وطن امروز؛ سید محمدرضا فیاضی: در شرایطی که بخش قابل توجهی از هموطنان ما در شرایط نامناسب بعد از زلزلهای مهیب به سر میبرند و بر اساس قواعد اخلاق و شرع، هر شخص به اقتضای شرایطش باید به هر شکل ممکن تلاش کند بخشی از بار سنگین این مصیبت را برای آسیبدیدگان کاهش دهد، طبیعتا اهالی رسانه نیز (اعم از رسانههای رسمی یا جماعت محترم فرواردکننده!) موظفند بر اساس رسالت اجتماعی- انسانی خود وظایفی را انجام دهند. پیشنهاد این نوشته در این زمینه، ناظر به استفاده از مجموعهای ۵ مرحلهای است که مبتنی بر منطق فرآیندی و اقتضائات زمانی پیشنهاد میشود. در گام نخست رسانهها باید کارکرد «اطلاعرسانی» خود را در پاسخ به نیازهای اطلاعاتی و فوری مردم برای مطلع شدن از اخبار درست و عینی انجام داده و به مقابله با شایعات بپردازند. روی دیگر این اطلاعرسانی ناظر به منعکس کردن دغدغهها و نیازهای واقعی مردم مصیبتزدهای است که باید از طریق تریبون رسانهها، مطالباتشان برجستهسازی شود.
در گام دوم رسانهها باید از همه امکاناتشان برای «بسیج عمومی مردم» و سرازیر کردن خدمات مردمی و دولتی به مناطق آسیبدیده استفاده کنند و موج احساسات مردم را به سمت نتایج عینی و مفید برای مصیبتزدگان جهتدهی کنند تا مانع توقف این احساسات در مرحله ابراز تأسف صرف و انبوه پستهای تسلیت در شبکههای اجتماعی شوند! گام سوم، اما ناظر به فعال کردن وجه «نظارتی، مطالبهگری و حتی افشاگری رسانهها» علیه عوامل مخلی است که فرآیند امدادرسانی را دچار مشکل یا کندی میکنند. این مسأله، اما تنها متوقف بر انعکاس مشکلات و کمکاریهای موجود نیروهای مسؤول نیست و بخشی از آن در جهت مراقبت از منحرف کردن افکار عمومی ذیل مسائل حاشیهای و تسویه حسابهای سیاسی است که قطعا طرح آنها در شرایطی که بحران همچنان ادامه دارد، نتیجهای جز کاهش سطح همبستگی اجتماعی و اخلال در خدمات عمومی نخواهد داشت.
گام چهارم اگرچه از نظر رتبهای و زمانی پس از مراحل قبلی قرار دارد، اما از حیث میزان وخامت حال روحی مصیبتدیدگان و ضرورت بازگرداندن امید به افرادی که از فردای اتمام مراحل آواربرداری، داغ مصیبتشان بیشتر خواهد شد، اهمیت بسیار بالایی دارد. رسانهها در این گام موظفند حسب کارکردهای «آموزشی و سرگرمی» خود، نهایت تلاششان را برای بازگرداندن روحیه مصیبتدیدگان و عامه مردم مصروف کنند و در این مسیر از تمام خلاقیتها و ظرفیتهای موجود خود بویژه برای اقشار حساستر مصیبدیده نظیر کودکان استفاده کنند تا بزرگترین سرمایه انسان یعنی امید را احیا کنند.
گام نهایی که البته از حیث زمانی نیازمند تدقیق و تخصص بیشتری است، ناظر به تلفیق کارکردهای اطلاعرسانی، نظارتی و آموزشی رسانهها با محوریت آسیبشناسی عوامل موجود در بحران است؛ اینکه در بحران پیشآمده چه عواملی موجب افزایش تلفات بودهاند و نقش هر سازمان و دولت و شخصی در مسائل ایجادشده چیست و برای رفع هر یک از این مشکلات چه تجویزهایی وجود دارد و چه افرادی باید به محکمه عدالت کشیده شوند؟ طبیعتا برای انجام این گام حیاتی و جلوگیری از بازتکرار فجایع مشابه در آینده، باید به صورت تخصصی، منصفانه و البته سختگیرانه برنامهریزی کرد و تا منتج شدن هر یک از مسائل به نتیجه مطلوب، اهرم پیگیری رسانهها موظف است موضوع را در سطح افکار عمومی زنده نگه دارد و مانع فراموشی یا عادی شدن آن شود.
