خبرگزاری فارس: در ماههای اخیر شاهد کمپینهای جدایی سلبریتیهای حامی حسن روحانی در انتخابات ۹۶، از او و دولتش بودیم. از چند روز گذشته نیز آنها در اقدامی خودجوش دعوت افطاری دولت را تحریم کرده و به همین بهانه از شخص روحانی انتقادهای تند و بیپروا میکنند. چرا اینگونه شد؟ چه کسی تصورش را میکرد فقط یک سال پس از انتخابات دوقطبی و تاریخی اردیبهشت ۹۶ گروهی که به نوعی عامل پیروزی حسن روحانی در این منازعه انتخاباتی بودند، او را با تندترین عبارات مورد سرزنش قرار دهند و حتی با واکنش تند سخنگوی دولت مواجه شوند؟ اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶، مجلس و خبرگان از «سلبریتیسم» به عنوان بازیچهای مقتدر، برای تصدیگری دولتی ـ. حکومتی استفاده میکند. در این نوشته سعی میکنم تحلیلی از سلبریتیستی شدن فضای سیاسی و عاقبت «امر سیاسی» در سپهر سیاست ایران ارائه دهم. عرصه عمومی زمانی مبتلا به بحرانسازی گروههای مختلف اجتماعی میشود که امر سیاسی، دلالتهای وجودی خود را در آن جغرافیای فکری ـ. سیاسی از دست داده باشد. نابودی این دلالتهای وجودی برابر است با انحطاط تدریجی «امر سیاسی» و فقدان نسبت آن با «امر معاصر». در چنین
وضعیتی است که گفته میشود «امر سیاسی» به ابتذال کشیده شده و عرصه عمومی نسبت جدیدی با کنشگران سیاسی نسخهپیچ و اغلب بیسواد ایجاد میکند و رابطه خود را با عناصر پرسشگر و متفکر و متاله قطع میکند. این لحطه تاریخی، محل تولد «سلبریتیسم» است. سلبریتیسم محصول رقابت در جامعهای است که امر سیاسی در آن به انحطاط رسیده و حیات سیاسی، حیثیت خود را به عدهای کنشگر سیاسی بیسواد و بیرمق سپرده و از همین مدار، سیاستمداران و جریانهای سیاسی متوسل به «رقابت» بین این کنشگران سیاسی میشوند و از این طریق عرصه عمومی را تسخیر میکنند. واقعیت این است که عرصه عمومی مسحور کنش گران سیاسی بیرمق میشود و از سویی، هیچ توانی برای مقابلهی مفهومی و عملی با آنها ندارد، زیرا اساساً سازمان مفهومی «امر سیاسی» در این عرصه، فروپاشیده است و حیات سیاسی توان تولید «عناصر متفکر، پرسشگر و متاله» را از دست داده است. در چنین وضعیتی است که گروهی از کنشگران سیاسی تبدیل به «معابد معرفتی» میشوند و پدیده سلبریتیسم را به وجود میآورند. سلبریتیها خود را ناجی عرصه عمومی معرفی میکنند. آنها قطعاً وابستگی وجودی با کنشگران سیاسی بیسواد و بیرمق
دارند، اما با توسل به ابزارهای شبههنری، مدارک آکادمیک، زیبایی ظاهری و توانایی سخنوری، منابع ثروت و قدرت، مدعی نجات عرصه عمومی از رقابت کنشگران سیاسی میشوند! حال آن که نه تنها خود کنشگر سیاسی هستند و نمیتوانند از گفتمان محوری کنشگری سیاسی فاصله بگیرند و تبدیل به عناصر متفکر و پرسشگر شوند، و اساساً بخشی از مشکل نمیتواند جزئی از راه حل مشکل باشد، بلکه آنها موجب «بحران»های جدید در عرصه عمومی میشوند و به نوعی عامل شکاف بین دولت-ملت میگردند. ایران اسلامی معاصر، در سالهای اخیر شاهد حکمرانی غیر رسمی و بعضاً رسمی مجموعهای از سلبریتیها در عرصه عمومی بوده است. به نظرم آنچه اهمیت دارد، نسبتسنجی رابطه پدیده «سلبریتیسم» و جریان «سیاستمدار پراگمات» در دولتهای مختلف پس از انقلاب اسلامی است، زیرا از این طریق میتوان از رابطه سلبریتیها و سیاستمداران تحلیلی واقعبینانه ارائه داد. دوران پس از انقلاب اسلامی و تا اوایل دهه ۷۰، در پی هشت سال دفاع مقدس، به طور مستمر مفهوم «قهرمان» و یا «شهید» در فضای سیاسی ـ. اجتماعی و فرهنگی، در حال بازتولید است. «شهید» مفهومی بود که محصول واقعیات اجتمالی بازتولید شده در
شرایط پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس محسوب میشد. بسط این مفهوم در سازمان ذهنی عرصه عمومی و خاصیت آرمانی و قدسی آن، مانع از تحریف این مفهوم و در نهایت تبدیل آن به مفهومی تهی از واقعیت اجتماعی میگشت. در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و در ایران پس از انقلاب طبقهای از «اشراف» شکل میگیرد که به صورت رسمی در ساختار قدرت، از طریق به حاشیه راندن مفاهیم گفتمانی انقلاب اسلامی، موجب رخداد مهمی در آن سالها میشوند. آن رخداد مهم بازتولید ساختار «رقابت مدارانه» در عرصه عمومی است. این نوع از ساختار، چون حول محوز مسائل اقتصادی شکل میگیرد، به نوعی تمامی ابعاد زیست -جهان انسان مسلمان ایرانی را تحت تاثیر قرار میدهد. از بطن این ساختار «رقابت مدارانه» بود که «سلبریتیسم» متولد شد و در دولت محد خاتمی به صورت جدی تکثیر یافت. مواجه دولت اصلاحات و پدیده سلبریتیسم عادی، ولی «جدید» بود. سلبریتیسم در پی نجات خود از طریق «عصیان» علیه پراگماتیسم است، اما این تلاش به جایی نخواهد رسید. پراگماتیسم اولین و آخرین «راهکار» و «بستر» برای سلبریتیسم است و بدون آن، هیچ دلالت وجود برای تداوم حیات سلبریتیسم در عرصه عمومی باقی
نمیماند. پدیداری، چون سلبریتیسم که محصول جامعه مدرن بود، سیاستمدارانی را یافت که دالّ مرکزی گفتمانشان، مفاهیمی مدرن، چون آزادی، جامعه مدنی و ... بود. در همین دوران است که سلبریتیها نظام مفهومی خاصی را برای خود تدارک میبینند که بعدها و در منازعات انتخاباتی ۸۴، با پیروزی محمود احمدینژاد با بحران جدی مواجه میشود. با پیروزی احمدینژاد که هیچ «رأی سلبریتیستی» برای او نمیتوان قائل شد، سلبریتیسم از یک سو با رئیس دولتی مواجه میشود که اساساً ادبیات آنها را به رسمیت نمیشناسد و از سویی دیگر رای به احمدینژاد را، قیام عرصه عمومی علیه خود تلقی میکند، اما دیری نمیپاید که سلبریتیسم با احمدی نژاد جدیدی مواجه میشود. محمود احمدینژاد در دومین دوره از ریاست خود بر قوهی مجریه، با شکافی بزرگ مواجه بود که نشانههای آن را در حوادث و اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸ مشاهده میکرد. او تصور میکرد برای تداوم عمر سیاسی خود در دورانهای بعد از ریاست جمهوری، نیاز به عقبه نخبگانی ـ. اعم از دانشگاهیان و هنرمندان و حتی بخشی از جریان مخالف خارج نشین ـ. دارد که بتوانند در کنار مقبولیت مردمی او، مشروعیت نخبگانی برای او فراهم
آورند و از این طریق تداوم عمر سیاسی او را تضمین نمایند. با این تحلیل، احمدینژاد از موقعیت «ذاتگرایی محض»، به وضعیت «پراگماتیسم» تغییر موضع داد. او برای جلب نظر نخبگان در مقام یک «پراگماتیست ناشی»، به مفاهیمی باستانی و مبهم پناه برد و در این مسیر از مفاهیم محوریای مانند عدالت، ولایت فقیه و ... که به نوعی ضمانت وجودی او در سپهر سیاسی ایران محسوب میشدند، عبور کرد. این پروژه احمدینژاد به دلیل عقبه گفتمانی او به سرعت شکست خود و احمدینژاد هیچگاه طعم شیرین حمایت نخبگان به طور عام، و سلبریتیها به طور خاص را نچشید. ایام منتهی به انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور، ایامی است که برای اولین بار فضای سیاسی ایران شاهد اتصال آشکار «سلبریتیسم» با جریان گسترده «پراگماتیسم» است. اینک دیگر هاشمی رفسنجانی که پدر معنوی پراگماتیستهای سیاسی محسوب میشود و محمد خاتمی که کمک شایانی به سازمان یافتن این پدیده در دوران دولت اصلاحات کرد و پراگماتیسم خاص خود را نمایندگی میکند، به همراه حسن روحانی، پراگماتیستی که قرار است در دوران حکمرانی فضای مجازی بر اذهان عمومی نقش جدیدی در عرصه عمومی بازی کند، همگی با «سلبریتیسم» به
نقطه مشترکی میرسند. در حالی که در دهه ۹۰ شمسی به وضوح میتوان گفت: «امر سیاسی» به ابتذال محض رسیده است و عرصه عمومی با وجود فضای مجازی، هیچ نقطه ثقل مرکزی مستقل از فضای سلبریتیستی ذکر شده ندارد، پروژه اصلاحات با استفاده از این وضعیت، هم در انتخاباتهای ریاست جمهوری ۹۶ و ۹۲، و هم در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در سال ۹۴، از «سلبریتیسم» به عنوان بازیچهای مقتدر، برای تصدیگری دولتی ـ. حکومتی استفاده میکند. پس دهه ۹۰ و انتخاباتهای جاری آن، نقطهی اوج پیوند پراگماتیسم و سلبریتیسم است؛ پیوندی که در چند ماه اخیر، شکافی عمیق شاکلههای وجودی آن را جریحهدار کرده و موجب بحران در فضای سیاسی کشور شده است. اگر کسی دو دهه پیش از بحران بین «پراگماتیسم ایرانی» و «سلبریتیسم ملی» سخن میگفت، مورد تمسخر نظریهپردازان و نخبگان جامعه قرار میگرفت. به دلیل این که این دو جریان، بیشترین همپوشانی را با هم دارند و این همپوشانی موجب میشود در دوران «پیوند»، هر یک «منبع معرفت» در عرصه عمومی تلقی شوند. پراگماتیستهای متصدی جایگاههای دولتی، در این دوران با استفاده از خاصیت «بازیچگی» سلبریتیسم، مشروعیت مضاعف برای
«صدارت» خود بازتولید میکنند و سلبریتیسم نیز از طریق دسترسی به منابع قدرت ـ. ثروت، رانتهای کلان، ابزار شبههنری و فقدان مفهومی «امر سیاسی» در عرصه عمومی، اقدام به تولید محصولات شبه فرهنگی، تاسیس خیریههای تشریفاتی، جمعآوری کمکهای مردمی در وضعیت بینهادی، انتشار کتاب شعر و داستان و رمان، ترجمه کتب خارجی و .. میکند تا بتواند دلالتهای وجودی خود را در عرصه عمومی تحکیم کند. امروز و در سال ۹۷ یک سال پس از اوج دوران «پیوند» این دو جریان در انتخابات ریاست جمهوری، سلبریتیسم ملی، اقدام به «عصیان» علیه پراگماتیسم ایرانی کرده است. این تنش را، به مثابه بنبست هر دو جریان میتوان قلمداد نمود؛ شاهد این ادعا، شورش عرصه عمومی علیه پراگماتیسم محصول سلبریتیسم در ماههای اخیر است. سلبریتیسم زیرکانه در پی نجات خود از این «بنبست» از طریق «عصیان» علیه پراگماتیسم است، اما واقعیت این است که این تلاش به جایی نخواهد رسید. پراگماتیسم اولین و آخرین «راهکار» و «بستر» برای سلبریتیسم است و بدون آن، هیچ دلالت وجود برای تداوم حیات سلبریتیسم در عرصه عمومی باقی نمیماند. سلبریتیسم محصول رقابت در جامعهای است که امر سیاسی در آن به
انحطاط رسیده و حیات سیاسی، حیثیت خود را به عدهای کنشگر سیاسی بیسواد و بیرمق سپرده است. واقعیت مهم دیگر این است بحرانسازیهای سلبریتیسم برای پراگماتیسم، در سپهر معرفتی ایران ماندگار خواهد بود و پراگماتیسم به سختی خواهد توانست خود را از بحرانهای محصول «عصیان» سلبریتیسم از یک سو و «حوزه عمومی» از سوی دیگر، برهاند. ایران اسلامی در آستانه تولد «راه سوم» ایستاده است. با «انسداد» دو جریان حاکم بر سپهر معرفتی ایران در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، بستر برای عناصر آرمانگرای انقلاب اسلامی فراهم میشود تا بتوانند پیوند عمیق با حوزه عمومی ایجاد کنند. کافیست جهادگران انقلاب اسلامی از جریان «پیر و فرتوت» اصولگرا ـ. که آنها نیز نسبتی دیرین با پراگماتیسم دارند ـ. جدا شوند و خود را با چهره جدیدی در عرصه عمومی منتشر کنند. جهادگران انقلاب اسلامی برای «انتشار» در حوزه عمومی مجبورند پیوند قدیمی خود را با ایده «تحولخواهی دولتی صرف» بگسلند و «طرحی نو» با ایجاد نسبت وجودی با عرصه عمومی از طریق «پرسشگری»، «تفکر»، «تاله» و «مطالبه جدی» در اندازند. عناصر انقلابی پرسشگر، متفکر و متاله تنها عناصری هستند که احیای امرسیاسی
در ایران اسلامی معاصر را نوید میدهند. باید در مورد وضعیت جهادگران انقلاب اسلامی گفتگو کرد، سخن گفت و متن نگاشت.
دیدگاه تان را بنویسید