روزنامه صبح نو: آفتاب ظهر تیرماه، مستقیم بر خیابان ۱۵ خرداد میتابد و معمولاً در این ساعت و این گرما، نه کسی حال گشتوگذار و خرید دارد و نه کاسبها حوصله حسابی برای چکوچانه زدن با مشتریان. اوضاع بازار تهران، اما با همیشه فرق میکند. نبض اقتصاد خرد مردم، اینجا همیشه تند میزند. حتی در تابستان و حتی با وجود ماجراهایی که از صبح، بسیاری از مغازهها را به تعطیلی کشانده بود. اینجا همیشه بازار است؛ با مشتریان و کاسبان همیشگیاش. «حاج رضا» یکی از همانهایی است که بر خلاف مغازههای دور و برش، کرکره مغازه پارچه فروشیاش را بالا نگه داشته و سرش حسابی گرم حساب و کتاب است. او البته بیاعتنا به حوادث صبح بازار تهران هم نیست: «چرا برایمان مهم نباشد؟ چرا معترض نباشیم؟ ما هم اعتراض داریم. اوضاع کاسبیمان خوب نیست و جیب مردم هم هرروز کوچکتر از قبل میشود. اما حرف ما چیز دیگری است. ما نوع اعتراضمان فرق میکند. مثل آن چند نفری نیستیم که صبح آمدند و به زور از همه میخواستند کرکرهها را پایین بکشند و شعار بدهند.»
«حسین» که حرفهایمان را میشنود، میآید جلو و حرفهای کاسب پارچهفروش را تکمیل میکند: «من دیدمشان. ساعت حوالی ۱۱ جمع شدند. حدود ۱۰۰ نفر بودند و گروهی میرفتند سراغ مغازهدارها که بیایید تعطیل کنیم و برویم تظاهرات. به هرکسی هم که مخالفت میکرد شعار بیغیرت بیغیرت میدادند و وادارش میکردند همراهشان شود.»
او اینجا دستفروشی میکند و شلوارکهایش را روی ساعد دستش انداخته و مغازه به مغازه میرود سراغ مشتریهای جدید. حسین میگوید: «من دستفروش قدیمی اینجا هستم. آن گروهی که آمده بودند و شعارها را شروع کردند، نمیشناختم. اما سراغ مغازهها که میرفتند با هم شعار میدادند ببندش، ببندش و هرچی میگذشت، کاسبها را با خودشان همراه میکردند. بعضی کاسبها که مقاومت میکردند هم تهدید میشدند. برای همین تعدادشان بیشتر شد.»
حاج رضا هم میپرد وسط حرفهای حسین و میگوید: «ما شاکی هستیم. چرخ زندگی مردم نمیچرخد و چرخ زندگی ما هم همینطور. اعتراض داریم. تجمع هم میکنیم. منتها دلم با این مدل شلوغکاریها صاف نمیشود.» به گروه خونیمان نمیخورد چند متر آن طرفتر، دور و بر مغازه فروش عطاری شلوغ است. از «شهرام» که حدوداً ۳۵ساله به نظر میرسد و سرش خلوتتر از دو تا همکار دیگرش است، درباره ماجرای اعتراض بازاریان میپرسم. انگار که منتظر باشد، میگوید: «دو ماه پیش بود که یک شب دیدم همینطور پشت سر هم دارد زنگ آلارم تلگرام گوشیام میزند. تلگرام را که باز کردم، دیدم عضو یک گروه جدیدم کردهاند. یک گروهی توی مایههای اعتصابات سراسری بازاریان و اینها. دو ماه پیش که هنوز اوضاع اقتصادی اینطوری نشده بود. شستم خبر دار شد که باید کاسهای زیر نیمکاسه باشد. چند روزی توی گروه بودم. بعد که فهمیدم دردشان درد ما بازاریها نیست آمدم بیرون. اما امروز فهمیدم چهجوری از ماهها قبل برنامهریزی میکنند برای این مسخرهبازیهایشان که امنیت و آرامش را از ما هم میگیرد و نمیگذارد درست و درمان حرف دلمان را به گوش مسوولان برسانیم.»
