شاه کلید وابستگیها!
وابستگی ابعادی دارد و سختترین و تقریباً لاعلاجترین آن وابستگی فکری- فرهنگی است. علاج وابستگیهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی و حتی امنیتی وابسته به تصمیم مردم و مدیران در یک کشور است و حتی در بیشتر موارد، تصمیم یکی کفایت میکند.
روزنامه کیهان: سعدالله زارعی در یادداشتی نوشت: هر وابستگی به بیگانگان خود بهخود ناپسند است چرا که از یک سو میتواند در روز لازم به عنوان اهرم فشار مورد استفاده قرار گیرد و از سوی دیگر میتواند در ابعاد دیگر نیز گسترش یافته و عملا یک کشور را در معنای مطلق، وابسته و حیات آن را تباه گرداند. در عین حال وابستگی ابعادی دارد و سختترین و تقریباً لاعلاجترین آن وابستگی فکری- فرهنگی است. علاج وابستگیهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی و حتی امنیتی وابسته به تصمیم مردم و مدیران در یک کشور است و حتی در بیشتر موارد، تصمیم یکی کفایت میکند.
مدیران میتوانند با یک تصمیم قاطع حتی وابستگی امنیتی به اجانب را قطع کنند و یک ملت میتواند با انقلاب از این وابستگیها به اجانب خلاص گردد. اما حکایت وابستگی فکری - فرهنگی به کلی حکایت دیگری است.
پر بیراه نیست اگر بگوییم وابستگی فکری- فرهنگی، وابستگیهای دیگر که به واسطه تصمیمی مدیریتی یا حتی یک انقلاب از سر یک ملت رفع شده است را برمیگرداند. در دنیای ما دهها مورد از این رخداد قابل اشاره است.
استاد دانشگاه بیروت آقای عبدالله قصیر در رساله دکترای خود، نظر حضرت امام خمینی (ره) در این خصوص را در این عبارت جمعبندی کرده است: «از نظر امام وابستگی حالتی فراگیر در جامعه است که از شخصیت و روحیات فرد و طرز فکر و عدم اعتماد به نفس او آغاز شده و کمکم به ساختار و روابط و اخلاق جامعه انتقال مییابد».
بر این اساس امام تاکید داشتند که «اولین شرط تحقق استقلال، استقلال فکری و عقلی است». (کلمات قصار، ص. ۹۰) امام در تبیین این موضوع فرمودهاند: «شکست شخصیتی بزرگترین شکست ما در برابر قدرتهای بزرگ بود. این قدرتها سعی کردند شخصیت اسلامی- ایرانی ما را خُرد کرده و آن را به شخصیتی اروپایی و پیرو شرق و غرب تبدیل کنند. نشانه این شکست این بود که ما احساس میکردیم قدرت انجام هیچ کاری را نداریم. یا اینکه احساس میکردیم باید همه چیز را از خارج وارد کنیم. حتی یک بیماری ساده آپاندیس را پزشک خارجی باید معالجه کند. اینها باعث شد که پزشکان ما احساس ضعف کنند. این مسئله بیعلت نبود، بلکه بر اساس برنامهریزیهایی بود و هدف آن نابود کردن هویت این کشور بود.» (همان، ص. ۳۱)
کلید وابستگی فکری، اعتقاد به «برتری دیگران» است در این حالت، فرد وابسته مطلوب خود را در «بیرون» جستجو میکند و این وضعیت به مرور در فرد آنچنان رسوخ مییابد که به کُل خود را فاقد هر نوع توانایی میداند. شما مکرر شنیدهاید که «حاجعلی رزمآرا» -نخست وزیر ایران ۱۳۲۹ش- پشت تریبون مجلس شورای ملی آن زمان و در واکنش به ملی شدن صنعت نفت گفت: اگر مهندسین انگلیسی صنعت نفت ما را ترک کنند، ایران به روز سیاه مینشیند چرا که ما حتی قادر به ساخت یک لولهنگ -آفتابه گِلی- هم نیستیم!
البته پیش از او سید حسن تقیزاده گفته بود: ایران برای آنکه پیشرفت کند، باید از ناخن پا تا فرق سر فرنگی شود.
الان کسی نمیتواند چنین حرفهایی را با صراحت لهجه رزمآرا و تقیزاده بزند، ولی متاسفانه چنین اعتقادی -با همین درجه از افراط- در برخی از کسانی که حفظ استقلال کشور و عزت ملی ما به آنان سپرده شده است، دیده میشود.
البته حالا با ادبیاتی نظیر اینکه باید به درگیری با جهان پایان دهیم و راه صلح را پیبگیریم؛ باید سلاح را کنار بگذاریم، باید سپاه را از وسط میدان به حواشی آن منتقل کنیم، باید کسانی که مورد حمایت آشکار آمریکا و... هستند را به عنوان «خودی نظام» بپذیریم و ته قصه این است که بدون آمریکا نمیشود حتی آب خورد چه رسد به اداره اقتصاد کشور!
آنانکه وابستگی فکری به اجانب دارند، تجربه به کارشان نمیآید و سبب تنبهشان نمیشود. برای وابستگان سیاسی و اقتصادی و حتی وابستگان نظامی امنیتی، تجربه به کار میآید و احیاناً سبب بازگشتشان از مسیر میشود.
ما حتی در میان وابستگان سیاسی رژیم گذشته شاهد تغییر رویکرد سیاسی و اقتصادی و نظامی و تجربهآموزی بودهایم. اما وابستگی فکری هزار تجربه را استثنا به حساب میآورد و بر لازمالتبعیه بودن راه غرب تاکید میکند!
یکی از این افراد، در سال گذشته که بحث یک فتنه منطقهای با کارگردانی پنهان وزارت خارجه آمریکا و بازیگری بعضی از رهبران کُرد عراق در میان بود و بیش از همه به ضرر کردها تمام شد، در یک جلسه بسیار مهم تصمیمگیری در خصوص موضع جمهوری اسلامی در این بحران، با توجه به اینکه کلید مقابله با راه افتادن ماشین تجزیه کشورهای منطقه، استفاده از ظرفیت کرکوک بود، با تاکید زیادی گفت: «من مینویسم و امضا میکنم، من مینویسم و امضا میکنم، من مینویسم و امضا میکنم، اگر ما در کرکوک مداخله کردیم، آمریکا حتماً وارد میشود و با ما برخورد میکند و کار کاملاً به ضرر ما تمام میشود»! امروز همه میدانیم که دولتهای عراق و ایران با کلید کرکوک، فتنه تجزیه عراق که دومینوی تجزیه منطقهای را در ابعاد مختلف و در کل منطقه و نه فقط در ایران و ترکیه و سوریه در پی داشت، خاموش کردند و آمریکا حتی در حد تهدید نظامی هم وارد موضوع نشد. البته دلیل آن هم معلوم است؛ آمریکا توانایی تغییر مسائل منطقه ما را در خویش نمیبیند.
انقلاب اسلامی که در ایران روی دوش مردم متدین و با رهبری مرجعیت دینی به پیروزی رسید و ماندگار شد، اساسش بههم ریختن «ذهنیت وابسته» بود. اما باید سوگمندانه بگوئیم انقلاب ما از همان آغاز در اداره امور کشور گرفتار کسانی شد که معتقد بودند بدون کسب همراهی غرب نمیتوان کاری کرد. تا جایی که بعضی از «مدیران موثر» جمهوری اسلامی معتقد بودند که اساساً خود انقلاب یک پدیده غربی است.
مرحوم مهندس بازرگان میگفت: تظاهرات کردن را غربیها به ما یاد دادند. وقتی وابستگی فکری به غرب پیدا شد، محال است انسان حرکتی خارج از آن دایره را قبول کند. وابسته فکری به هیچ وجه وابستگی سیاسی و حتی نظامی به غرب را بد نمیداند. او حتی مخالفت سیاسی با غرب را مخالفتی از سر جهالت تلقی میکند.
در اوایل دهه ۱۳۷۰ یکی از اعضای شاخص حزب کارگزاران سازندگی که مدتی دبیر کل آن بود و یدطولایی هم در دستاندازی به بیتالمال داشت، در یک جمع محدود از فعالان مطبوعات گفت: «آنان که با آمریکا مخالفت میکنند، آمریکا را ندیدهاند، کافی است یک بار به آمریکا بروند، آنگاه از همه حرفهای ضد آمریکایی دست بر میدارند»! حالا کاری نداریم که خود این حرف، خیلی غلط است و ما لااقل دهها انسان فرهیختهای نظیر شهید چمران داریم که سالها در آنجا زندگی کردند و بیش از خیلیهای دیگر ضد آمریکایی بودند چه رسد به اینکه هزاران انسان اندیشمند آمریکایی، ضد آمریکاییاند. البته در جمهوری اسلامی بعضی از همین وابستگان فکری به غرب در پارهای اوقات و در تریبون داخلی و برای مصرف داخلی و رد گم کردن، آنچنان ضد آمریکایی سخن میگویند که حزباللهیترینها از آنان عقب میافتند! وابستگی فکری به اجانب خیلی ضرر دارد تا آنجا که مرحوم جلال آل احمد آن را «وبازدگی» تعبیر کرد.
اما مشکل جمهوری اسلامی این نیست که عدهای به وبای غرب و آمریکا دچار شدهاند، مشکل جمهوری اسلامی این است که بعضی از اینها از آغاز انقلاب بر بسیاری از پستهای حساس کشور بهخصوص در حوزه اقتصاد سلطه پیدا کرده و مانع تحقق آرمانهای نظام در داخل کشور شدند. وابستگی فکری- فرهنگی دو رو دارد؛ یکروی آن اعتقاد راسخ به برتری راهحلهای بیگانگان است و روی دیگر آن بیاعتقادی مطلق به راهحلهای بومی.
از منظر آنانکه اقتصاد را به دلیل گره خوردن با شبکه مبادلات بانک، یک قطعه در شبکه رسمی و پرقدرت دنیا میدانند، اساساً مشکلات اقتصادی راهحل بومی ندارند و قبول تجارت با خارج، قبول شبکه بانکی بینالمللی و قواعد آن است و هر گونه قیدی بر آن نفی تجارت خارجی است که کشور را به روز سیاه مینشاند.
بیدلیل نیست که عدهای در داخل دولت و مجلس و بعضی گروههای سیاسی علیرغم آنکه در تجربه برجام شکست مطلق خوردهایم و «خسارت محض» این نظریه نیز همراه با برجام به اثبات رسیده است، بر تندادن جمهوری اسلامی به FATF بهعنوان راهی برای اصلاح اقتصادی ایران اصرار دارند! این یکی از نتایج وابستگی فکری- فرهنگی به غرب است.
بر این اساس بیراه نیست اگر بگوییم حل مشکلات کنونی اقتصاد ایران اولاً وابسته به حل مشکل وابستگی فکری- فرهنگی متولیان اقتصادی و سیاسی کشور به غرب -یعنی سرمنشأ تحریمها و فشارها به ایران- است.
تا وقتی مدیران ارشد اقتصادی و سیاسی کشور، راهحل مشکلات اقتصادی که به اعتراف خودشان غرب برای ما پدید آورده است، تک گزینهای است و آن تکگزینه هم حل مسئله با غرب است، وضع اقتصاد ما قطعاً از این هم وخیمتر میشود.
واقعیت دیگر این است که افکار این دسته از مدیران مهمترین ابزار غرب در به نتیجه رساندن تحریمها -در جهانی بهشدت متکثر! - است. یکی از مدیران ارشد دولتی دو-سه روز پیش به جای عذرخواهی از مردم بهخاطر وضعی که وابستگی فکری او و همگنانش بر سر اقتصاد این کشور آورده است، گفت: «مشکلات اقتصادی ما راهحل اقتصادی ندارد، راهحل سیاسی دارد».
منظور او البته این نبود که مدیران ارشد دولت باید عزم خود را برای کار جزم کنند، منظور او این بود که کشور باید چرخش سیاسی کند تا غرب مشکلات اقتصادی آن را حل کند! این نتیجه وابستگی فکری به غرب است که نه تنها تفکر را از فرد وابسته سلب میکند بلکه چشم و گوش را نیز از او میگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید