ماجرای سخنرانی نانوای نخبه در حضور رهبری! / مدال زیاد دارم، اما همه شان کشک است!

کد خبر: 884035

بعد هم رفت بالا روی جایگاه و نمی‌دانم چی گفت که آقا گفت: «شما فقط قدری به اعصابتون مسلط باشید.» پسر ول‌کن نبود. آخرش آقا گفت: «دیگه برید. برید.» حضار هم خندیدند.

صبح نو پیرامون حاشیه های دیدار رهبرانقلاب با نخبگان نوشت: میانه‌های مراسم یکی از پسرها وسط جمعیت درست روبه‌روی آقا از جا بلند شد و چیزهایی گفت. یکی از مسوولان اجرایی آمد طرفش و سعی کرد بنشاندش. آقا گفت بگذارید حرفش را بزند. صدایش را نمی‌شنیدم ولی انگار که از آقا زمانی برای صحبت می‌خواست. آقا گفت: «من مدیر جلسه نیستم. می‌بینید که. من خودم هم نشسته‌ام تا بهم وقت بدن.»

پسر دانشجو دست راستش را بلند کرده بود و همچنان یک چیزهایی می‌گفت. آقا اخمی کرد و گفت: «بیخود کردن تهدید کردن.» بعد رو کرد به مجری و گفت: «من پادرمیانی می‌کنم و می‌خوام که آخر جلسه بهتون وقت بدن.» پسر قانع شد و نشست. آخر جلسه آقا حواسش بود که جوان معترض حتماً حرفش را بزند. خواستند که برود پشت تریبون. متن آماده‌ای نداشت و تنها می‌خواست درد‌دل کند. افتخارات و مدال‌ها و جایزه‌هایش را یکی یکی ردیف کرد و آخر هر کدام‌شان هم یک «کشکه» گذاشت و دست آخر گفت با این همه افتخار صبح‌ها در نانوایی کار می‌کنم و شب‌ها نقاشی ساختمان می‌کنم.

بعد هم رفت بالا روی جایگاه و نمی‌دانم چی گفت که آقا گفت: «شما فقط قدری به اعصابتون مسلط باشید.» پسر ول‌کن نبود. آخرش آقا گفت: «دیگه برید. برید.» حضار هم خندیدند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد