تحلیل از چپ و راست؛
از انتخابات فرانسه تا باخت روسیه
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
جمهوری پنجم!
محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «جمهوری پنجم در فرانسه یک ریخت دموکراتیک ندارد. ۳۰ درصد مردم در انتخابات شرکت نکردند و ۲۸ درصد نیز به هیچ نامزدی رأی ندادند که در تاریخ دموکراسی در فرانسه بیسابقه است.
ماکرون از ۵۰ میلیون واجدان رأی فرانسویها تنها با ۱۶ میلیون رأی به کاخ الیزه راه یافت.مردم به زودی برای انتخابات مجلس پای صندوقهای رأی خواهند آمد. نظرسنجی جدید در فرانسه نشان میدهد ۶۰ درصد مردم نمیخواهند ماکرون در انتخابات پارلمانی در مجلس ملی پیروز شود!
ماکرون با ۵۸ درصد آرا دوباره به کاخ الیزه راه یافت رقیب او با ۴۲ درصد به نتایج آرا راضی بود اما حاضر نشد به ماکرون تبریک بگوید!
افزایش بیسابقه رأی رقیب اصلی او میتواند پیروزی ماکرون را در انتخابات مجلس ملی تحتشعاع قرار دهد.گاردین طی تفسیری از نتایج آرا در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه نوشت: یک درس باید از انتخابات فرانسه بگیریم و آن اینکه؛ «نباید پوپولیسم را در فرانسه دستکم بگیریم.»رویترز معتقد است ؛ ماکرون در مسیر پرفراز و نشیبی در سپهر سیاست فرانسه گرفتار آمده است.نفر سوم انتخابات اخیر آقای ژان لوک ملانشون گفته است : «ماکرون بدترین انتخاب در جمهوری پنجم فرانسه است. چون او در میان اقیانوسی از غائبین ، آرای سفید و باطله و آرای ترس از نامزد دیگر، برنده میدان شده است.» ماکرون در دور اول ۲۷ درصد آرا مردم فرانسه را به خود اختصاص داد اینکه در دور دوم ۵۸ درصد به او رأی دادند نشان میدهد او در رقیبهراسی و ایجاد دوقطبی دیو و پری توانسته است خطر راست افراطی را طوری جا بیندازد که رقبای او به غیر از خانم لوپن قانع شوند و باید به او رأی دهند همان چیزی که نفر سوم انتخابات اخیر فرانسه از آن به عنوان «آرای ترس از نامزد دیگر» یاد میکند.
ماکرون و هوادارانش در حالی که این پیروزی شکننده را در مقابل برج ایفل جشن گرفتند پلیس فرانسه در دیگر میادین پاریس و نیز خیابانهای شهرهای لیون، رن، استراسبورگ، مون پلیه و مارسی به جان معترضان افتاد و در اولین روز پیروزی ۲ کشته و دهها زخمی از این هماوردی به جای ماند.
ماکرون اکنون گرفتار دو جنبش جدی در فرانسه است:
۱- جنبش نه ماکرون نه لوپن که ۲۸ درصد آرای فرانسه را تشکیل میدهد.
۲- جنبش جلیقهزردها و مخالفان ضد سرمایهداری
او برای مهار این دو جنبش که کارگردانان اصلی تظاهرات در فرانسه هستند هیچ راه حل دموکراتیکی جز کاربرد خشونت با طعم باتوم و گاز اشکآور ندارد.
جمهوری پنجم در فرانسه یک ریخت دموکراتیک ندارد. ممکن است حوادثی در آن رخ دهد که خاطرات تلخ نتایج انتخابات ریاست جمهوری بایدن – ترامپ را در آمریکا تداعی کند.حوادث تلخ آشوبها در فرانسه و آمریکا نتیجه چیست؟ از آن وقت که سیاستمداران غربی در اتاقهای فکر خود به این وادی کشیده شدند که میتوان با ادعای تقلب یا زدن زیر نتایج رأی مردم تحت عنوان انقلابات رنگی ادبیات جدیدی از سیاست و مفهوم دموکراسی خلق کنند. این یک سنت در دموکراسی شده است که میشود ، ارزشهای دموکراسی و رأی را در کف خیابان ذبح کرد و آنارشیسم را جایگزین مردمسالاری کرد. حالا این ویروس به جان سیاست در غرب از جمله فرانسه افتاده است و گریزی از آن نیست.
۲۰۰ سال است از انقلاب کبیر فرانسه می گذرد که رژیم فرانسه از سلطنت به جمهوری دموکراتیک تغییر یافت. در این انقلاب و حوادث پس از آن صدها هزار نفر کشته شدند و مخالفان جمهوری زیر تیغ گیوتین رفتند و طی یک قرن حکومت فرانسه به گونه ای دست به دست شد که چون پاندولی بین جمهوریت و دیکتاتوری دست به دست می شد.
از سال ۱۷۸۹ تاکنون فرانسویها فقط توانستند پنج «جمهوری» را تجربه کنند. دو جمهوری را در قرن ۱۸ و دو جمهوری را در قرن ۱۹ و جمهوری پنجم را در قرن حاضر!
آنچه امروز در درگیریهای خیابانهای فرانسه میگذرد «رأی محور» و «گفتوگوپذیر» نیست .آن را میتوان در قالب کلماتی چون «شورش»، «اعتراض»، «قیام» ، «اعتصاب» ، «خشونت» ، «نافرمانی مدنی» و «مبارزه با فساد سیاسی» تفسیر کرد. کلماتی که قرار بود با فلسفه سیاسی غرب و ایجاد یک نظام دموکراتیک رنگ ببازد. حال دموکراسی در فرانسه خوب نیست . لذا پرچم دموکراسی در این کشور با این شورشهای قبل و بعد انتخابات با رأی ناپلئونی ماکرون نیمه افراشته است.»
بایدن یک جو عقل دارد؟
محمد صرفی در «کیهان» نوشت: «حدوداً دو ماه است که چشم مردم جهان به جنگ روسیه علیه اوکراین دوخته شده و هر روز انواع و اقسام خبرها از مرگ و آوارگی شهروندان غیرنظامی را میشنوند. در فاصله 3977 کیلومتری این میدان، جنگ دیگری در جریان است که فعلاً اندکی آرام شده و آتشبسی موقت، مانع از ادامه کشتار مستقیم مردم غیرنظامی است. این آتشبس که کمتر از یک ماه از آن میگذرد، طولانیترین آتشبس در طول هفت سالی است که از آغاز این جنگ میگذرد و از این رو، امیدها برای پایان دادن به این جنایت جنگی را که به دست عربستان سعودی و امارات و با حمایت مستقیم آمریکا انجام میشود، افزایش داده است. البته اشتباه نکنید. مردم یمن همچنان قربانی میشوند چرا که محاصره همهجانبه این کشور و قحطی فراگیر و وضعیت اسفبار بهداشتی و درمانی همچنان ادامه دارد. ... جو بایدن وعده داد در دولت او اوضاع تغییر خواهد کرد اما اینچنین نشد. دولت بایدن F-22های بیشتری را تحویل ائتلاف متجاوز داد. آنچه در نهایت به نظر میرسد ائتلاف جنایتکار سعودی-اماراتی را از ادامه جنگ خسته کرده است، ضرباتی است که انصارالله در کمال ناباوری به این دو کشور وارد کرد. ضرباتی که بیش و پیش از اثرات نظامی و اقتصادی، باعث سرافکندگی ریاض و ابوظبی شد. عزل «منصور هادی» و حصر خانگی وی در ریاض نشانه دیگری از تغییر در بلوک ضدیمنی است. با این همه نمیتوان و نباید بیش از اندازه خوشبین بود. سعودی و امارات جز مقاومت مردم یمن، مانعی در برابر جنایات خود نمیبینند و همچنان از حمایت سیاسی و تسلیحاتی آمریکا برخوردارند.
بایدن اگر یک جو عقل و درایت داشته باشد در شرایط فعلی باید به سرعت، دخالت در جنگ یمن و پشتیبانی از ائتلاف متجاوز را پایان بخشد. واشنگتن نمیتواند از سویی در اوکراین ژست بشردوستی به خود بگیرد و از سوی دیگر دستش تا مفرغ به خون مردم یمن آغشته باشد. به تازگی یک ویدیوی کوتاه در جهان پربیننده شد؛ رئیسجمهور آمریکا پس از پایان سخنرانی خود در کارولینای شمالی دستش را به سمت هوا دراز کرده و با هوا دست میدهد. بسیاری این حرکت بایدن را نشانهای از زوال عقلی او دانستند. موضوعاتی همچون سرنوشت مذاکرات برجام و جنگ یمن، نشان خواهد داد این ارزیابی چقدر واقعی است.»
