وجود دارد. حال ما ارزی را که با این زحمت و به ازای خون جوانان کشور ایجاد شده، با خوشخیالی به حلق قاچاقچیان و صادرکنندگان سرمایه میریزیم تا مثلا قیمت ارز در کشور ما رشد نداشته باشد. باید در شرایط سخت تحریم و وجود بحران حتما بیندیشیم که خون اقتصاد را در کجا هزینه کنیم و چگونه آن را مدیریت کنیم. در اینجا مدیریت معنی میدهد و نه آنکه ارزپاشی در بازار را مدیریت بنامیم.
متأسفانه این اولینبار نیست که با وجود سیاستهایی که به تحریم ما منجر شده است، نوعی وادادگی را در سیاستهای داخلی ملاحظه میکنیم. اگر سیاستهای خارجی ما براساس مقاومت و استقلال مطرح است، در داخل هم باید سیاستهای ما چنین باشد و از هر نوع وادادگی و سیاستهای تضعیفکننده اقتصاد پرهیز کنیم. بههرحال سیاستهای پولپاشی و ارزپاشی در جامعه سالهاست که ادامه دارد و از آن جز انبوه نقدینگی، تورم و ضعف در تأمین نیازهای جامعه نصیب ما نشده است.»
معروف یا با معرفت؟!
عباس شمسعلی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « شاید این سؤال مطرح شود که افراد اصطلاحاً سلبریتی هم مثل همه مردم حق اظهارنظر و موضعگیری دارند، خوب در این شکی نیست، اما وقتی در برخی رفتارها و سوابق عده زیادی از این افراد دقت میکنیم متوجه میشویم که رفتار آنها صرفاً یک اظهار نظر ساده نیست و مسئله پیچیدهتر از این حرفهاست.
در بسیاری از کشورهای دنیا، چهرههای معروف و سلبریتی به صرف داشتن شهرت و معروفیت حق ندارند در هر موضوعی اظهارنظر غیر تخصصی یا گمراهکننده داشته باشند. اما نگاهی به انبوه مواضع عجیب و غریب و گاه آسیبزای سلبریتیها در کشور ما که هیچ هزینه و بازخواستی هم برای آنها ندارد نشان میدهد که در موارد بسیاری، در مقاطع مختلف این افراد در پوشش دفاع از مردم یا دلسوزی برای کشور به خصوص در روزهای حادثه یا مواجهه کشور با یک مشکل، به جای همراهی و کمک به رفع مشکلات، مواضعی اتخاذ کرده یا موجی به راه انداختهاند که شباهت عجیبی به خواست و ایدهال دشمن در آن شرایط دارد. به عبارتی مهم نیست که این نظرات تا چه حدی از واقعیت یا منفعت کشور و مردم به دور باشد، اما میتواند خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته تبدیل به مهمات دشمن در جنگ روانی شود. مخصوصا آن که دشمن هویت دمدستی این جماعت را پنهان میدارد تا از آنها تصور افراد صاحبنظر(!) را القاء کند.
متاسفانه مختصات فضای مجازی هم به این ماجرا دامن زده است به طوری که گویا هر شخصی معروف باشد یا تعداد دنبالکننده واقعی یا غیرواقعی زیادی داشته باشد، حق دارد درباره همه مسائل و موضوعات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، سیاست خارجی و... بدون علم و تخصص و آشنایی حداقلی اظهار نظر کند.
وقتی که اکثریت قریب به اتفاق این قبیل اظهارنظرها رنگ و بوی منفی و سیاهنمایی به خود میگیرد و یا همسو با نظر دشمنان میشود باید به خیلی از چیزها شک کرد.
