نیاز ما، انقلاب در مدیریت
«ایران از جنبه تهدید خارجی و تهدید اجتماعی، فرهنگی و امنیتی مشکل ندارد چه رسد به اینکه بحران داشته باشد، مشکل ایران، مشکل مدیریتی است» این یک جمعبندی است که میتوان با آن موافق یا مخالف بود، اما نمیتوان آن را نادیده گرفت.
روزنامه کیهان: سعدالله زارعی نوشت: «ایران از جنبه تهدید خارجی و تهدید اجتماعی، فرهنگی و امنیتی مشکل ندارد چه رسد به اینکه بحران داشته باشد، مشکل ایران، مشکل مدیریتی است» این یک جمعبندی است که میتوان با آن موافق یا مخالف بود، اما نمیتوان آن را نادیده گرفت به خصوص در این روزها که - البته مثل بعضی مقاطع دیگر- وجود مشکل را همه درک کردهاند. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد: ۱- وضع امنیتی ایران در دو محیط خارجی و داخلی لااقل ۱۰ سال است که تثبیت شده است. تهدید خارجی علیه ایران عملا وجود ندارد و پرقدرتترین دشمن ایران- یعنی آمریکا- به این جمعبندی قطعی رسیده است که حمله نظامی به ایران سبب ویرانی کامل قدرت نظامی آمریکا در منطقه میشود و به هیچوجه به مصلحت ایالات متحده نیست. در بُعد امنیت داخلی نیز عوامل تهدیدکننده امنیتی ایران در مقایسه با نیروهای مدافع امنیت کشور اساسا به حساب نمیآیند، از بعضی رخدادهای امنیتی- که در هر جای دیگری هم امکان وقوع دارند- که بگذریم، تردیدی نداریم که در ۳۰ سال گذشته وضع امنیتی مطلوبی داشتهایم این در حالی است که در دو دهه گذشته، ایران به کمک ملتها و بعضی از دولتهای منطقه، طرحهای امنیتی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عوامل دولتی و شبه دولتی و غیردولتی آنها را در منطقه، خنثی کرده و دایره امنیت منطقه را به طور مرتب توسعه داده است. خب بحث امنیتی چیزی نیست که منکری داشته باشد تا برای اثبات آن به بحث زیادی نیاز باشد. از قضا دشمن الان در پی راههایی است که وجود مطلق امنیت درون و برون مرزی ایران را در «ذهنیت و روان ایرانی» مخدوش کند و بگوید دوران ثبات امنیتی ایران به پایان رسیده است و حال آنکه واقعا اینطور نیست و میتوان با قاطعیت گفت: طی دهههای آینده نیز ایران نه در درون مرز و نه در بیرون مرزهایش «تهدید موثر امنیتی» نخواهد داشت. البته حتما خواننده فرهیخته این سطور توجه دارد که وقتی سخن از تهدید موثر میکنیم، مراد آن حمله و تخریب امنیتی است که بتواند وضع و روند فعلی را معکوس گرداند وگرنه تهدیدات لفظی دشمنان و یا اقدامات محدودی که اثر واقعی بر «روند امنیتی» ندارند، حتما خواهیم داشت و البته اینها چیزهایی نیستند که «تصویر ایران مقتدر» را در ذهنیت دشمنانمان بشکند و آنان را امیدوار گرداند. ۲- از بعد مخالفان شناخته شده داخلی، هیچ تهدیدی متوجه کشور نیست و قضایای دیماه گذشته و مردادماه جاری این را اثبات کرد. در این دو ماه- دی و مرداد- با همه تبلیغات گستردهای که صورت گرفت و با همه تاکیدی که از سوی رسانههایی مانند بیبیسی مبنی بر اینکه نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی ایران به هیچوجه قصد درگیر شدن با مخالفان را ندارند، صورت گرفت، تعداد کسانی که در استانهای مختلف کشور به میدان آمدند از ۴۰۰۰ نفر تجاوز نکرد که البته همه هم یکتیپ بودند و تنها چیزی که از وجنات آنان برنمیآمد داشتن مشکل اقتصادی بود! این در حالی است که همه به یاد داریم که در حوادث خرداد سال ۱۳۶۰ و بطور کلی در سالهای ۶۰ و ۶۱ چند ده هزار نفر از عوامل منافقین به شکلی کاملا عملیاتی به صحنه آمدند و آن همه جنایت کردند که در آن ماجرا تعداد شهدا به چندین هزار نفر رسید الان از آن سازمان رسوا و سایر گروهکها و در شرایطی که به آنان اطمینان داده شده