سرویس سیاسی فردا: پوپولیسم واژه ای است که در سال های اخیر به شدت از سوی روزنامه نگاران و سیاست مداران استفاده می شود. اما ریشه این مساله چیست و آیا پوپولیسم آن گونه که بسیاری معتقدند یکپارچه نادرست و بد است؟ حامد قدوسی در یادداشتی به این مساله پرداخته است که در ادامه خواهد آمد:
از منظر نهادی نقطه کلیدی شروع بحث، پرداختن به این سوال است که آیا پوپولیسم شورشی علیه دموکراسی است با اتفاقا مسیری برای تصحیح خطاهای این نظام و یاد آوری نیاز به بازگشت به مردم؟ مدعای کسانی که وجوه مثبت جنبشهای پوپولیستی را در نظر میگیرند این است که این جنبشها معمولا فشاری برای باز کردن جا برای نیروهای نوظهوری هستند که در ساختار و نظم نهادی قدیمی حضور نداشتند. تحلیلگران به عنوان مثال به حزب پوپولیست آمریکا در قرن نوزدهم اشاره میکنند که مجموعهای از نیروهای اجتماعی متضرر از انقلاب صنعتی و تحول حمل ونقل و فناوری ارتباطات در آن دوره را نمایندگی میکرد و فشارهای منبعث از این جریان نهایتا منجر به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مهمی شد. در پیروی از منطق فوق، نباید فراموش کرد که پوپولیسم در ریشه نهایی خود، بازتاب صدای روشها یا طبقاتی است که خواستهها و ترجیحاتشان در نظم جاری رسانه ها، ترتیبات سیاسی گروههای قدرت، نهادهای مدنی، شرکتها و لابی حکمران شنیده نمیشود. این جریان به صورت هوشمندانه فرصتی را که شکافها و رقایتهای سیاسی در بین جریانات مسلط در اختیار آنان میگذارد غنیمت میشمرند و حمایت خود را پشت
سیاستمداری میگذارند که به اعتقاد آنها حداقل سهم آنان را از ثروت و قدرت ملی به آنها باز خواهد گرداند.
جامعه در واقع متشکل از گروههای متعدد با منافع مختلف و حتا متضاد است. نتایج سیاستها و اصلاحات اقتصادی - اگر فعلا حتا در مورد درستی آنها تردید نکنیم همه را به یکسان بهرهمند نخواهد کرد، بازی رشد و اصلاحات اقتصادی بازنده و برنده دارد و پوپولیستها هم دقیقا روی موج بازندگان تمرکز میکنند. بر خلاف تصور رایج و ساخته رسانههای مسلط، این تودهها اتفاقا لزوما ساده لوح نیستند و میدانند که نیت واقعی سیاستمدار پوپولیست لزوما با آن چیزی که بیان میکند یکی نیست! آنها سیاستمدار پوپولیست را باور نمیکنند، ولی در اتحادی با این سیاستمداران جای خود را در عرصه عمومی باز میکنند.
موضوعی که معمولا باعث سردرگمی در تحلیل و درک رأی به پوپولیستها (خصوصا در جوامع با سایقة دموکراسی پایدار میشود این است که در جه شورش یا به اصطلاح «تمایل به چپی که سیاستمدار پوپولیست نمایندگی میکند، دور از نقطهای است که ترجیحات اکثریت جامعه (به اصطلاح رأی دهنده میانه) را نمایندگی میکند؛ یعنی بر خلاف دورههایی که منجر به انتخاب سیاستمداران وجیه المله میشود. در مورد پوپولیستها جامعه به کسانی رای میدهد که سیاستها و سخنان آنان لزوما منطبق با روح و خلقیات متوسط آن جامعه نیست. نه شخصیت دونالد ترامپ (و سیاستهایی مثل دیوار کشی و ممنوعیت مسلمانان) لزوما بیانگر میانگین احساسات مردم آمریکاست و نه به نوعی رفتارهای محمود احمدی نژاد عصاره فضایل جامعه ایران بود. با این همه این افراد باهمة، اما و اگرها - موفق به کسب رأی اکثریت در انتخابات میشوند. این پارادوکس را زمانی میتوان حل و فصل کرد که فراموش نکنیم اتحاد رأی دهندهها و پوپولیستها در بسیاری از کشورها معمولا تاکتیکی است. نسخههای جهانی پوپولیسم و پوپولیسم ایرانی مشکل بتوان یک ایدئولوژی مشترک بین انواع و اقسام جریانهای پوپولیست پیدا
کرد. این اولین واقعیت مهمی است که باید بپذیریم تا به ما کمک کند، تا از ساده سازی و فروکاهی در درک مسئله فاصله بگیریم و ضمنا پوپولیسم را هم هر جایی و به راحتی استفاده نکنیم. انه ایلیاوم (روزنامه نگار مشهور آمریکایی که در سالهای اخیر ستونهای زیادی در مورد ظهور پوپولیسم در اروپا نوشته است اخیرا در مقالهای در واشینگتن پست گفته که از عبارت پوپولیسم در سال آینده میلادی استفاده نخواهد کرد. او به درستی میگوید که این واژه دیگر حق مطلب را برای توصیف دقیق جریانهای سیاسی منتسب به آن به جا نمیآورد. ایلیاوم تا آنجا پیش میرود که مدعی میشود جریان پوپولیست اروپایی لزوما دیگر اکثریت مردم را نمایندگی نمیکنند و ممکن است اتفاقا صدای اقلیتی باشند که ویژگیهای مشترکی با ریشههای قدیمی خود در احزاب فاشیستی در اسپانیا، ایتالیا، آلمان و اروپای شرقی دارند.
در این نگاه پوپولیسم حتا با خاستگاه اولیه خود هم فاصله میگیرد. به جای شورشی علیه وضع موجود، اتفاقا محافظه کارانه در خدمت برخی ارزشهای قدیمی قرار میگیرد. وضعیت امریکای لاتین طبعا در آن سوی طیف و عمدتا حول پوپولیسم چپ قرار میگیرد. مسئله اصلی بسیاری از کشورهای امریکای لاتین نابرابری است؛ و تعجب آور نیست که پوپولیسم در این قاره ماهیت چپ و عدالت خواهانه داشته باشد. اگر تاریخچه پوپولیسم در این قاره را تا دهه پنجاه و سیاستهای خوان پرون (وضمنا نقش مهم همسرش آوا پرون) در آرژانتین ریشه یابی کنیم، قطعا هوگو چاوز قهرمان بازسازی این پلتفورم سیاسی و منشا انتشار آن به بسیاری کشورهای دیگر قاره در سالهای بعد از ۲۰۰۰ بوده است.
دهه هشتاد دوره ورود و فراگیری کلمه پوپولیسم به ادبیات سیاسی ایران بود. فکر میکنم در جریان تصویب برنامه چهارم توسعه و محدودیتهایی که مجلس هفتم روی آزادسازی قیمت بنزین و برخی کالاهای یارانهای دیگر قرار داده بود که عبارت پوپولیست وارد ادبیات تحلیل سیاسی کشور شده و واکنش اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد به این محدودیتها بود که تجربههای تاریخی مشابه از جمله داستان دولت پرون در آرژانتین را از صندوقچه خاطرات بیرون کشید و معرفی کرد. تقریبا مطمئنم که قبل از ظهور دولت احمدی نژاد این کلمه وارد ادبیات سیاسی شده بود، چرا که خود نویسنده هم مقالهای با عنوان «پوپولیسم و نظریه قیمتها در مجله برنامه بودجه سال ۱۳۸۲ چاپ کرد. ولی نقطه اوج کاریست این کلمه برای توصیف دولت احمدی نژاد بود حتا پس از این که او عرصه قدرت را ترک کرد، پوپولیسم به عنوان برچسب پر قدرتی برای دسته بندی سیاستها و رویکردها خصوصا در کشمکش دولت و مجلس بر سر مسائلی مثل قیمت بنزین و سایر کالاهای اساسی، مدیریت آبهای زیرزمینی و سیاستهای بازنشستگی باقی مانده است. اقتصاددانها و پویولیسم سر و کله زدن با مسئلهای به اسم «پوپولیسم» و نحوه
مواجهه با جنبشهای پوپولیستی معمولا اقتصاددانها را در موقعیت سخت و پارادوکسیکالی قرار میدهد. به عنوان یک اقتصاددان نزدیک به جریان اصلی، ولی متأثر از پیش فرضهای طرح شده در ابتدای متن، تعبیر من از پیروزی پوپولیستها «سیلی بیدار کننده بر صورت اقتصاددانان» است، البته اقتصاددانان در این سیلی خوردن تنها نیستند و قطعا نخبگان متعدد دیگری هم همراه آنها هستند، از تفاوتها که بگذریم، به نظرم سه نقد اصلی به شیوه نگاه رایج به پوپولیسم (و نقدهای نوشته شده در مورد آن) وارد است. یکم: جزمی گرایی در یافتن راه حلها مشکل اول بسیاری از منتقدان پوپولیسم این است که تحلیل خود را بر اساس دوگانه در است درست، ولی سخت» و «راه غلط، ولی آسان» بنا میکنند و به طور قاطعانهای (الینه ضمنی) خود و همفکران خود را دانای به این راه راست میدانند. برای برخی از اقتصاددانان جزمی اندیش مسائل اقتصادی راه حل بسیط و دانستهای دارد: قیمتها را آزاد کنید، اندازه دولت را کوچک کنید، پرداختهای تأمین اجتماعی را محدود کنید، رقابت پذیری را تشویق کنید و نکتهای که در این بین فراموش میشود این است که مسئله سیاست گذاری برای یک جامعه
بزرگ یک مسئله ساده و تک بعدی نیست و پاسخهایی به این سادگی و خلاصهای ندارند. پوپولیستی نامیدن سیاستهای رقبا به دور از تواضع و از جنس قطعی نگری است دوم: نگاه بالا به پایین به مردم منتقدان پوپولیسم یا غیرعقلانی نامیدن نتایج این رأی گیریها به نوعی عقلانیت فراگیر همه شهروندان را نفی میکنند. هر جایی که ترجیحات رأی دهندگان، نتیجهای غیر از افراد یا سیاستهای موردنظر آنان تولید کند، به طور ضمنی وصریح شهروندان را متهم به راحت طلبی، کوته نگری ساده لوحی و امثال آن میکنند. اقتصاددانان نمیتوانند در روش خود ناسازگار باشند. در کلاسهای درس مدلهایی مبتنی بر عوامل عقلانی بسازند، ولی هر زمان که از نتیجه انتخاباتی راضی نبودند آن را با برچسب رفتار کوتاه مدت و پوپولیستی سرزنش کنند. رای دهندگان اتفاقا عاقل و دوراندیش هستند و بر اساس محاسبات سرانگشتی خود به کسانی که بهتر از بقیه منافع آنان را نمایندگی میکنند رأی میدهند سوم: مفروض گرفتن پوپولیسم و درون زا نکردن آن عادت رایج این است که وجود پوپولیسم را به عنوان امری ذاتی مفروض گرفته و تقبیح میکنند، ولی این رویکرد از تحلیل رادیکال و
ریشهای این که چرا پوپولیسم در برخی جوامع ظهور میکند و در برخی جوامع با زمانها زمانهای برای بروز ندارد غفلت میکند. به زبان اقتصادی، ما باید ظهور پوپولیسم را پدیدهای درون زا و محصولات شرایط زمانه کیفیت نهادهای سیاسی، اعتماد مردم به سیاستمداران نقش رسانهها و بدانیم. در این نگاه بروز پوپولیسم - اگر آن را بیماری بدانیم نشانهای از یک ناکارایی نهادی عمیق است (یعنی معلول مسئله) و نه ریشه و علت آن ادبیات اقتصادی متأخر تا حدی به ما برای درک این موضوع کمک میکند: پوپولیسم ماحصل فقدان تعهد معتبره (Credible Commitment) برای برقراری یک نظام باز توزیع پایدار است که خود محصول فقدان شفافیت و اعتماد به نظام سیاسی است. رأی دهندگان هوشمند این موضوع را میدانند و در نتیجه وعدههایی از جنس اصلاحات و «آینده بلند مدت» را جدی نمیگیرند چرا که میدانند حتما در صورت موفقیت سیاستها هیچ تضمینی نیست که سیاستمدار غیر پوپولیست از وعده هایش تخطی نکند و سهم آنان از رشد اقتصادی پرداخت شود.
یک سیاستمدار پوپولیست رأی این شهروندان عقلانی را کسب میکند تا بتواند منابع را مستقیما به دست آنان برساند تا خود به شکلی که مناسب میدانند هزینه کند. این چارچوب تا حد زیادی کمک میکند تا بهتر بفهمیم که چرا شهروندان ممکن است به رغم همه تحلیلها و توصیههای اقتصاددانان به سیاستمدارانی که وعده گران نکردن بنزین و کالاهای اساسی را میدهند رأی بدهند: منافع ناشی از آزادسازی قیمت این کالاها نامعلوم است، ولی منافع ناشی از کالای بارانهای نقدی و قطعی است. شهروندان مطمئن نیستند که منافع آزادسازی و حذف یارانهها به چه کسی و چه مصارفی تعلق خواهند گرفت. در نتیجه ترجیح میدهند به قول معروف بهینه دوم را انتخاب کرده و باز توزیع مستقیم منابع از طریق یارانه را مطالبه کنند. چرخههای سیاسی در کشورها روند خود را ادامه خواهد داد، امریکای لاتین چرخههای نوسان بین سیاست راست بازار آزاد نئولیبرال و پوپولیسم چپ را به کرات تجربه کرده است. از هم اکنون میتوان شانس پیروزی یک جریان پوپولیست در انتخابات آینده ریاست جمهوری ایران را هم دور از ذهن ندانست. سیاستها و شیوه کشورداری احمدی نژاد به رغم ضربههای سنگین و گاه جبران ناپذیری که
به کشور تحمیل کرد، یک اثر مبارک ضمنی هم داشت: جامعه و خصوصا طبقه تخبگان طرفدار نوسازی سیاسی و اقتصاد، چشم خود را به پدیدهایی که شاید بتوان اسم صدای شنیده نشده دهکهای پایین روی آن گذاشت گشود. اگر پوپولیستها دوباره برگردند، بیش از این که تودههای مردم را ملامت کنیم به این پرسش باید برگردیم که چرا په اصطلاح «غیر پوپولیست ها» نمیتوانند اعتماد مردم را جلب کنند؟
منبع: اندیشه پویا
دیدگاه تان را بنویسید