به عنوان مثال در سالهای اخیر شاهد حمایت برخی از چهرههای معروف و سلبریتیها از برخی جنایتکاران و قاتلان و تروریستها بودهایم. در ماجرای قتل یک شهروند در استان فارس به دست «نوید افکاری» که با اعتراف صریح وی به انجام این جنایت و پس از طی سیر معمول محاکمه حکم قصاص برای این شخص صادر شد، همزمان با جنگ روانی دشمن برای سوءاستفاده از این ماجرا با هدف اتهامات ضدحقوق بشری به ایران، موجی از حمایتهای برخی چهرههای سلبریتی از یک قاتل به راه افتاد بدون اینکه از خود بپرسند چرا طرف قاتل و مقابل خانواده مظلوم مقتول و در کنار رسانههای معاند قرار گرفتهاند؟
در ماجرای شورش دراویش گنابادی در خیابان پاسداران و پس از حمله یکی از اعضای فرقه دراویش به نام «محمد ثلاث» به ماموران پلیس و به شهادت رساندن آنها که مشغول تامین امنیت مردم بودند، باز هم در یک روند عادلانه و پس از اعتراف صریح قاتل به انجام جنایت و صدور حکم قصاص وی، بسیاری از چهرههای سلبریتی، به جای دفاع از خانواده و فرزندان مظلوم شهدای پلیس و محکومیت این جنایت، طرف قاتل را گرفتند و با جوسازی و فشار علیه دستگاه قضایی خواستار آزادی قاتل شدند.
از طرفی بارها و در مقاطعی که میهن داغدار بهترین فرزندان خود از دانشمندان شهید هستهای تا سرداران سپاه و سربازان مرزبانی، نیروهای پلیس، شهدای مدافع حرم و امنیت...بود که جان خود را برای سربلندی کشور و در دفاع از میهن و مردم نثار کردند و به دست دشمنان صهیونیستی یا تروریستهای آمریکایی و اشرار مسلح به شهادت رسیدند شاهد واکنشی در محکومیت این اقدامات از طرف بسیاری از سلبریتیها نبودیم. این افراد در هنگام شیوع کرونا در کشور همنوا با رسانههای دشمن در سیاهنمایی وضعیت کشور کم نگذاشتند و یک روز در شرایط کمبود واکسن کلیپ ضجه و درخواست واردات واکسن و روزی تصاویر گدایی تحقیرآمیز واکسن از نخستوزیر کانادا منتشر میکردند، یک روز تعداد تلفات ایران را نشان بدبختی و درماندگی و عقبماندگی معرفی کرده و بر واردات واکسن آمریکایی اصرار میکردند، اما وقتی به همت دولتمردان واکسن به وفور تامین شد و با تلاش دانشمندان ایرانی، کشورمان جزو معدود تولیدکنندگان واکسن موثر کرونا قرار گرفت و تبدیل به صادرکننده واکسن شد و در شرایطی که آمار فوتیها در ایران تک رقمی و حتی صفر شد آن هم در شرایطی که در کشورهای قبله آمال این افراد که واکسن آمریکایی هم در اختیار داشتند همچنان روزانه صدها نفر جان خود را به علت کرونا از دست میدهند، صدایی از این سلبریتیهای همیشه طلبکار در تحسین موفقیت کشور و تشکر از دولت و دانشمندان جوان ایرانی در نیامد!
هنگامی که یک سرود مربوط به امام زمان(عج) با استقبال مردم و به ویژه کودکان و نوجوانان این کشور و حتی کشورهای دیگر روبهرو شد، برخی سلبریتیها که همچون شبکههای معاند به خشم آمده بودند به بهانه اجرای سرود در ورزشگاه آزادی، این مراسم معنوی که در آن چندین بار با مردم آبادان همدردی شد را برگزاری جشن همزمان با عزاداری مردم آبادان در حادثه متروپل قلمداد کردند و جالب آنکه چند روز بعد تصاویر حضور یکی از همان سلبریتیهای معترض، در جشن عروسی فلان خواننده خارج نشین معلومالحال منتشر شد.
به راستی این همه تشابه در مواضع و خودنمایی یا سکوت هدفمند برخی سلبریتیها با مواضع دشمنان مردم و کشور اتفاقی است؟! باور کنیم که این نوع موضعگیریها ربطی به رزومهسازی برای آینده و احتمالاً گرفتن گرینکارت و اقامت در کشورهای غربی ندارد؟ آیا این افراد میترسند اگر مثلا شهادت دانشمندان یا سرداران ایرانی به دست آمریکا و صهیونیستها را محکوم کنند، امتیازی منفی در برگه درخواست گرینکارت آنها ثبت شود یا هر چه بیشتر علیه کشور سیاهنمایی کنند فرصت بیشتری برای رسیدن به این سراب خواهند داشت؟!
وقتی نمایندگانی از این سلبریتیها خوشبینانه یا خائنانه در تور قرمز جشنوارههای خوش آب و رنگ سینمایی که دیگر در سیاسی بودن آنها شکی نیست میافتند با فراموشی خدمت و بستری که کشور و نظام برای رشد آنها فراهم کرده است، با فیلمهای ضعیف یا صحبتهای خود همنوا با دشمن مشغول ترسیم چهرهای سیاه از کشور و مردم خود میشوند و وطن و مردم را به جایزههای کمارزش میفروشند نباید به نیت و پشتپرده آنها شک کرد؟ حال آنکه اگر ذرهای غیرت داشتند از خود میپرسیدند چرا همان کشورهای میزبان که فرش قرمز زیر پای آنها پهن کردهاند اجازه چنین خودنمایی و بیان مواضع ناخوشایندی را به منتقدان خود نمیدهند؟
البته فراموش نمیکنیم که در کشورمان از گذشته تاکنون چهرههای معروف که علاوهبر معروف بودن معرفتِ مردم دوستی واقعی، میهنپرستی، احترام به ارزشها و قهرمانان واقعی وطن را نیز در وجود خود داشته و از بروز آن هم ابایی ندارند هم داشته و داریم.
چهرههایی که بر خلاف آن سلبریتیهای مدعی که هنگام سختی یا حوادث طبیعی مثل زلزله، سیل، پلاسکو، متروپل و... مشغول نمکپاشی بر زخم مردم و ماهیگیری علیه نظام میشوند، از کمک و بسیج امکانات برای هموطنانشان دریغ نمیکنند و با الگو برداری از کاری که زمانی یک چهره معروف اما با معرفت همچون جهان پهلوان غلامرضا تختی در زلزله بوئینزهرا، دین خود را به هم میهنانشان ادا میکنند. چهرههایی که به جای نالیدن و سیاهنمایی و گرفتن ژست دفاع از مردم برای رفع مشکل هموطنان خود نه در حرف بلکه در عمل گام برمیدارند. چهرههایی همچون ورزشکاران بامعرفت «رسول خادم»، «یوسف کرمی» و... که خاضعانه در اردوهای جهادی مناطق محروم حاضر میشوند یا محمد انصاری که علاوهبر چشمپوشی طلب سهمیلیارد تومانی خود از تیم باشگاهیاش و هدیه این مبلغ برای تامین جهیزیه زوجهای جوان تحت پوشش یک خیریه، با راهاندازی مدرسه فوتبال به نام شهید «ابراهیم هادی» برای استفاده رایگان همه کودکان کار از این مدرسه فراخوان میدهد، یا سایر پهلوانان و چهرههای سرشناس که بر خلاف فلان ورزشکار که با درآمد چندین میلیاردی در سال و اتومبیل چند میلیاردی و خانه و کاخ آنچنانی در مصاحبه و توئیتر دم از دلسوزی برای مردم و محرومان میزند اما قدمی برای آنها بر نمیدارد از هر آنچه بتوانند در دستگیری از محرومان دریغ نمیکنند.
ممکن است هر فرد معروفی بامعرفت نباشد اما چه بسیار افراد گمنامی که اهل معرفت و گذشت و انسانیت هستند. ممکن است فردی معروف نباشد اما بر خلاف آن سلبریتی که 80 میلیون مردم ایران را در برابر فرزندش بیارزش میداند در دفاع از میهن و دین و مردم خود چندین فرزندش را رهسپار میدان جنگ کند، یا بر خلاف چهرههای معروف اما کممعرفتی که دم از مردم و کشور میزنند اما از این که فرزندانشان در خاک ایران به دنیا بیایند ابا دارند، افراد غیرمعروف اما بامعرفتی هستند که برای وجب به وجب خاک این کشور جان خود را فدا میکنند.
بر خلاف چهرههای اهل خودنمایی این روزهای فضای مجازی، سلبریتی واقعی «بابک نوری هریس» شهید مدافع حرم زیبارو و خوشقیافه است که حتی بسیاری از سلبریتیهای اهل خودنمایی آرزوی داشتن سیمای وی را دارند، اما برای اینکه ناموس و خاک کشورش به دست داعشیهای جنایتکار نیفتد داوطلبانه قدم در میدان جنگ با تکفیریها میگذارد و جان خود را فدا میکند.
متاسفانه در غفلت فعالان فرهنگی امروزه چهرههای سلبریتی که بسیاری از آنها صلاحیت کافی از لحاظ اخلاقی، منش، کردار و رفتار اجتماعی را ندارند به واسطه جادوی فضای مجازی یا تریبون دادنهای عجیب رسانه ملی به آنها تبدیل به الگوی کودکان و نوجوانان و جوانان ما شدهاند. الگوهایی که به طور اتفاقی یا شاید هماهنگ، درست همراستا با اهداف دشمن در زمینه ترویج ضدارزشهایی چون اشاعه بیحجابی، سگپروری، قبحشکنی و هنجارشکنیهای متضاد با عرف و ارزشهای جامعه و سایر زمینهها مشغول آسیب رساندن به فرهنگ و آینده فرزندان این کشور هستند. به عنوان مثال افرادی که هنگام حضور در یک محفل یا حتی جشنوارهای مثل جشنواره فیلم فجر نشان میدهند که حتی توانایی انتخاب یک لباس موجه و درست برای خود را ندارند چطور میخواهند الگوی نوجوان ما یا مرجع مردم در انتخابات باشند؟
به قول حضرت حافظ :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاه داری و آیینِ سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
اکنون این نیاز به شدت احساس میشود که جوانان انقلابی و دارای دغدغه وارد گود شوند و در عرصههایی همچون هنر، ورزش، فرهنگ و... تا رسیدن به قلهها تلاش کنند و نگذارند عرصه برای بیهویتهای اکثراً بیسواد و نان به نرخ روزخور، خالی بماند.»
چگونه میتوان اسلحه تحریم را خنثی کرد؟
محمد زاهدی اصل استاد بازنشسته مددکاری اجتماعی در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «در حرفه مددکاری اجتماعی «خود اتکایی مددجو» (فرد، گروه، جامعه) بهعنوان اصلیترین هدف، معرفی میشود که از محل فرآیند توانمندسازی و ارتقای ظرفیتهای جسمانی، روانی، اقتصادی و اجتماعی مخاطبان امکانپذیر میشود. مددکاران اجتماعی، برنامههای حمایتی غیرهدفمند را که موجب وابستگی و تخریب شان انسانی میشود، نفی میکنند که یکی از مصادیق آن در شرایط اقتصادی کشور، شیوه عملیاتی کردن هدفمندی یارانهها از 1389 تا به امروز است که ورود به این موضوع فرصت دیگری را میطلبد. به بهانه مواضع اخیر رهبر معظم انقلاب در خصوص خنثیسازی اسلحه تحریم با تکیه بر نیروها و ظرفیتهای داخلی، که بیارتباط با هدف خود اتکایی در مددکاری اجتماعی نیست، نکاتی در چگونگی عملیاتی شدن این موضوع ارائه میشود: بارها و در مناسبتهای مختلف مطرح شده که کشورمان با جمعیت یک درصد جهان همراه با همین میزان سهم از کره زمین، بین 7 تا 10 درصد ثروتها و منابع اقتصادی دنیا را در اختیار دارد که ما را در مجموعه 10 کشور ثروتمند جهان قرار میدهد، ضمن اینکه علاوه بر ذخایر عظیم طبیعی، منابع شایان توجه دیگری داریم که میتوان با درایت و هوشمندی در مدیریت آنها، کشور را از آسیبپذیری در قبال تحریمها نجات داد که به مواردی از آن اشاره میشود: - تعمق در ارقام قوانین بودجه نشان میدهد که بخش اعظم درآمدهای مالی کشور صرف هزینههای اداری و کارگزاران آن میشود، بند دهم از اصل سوم قانون اساسی نشان میدهد که اصلاح ساختار اداری و مدیریتی کشور، یکی از دغدغههای اصلی خبرگان قانون اساسی بوده که نه تنها این موضوع مهم به صورت اصولی انجام نگرفت، بلکه به حجم آن افزوده شده است بهگونهای که در حال حاضر با وجود نهادها و سازمانهای موازی، علاوه بر گسترش ابعاد منفی دیوانسالاری و نارضایتیهای مردم از عملکرد ارگانها و مؤسسات مختلف، بخش قابل توجهی از منابع مالی