که نظام قصد برخورد ندارد، به عدد نمیرسد که بتوان آن را در حد تهدید یک کلانتری هم به حساب آورد؛ بنابراین دشمنان شناخته شده خارجی به خصوص آمریکا که از تهدید خارجی به یأس کامل رسیدهاند، در مرحله تهدید از داخل نیز به یأس کامل نزدیک شدهاند. در این بین آنچه دشمن را وسوسه میکند و به نظر میآید دوره زیادی هم نپاید، انجام عملیات روانی با استفاده از ظرفیت فضای مجازی است. فضای مجازی البته جاذبههای خود را دارد، ولی آنچه در دی و مرداد در شهرهای مختلف ایران روی داد، نشان میدهد رویت دروغپراکنیها و خبرسازیها از سوی مخاطب ایرانی الزاما به معنای «پذیرش» آنها نیست چرا که خیلیها از روی کنجکاوی مایلند از همهچیز سر دربیاورند و طبعا در این موضوع حریم و حدودی قایل نیستند، اما پذیرش این رؤیتها وقتی توسط مخاطب هوشمند ایرانی با فضای واقعی کشور محک میخورد، پذیرش آن را به حداقل میرساند. بله فضای مجازی مهم است و حضور نیروهای مومن در این فضاها - البته به شکلی موثر- لازم است، اما فضای مجازی به خصوص در ایران اسلامی فقط «حدی از تاثیر» را دارد. ۳- این کشور شرایط به شدت پیچیدهای را در حالی که قدرت امروز هم نداشت، پشت سرگذاشته است. در سال ۱۳۵۹ یعنی کمتر از ۲۰ ماه پس از پیروزی انقلاب که به هر حال برای تثبیت نظم و نظام جدید به زمانی بیش از این نیاز بود، ما توامان با سه جنگ مواجه بودیم اولین جنگ، جنگ داخلی نظام میان دو طیف لیبرالها با حزباللهیها بود که درست از روز ۲۳ بهمن ۵۷ شروع شده بود و در ادامه به درگیری خیابانی سالهای ۵۹ و ۶۰ منجر شد؛ دومین جنگ، جنگ نظامی با گروهکهای مسلح و مسلط در بخشهای زیادی از استانهای مازندران، گیلان، کردستان، آذربایجان غربی و... بود بعضی از شهرهای این مناطق در مقاطعی کاملا در سیطره گروهکهای آمریکایی قرار گرفت که دستور کارشان فروپاشی زودهنگام جمهوری اسلامی از طریق ایجاد تنشهای شدید قومی و مذهبی بود؛ سومین جنگ، جنگ سنگین زمینی، هوایی و دریایی رژیم بعث عراق به نمایندگی از آمریکا، اسرائیل، انگلیس، عربستان و... بود که با استراتژی فتح سه روزه تهران شروع شد. به سالهای ۵۹ و ۶۰ نگاهی بیاندازیم. در آن مقطع تعداد نیروهای پاسدار حدود ۳۰ هزار نفر بود که به جز تعداد محدودی فاقد هرگونه تجربه نظامی و امنیتی بودند، به همین میزان و بسیار مشکلتر، وضع نیروهای امنیتی بود که آن هم عملا وجود خارجی نداشت و سپاه همزمان به طور محدود متکفل آن بود، در آن شرایط ارتش و قوای انتظامی در شرایط بسیار بدی قرار داشتند به گونهای که برای حفاظت از پادگانهای نظامی نیز به کمک نیاز بود و عدهای هم با شعار انحلال ارتش، امید به بقا را از این نیروها که فقط به چند ده هزار نفر میرسیدند، گرفته بودند. در آن شرایط ملت ایران توانست با اتکای به خداوند متعال و تحت رهبری مدبرانه حضرت امام خمینی (س) و با کمک «نیروهای انقلابی» و «روحیه انقلابی» با وجود انواعی از ضعفها به پیروزی برسد و در زمان کوتاهی همه این توطئهها را خنثی کند. یادمان باشد ملت ایران در سال ۱۳۶۷ بر صدام پیروز نشد، این پیروزی در سوم خرداد ۱۳۶۱ و پس از عملیات خرمشهر یعنی درست ۲۰ ماه پس از شروع جنگ روی داد. به تعبیری مردم ایران در کمتر از ۴۰ ماه، در سه جنگ بسیار سنگین که هر کدام برای فروپاشی کشوری کفایت میکرد، به «پیروزی مطلق» رسید؛ پیروزی در جنگ داخلی با خط نفاق و غربگرایی، پیروزی در جنگ امنیتی با گروهکهای مسلح و پیروزی در جنگ نظامی با مجموعهای از دشمنان خارجی. امروز همان ملت وجود دارد با انواعی از قدرتهای خیرهکننده! امروز وقتی از ارتش صحبت میکنیم از ارتشی بسیار قدرتمند حرف میزنیم وقتی از قوای انتظامی