روایتی از پاوه؛ شهر هزار ماسوله

کد خبر: 166886

روایتی از روز قبل و هنگام حضور رهبر انقلاب در شهر «پاوه»

روایتی از پاوه؛ شهر هزار ماسوله
حامد هادیان
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif یكشنبه
پشت سر پاوه زیاد حرف می‌زنند. با ترسی درونی یك روز زودتر از موعد دیدار رهبر انقلاب با مردم پاوه، به سمت این شهر راه افتادیم. جاده‌ای سرسبز و پر پیچ و خم كه تا كرمانشاه یك ساعتی بیشتر راه ندارد و از همان ابتدای جاده می‌شود مردمی را دید كه لباس كردی بر تن دارند و كاری می‌كنند. كشاورزی، زمینش را شخم می‌زند و پیرمردی از باغش انار می‌چیند. در جاده، برگ‌های پاییزی درختان، چیزی بین زرد و سبز، هفتاد رنگ متفاوت گرفته‌اند. شهر یك ورودی بیشتر ندارد. كمی در میدان‌ها و خیابان‌ها می‌چرخیم. خانه‌ها مدل خاصی هستند و پله‌پله بر روی هم ساخته شده‌اند. قبل از سفر شنیده بودیم كه «پاوه»، شهرِ «هزار ماسوله» است. اول قرار است به دیدار امام جمعه پاوه «ماموستا ملا قادر قادری» برویم. از ابتدای شهر می‌پرسیم كه دفتر امام جمعه كجاست. همه‌ی مردم بلد هستند. بعد از رسیدن متوجه می‌شویم ماموستا آنجا نیست و امروز به دلیل مشغله در خانه مانده. وارد كوچه‌شان كه می‌شویم درِ خانه باز است و جوانی با لباس كردی راهنمایی‌مان می‌كند. ماموستا میهمان دارد. روی ایوان می‌نشینیم ولی خیلی معطل نمی‌شویم. بیرون می‌آید و با همه سلام علیك می‌كند. كمی روی ایوان با دیگر افرادی كه حضور دارند صحبت می‌كند. مردم پی در پی برای او نامه می‌‌آورند. بالاخره وارد اتاق می‌شویم. كتابخانه‌ كوچكی می‌بینیم كه در آن از دانشنامه‌ی اسلامی و تفسیر المیزان تا كتاب‌های تخصصی اهل سنت را می‌توان یافت. همان اول از زندگی‌اش كه می‌پرسیم، می‌گوید «زندگی من مانند این راهی كه به پاوه آمدید پر پیچ و خم است.» یكی از دوستان با او مصاحبه می‌كند. [ گفت‌وگو با ماموستا قادری ] برایمان چای و شیرینی می‌آورند. ماموستا از شهید چمران خاطرات خوشی دارد و انگار همه مردم شهر، چمران را طور دیگری نگاه می‌كنند. از پیام امام خمینی(ره) در سال 60 می‌گویدو اضافه می‌كند كه حضور فردای رهبری زنده‌كردن همان پیام است. [ پيام امام خمینی (ره) به نيروهاى ارتشى و مردم برای پايان دادن به غائله پاوه در سال 1360 ] https://static1.fardanews.com/servev2/DUyNjk3NjJiN/5Uwvb7W7Zm0,/file.JPG http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/17610/H/139007251727590261_17610.jpg وقت خداحافظی، به ماموستا گفتیم كه كه انگار شما نظراتی درباره شهید مطهری دارید و در پاسخ، از خاطراتش می‌گوید كه سال‌های ابتدای انقلاب ده كتاب از كتب شهید مطهری را تدریس می‌كرده. از او می‌خواهیم خانواده‌ی شهیدی در شهر را به ما معرفی كند تا پیشش برویم؛ او هم به پسرش می‌سپرد تا ما را به خانه‌ی یكی از خانواده‌های شهدای پاوه ببرد. وقت خداحافظی، ماموستا برای بدرقه‌ی ما به حیاط می‌آید؛ داخل حیاط خانه درخت انجیری است كه ملا قادر علاقه ویژه‌ای به آن دارد و دوست دارد در عكس‌هایش همراه آن باشد. همراه با پسر امام جمعه، در انتهای یك سربالایی بلند به خانه‌ای قدیمی می‌رسیم. داخلِ خانه درخت اناری است كه سرش را خم كرده. می‌گویند انار پاوه 10 روز دیگر می‌رسد. پیرمردی را می‌بینیم كه 9 نفر از اعضای خانواده‌اش شهید شده‌اند. به ما گفته‌اند شاید پیرمرد نتواند فارسی حرف بزند ولی چنین نیست. شهدای خانواده پسر و برادر و عمو و داماد او هستند. پیرمرد روحیه‌ی عجیبی دارد. می‌گوید: «انقلاب كه شد من اولین نفری بودم كه به كمیته رفتم و بعد همه فامیل آمدند و حالا همه فامیل به واسطه‌ی من شهید شده‌اند.» می‌گوید: «اول انقلاب سه مغازه فرش‌فروشی داشتم و همه را خرج انقلاب