دولت را میبلعد. تجربه موفق تشکیل نیروی انتظامی که با ادغام شهربانی، ژاندارمری و کمیتههای انقلاب در اواخر دهه 1360 محقق شد، باید در سایر حوزههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نیز تکرار شود. انجام این مهم در تحقق اصل سوم راهبردی قانون اساسی، نیازمند یک عزم جدی و اراده ملی است و این امر میتواند هزینههای مصرفی دولت را بهشدت کاهش دهد. - ایران با وضعیت جغرافیایی طبیعی و وفور نعمتهای الهی، جزو معدود کشورهایی است که میتواند با تکیه بر این امتیاز منحصربهفرد بینیاز از دیگران باشد که نمونه آن، بهرهگیری از نعمت کم نظیر آفتاب در تأمین انرژی سالم خورشیدی که هزینههای مرتبط با آن را در مقایسه با سایر روشها، از جمله انرژی هستهای و حتی انرژی آبی به میزان قابل توجهی کاهش میدهد. - کوتاه کردن دست کاسبان تحریم در اشکال مختلف که به نوعی مخالفان اصلی برجام نیز تلقی میشوند، آنهایی که مستقیم و غیرمستقیم، سودهای کلانی از این وضعیت کسب کردهاند و برای تداوم آن نیز از حداکثر توان خود بهره میگیرند و به اشکال مختلف در نظام اقتصادی نیز ایجاد اخلال میکنند. عمل صادقانه و با تمام توان به وعدههای مبارزه با رانت، فساد و انواع مافیاهایی که شناسایی آنها برای نهادهای امنیتی و اطلاعاتی قدرتمند کشورمان کاملاً مقدور بوده و رسیدگی با اولویت در تشکیلات قضائی کشور به پرونده ابر بدهکاران واقعی و سرمنشأ سارقان بیتالمال و حامیان آنها. اخذ مالیات از تمامی اشخاص حقیقی و حقوقی که بخش اعظم ثروت ملی را در اختیار دارند و به دلایل مختلف ونه چندان منطقی، معاف از مالیات بوده و یا به اشکال گوناگون فرار مالیاتی دارند، به خصوص نهادهایی که صاحب درآمدهای نجومی بوده و شرکتهای عظیم اقتصادی و تجاری را در زیرمجموعه خود دارند، که مالیات واقعی برخی از آنها به زعم اینجانب به تنهایی میتواند بودجه جاری کشور را تأمین کند. - بازگرداندن قطار هدفمندی یارانهها به ریل اصلی، که از یک طرف موجب توانمندی دهکهای پایین و بینیازی آنها از کمکهای مستقیم دولت میگردد و از سوی دیگر، اختصاص سهم 30 درصد به تولید و 20 درصد به زیرساختها موجب رونق کسب و کار در سطح خرد و کلان میگردد که هدف اصلی از حذف تدریجی یارانهها نیز از ابتدای برنامه سوم توسعه همین بوده است. - تدبیر عاجل و عملی در پیشگیری از مهاجرت نخبگان و متخصصان دلسوز از کشور(که بهشدت نگرانکننده است) و به کارگیری تجارب واندیشههای آنها برای خروج ایران از مشکلات فعلی.»
مرز مصلحت و منفعت
جواد شاملو، در یادداشتی برای «رسالت» نوشت: «مرز مصلحت و منفعت شرب خمر در کنار عاق والدین و ترک نماز، از بزرگترین گناهان کبیره در اسلام است؛ اما با همه سنگینی حرمت شرب خمر، اسلام بلافاصله آن را تحریم نمیکند. شراب آنچنان در جامعه جاهلی رواج داشته که عملا قسمتی از خوراک، اقتصاد و فرهنگ جامعه به آن وابسته بوده است. مرز مصلحت و منفعت جواد شاملو شرب خمر در کنار عاق والدین و ترک نماز، از بزرگترین گناهان کبیره در اسلام است؛ اما با همه سنگینی حرمت شرب خمر، اسلام بلافاصله آن را تحریم نمیکند. شراب آنچنان در جامعه جاهلی رواج داشته که عملا قسمتی از خوراک، اقتصاد و فرهنگ جامعه به آن وابسته بوده است. شراب در قدیم که دسترسی به آب سالم بسیار سخت بود، حکم یک نوشیدنی دمدستی را داشته است. همچنین اشتغال و اقتصاد یک قشر به تولید و فروش آن وابسته بوده و دیگر آنکه بخشی از تفریح و سبک زندگی مردم با آن درآمیخته بود. اسلام برای ممنوعیت مادهای که عقل انسانی را زائل میکند، گامبهگام پیش میآید. عقل حیثیت آدمی است و قوهای است که خدا با آن عبادت میشود و والاترین عنصر وجودی انسان است و مصرف مادهای که این قوه را از آدمی سلب کند یک دهنکجی بزرگ به دستگاه خلقت است. با همه اینها شراب بهیکباره از سوی اسلام حرام اعلام نمیشود. ابتدا قرآن میگوید با حالت مستی به نماز نزدیک نشوید و بعد حتی شرب قطرهای از آن گناه کبیره شمرده میشود. آنچه باعث میشود شارع در تحریم شراب گامبهگام و با صبر و زمانبندی عمل کند، مصلحت جامعه است. از اساس اسلام در احکام اجتماعی خود مصلحت اجتماعی را هم در نظر میگیرد. اسلام اگر شراب را حرام میکند دلیلش حفظ عقول افراد و جامعه و حفظ تمام چیزهایی که عقل از آنها محافظت میکند است و پیادهسازی این حکم به شکلی که جامعه را در هم بریزد، نوعی نقض غرض به شمار میآید. مصلحت جامعه خط قرمز اسلام است چراکه مصلحت یک پدیده یعنی آنچه با حفظ و بقای آن ارتباط دارد. اگر جامعه نباشد و بهدرستی کار نکند، دین هم نمیتواند بهدرستی اقامه شود. مواجهه اسلام با شرب خمر، بهخوبی تفاوت مصلحت و منفعت را برای ما روشن میسازد. در آیه دویست و نوزده سوره بقره میخوانیم: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا». منفعت، آن چیزی است که میتوان از آن چشمپوشی کرد. اسلام تا وقتی مصلحت جامعه بر حضور ولو محدود شراب در جامعه باشد از حرمت مطلق شرب خمر خودداری میکند اما وقتی آمادگیها ایجاد شد، بدون در نظر گرفتن منافع شرب خمر آن را مطلقا حرام میگرداند و بساط آن را به کل بر میچیند؛ آنهم به جهت مصلحتی بزرگتر که همان جلوگیری از مضرات فراوان فردی و اجتماعی و جسمی و روحی شرب خمر است. مصلحت، با حفظ و بقا سروکار دارد اما منفعت انتهایی ندارد. آنچه پیش از هر حرکتی باید در نظر گرفت، مصلحت است و اگر منفعت ما کاری را ایجاب میکند؛ باید آن را با شاغول مصلحت نیز بسنجیم. رهبر معظم انقلاب جایگاه مصلحت را در اسلام و نگرش امام خمینی در دیدار چهاردهم خرداد اینطور تبیین فرمودند: «اجرای احکام الهی در کنار رعایت اقتضائات و مصلحتهای عمومی. این مجمع تشخیص مصلحت را امام تشکیل دادند؛ بعضیها خیال میکنند این را بنده تشکیل دادم؛ نه، بنده رئیسجمهور بودم، امام به من نامه نوشتند و این جلسه را امام برای تعیین مصلحت به وجود آوردند؛ احکام اسلامی اجرا میشود، امّا اقتضائات زمان و مصالح عمومی جامعه هم باید رعایت بشود؛ مراد از مصلحت این است؛ مصلحت اشخاص نیست.» این مصلحت عمومی جامعه؛ ضامن بقای اسلام است. ما در جامعه اسلامی بانک داریم باآنکه بانک ذاتا یک پدیده دینی نیست و بر سودگیری و سوددهی بنا دارد. ما بانک داریم چون مصلحت جامعه آن را ایجاب میکند و در غیر این صورت، اموال و معیشت جامعه در امان نیست. در همین حالت هم اجازه نداریم منفعل باشیم و تن به ربا دهیم، بلکه باید بانکداری را محدود به عقود اسلامی گردانیم. اما در همین جامعه زیر بار ساخت سلاح هستهای نمیرویم. این در حالی است که بسیاری از کارشناسان روابط بینالملل، منفعت ایران را در ساخت سلاح هستهای میدانند؛ اما ما به علت مصلحت بزرگتری این منفعت را کنار میگذاریم؛ چون معتقدیم با عدم رعایت آن مصلحت بزرگتر، این منفعت نیز توهمی بیش نخواهد بود. چگونه ممکن است نفع ما دررفتن به سمت سلاحی باشد که در کسری از ثانیه صدها هزار نفر را به کام مرگ میکشاند؛ زمین و آب را به مرگ آلوده میکند و محیطزیست را تبدیل به محیط مرگ میگرداند و سایه شوم آن همواره بشریت را تهدید میکند؟ منفعت کوتاهمدت است؛ اما مصلحت به بلندمدت نظر دارد. ما به سمت سلاح هستهای نمیرویم چون باوجود برخی منافع، ضررهای بسیار بیشتری دارد. این شاید کار ما را قدری سخت کند اما بقای ما را تهدید نمیکند. درواقع سلاح هستهای در موقعیت کنونی تنها یک اهرم فشار است، مؤلفهای است که با ایجاد موازنه قدرت ما را در دیپلماسی و سیاست خارجی یاری میکند؛ اما این بهای ارزانی است برای اینکه ما انسانیت خود را با ساخت ابزاری که نسلها را نابود میکند بفروشیم. مصلحت بشریت، بلکه مصلحت کره زمین قطعا و یقینا در رفتن به سمت سلاح هستهای نیست و ما نمیتوانیم به خاطر منفعت احتمالی خودمان آنهم در یک دوره زمانی محدود و مشخص چنین مصلحت عظیمی را نادیده بگیریم. حدود دو سال پیش که میان ارمنستان و آذربایجان در قرهباغ منازعه پیشآمده بود، برخی معتقد بودند منفعت ما ایجاب میکند طرف ارمنستان بایستیم، درحالیکه ارمنستان متجاوز بود و مصلحت ما در این نبود که طرف متجاوز را بگیریم، ولو دولت ایروان با ما همسویی بیشتری داشته باشد و دولت باکو برای ما تهدیداتی. در غائله روسیه و اوکراین، رهبر انقلاب بهصراحت مخالفت خود را با این جنگ غیرضروری اعلام کردند؛ بااینکه روسیه در دوره کنونی همسویی بیشتری با ما دارد. اما مصلحت ما و هیچ کشور دیگری در حمایت از جنگ بهعنوان یک راهبرد سیاست خارجی نیست. ایران اسلامی از متجاوز حمایت نمیکند؛ چراکه در آن صورت دیگر نه ایران است و نه اسلامی. با کنار هم گذاشتن این واقعیتها درمییابیم رویکرد جمهوری اسلامی در سیاست خارجی بیش از آنکه منافع ملی باشد؛ مصالح ملی است. مصلحت بقا را تضمین میکند؛ هم بقای جسم را و هم بقای روح را. به همین دلیل ایستادن روی مصالح ملی به رویکرد رئالیسم در سیاست خارجی نزدیکتر است. واقعگرایی، پیششرط مصلحتسنجی است و ازآنرو که منفعت بدون مصلحت توهم است؛ در نظر گرفتن مصلحت ملی بسیار واقعگرایانهتر است. منفعتطلبی آمریکا را به جنگافروزی در اوکراین کشاند، درحالیکه مصلحت آمریکا، آنچه بقای آمریکا را تضمین میکند به گفته کارشناسان باسابقه آمریکایی نزدیک شدن به روسیه برای جلوگیری از اتحاد کامل روسیه و چین است. نوشتیم که مصلحت هم بقای روح را تضمین میکند و هم بقای جسم را. جسم، همان جامعه و ملت است. روح، فرهنگ و هویت و آینده این ملت است. در عرصه مصلحتسنجی نیز باید به هر دوی اینها نظر داشت. نمیتوان به اجرای بیکم و کاست احکام الهی فکر کرد و اقتضائات جامعه را در نظر نگرفت و نام این تفکر را کمالگرایی گذاشت چراکه مسیر آرمانها از واقعیات عبور میکند. همچنین نمیتوان به هویت و فرهنگ و عاقبت بیتوجه بود و نام این تفکر را واقعگرایی نهاد چراکه آرمانها هم از جنس واقعیت و هم از جنس حقیقتاند. باید به نقطه تعادلی بین این دو رسید. بین منفعتطلبی و مصلحتسنجی مرزی هست باریک اما بسیار عمیق. نباید منافع امروز را فدای مصالح فردا کرد. دین بدون مصلحت دین بدون عقلانیت است اما دینی هم که در بند منافع باشد، اسلام آمریکایی است.»
دیدگاه تان را بنویسید