پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی: سادهزیستی، پرهیز از تشریفات، حساسیت در استفاده از بیتالمال، تواضع و فروتنی و ... از جمله ارزشهایی است که در دهه ۶۰ مبنای کار مسئولین نظام در هر پست و مقامی بود. در این میان بسیاری از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی همچون شهید صیاد شیرازی، شهید بابایی و شهید یاسینی، پایبندی ویژهای به این ارزشها داشتند. در این نوشتار نمونههایی از تقید و پایبندی فرماندهان ارتش جمهوری تاسلامی ایران به ارزشهای دهه ۶۰ روایت میشود. حساسیت در استفاده از بیتالمال یکی از مهمترین حساسیتهای فرماندهان ارشد ارتش جمهوری اسلامی مشخص کردن مرز بین نیازهای شخصی و الزامات کاری بود. این حساسیت آنان باعث شده بود که همواره توجه خاصی به استفاده از اموال بیتالمال داشته باشند. در رابطه با رعایت بیتالمال توسط فرماندهان ارتش میتوان شاهد مثالهای فراوانی آورد. به عنوان نمونه حسن کلانتری رئیس دفتر سابق شهید صیاد شیرازی میگوید: «از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت: مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم
صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همه این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت: کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.» این حساسیت شهید صیاد شیرازی در رابطه با رعایت حقوق بیتالمال باعث شده بود که نیروهای رده پایینتر از او نیز به این موضوع توجه داشته باشند. به طور مثال؛ حاج تقی نصر اصفهانی، پدر امیر شهید محمدجعفر نصر اصفهانی که در دفتر شهید صیاد شیرازی مشغول به انجام وظیفه بود، میگوید: «شبی جعفر آقا با تویوتای ارتشی، برای مأموریت به اصفهان آمده بود. آن شب خواهر بزرگش رو به جعفر کرد و گفت: حالا که ماشین داری من را تا خیابان شیخ بهایی برسان، یک کاری آنجا دارم. جعفر آقا در جواب خواهرش گفت: این ماشین بیتالمال است و استفاده خصوصی از آن بیش از آنچه اجازه دارم، حرام است.» از دیگر فرماندهان ارتش که هموراه حساسیت خود را نسبت به بیتالمال نشان میداد، میتوان به شهید
یاسینی، فرمانده وقت پایگاه هوایی بوشهر اشاره کرد. بر اساس گفتههای نزدیکان شهید یاسینی، حساسیت زیاد وی به رعایت حقوق بیتالمال باعث شده بود او همواره در محاسبه بیتالمال، سختگیر باشد و خود را مقید به محاسبه ریال به ریال آن کند. سرتیپ خلبان محمود انصاری میگوید: «در پایگاه بوشهر خدمت میکردم و شهید یاسینی فرمانده پایگاه بود. روزی کلاس آموزشی برقرار بود، خلبانان سر کلاس حاضر بودند و معلم آن روز جناب سرهنگ یاسینی بود. ایشان به علت سختگیری که در استفاده از بیتالمال داشت، همواره به ما سفارش میکرد تا قدر وسایل، بویژه هواپیماها را بدانیم. برای اهمیت این موضوع در آن روز، روی تخته کلاس قیمت یک هواپیما را به دلار نوشت و سپس در ریال ضرب کرد و گفت: این پولی است که از بیت المال خرج شده تا این هواپیما را در اختیار ما قرار گیرد. رقم به دست آمده را بر جمعیت کشور تقسیم کرد و خوب به یاد دارم که رقم ۲۶ ریال و اندی شد. سپس رو به ما کرد و گفت: بیایید به اندازه این ۲۶ ریال دل بسوزانیم و آن را حفظ کنیم.» غلامرضا یاسینی برادر شهید یاسینی نیز درباره حساسیت بالای این شهید در زمینه استفاده از اموال بیتالمال میگوید: زمانی
که تیمسار یاسینی فرماندهی پایگاه بوشهر را به عهده داشت، خانواده را به همراه خود نبرده بود و آنان در تهران زندگی میکردند. هر از چند گاهی برای دیدار با خانواده و رسیدگی به امور زندگی به تهران میآمد. هر یک از پایگاههای خارج از مرکز، دارای دفتر نمایندگی در تهران میباشند، روزی مسؤول دفتر نمایندگی پایگاه بوشهر، برای انجام کاری به منزل تیمسار یاسینی زنگ میزند. وقتی از خرابی دستگاه تلفن آنان مطلع میشود، یک دستگاه تلفن از دفتر کارش به منزل ایشان میبرد و از آنان میخواهد تا به طور موقت از آن استفاده کنند. بر حسب اتفاق، فردای همان روز برادرم برای دیدار خانواده به تهران میآید، دقایقی بعد برای تماس گرفتن با یکی از دوستان، به طرف تلفن میرود و متوجه تعویضش میشود، رو به خانمش میکند و میگوید: تلفن را عوض کردهاید؟ همسرشان پاسخ میدهد: بله. شهید یاسینی علت را جویا میشود. پاسخ میشنود: دیروز تلفن خودمان خراب شده بود. این را آقای ... آورده تا چند روزی به طور موقت از آن استفاده کنیم. شهید یاسینی با شنیدن این موضوع ناراحت شده و میگوید: «این تلفن بیتالمال است. شما نبایستی قبول میکردید.» سپس اگرچه ساعت کاری
اداری پایان یافته بود و آن شخص به منزل رفته بود، ولی به هر طریق ممکن، شهید یاسینی با او تماس گرفت و را به منزل کشاند و از او خواست تا بدون هیچ وقفهای دستگاه تلفن را به اداره برگرداند.» شهید بابایی از دیگر فرماندهان بلندپایه ارتش جمهوری اسلامی ایران است که همواره خود را ملزم به رعایت از حقوق بیتالمال میدانست و در صورت بروز تخلف اطرافیانش در استفاده از اموال بیتالمال آنان را مجبور به جبران آن میکرد. سرهنگ، ولی الله کلاتی میگوید: «در سالهای ۶۰ و ۶۱ که بنزین به صورت کوپنی توزیع میشد، من متصدی توزیع کوپنهای اختصاصی پایگاه اصفهان بودم. شهید بابایی بیشترین سهم را به خلبانان شکاری که در جنگ نقش فعالی داشتند، میدادند و من موظف بودم تا کوپنها را فقط به دستور شخص ایشان توزیع کنم. روزی ستوان صادقی نزد من آمد و گفت: پدر خانم بابایی میخواهد همسر و فرزندان بابایی را به قزوین ببرد؛ به همین خاطر نیاز به کوپن بنزین دارد. من با توجه به اینکه او کوپن را برای خانواده بابایی میخواست، بدون کسب اجازه از شهید بابایی یک کوپن به او دادم. فردای آن روز ماجرا را برای ایشان توضیح دادم که باعث عصبانیت شدید وی شد و با همان
عصبانیت گفت: برادرجان! مگر همسر و فرزندان من با بقیه فرق میکنند! با اتوبوس بروند. چه کسی واجب کرده که حتما باید با ماشین سواری بروند؟ اگر شما ببینید که ما به آقایان خلبانان کوپن میدهیم، مسألهاش فرق میکند. این نیست که شما هم بذل و بخشش کنید؛ لذا من به دستور شهید بابایی رفتم و آن کوپن را از ستوان صادقی گرفتم.» این دقت استفاده از اموال بیتالمال به عنوان رکنی واجبالاجرا برای فرماندهان ارتش محسوب میشد؛ که همه فرماندهان خود را مقید به رعایت آن میدانستند. از دیگر فرماندهانی که همواره استفاده از اموال بیتالمال را رعایت میکرد میتوان به شهید مصطفی اردستانی اشاره کرد. ستوان علی رحیمیان مسؤل دفتر شهید اردستانی در خاطرهای در مورد دقت وی در استفاده از بیتالمال میگوید: پسر تیمسار اردستانی به نام «محمد» کلاس پنجم ابتدایی بود و امتحانات نهایی او در شرف انجام بود. حوزهای که میبایست امتحان میداد، تا منزل فاصله داشت و ناگزیر باید صبح خیلی زود راه میافتاد. چون تیمسار در آن موقع روز اداره بود، به خانواده سپرده بود که محمد خودش برای امتحان برود. محمد، به هر طریق که بود، به محل حوزه امتحانی رفت. در دفتر نشسته
بودم که زنگ تلفن به صدا درآمد، همسر شهید اردستانی بود، گفت: آقای رحیمیان، محمد رفته حوزه امتحانی و راهش خیلی دور است، اگر ممکن است یک ماشین بفرستید او را بیاورند. من نیز بدون اینکه تیمسار متوجه شود، ماشین فرستادم تا فرزند ایشان را از حوزه امتحانی به منزل برساند. شب که تیمسار به منزل میرود، از امتحان و چگونگی رفتن محمد به حوزه میپرسد، محمد میگوید: رفتنی خیلی اذیت شدم، ولی برگشتنی راحت آمدم، ماشینی از اداره آمد و مرا تا منزل آورد. فردا صبح زود، طبق معمول، تیمسار به معاونت عملیات آمد. از طرز برخوردش متوجه شدم که از چیزی ناراحت است. چیزی نگفتم و به کارهای روزمره مشغول شدم که صدای آیفون تیمسار به گوش رسید و مرا به درون اتاق خواند. به اتاق رفتم، تیمسار در حالی که عصبانی به نظر میرسید رو به من کرد و گفت: آقای رحیمیان! شما به چه حقی برای بچه من ماشین میفرستی، مگر ماشین اداره برای بچه من است؟ از این پس حق نداری برای اعضای خانواده من ماشین اداره را بفرستی! رحیمیان ادامه میدهد: تیمسار که همواره گشاده رو بود و لبخند از لبانشان دور نمیشد، برای این اشتباه من که نوعی استفاده شخصی از بیت المال بود، چنان صورتش
برافروخته شده بود که احساس کردم تنبیهی شدید در انتظارم باشد. عدم سوءاستفاده از جایگاه علیرغم مقام و رتبهای که فرماندهان ارتش داشتند،، اما از سوءاستفاده از این جایگاه پرهیز میکردند. شهید منصوری ستاری، فرمانده نیروی هوایی ارتش از جمله این فرماندهان بود. سرهنگ حبیبالله اکبری در این رابطه میگوید: روزی در مغازه ناصر ستاری (برادر شهید ستاری) بودم که برادرزاده شهید که وقت خدمت سربازیش فرا رسیده بود به من گفت: دوست دارم در نیروی هوایی خدمت کنم. میتوانی برای من کاری بکنی؟ من هم گفتم: عموی شما که فرمانده نیروی هوایی است چرا به من میگویی؟ گفت: عمویم به خاطر همین نسبت که با ایشان دارم قبول نمیکنند. قبول کردم و بدون اینکه تیمسار متوجه شود کارهای اداری خدمت سربازی برادرزادهاش را انجام دادم. اما وقتی تیمسار متوجه شد، به برادرزادهاش گفت: با اینکه خیلی خیلی دوستت دارم؛ ولی حق نداری آنجا بیایی، تو هم مثل همه، هر جا به تو نیاز داشتند و اعزامت کردند برو خدمت کن؛ و اجازه نداد که به نیرو هوایی بیاید. شهید اردستانی نیز از دیگر فرماندهانی است که هیچگاه حاضر به استفاده از نام و عنوان خود برای
پیشبرد اهداف شخصیاش نشد. اکبر اردستانی برادر شهید اردستانی نقل میکند: در دوران دفاع مقدس، برادرم، تیمسار اردستانی خیلی کم در ورامین دیده میشد. همیشه در میدانهای نبرد و مأموریتهای پروازی به سر میبرد. در آن زمان به اصرار بستگان، ساختن خانهای را شروع کرده بود، ولی به خاطر جنگ و مأموریتهایی که داشت، ساختمان نیمه کاره مانده بود. من ساخت آن را از جانب او به دست گرفتم. ساختمان به جایی رسید که ۴ شاخه تیرآهن کم آمد. روزی با او صبحت کردم، که یا چهار شاخه آهن آزاد بخرید یا اینکه با لباس پرواز به شهرداری بروید، اگر شما را در این لباس و درجه بینند، به مشکل رسیدگی کرده حواله تیرآهن صادر میکنند. او در حالی که چشمانش را گرد کرده بود و گویی انتظار شنیدن چنین حرفی را از من نداشت، گفت: اولا پول ندارم آهن آزاد بخرم، ثانیا درست نیست که من از این لباس سوء استفاده کنم. ارزش این لباس بالاتر از این حرفهاست که من آن را در راه منافع شخصی خود به کار ببرم. لباس برای خدمت و جنگ است و لاغیر. بگذارید ساختمان به همان وضع بماند. سادهزیستی و تواضع حجتالاسلام علی دوانی درباره تواضع و اخلاص شهید صیاد شیرازی
میگوید: شهید صیاد شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا میکرد. همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و در حالی که چفیهای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جارو میکند و آب میپاشد که متوجه میشوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است. سرهنگ مسعود گودرزی نیز درباره ساده زیستی شهید اردستانی در زمانی که وی فرمانده پایگاه امیدیه بود میگوید: زمانی که ایشان فرمانده پایگاه امیدیه بود، علیرغم اینکه خودروی مناسب در اختیارش بود، دوچرخهاش را بر میداشت و مسیر طولانی درون پایگاه را رکاب میزد. سپس در کنار پرسنل، داخل صف نانوایی میایستاد، چند قرص نان میگرفت و راهی منزل میشد. پرهیز از تشریفات محمد پیراسته ضمن روایت خاطرهای از شهید بابایی در مورد دوری کردن وی از تشریفات میگوید: روزی مأموریت یافتم تا یک فروند هواپیما «اف-۱۴» را از اصفهان به تهران بیاورم. شهید بابایی هم در این سفر با ما بود. به نزدیک تهران که رسیدیم از طریق رادیو با برج تماس گرفتیم. برج طبق معمول نام خلبان را پرسید. ایشان از طریق رادیو داخلی به من گفت: بگویید سرگرد خورشیدی همراه شماست. وقتی به
زمین نشستیم از شهید بابایی پرسیدم: چرا نگذاشتید شما را معرفی کنم. شهید بابایی گفت: اگر من اسم خودم را میگفتم، فرمانده پایگاه ناچار میشد برای ما وسیله تشریفات فراهم کند.
دیدگاه تان را بنویسید