تذکر: رعایت جامعیت، تقدم و توجه به اقتضائات زمانی در کنار گامهای فوق، مسألهای حیاتی است که رعایت نکردن آن نهتنها موجب کاهش تأثیر هر گام میشود، بلکه میتواند کارکردها را به کژکارکرد تبدیل کند. برای مثال اگر پیش از اطلاعرسانی دقیق و عینی نسبت به بحران پیشآمده یا طرح اولویتهای نیازی مصیبدیدگان، با رویکردی عجولانه، احساسی و غالبا غیرتخصصی به دنبال کشف و معرفی مقصران باشیم، فرصت طلایی امداد به مصیبتدیدگان و استفاده عملیاتی از موج احساسات همدلانه عمومی را از دست خواهیم داد و نهتنها در تشخیص و تحلیل مشکلات اسیر تعصبات و حب و بغضهای غیرمنطقی خواهیم شد، بلکه با دست خود امکان استفاده از مشارکت عمومی جامعه در جهت یاری مصیبدیدگان را از دست خواهیم داد.
به دیگر سخن، فقدان خویشتنداری سیاسی- رسانهای و البته مغفول ماندن نگاه فرآیندی و اقتضایی نسبت به وظایف رسانه، موجب میشود کارکردهای مثبت و حیاتی رسانه در زمان بحران، در سطح اظهارنظرهای احساسی و غیرکارشناسی و حتی شانتاژها و تسویه حسابهای سیاسی تقلیل یابد و اهالی رسانه ناخواسته نهتنها باری از دوش مصیبتزدگان برنمیدارند، بلکه با داغ کردن آتش کشمکشهای مبتذل سیاسی و جناحی، سطح همبستگی و همدلی عمومی را نیز کاهش میدهند و امکان بهرهمندی عملی آسیبدیدگان از کمکهای مردمی را نیز به حداقل میرسانند.
مضاف بر این، دامن زدن وقتنشناسانه رسانههای رسمی و غیررسمی به تحلیلهای تخمینی، غیرکارشناسی و احساسی و غفلت از سایر گامهای طرحشده، باعث میشود فضای مناسب برای افراد مغرض نیز فراهم شود تا با ماهیگیری از آب گلآلود و بهانهجوییها و مغالطهها، عقدههای فروخورده خود پیرامون مسائل مختلف را از مجرای دوقطبیسازیهای کاذب میان مذهب و اخلاق یا مردم و حکومت، عقدهگشایی کرده و بر آتش داغ مردم، کباب عروسی خود را باد بزنند....
آنچه گفته شد اگرچه در نگاه اول کاملا مشخص، منطقی و بدیهی به نظر میرسد، اما نیمنگاهی به فضای طرح شده در برخی رسانههای رسمی و فضای شبکههای اجتماعی، حاکی از این هشدار اساسی است که منطق کاسبی از بحران، وقتنشناسی و تلاش برای بهرهبرداری ابزاری و غالبا بیمنطق از هر پدیده، ولو تلفات زیر آوار مانده اهالی یک روستا در غرب کشور، به خودیخود بحرانی است که دستاورد آن جز کشمکشهای بیحاصل سیاسی له یا علیه یک دولت، عقدهگشاییهای گفتمانی و عقیدتی، تخریب همبستگی اجتماعی و در نهایت فروپاشی اخلاق در سطح حرفهای و عمومی، نخواهد بود....
دیدگاه تان را بنویسید