محاسبات استراتژیک نادرست و باخت تاریخی روسیه
علی دینی ترکمانی در یادداشتی برای «شرق» نوشت: « وقتی آمریکا با هدف پیشگیری از گسترش حوزه نفوذ کمونیسم، در سال 1344 به ویتنام حمله کرد و تا سال 1352 هزاران نفر را کشت تا با حمایت از دولتی دستنشانده در ویتنام جنوبی مانع پیروزی «ویتکنگها» بشود و وقتی اتحاد جماهیر شوروی سابق با هدف حمایت از دولت سوسیالیستی حاکم بر افغانستان در برابر نیروهای مجاهدین افغان، در سال 1358به این کشور یورش برد و تا سال 1368 در آنجا ماند، فضای حاکم بر روابط بینالملل از نوع جنگ سرد بود. مناسبات بین کشورها را نبرد ایدئولوژیک تقریبا آنتاگونیستی دو بلوک غرب و شرق تعیین میکرد. هرچند حتی در این شرایط نیز نمیتوان منکر نقش شخصیت در تاریخ شد. نقشی که میتوانست جنگ سرد را به نبردی «آگونیستی» تبدیل کند؛ رقابت برای کسب هژمونی، بدون کشیدن آن به مرزهای جنون و کشتار هزاران انسان بیگناه. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق در سال 1370 و پایان جنگ سرد و شروع دوره نوینی از نظم جهانی، به دلایل مختلف، گمان بر این بود که تاریخ، دیگر نمیتواند شاهد جنگهایی از نوع جنگ ویتنام و افغانستان باشد. برداشتن مرزها و رشد درهمتنیدگی اقتصادی (جهانیشدن) و افزایش وابستگی متقابل اقتصادی میان کشورها، در کنار تلطیف نگاههای ایدئولوژیک، ازجمله عواملی بود که دراینباره به ذهن تحلیلگران راه پیدا میکرد. این خوشبینی، شاهد مثال تاریخی هم داشت. اروپا، بعد از دو تجربه جنگ جهانی ویرانگر، در سال 1336 (1957)، با ابتکار عمل شش کشور بزرگ آن، دست به تأسیس «جامعه اقتصادی اروپا زد». این همکاری در گذر زمان قوام بیشتری پیدا کرد و بعد از فروپاشی شوروی سابق، در چارچوب پیمان ماستریخت، در سال 1372، به قالب اتحادیه اروپا درآمد. بانک مرکزی اروپا تأسیس و واحد پول مشترک این اتحادیه، یورو، منتشر شد و با اتکا به قدرت اقتصادی اتحادیه توانست به ارزی پرقدرت در جهان تبدیل شود. این اتحادیه هرچند با تشویق اتحادیهگرایی در مناطق مختلف جهان، با اهداف سازمان تجارت جهانی ازجمله منع رفتارهای تبعیضآمیز با کشورها، در تضاد بود؛ ولی از زاویهای دیگر، در راستای این ایده کلی بود که برچیدن مرزها به نفع منافع همه کشورهاست. همینطور، این باور را دامن میزد که با برقراری مناسبات اقتصادی قوی بین اعضا، احساس ناامنی از تجاوز نظامی از بین میرود. طبعا، با همین نیت، اروپا سعی میکرد کشورهای تازه استقلالیافته شوروی سابق و سایر کشورهای بلوک شرق سابق را در خود جذب کند. به این صورت، کشورهای لیتونی، لیتوانی و استونی از شوروی سابق و کشورهای چک، مجارستان، بلغارستان، رومانی، آلبانی، اسلواکی و اسلوانی جذب شدند. درمورد محور اصلی این بلوک، یعنی روسیه، تلاش شد از طریق ایجاد و افزایش زمینهها برای همکاریهای اقتصادی در حوزههای مختلف، چنین اتفاقی بیفتد. تعریف و پیشبرد پروژه انتقال گاز از روسیه به آلمان و همینطور هزاران میلیارد دلار سرمایهگذاری مشترک خارجی در روسیه، حکم مکانیسم بازدارنده در برابر وقوع جنگ را داشته است. طبیعی است که در داخل اتحادیه اروپا، بر سر مسائلی، میان اعضا اختلافهایی پیش میآمده است. در نمونهای از آن، به دلیل اختلافها، انگلستان از اتحادیه خارج شد. باوجوداین تصور کلی این بود که مکانیسمهای جاری، چنان منافع کشورها را در داخل و خارج اتحادیه، چفت و بست کرده که مانع از بروز جنگی دیگر، دستکم در این محدوده جغرافیایی میشود؛ اما حمله روسیه به اوکراین، همه محاسبات را به هم ریخت و نشان داد از نقش شخصیت در تاریخ نباید غافل شد؛ عاملی که در چنین تحلیلهایی معمولا نادیده گرفته میشود. به تعبیر هگل، «تصادف لابهلای ضرورت»، وجه مشخصه مهمی از تاریخ است. ساختارها و مکانیسمها، روندهایی را پیشرو میگذارند؛ ولی ظهور اتفاقات و تصادفات هم در میان است؛ چه در سویه مثبت و چه در سویه منفی. اتفاقاتی که بر روندها آثار جدی میگذارند و سرنوشتها را تغییر میدهند و چرخشهای رو به عقبی را موجب میشوند. آیا میشود شخصیت پوتین را با شخصیت گورباچف مقایسه کرد؟ اگر گورباچف یا فردی با ویژگیهای شخصیتی او بر سر کار بود، به احتمال زیاد، چنین جنگی، بر بستر همین مختصات منطقهای و جغرافیایی و تمایل اوکراین به عضویت در ناتو، پیش نمیآمد. عامل دیگر در بروز این جنگ، عدم برخورد جدی اروپا با روسیه هنگام حمله به اوکراین و اشغال جزیره کریمه است. این موجب بروز محاسبات استراتژیک نادرست روسیه و در نتیجه تشدید روحیه تجاوزگرایانه آن شد. پوتین و هیئت حاکمه روسیه، احتمالا به دو دلیل اصلی گمان میکردند اروپا و جهان، در برابر این حمله واکنش جدی نشان نخواهند داد: 1. ترس از قدرت نظامی روسیه و افزایش دامنه جنگ به منطقه اروپا و شاید کل جهان؛ 2. ترس از قطع صادرات نفت و گاز روسیه و در تنگنا قرارگرفتن اروپا و بهخصوص آلمان. حمله روسیه، محاسبات خوشبینانه مبتنی بر فرضیه وابستگی متقابل را بر هم ریخته است. در این سو نیز پاسخ قاطع جامعه جهانی و اروپا، محاسبات استراتژیک روسیه را نقش بر آب کرده است. اتحادیه اروپا، به طور مستقیم وارد جنگ نشده؛ ولی با تحریمهای فراگیر و بدون ترس از پیامدهای قطع صادرات نفت و گاز، اقتصاد این کشور را در معرض آسیبهای جدی قرار داده است. در تحلیل نهایی، پیامدهای جنگ هرچه باشد، بازنده تاریخی آن پوتین است؛ اما در ورای این قضاوت تاریخ، برای پیشگیری از وقوع چنین جنگی در آینده، واکنش بهنگام و جدی در برابر تجاوزات کوچک، ضرورت بیش از اندازهای پیدا میکند. امری که منافع اقتصادی، در جاهایی، مانع از برخورد جدی با آن میشود.»
نمونه ای برای تکثیر
رضا نظری ، دبیر اسبق جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در یادداشتی برای «ایران» نوشت: «دیدارهای سالانه رهبر معظم انقلاب اسلامیبا جمعی از فعالین دانشجویی را از زوایای مختلفی میتوان نگریست. اگر از زاویه نگاه «نظریه نظام انقلابی» بخواهیم تحلیل کنیم، این دیداری است برای پاسداشت «آرمان خواهی». جمهوری اسلامیاگر بخواهد برمبنای این نظریه حرکت کند قطعاً نیازمند مؤذن است. چه کسی باید فاصله وضع موجود (واقعیتِ نظام اسلامی) را با اهداف (آرمانهای انقلاب اسلامی) رصد کرده و فریاد بزند؟ آرمانهایی نظیر تمدن نوین اسلامی، کشور و جامعه اسلامی، ایران قوی، دولت اسلامیتا عدالت، آزادی، استقلال، مبارزه با نظام سلطه، تولید علم و نهضت نرم افزاری، سبک زندگی اسلامی، دانشگاه اسلامیو... .
طبع جوان و روشنفکر دانشجوی دوستدار انقلاب، یکی از قابل اتکاترین پایگاههای اجتماعی برای این مهم است. از این روست که رهبری معظم هم خود در بیان، اولین فریضه دانشجویی را آرمان خواهی نامیدهاند و در بیانات خود سعی در ترویج و تعمیق این نوع نگاه به بدنه جریان دانشجویی کردهاند و هم خود در عمل، با توجه ویژه به این قشر، این نوع جلسات را در کنار دیگر جلسات ثابت و مداوم سالیانه خود قرار دادهاند.
در این دیدارها فعالین دانشجویی انقلابی، از صدر تا ذیل نظام اسلامیرا در برابر بالاترین مقام این نظام مورد نقد قرار داده و رهبری نه اینکه مانع شوند، بلکه به عکس خواستار تکثیر و توسعه این نوع جلسات در بین سایر مسئولان شدهاند.
«اگر شما جوانان نگاه به قلّههاى آرمانى را کنار بگذارید، برآیند غلطى به وجود خواهد آمد. برآیند آرمانگرایى شما و چالش مسئولان با مصلحتها، برآیند معتدل و مطلوبى خواهد شد؛ اما اگر شما هم دنبال مصلحتگرایى رفتید و گرایش مصلحتاندیشانه - یعنى صددرصد با واقعیتها کنار آمدن - وارد محیط فکرى و روحى دانشجو و جوان شد، آنوقت همه چیز به هم مىریزد و بعضى آرمانها از ریشه قطع و گم خواهد شد. دانشجویان نباید آرمانگرایى را رها کنند.» (۱۳۸۲/۰۸/۱۵ بیانات در دیدار جمعى از اعضاى تشکّلها)
اما این دیدارها چقدر در بین سایر مسئولان نظام اسلامیجریان دارد؟ چند وزارتخانه این نوع جلسات را تدارک دیده اند؟ درچند استان و شهرستان، دانشجویان فرصت آرمان خواهی پیدا کردهاند؟
قطعاً یکی از راهبردها برای بسط عملی «نظریه نظام انقلابی» و همچنین گسترش «حلقههای میانی» و هویت بخشی به آرمانخواهان شناسنامه دار، باید محقق کردن این مطالبه رهبری در دستگاههای گوناگون و متعدد کشور باشد. به امید روزی که همه مسئولان از روی عقیده، خود را ملزم به گسترش این نوع تفکر بدانند.»
چراغ سبز هستهای روسیه
حشمت ا... فلاحت پیشه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «اتفاقاتی که در اوکراین افتاد یکبار دیگر نگاههای خوشبینانه به تحولات جهانی را به شدت مایوس ساخت. البته قبل از این شخصیتی مثل ترامپ در از بین بردن این خوشبینیها خیلی نقش داشت و بهانهای برای دیکتاتورهای جاهطلب دنیا ایجاد کرد که اوضاع را به سمت نظامی شدن پیش ببرند طوری که ما میبینیم بعد از مدتها که شاهد کاهش هزینهها و بودجه نظامی در کشورها بودیم، الان بودجه نظامی کشورها به شدت در حال افزایش است و مسابقه تسلیحاتی تازهای شکل گرفته و فقط کارخانجات ساخت سلاح هستند که از این موضوع بهره میبرند و پیش بینی خوشبینها که دیگر کارخانجات ساخت اسلحه با کسادی روبهرو میشوند به نتیجه نرسید. علت هم این بود که از زمان فروپاشی شوروی سابق یک تعریف جدیدی از نظم بینالمللی تحت عنوان مدیریت بینالمللی شکل گرفت. یعنی آن چیزی که تحت عنوان هژمونی و استیلا مطرح شده بود جای خودش را به ادعای مدیریت میداد به طوری که قدرتهای بزرگ مدعی شدند که در نشستهای جهانی مثل گروه هفت، گروه بیست، سازمان جهانی تجارت و شورای امنیت سازمان ملل متحد سازوکارهایی را برای اداره دنیا شکل میدهند و همگان این سازوکارها را رعایت میکنند و مردم در دنیا میتوانند به سمت آرامش و توسعه حرکت کنند. ولی این خوشبینی در ابتدا با جنگهایی که بوش پسر به بهانه یازده سپتامبر شکل داد، ضربه اول و بعد از آن در زمان ترامپ، دومین ضربه اساسی را خورد و ضربه سوم در حمله نظامی به اوکراین. واقعیت این است که همه این موارد هم در سخنرانیها و ادعاهای بسیار زیبا شکل گرفت ولی واقعیت این است که در پسِ آن جاهطلبی سیاستمداران و منافع شرکتهای بزرگ ساخت تسلیحات هست که نان آنها در جنگ است. الان هم میبینیم که شرایطی شکل گرفت که روسها در اوکراین عملا برخلاف پیش بینی هفتادو دو ساعته برای تسلیم اوکراین، به 72 روز میرسد ولی هنوز این تسلیم صورت نگرفته بلکه این روسیه است که در راهبرد جنگ خود یک تغییر ایجاد کرده و سعی میکند که به سمت جداسازی بخشهایی از اوکراین حرکت کند. در سمت دیگر کشورهای غربی که به نظر میرسد این کشورها هم دلسوز مردم اوکراین نیستند یک فضایی را حفظ کردند که همزمان روسیه پوتین را در دو لبه قیچی گیر بیندازند. یک لبه که تحریمهای سنگین و بزرگترین تحریمهایی است که تابهحال کشورهای دنیا به خودشان دیدند. لبه دوم قیچی، جنگ فرسایشی است. یعنی کشورهای غربی به سمت فرسایشی بردن جنگ حرکت میکنند. ما میبینیم تجهیزاتی که دارند به اوکراین میدهند، دفاعی است. یعنی تجهیزاتی که تهاجم روسها را خنثی کند ولی امکان راهبرد نظامی انتحاری و تهاجمی را از اوکراین سلب میکند. ولی دفاع به گونهای است که جنگ را فرسایشی کند. به طور طبیعی روز به روز قدرت روسیه در این جنگ و آن تحریمها روز به روز تحلیل میرود و این چیزی است که غرب میخواهد. اگر در گذشته کشورهای غربی و آمریکا حاضر بودند امتیازاتی به روسیه دهند الان سعی میکنند که جنگ و تحریم ادامه پیدا کند و با یک روسیه ضعیف پای میز مذاکره بنشینند و حتی روسیه قدرت دوران قبل از حمله به کریمه و حمله به اوکراین را دیگر نداشته باشد و عملا به یک بازیگر متوسط تبدیل شود. در چنین شرایطی تنها ابزاری که روسیه دارد، بمب هستهای است که الان میبینیم لاوروف مطرح میکند. اما این صحبت آقای لاوروف را بیشتر یک تهدید میدانم برای اینکه روسها نشان دهند که دست کشورهای غربی را خواندهاند و همزمان که این موضوع را مطرح میکرد این جمله را هم به زبان آورد که پایان هر جنگ بالاخره مذاکره است. یعنی به هر حال یک چراغ سبزی به غربیها نشان داد که زیاد مورد اعتنای غربیها قرار نگرفت. ولی واقعیت قضیه این است که الان برخلاف ظاهر روسیه که سعی میکند خودش را مشتاق مذاکره نشان ندهند، پوتین سعی میکند درگیری و مذاکره را در سطح بالاتر با آمریکا و کشورهای غربی پیش ببرد و به همین دلیل به زلنسکی و مردم اوکراین بیاعتناست. بنابراین به همان میزان که کشورهای غربی سعی میکنند اوکراین را به یک همتای روسیه تبدیل کنند و شأن ابرقدرتی روسیه را به همین صورت کاهش دهند، روسها سعی میکنند موضوع اوکراین را به عنوان یک موضوع در جامعه جهانی مطرح کنند تا شأن مذاکراتی خودشان را بالا حفظ کنند ولی واقعیت این است که مسیر تحولات به سمتی است که کشورهای غربی میخواهند و روسیه به عنوان کشوری که در کمین افتاد، شأن و قدرت خود را در حد یک کشور کوچک دنیا پایین آورد. برعکس اوکراین، کشور کوچکی که الان از پیشرفتهترین امکانات دفاعی برخوردار شده و توان تحمیل یک جنگ فرسایشی به روسیه را دارد. البته در مقابلش فقط به یکسری وعدههای نسیه کشورهای غربی برای بازسازی کشور خودش امید بسته. فکر میکنم چالش هستهای که توسط لاوروف مطرح شده، به نوعی آخرین بلوف سیاسی روسیه است برای اینکه طرفهای غربی را پای میز مذاکره بنشاند. ولی معتقدم زیاد اعتنایی به این بلوف نمیشود چون واقعیت این است که اگر کار به کاربرد بمب هستهای برسد، آن موقع عملا معنای آن از بین رفتن کل سیاره زمین است و اصلا بمب هستهای یک عامل بازدارنده است و نه عامل تهاجمی و نمایشی که آمریکاییها در هیروشیما و ناکازاکی داشتند، جلوی چشم تمام سیاستمداران هست که عملا از بمب هستهای به عنوان یک زرادخانه دفاعی استفاده میشود مگر اینکه دنیا به یکباره با یک عده سیاستمدار دیوانه مواجه شود. ولی روسها میدانند اگر جنگ ادامه پیدا کند، معنای فرسایشی شدن جنگ برگشت تحولات در روسیه علیه پوتین است و معترض شدن خود مردمان در داخل روسیه و تقویت جایگاه مخالفان. لذا به نظر میرسد الآن که روسها موضوع جنگ هستهای را مطرح کردند بیش از همیشه خودشان را به یک مذاکره دیپلماتیک نزدیک کردند منتها سعی کردند از موضع قدرت این بحث را مطرح کنند و نوع طرح بحث هم این است که بیشتر پیامشان به کشورهای غربی و آمریکاست.»
رویاهای بربادرفته صهیونیستها
صبح نو در سرمقاله امروز نوشت: جهان خواستار توقف جنایات صهیونیستها در مسجدالاقصی است. گویا علاوه بر جهان اسلام، کشورهای قاره سبز هم به سخن امام راحل رسیدهاند که مبارزه تنها راهحل آزادی فلسطین است. آلمان، اتریش، هلند، اسپانیا، انگلیس، ایتالیا، آمریکا و کانادا در روزهای اخیر شاهد اعتراضات ضدصهیونیستی بود تا یک بار دیگر شاهد حمایت جهانی از فلسطین و برباد رفتن رویاهای صهیونیستها باشیم. سران صهیونیستی دریافتند که شرایط بینالمللی و توافقات سازش سودی به حال اشغالگری آنها در اراضی فلسطین ندارد، حتی با عادیسازی روابط خود با برخی کشورهای عربی مرتجع در غرب آسیا.
با تظاهرات مردمی در اروپا میتوان به این دستاورد رسید که کشورهای مسلمان در محکوم کردن سیاستهای رژیم صهیونیستی تنها نیستند و علاوه بر تظاهرات ضدصهیونیستی غربیها، هر ساله نزدیک به 10قطعنامه با رأی مثبت ۱۵۰کشور علیه رژیمصهیونیستی در سازمان ملل متحد به تصویب میرسد که بیانگر انزوای رژیمصهیونیستی و مخالفت جهانی با آن رژیم است.
از سویی دیگر، مقاومت که روزبهروز در حال قویتر شدن و ریشه دواندن در جامعه فلسطینی است، سبب افزایش نگرانی صهیونیستها شده و آنها این حقیقت را کاملا درک میکنند، فلسطینیان با تکیه بر مقاومت خود به دنبال بهرهگیری از فرصتها و شرایط و تحقق انتفاضه پیروزی نهایی هستند. کمااینکه در یک ماه اخیر گوشهای از این رشادتها و ایثارگریها را در چهار عملیات شهادتطلبانه جوانان فلسطینی در عمق تلآویو دیدیم که چگونه نظامیان مسلح صهیونیستی را به کام مرگ سوق دادند. «شهید قدس» سردار سلیمانی در تشریح اینکه آیا امکان چنین چیزی هست که بتوان با دیپلماسی، فلسطین را به فلسطینیان برگرداند؟ با قاطعیت میگوید:«اینجا راهی جز مبارزه، ایستادگی و فداکاری وجود ندارد».
آویختن از توهم تدین سکولار!
محمدرضا کائینی در روزنامه جوان نوشت: «در پیشینه ادب فارسی ما، مثلی فراوان استفاده میشود، به قرار «آتش زدن قیصریه به خاطر یک دستمال». مانند یا شبیه دیگری نیز برای آن وجود دارد، بدین ترتیب «دیگی که برای ما نمیجوشد، بگذار در آن کله سگ بجوشد». این دو معمولاً برای فهم وقایعی به کار میروند که نویسنده میکوشد تصور و اوهام خویش را به همه چیز تعمیم و اگر روال جاری خلاف آمد وی بود، نه من شیر را هدر دهد! یکی از مصادیق این مثالها، توئیت محمد علی ابطحی در مصادره دسته عزاداری پرقدمت زنده یاد آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی در مشهد به مناسبت شهادت امیرمؤمنان (ع) به نفع سکولاریسم است که هرساله با سخنرانی آیتالله سید جعفر سیدان آغاز میشود. عباس عبدی نیز بر خلاف ابطحی و احتمالاً با بی خبری از چند وچون ماجرا، آن را شاهدی بر سیاهه اعمال خود در سالیان اخیر یافته و با خوشحالی آن را بازنشر کرده است! هرچند این اظهار لحیههای کم عیار را نباید به چیزی گرفت و باید به ایشان گفت شاید هجمه به نظام اسلامی، قواره تن شما باشد، اما دفاع از دین اصلا به شما که دینداریتان را در وقت مقتضی و در بزنگاهها دیدهایم نمیآید! اما اگر همین خرده اتفاقات، محملی برای تذکار به واقعیتها باشد، میتوان از آنها سود جست. هم از این روی، تذکار به نکات ذیل ضرور مینماید:
۱. برای هزارمین بار تکلیف خود را معلوم میکنیم که نه عزاداران علوی و نه اساسا هیچ شیعه و مسلمانی نمیتواند سکولار باشد، چون مستلزم آن است که منویات فرافردی دین را از حجیت بیندازد یا الی الابد به کناری نهد و ما در میان عالمان دین و مسلمانان آگاه و تعهدگرا، چنین کسی را نداریم! اگر علی (ع) مقدس و الگو شمرده میشود، علاوه بر اتصال به ذات باری، به خاطر توفیق او در احقاق حق، ابطال باطل و تلاش برای برقراری عدالت دینی در جامعه است. چگونه جماعتی میتوانند برای او دست بر سر و سینه فرود آورند، اما ممشای او را قبول نداشته باشند! بر این اساس نگارنده بهرغم تخطئه اندیشه انجمن حجتیه، حتی آنان را نیز سکولار نمیشمارد! چون ایشان تعطیل موقت اجرای احکام تا دوره ظهور را تجویز میکنند، اما سکولاریسم انفکاک ابدی این دو را میجوید.
۲. دسته عزاداری مشهد، از سوی حضرت آیتالله صافی گلپایگانی پایه گذارده شد؛ فقیهی که تا پایان حیات از اصل برقراری جمهوری اسلامی و تقویت آن و نیز ضرورت اجرای دقیق و همهجانبه احکام اسلامی در تمامی شئون اجرایی و حکومتی دفاع میکرد. چیزی که اخیراً عبدی، آن را در فقره حضور زنان در ورزشگاه مذموم شمرد! سخنران جلسه نیز حضرت آیتالله سیدان است، که بنا بر مواقف سلف خود در مکتب تفکیک، از جمله آیات میرزا جواد آقا تهرانی و میرزا حسنعلی مروارید هماره در تمام صحنههای حمایت از نظام اسلامی، از جمله انتخابات، بزرگداشت شهدا و دیدارها با رهبری حضور داشته است (نگارنده با این بزرگ، دوستی نزدیک دارد و میتواند با دهها خاطره در این باره، این مسوده را مطول سازد). آیا ابطحی و عبدی باور میکنند که بزرگانی با این رزومه، دسته عزاداری سکولار به راه میاندازند؟ یا مردم سکولار در مراسمی که بانیان آن نشان دادهاند که هرگز سکولار نیستند، شرکت میجویند؟
۳. توئیت زنان کم مایه ما تصور بردهاند، کسانی که سکولار نیستند، اگر در هر مجلس دینی شرکت میکنند، الا و لابد باید بیرق جمهوری اسلامی یا تصویر امام و رهبری را در دست داشته باشند و گرنه به این دو و همگنانشان مجوز دادهاند که آنها را سکولار بخوانند! بی نیاز از تذکار است که بسا هیئات مذهبی و به ویژه دستجات رزمندگان و جانبازان، از این نمادها استفاده میکنند، اما مدعیان از کجا دریافتهاند که اثبات شیء نفی ماعدا میکند و هرکس در دستجاتی که فاقد چنین علائمی بود، شرکت کرد، الا و لابد سکولار است؟ نگارنده با توجه به شناخت خویش از عالمان دین و جامعه مذهبی کشور، در تصاویری که ابطحی و عبدی بر آن مهر سکولاریسم زدهاند، میتواند تعداد زیادی را شناسایی کند که در عرصههای حمایت از نظام اسلامی نیز حضور جدی و مداوم دارند و اساسا مهرهای شناسنامههای آنان نشان میدهد که تا چد حد سکولارند!
۴. و ختام سخن اینکه به شهادت تاریخ، هیچگاه مؤمنان از آرمانهایی، چون سیاست دینی، اقتصاد دینی و روابط اجتماعی دینی نه برکنار بودند و نه مطلقاً عقب نشستهاند. در پارهای مقاطع، برخی موانع و روادع متوهمان را به چنین اندیشهای درافکنده، اما رویدادهای بعدی ایشان را از این خواب خرگوشی، به درآورده است!»
دیدگاه تان را بنویسید