کشور صحبت میکنیم از قوایی بسیار توانمند سخن میگوئیم وقتی از نیروهای اطلاعاتی سخن میگوئیم از یک شبکه اطلاعاتی بسیار قوی سخن میگوئیم و... وقتی از سپاه پاسداران و بسیج سخن میگوئیم از چند میلیون انسان با تجربه و بسیار توانمند یاد میکنیم و این همه در حالی است که امروز نه آن دشمن داخلی- نفاق و غربگرایی- در موقعیت قدرتمند سالهای ۵۹ و ۶۰ است، نه گروهکهای تجزیهطلب و برانداز در آن اندازه از توانایی هستند و نه هیچ دشمنی در خارج از مرزهای ایران، به تکرار تجربه شهریور ۱۳۵۹ وسوسه میشود. ۴- از جنبه اقتصادی هم کشور به هیچوجه ضعیف نیست و به طور واقعی، دشمن نمیتواند از طریق اقتصاد- هرچند برای آن در وزارت خزانهداری آمریکا، ستاد جنگ اقتصادی درست شده است- به ایران لطمه بزند. نیاز ایران به ارز در بالاترین رقم ۱۰۰ میلیارد دلار و در اندازه «نیاز واقعی» کمتر از ۴۰ میلیارد دلار است و این در حالی است که چند برابر این رقمها را میتوان در بازه زمانی، دو تا پنج ساله مدیریت کرد. الان وضع جهان طوری نیست که آمریکا بتواند درهای آن را روی ایران ببندد و اقتصاد ایران را قفل کند. بله ما در حوزه اقتصادی و بقیه حوزهها یک مشکل دیگر داریم که اساس مشکلات جمهوری اسلامی است و در عین حال عاملان این مشکل کلیدی آدرس غلط داده و اسلامیت نظام یا جمهوریت نظام یا استقلال کشور و یا تعارض آن با سیاستهای استعماری را اساس مشکل کشور معرفی مینمایند! ۵- ما در یک کلمه مشکل مدیریتی داریم. اما مشکل مدیریتی ما ربطی به توانمندی مدیریتی ما ندارد. ایران به اندازهای که برای اداره مناسب توامان امورات چندین کشور به فکر و نیروی مدیریتی نیاز باشد، نیروی کارآمد دارد کما اینکه در بعد امنیتی و سیاسی شاهد بودیم که ایران همزمان نقش اول در حل مشکلات بزرگ امنیتی چندین کشور همسایه ایفا کرد، نقشی که نه از عهده آمریکا، نه از عهده ناتو و نه از عهده هیچ قدرت یا مجموعه قدرتی در دنیا برنمیآمد. پس ما مشکلمان توانمندی مدیریتی و یا کارآمدی فکر مدیریتی نیست. مشکل ما حاکم شدن مدیرانی است که روحیه «حل مسئله» ندارند و نیز باور ندارند که امروز جمهوری اسلامی ایران یک «فکر کارآمد»، یک «قدرت تعیینکننده» و یک «کشور توانمند» است. مشکل این است که حداقل ۳۰ سال است که کشور را در اکثر پستهای مدیریتی بدست نیروهایی سپردهایم که به توانمندی داخلی در حل مسائل باور ندارد و مسائل ایران را بدون مشارکت غرب، قابل حل نمیداند. مشکل این است که برخی از مسئولان ارشد و میانی جمهوری اسلامی به «فکر جمهوری اسلامی» باور نداشته و در نتیجه به فکر آن نیستند. شما این یک فقره را ببینید که معاون بانک مرکزی کشور در رابطه با اتلاف میلیاردها دلار در مسائل اخیر ارزی بازداشت شده است و مسلما اگر پای محاکمه وسط بیاید، بالاترین مدیران قوه مجریه از او حمایت خواهند کرد! چرا؟ برای اینکه از نظر آنان او به توصیهای عمل کرده است که نهادهایی شبیه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول آن را شرط گشایش روابط مالی با ایران قرار دادهاند. برای حل مشکل ایران باید به جمهوری اسلامی بازگردیم، مدیرانی مسئولیت بگیرند که خود جمهوری اسلامی را «مشکل» ندانند. اگر مدیران انقلابی بودند، مردم برای کمک کم و کسری نمیگذارند. اگر روحیه انقلابی در مدیران پیدا شود، مشکل نقدینگی کنونی که گره اول است به دست همین مردم باز میشود، مردم میتوانند اندوختههای کوچک را به انباشتی بزرگ تبدیل کرده و نیز خودشان انبارهای احتکار باندهای فاسد را بگشایند و امکان احتکار و یا هر خیانت دیگری را مسدود نمایند. بله مردم هستند، مسئولان باید باشند.
دیدگاه تان را بنویسید