كردم.» می‌گوید: «همان اول كوموله‌ها آمدند با من صحبت كردند كه تو بیا با ما باش و من گفتم كه من با انقلاب هستم.» از پیرمرد درباره دیدارش با آیت‌الله خامنه‌ای در سال 60 پرسیدیم كه گفت «یادم است كه به مسجد شهر ما آمدند و مردم هم به عنوان تبرك كفش‌های ایشان را بردند! در حیاط از او عكس گرفتیم.» تأكید داشت كه عكس امام و رهبر را به همراه شهیدان در دست بگیرد. وقتِ رفتن 3 تا انار را داخل یك پارچه‌ی سفید پیچید و به ما هدیه داد. https://static2.fardanews.com/servev2/jFiNzNmMmY4M/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg https://static1.fardanews.com/servev2/WQ1NmNiNTNhM/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg برای استراحت به جایی نزدیك محل سخنرانی فردای رهبر در پاوه رفتیم. یكی از دوستان گفت كاش با یكی از پیش‌مرگ‌های كرد زمان جنگ صحبت می‌كردید. از پسر امام جمعه كمك خواستیم. آدرس خانه‌ای را به ما داد. بدون هماهنگی به خانه‌اش رفتیم. «كاك ویس سبحانی» مسئول پشتیبانی «پیش‌مرگان مسلمان كرد»؛ خانه‌اش كنار مقر سپاه پاسداران پاوه بود. جلوی در كه آمد اولش كمی جا خورد. انتظارش را نداشت. ولی بعد ما را به خانه دعوت كرد. برای خودش معدن خاطراتی بود. با شهید چمران، شهید ناصر كاظمی، شهید بروجردی، شهیدهمت، حاج احمد متوسلیان و... خاطره داشت. از زمانی می‌گفت كه چمران با فلاحی وارد پاوه شده بود. وقتی قرار شد سردار فلاحی برگردد، با این فكر كه چمران هم می‌خواهد برود فانوسقه‌اش را گرفته كه كجا می‌خواهی بروی؛ ما به دكتر احتیاج داریم! و چمران هم گفته بود: «من چمرانم جوان. هیچ جا نمی‌روم.» 2 ساعت برای ما حرف زد. طوری كه اگر كسی نمی‌دانست نمی‌توانست حدس بزند اهل تسنن است. می‌گفت ما از سال 57 دشمن‌مان را شناخته‌ایم. می‌گفت ما خاك پای رهبری هستیم. می‌گفت به بچه‌ها اجازه نداده‌ام كه برای رهبری نامه بنویسند؛ همین كه آقا آمده‌اند كافی است. نزدیك مغرب از خانه‌ی «كاك ویس» خارج شدیم. خیابان‌های شهر قفل شده بود. مردم بیرون ریخته بودند و ماشین‌ها با عكس آقا و پرچم ایران در خیابان‌ها می‌چرخیدند. روی شیشه‌ی اكثر مغازه‌ها عكس رهبری را می‌شد دید. جوانان جلوی مغازه‌ها آهنگ كردی گذاشته بودند و حلقه زده بودند و كردی می‌رقصیدند. آن قدر این كار ادامه پیدا كرد كه پلیس راهنمایی و رانندگی مجبور شد برای بازكردن گره ترافیك از آنجا دورشان كند. https://static3.fardanews.com/servev2/TRlYjJlY2YzN/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg https://static3.fardanews.com/servev2/TY4MmMyY2MwM/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg دوباره به محل اسكان رفتیم. تصمیم گرفتیم گزاش تصویری و صوتی از حال و هوای پاوه و شادی مردم را زودتر برای سایت بفرستیم؛ ولی آن موقع شب كافی‌نتی در شهر باز نبود. شهر معمولا ساعت 7 غروب تعطیل می‌شد. هر جا را گشتیم نتیجه‌ای نداشت. مجبور شدیم دوباره دست به دامان پسر امام جمعه شویم. جایی را هماهنگ كرد كه برویم؛ مغازه‌ی لوازم كامپیوتری كه البته آن هم داشت می‌بست. صاحب مغازه وقتی ما را آن وقت شب در آنجا دید، اولش ترسید. هر چقدر می‌گفتیم به پسر امام جمعه زنگ بزن گوش نمی‌كرد. كلی حرف زدیم تا قبول كرد مغازه را باز نگه دارد. تا عكس‌ها را بفرستیم ساعت یازده شده بود اما خیابان‌ها هنوز شلوغ بود. در كمربندی شهر، نورافشانی می‌كردند. هیچ تاكسی‌ای پیدا نمی‌شد كه كرایه كنیم؛ تا اینكه پسر جوانی ما را سوار ماشین‌ش كرد و البته آخر مسیر هم پول نگرفت. وقت پیاده‌شدن خواستم بگویم «یاعلی» كه سریع حرفم را خوردم. خودش گفت « یاعلی»؛ شیعه نبود. http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif دوشنبه پاوه مهمترین شهر منطقه اورامانات است و مردم از از اول صبح، از همه‌ی اورامانات و با پای پیاده به سمت مكان سخنرانی در حال حركت بودند. زمین مسطحی در ابتدای شهر برای سخنرانی آماده شده بود. نكته جالب از سر و وضع مردم این بود كه اكثراً لباس‌های نوی خود را پوشیده بودند. https://static1.fardanews.com/servev2/zBjMGM1MzU3N/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg https://static3.fardanews.com/servev2/WFjNTdhNGE5N/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg گلزار شهدای پاوه، در نزدیكی محل سخنرانی بود. حدوداً 8 شهید از 25 شهیدِ فاجعه‌ی «بیمارستان پاوه» در سال 60 در آنجا مدفون بودند. در دوران جنگ زمانی كه به عنوان مجروح در بیمارستان پاوه بستری بودند توسط كوموله‌ها به شكل فجیعی سلاخی شده‌ بودند. مردم از امام خمینی(ره) درخواست كردند كه همان جا دفن‌شان كنند. امام هم قبول كرده بودند. بیشترشان از بچه‌های تهران و كرج بودند. قرار بود كه رهبر قبل از سخنرانی به گلزار شهدای شهر بیایند. همراه با تیم خبری به آنجا رفتیم. از محل سخنرانی صدای شعارهای مردم به گوش می‌رسید. كمی منتظر ماندیم. ساعت10:30 بود كه گفتند آقا به گلزار نمی‌آیند. سریع سوار ماشین شدیم تا به محل سخنرانی برویم. آنجا فهمیدیم كه وقتی رهبری رسیده‌اند به پاوه، گفته‌اند «اگر اول بروم گلزار مردم معطل می‌شوند.» وقتی به محل سخنرانی رسیدیم «آقا» صحبت‌هایشان را شروع كرده بودند. جمعیت، محل پیش‌بینی شده‌ی سخنرانی را پر كرده بود و مردم خودشان را به پشت قسمت انتهایی محل سخنرانی رسانده بودند؛ حتی از بلندی تپه‌ای كه مقابل جایگاه بود، استفاده كرده بودند و توانسته بودند خودشان را مشرف كنند به محل سخنرانی، تا آقا را ببینند. دست‌اندركارهای اجرایی مراسم پشت جایگاه نگران بودند كه شاید آن تپه‌ی روبرویی توانایی تحمل جمعیت را نداشته باشد. پشت بیسیم هشدار می‌دادند كه نیروها نگذارند جمعیت بیشتری بالا برود كه خدای نكرده اتفاقی برای مردم نیفتد. ما به همراه تیم خبری، بالای داربست مخصوص خبرنگارها بودیم و تا جایگاه رهبر چهار پنج متری فاصله داشتیم. محل سخنرانی روباز بود و می‌شد از بالای خانه‌های «هزار ماسوله» و كوه‌های اطراف، رهبر را دید و سخنانش شنید. https://static2.fardanews.com/servev2/mZkMzU0NGI5Z/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg https://static1.fardanews.com/servev2/2VjZGNiZDFkY/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg قبل از رهبر، ماموستا قادری كه دیروز مهمان خانه‌اش بودیم، در حضور رهبر و مردم پاوه سخنرانی كرد. از اوضاع شهر گزارش داد و مردم هم كلی امام جمعه‌شان را تشویق كردند و منتظر سخنرانی آقا شدند. سخنرانی آغاز شد ؛ رهبر انقلاب تعریف ویژه‌ای از ماموستا قادری و مردم شهر كردند و گفتند كه چندبار تا به حال به پاوه آمده‌اند و باز هم به این‌كه از پاوه خاطره خوشی دارند ، اشاره كردند. جمعیت هم پی‌درپی شادی می‌كرد و تا آخر صحبت‌ها سر جای خود ایستادند و گوش كردند. «آقا» بعد از صحبت‌ها به گلزار رفتند. وقت رفتن هم ماشین‌شان از تنها راه شهر عبور كرد. مردم در مسیر منتظر بودند و خودشان را به ماشین می‌رساندند و برای آقا دست تكان می‌دادند. ماشین چندبار در میان جمعیت اورامانات متوقف شد تا اینكه خودش را به پیچ و خم جاده‌ی سر سبزی رساند كه از یك طرف به جنگل وصل می‌شد و از طرف دیگر به ارتفاعات شاهو. https://static1.fardanews.com/servev2/zljMzJlNGJkZ/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/17607/C/13900725_1117607.jpg اگر پشت سر شهری از شهرهای ایران حرف زدند باور نكنید؛ در سفر باید شناخت.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد