خبرگزاری فارس: رضا شاه سرباز بود: سربازی خشن، عامی، و تقریبا بیسواد. هنوز هم افتخار میکند که در طول عمرش حتی یک کتاب هم نخوانده است. روزنامه نیویورک تایمز چاپ ایالات متحده امریکا در تاریخ چهاردهم سپتامبر ۱۹۴۱ مقالهای با عنوان «ایران خشمگین شاه را عزل خواهد کرد. اگر بریتانیا شاه را برکنار نکند شورش در راه است» به قلم ری براک به چاپ رساند: متن این مقاله به نقل از کتاب «شهریور ۱۳۲۰؛ اسرار حمله متفقین به ایران» نوشته محمد قلی مجد ترجمه علیاکبر رنجبرکرمانی انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به دلیل آنکه این مقاله در همان زمان منتشر شده و نکات مهمی را به خواننده ارائه میکند، بخشی از آن در اینجا ارائه میشود: بغداد، عراق، ۱۳ سپتامبر. در پس هرج و مرج سیاسی و تاریخ پر تلاطم سالهای اخیر ایران، با بازیگری شاه و قدرتهای بزرگ در خاورمیانه - بریتانیا، فرانسه و اتحاد شوروی - قصه بسیار مهم و پرحکایت خونخواهیهای قبیلهای است، که در سایه تحولات اساسی حال حاضر ایران ممکن است بار دیگر از سر گرفته شود و سرنوشت قدرتهای غربی و مسیر جنگ را تغییر دهد. شاه یک دستگاه پلیس مخفی سیاسی به پا کرد، که هرچند به اندازه چکا،
اوگپو، گشتاپو و یا سکوریداد ژنرال فرانکو پیچیده نبود، ولی با استفاده از دستگاه عریض و طویل خود توانست به تمامی زوایای زندگی ایرانیها - از بخش اداری، مالی، عمرانی گرفته تا سیاست، تفریحات، و کشاورزی - و خلاصه همه چیز و همه جا، نقب بزند. سایه آنچه خودبزرگبینی شاه توصیف شده است بر سر مهمترین بخشهای مالی و عمرانی کشور افتاد، و کنترل ارز خارجی و ساخت و سازهای منازل مسکونی و ساختمانهای صنعتی کشور مستقیما در دستان شاه قرار گرفت. آن طور که میگویند رهبران عشایر، بی رحمانه اعدام یا زندانی شدند، و پس از آن، چنانکه شایع است، رضا شاه تمام ثروتی را که در طول قرنها منازعات قبیلهای انباشته شده بود، به نفع خود مصادره کرد. قدرت ولایات را از بین برد، و نوعی حکومت متمرکز را، که حتی برای غربیها نیز باور کردنی نبود، به جای آن مستقر ساخت. رضا شاه سرباز بود: سربازی خشن، عامی، و تقریبا بیسواد. هنوز هم افتخار میکند که در طول عمرش حتی یک کتاب هم نخوانده است، چه رسد به رسالهای در باب مالیه؛ و جالب اینکه در ایران شایع است که نبوغ او برای پرکردن جیبهایش به قدری است که حتی دود از کله همه وزرای مالیهای که یکی پس از دیگری بر
سرکار آمده، و تنها تا زمانی بر سر کار بودهاند که سر در کار و زبان درکام خود داشته اند، بلند کرده است. عشایر ریشهدار و تاریخی یکی پس از دیگری از صحنه روزگار محو شدند. دیگر از لرها، کردها و بختیاریها نامی بیش باقی نماند؛ حداقل در ظاهر که چنین بود. شش ماه پیش [مارس ۱۹۴۱]که اوضاع ایران به ناگزیر رو به وخامت گذاشت، عدهای به نویسنده این سطور اطمینان میدادند که احتمال قیام این جنگجویان کهنهکار صفر است. این اطمینان خاطرها از سوی دست اندرکاران نفتی بریتانیا، گردشگران و کسانی ابراز میشد که با تاریخ چند سال گذشته ایران کاملا آشنا بودند. آنها با تعجب میپرسیدند: «گفتید عشایر ایران؟ آنها که کارشان تمام شده است. رضاشاه حساب همه شان را رسیده است؛ تمام و کمال. آنها دیگر صدایشان هم درنمی آید.» برای درک بحران کنونی ایران، لازم است قدری درباره درگیریهای عشایر در این کشور تفحص کنیم. رضا شاه به خون خواهیهای عشیرهای خاتمه نداد، بلکه صرفا رؤسای عشایر را بر سر دار کرد. در بسیاری از موارد، فرزندان شان جان سالم به در برده و در گوشهای پنهان شدهاند، یا به کشاورزی و کسب و کاری کوچک مشغول هستند؛ و مالیاتهای کمرشکن
میپردازند، و رضاشاه عالیترین زمینهای شان را به غنیمت در کام آزمند خویش فرو برده است. اما آنها در کمین نشستهاند. بنا به اتهاماتی که به شاه وارد میشود، او تمامی زمینهای مازندران و کرمانشاه و خطه سرسبزگرگان را به تصرف کشیده است. برخویش در آورده، و یا با پول بیتالمال برای خود خریداری کرده است. رعیت به صلابه کشیده شده، و از ترس مصادره خانه و زمینش دست از محصول خود کشیده است. براساس همین اتهامات، شاه شیوه خاص خود را برای خریداری محصولات کشاورزی به کار میبست. بدین ترتیب که بهترین قسمت محصول را به یک قیمت ثابت دلبخواه خریداری میکرد، و بعد از آن هم کشاورزان مجبور بودند بقیه محصول شان یک سوم همان قیمت به دولت بفروشند. البته گاه صدای شِکوه و شکایتها نیز لاجرم به گوش پلیس مخفی میرسید، که بلافاصله با قتل یا حبس شاکی خاموش میشد. بنا به اتهامات شایع، جمعیت کشاورز ایران در فقر و فلاکت و جهل نگاه داشته شده بود، و این در حالی بود که رضاشاه اقدام به نوسازی شهر تهران کرده بود، و خیابانهای زیبایی در سرتاسر شهر میکشید، و بدون اینکه حتی ذرهای از درآمد شخصی هنگفت خود خرج کند، جادههای عریض و طویلی در سرتاسر کشور
احداث میکرد. خارجیانی که برای مدت کوتاهی به تهران میآمدند، به هنگام ترک این شهربا خود میاندیشیدند که شاه دارد خدمات بزرگی برای مملکتش انجام میدهد، ولی فقط خارجیانی که به مدت طولانیتری در این شهر اقامت میکردند، میتوانستند شباهت برنامههای رضاشاه در ایران و برنامه پریمو دو ریورا [۲]در اسپانیا را تشخیص بدهند. در حالی که سطح زندگی ایرانیها در دو دهه گذشته مدام رو به تنزل رفته، آن طور که میگویند، شاه روزبه روز ثروتمندتر و بیرحمتر، حریصتر و هوس بازتر میشد. در تابستان جاری [۱۹۴۱]که ناگهان توجه جهانیان به ایران معطوف شد، وطن پرستان ایرانی سرهای خود را بالا آوردند، و حتی کشاورزان ساده دل نیز دریافتند که تحولی در راه است که میتواند آینده آنها را تغییر بدهد. مطالبات انگلیس و روسیه آنها را تکان داد، دولت را متزلزل ساخت، رضا شاه را ترساند، و اکثر اعضای ستاد کل [ارتش]را متحیر ساخت؛ اقشار عادی مردم پس از اینکه دریافتند انگلیسیها و روسها در کار خود متحیر جدی هستند، سر از پا نشناختند. هراس ایرانیها از روسها، حتی در مناطق شمالی این کشور، با این فکر که شاه ظالم مجبور به استعفا خواهد شد، کاملا از بین
رفت. در روز ۳۱ آگوست، اطلاع مردم از این مسئله که شاه ممکن است با حمایت انگلیسیها در قدرت باقی بماند، آتش شورشها را که در زیر خاکستر بود شعله ور ساخت. پینوشت: [۱]به احتمال بسیار زیاد منظور دار و دسته نایب حسین کاشی است که نویسنده آنها را نیز یک قبیله پنداشته است. [۲]خوزه آنتونیو پریمو دو ریورا، بنیانگذار حزب فالانژ و دیکتاتور اسپانیا کتاب شهریور ۱۳۲۰، اسرارحمله متفقین به ایران انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران صفحه ۴۶۶ تا ۴۶۷ منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
دیدگاه تان را بنویسید