روزنامه کیهان در ویژههای خود نوشت: مسیح مهاجری در یادداشتی نوشت: «این روزها تعدادی از نمایندگان مجلس و مسئولین اجرائی سخن از نزدیک بودن پایان حصر و فرا رسیدن زمان آزادی محصورین میگویند. هر چند هنوز میزان اعتبار این خبر مشخص نیست، ولی نفس همین خبر موجی از امید در قلب وفاداران واقعی به نظام جمهوری اسلامی پدید آورده است.» درست است که تحمل هفت سال حصر بسیار سخت است، ولی اکنون که به برکت صبر توصیه و تأکید شده در کلام الهی بسیاری از واقعیتهای پشت پرده وقایع سال ۸۸ روشن شده و فتنهگران واقعی به دست خود و با زبان خود، ابهامات را برطرف کردهاند. نکته مهمتر این است که در شرایط کنونی که به لطف خدا بسیاری از واقعیتها آشکار شدهاند، اکنون نوبت جبران است. نه جبران آنچه بر محصورین رفت و آنچه علیه آنها به ناحق گفته شد که اینها مسائل فردی و شخصی هستند و قاعدتاً خود محصورین نیز اهمیتی به چنین اموری نمیدهند. آنچه باید جبران شود، سیاست «دشمن ساختن از دوست» است که دوستان واقعی انقلاب و نظام را آماج تبلیغات مسموم قرار میدهد و راه را برای نااهلان باز میکند تا به سرمایههای اصلی جامعه بتازند و ثروتهای مادی و معنوی
کشور را به تاراج ببرند و به تاراج بدهند. مهاجری در ادامه مینویسد: در آن مقطع، افرادی که امروز در برابر اصل و فرع نظام جمهوری اسلامی میایستند و خود را «قانون» و «انقلاب» و «اسلام» و «نظام» میدانند و برخلاف مسیر مردم حرکت میکنند و در عین حال خود را سخنگوی مردم میدانند، افراد «با بصیرت» و احیاگر گفتمان عدالت و انقلاب و امام معرفی شدند و حتی مخالفت با آنها مخالفت با خدا تلقی میشد. کسی که در سال ۸۸ چنان مظلوم و صاحب حق جلوه داده شد که هر کس او را قبول نداشت محکوم و مطرود میشد، حالا شورای نگهبان را متهم به مهندسی انتخابات میکند و جالب اینکه شورای نگهبان که آن روز مدافع او بود، حالا فاش میکند که او در صدد مهندسی کردن انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بود.... تصحیح سیاست «دشمن ساختن از دوست» واجبتر از رفع حصر است کما اینکه خود این سیاست، خسارت بارتر از حصر است. کسانی که محصورین را از نزدیک میشناسند و همچون صاحب این قلم با آنها زندگی و کار کردهاند، میدانند که آنها عمیقاً به نظام جمهوری اسلامی علاقمند و وفادار هستند، قانون اساسی را میثاق ملی و پای بندی به آن را لازم میدانند و سوابق و کارنامه آنها نشان
میدهد که مطالبه آنها عمل به تمام اصول قانون اساسی بدون استثناست. درباره این تحلیل آمیخته با مغالطه چند نکته قابل طرح و سؤال است. پشت پرده وقایع سال ۸۸ چیست و نسبت روزنامهای که نام «جمهوری اسلامی» را یدک میکشد با آن اتفاقات کدام است؟ همواره ادعا شده که با احمدینژاد مسئله تقلب مشکل داشتهاند. آقای مسیح مهاجری یک بار از خاتمی به عنوان یکی از سران فتنه بپرسد و پاسخ را منتشر کند که آیا او چند بار در جلسات محفلی مجمع روحانیون و اصلاحطلبان گفته که تقلب را آن هم در حد ۱۱ میلیون رأی باور ندارد. یا نگفته؟ شبیه همین مضمون را تاجزاده برای مسئله انتخابات دولت اصلاحات در ویدئوی منتشره میگوید که من به عنوان کسی که تجربه برگزاری چند انتخابات دارم میگویم، تقلب ۱۱ میلیونی امکان ندارد. خب! با این وصف برای چه دروغ بزرگ دست بردن در رأی و امانت مردم را به نظام جمهوری اسلامی نسبت دادند و با دشمنان همراهی کردند؛ این خدمت بود یا خیانتی در خدمت دشمن؟! عنایت دارید که فراز و نشیب سیاسی احمدینژاد (همانند فراز و نشیبهای آقای خاتمی، چپها و اصلاحطلبان بعدی)، خدشهای در میزان رأی یا اثبات ادعای تقلب وارد نمیکند؛ همچنان که
آمانو، هاشمی و خاتمی و سپس روحانی نیز در همین مکانیسم انتخاب شدهاند. نکته بعدی این است که آیا از انحراف بعدی احمدینژاد، حقانیت سران فتنه در خیانت به ملت و نظام و شورش علیه اسلامیت و جمهوریت اثبات میشود؟ یعنی مثلاً اگر طلحه و زبیر پیمان شکستند و مقابل علی (ع) ایستادند، به اعتبار این نقض زلال و خیانت میتوان حق را به ابوسفیان و ابوجهل و عبداللهبنابی (سر دسته منافقین مدینه) و... داد؟! به راستی آیا کسی میتواند دوست نظام باشد و او را به خیانتی متهم کند که کوچکترین سندی برای آن ندارد؟ اگر مشکل احمدینژاد بود- که کمترین درگیری با فتنهگران و سران آن پس از انتخابات ۸۸ داشت و در سالهای اخیر با برخی از آنها نزدیک هم شد- چرا تحریک شدگان سران فتنه و یا آنها که سران فتنه برایشان مجال تحرک ایجاد کرده بودند، کف خیابان شعار دادند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»؟ آیا سران فتنه کوچکترین اعتراضی به این شعار رسوا نشان دادند و راهشان را جدا کردند؟ آقای مسیح مهاجری و روزنامهاش چطور؟ آیا اعتراض کردند؟ آیا خبر ندارند که در همان آشوب مورد استقبال آمریکا و انگلیس و اسرائیل، روی «جمهوری اسلامی» خط زدند و جایش
جمهوری ایرانی نوشتند؟ رفتارهایی که مستکبران عالم را سر ذوق آورد، دوستی با جمهوری اسلامی و تسلیم در برابر قانون اساسی بود؟ اگر قرار است آقای مسیح مهاجری از چنین عملکردی حمایت کند، چرا اصرار دارد همچنان روزنامه متقلبانه حزب «جمهوری اسلامی» را که خون ۷۰ شهید والامقام پای آن ریخته شده، در تملک خویش نگه دارد؟ نمیشود که قاتلان شهید بهشتی و شهدای ۷ تیر و ۸ شهریور، در کنار باند صهیونیستی بهائیت، میداندار فتنه ۸۸ و به ویژه حرمت شکنی روز عاشورا علیه امام حسین (ع) باشند و میرحسین موسوی هم همانها را «مردمان خداجو» بخواند و بعد از این همه تنباکو سوختن، آقای مسیح مهاجری تازه درباره مرد بودن لیلی استدلال کند؟! بالاخره شما یا طرف اسلام و جمهوری اسلامی هستید و یا طرف کسانی که گفتند اصل نظام نشانه است، زنده باد جمهوری ایرانی و «نه غزه نه لبنان»، و سرانجام در روز عاشورا هلهله کردند و حسینیه آتش زدند و در طول آن ۸ سال به مسجد و حسینیه رحم نکردند.
دیدگاه تان را بنویسید