بعد گوشیاش را میآورد جلو و ویدیوی خالی کردن نخاله کامیون وسط خیابان جمهوری را نشانم میدهد: «این را یکی از همکارانم برایم فرستاده. ببین مال همین امروز است. میگویند سطل آشغال هم آتش زدهاند. ما کاسب کف بازاریم. گروه خونیمان به این جور کثیفکاریها نمیخورد. آب گلآلود شده و یک عده دارند ماهیگیریشان را میکنند.» رد پای آشنای تیرماهیها اشاره او البته یک نشانه دیگر هم دارد. البته نه اینجا و کف بازار؛ که در فضای مجازی. جایی که «مریم رجوی» همسر سرکرده منافقین، توییت زده است: «با درود به اعتراض و خیزش بازاریان غیرتمند به گرانی و هدر دادن سرمایهها و پشتوانههای ملی و مالی… عموم اصناف و کسبه را در سراسر کشور به حمایت از بازاریان معترض و بهپاخاسته تهران فرا میخوانم.»
منافقین را خیلیها از تحرکات دهه۶۰ یادشان هست. جایی که میخواستند در تابستانی داغ، به خیال خودشان کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند و حالا دوباره در تابستان داغ ۹۷ فیلشان یاد هندوستان کرده. جنس اتفاقها هم شبیه قبل است. ماجرای آتش زدن سطلهای زباله، بستن راه مردم با کامیونهای نخالهخالیکن و البته چوب و چماقهایی که دست اراذل افتاده بود و ویدئوهایش در چند نقطه از تهران را برای ساعتی در شبکههای اجتماعی پر کردند.
آنان روی موجی سوار شدند که صنف کاسبان میگویند هیچ میانهای با آنان ندارد. مردم! ما آشوبگر نیستیم اما تکذیب وابستگی اعتراضات خشونتآمیز به صنفهای معترض، بلافاصله در رسانهها منتشر شد. رییس اتحادیه تجهیزات مخابراتی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان گفت که تجمعکنندگان یکشنبهشب پاساژ علاءالدین از کسبه این بازار نبودند: «تجمعکنندگان وارد بازار علاءالدین شدند و با تهدید کسبه مبنی بر تخریب اموال در صورت باز ماندن در مغازهها، فروشندگان را مجبور کردند که مغازههای خود را ببندند. از دیشب هیچ مشکلی در بازارهای موبایل وجود ندارد.»
رییس اتحادیه بنکداران و طاقهفروشان پارچه هم گفت که بسیاری از تجمعکنندگان دوشنبه تهران از اهالی بازار نبودند: «افراد معترض،
با تهدید آسیبرسانی به اموال، بازاریان را مجبور به بستن مغازهها کردند و با ایجاد جو در محل توانستند عدهای اندکی را با خود همراه و بازار را آشفته کنند. پارچهفروشان قطعاً وارد بازیهای اخلالگرانه نمیشوند»
رییس اتاق اصناف هم از مقابله بازاریان با جمع محدود اخلالگر گفته است: «بازار تهران در آرامش و فعال است. عدهای بهدنبال درگیری هستند و ما نمیخواهیم با آنها درگیر شویم. این افراد مشخصاند چه کسانی هستند، اما روز گذشته به خوبی با آنها برخورد نشد.» ماجرای نیمروز دوشنبه تهران، بیشتر از همه اما، به پاییز ۹۱ شبیه است. روزهای مهرماه آن سال که در کشاکش و تلاطم بازار ارز، بخشهایی از بازار تهران با فشار تعدادی از افراد معترض تعطیل و یک راهپیمایی کوتاه، با شعارهای ضددولتی انجام شد. در آنروز قیمت دلار از ۳۲۰۰تومان به ۴۰۰۰ تومان رسیده بود.
حالا چند ساعت پس از نیمروز پرماجرای بازار تهران، دیگر نشانهای از آن هایوهوی و شعار و درگیری نیست. نزدیک ایستگاه مترو ۱۵ خرداد، نوازنده دورهگردی نشسته و ملودی آرامشبخشی مینوازد و آن سوتر مغازههای یکی در میان باز راسته سنگفرش ۱۵ خرداد، مشتریان خودشان را دارند. انگار نه انگار که چند ساعت پیش اینجا چوب و چماقی بالا رفته و کاسبانی با فریاد «بیغیرت بیغیرت» مجبور به تعطیلی مغازههایشان شدهاند. انگار آن که سناریو را نوشته، مثل «ماجرای نیمروز» دوباره غافلگیر شده است.
دیدگاه تان را بنویسید