خبرگزاری فارس: امروز مطلبی را در یکی از روزنامههای داخلی مطالعه میکردم که در واقع متن سخنرانی یکی از شخصیتهای سیاسی کشور بود ایشان به سراغ کلید واژهی «اصلاح» رفته بود و تمامی ائمه و پیامبران را اصلاح طلب معرفی کرده بود که البته این سخن دور از واقعیت نیست یعنی پیامبران آمدند تا وضع زمان خویش را اصلاح کنند. ایشان در بخشی از سخنان خود اصلاح را اینگونه تعریف میکند: «اصلاح به معنای محقق کردن شایستگی و بایستگی در جامعه است. شایستگی یعنی انسان آنچه را که فطرت و عقل میپسندد و آنچه را که عقلای عالم و آموزههای شرع میپسندند محقق سازد. شایستگی یعنی واقعیت منطبق با حقیقت شود. واقعیت یعنی ما ناهنجاریها یا خوبیها و بدیهای در جامعه میبینیم، اما حقیقت آن چیزی است که باید باشد. «اصلاح» یعنی انطباق دادن واقعیت با حقیقت، به روایتی وضع موجود را با وضع مطلوب تطبیق دادن به معنای اصلاح است. اصلاح از فکر و اندیشه و از جهانبینی انسان آغاز میشود و به رفتار فردی و اجتماعی او منتهی میشود. همچنین نظام حکومتی را نیز دربر میگیرد.». اما باید پرسید این اصلاح با چه رویکردی باید ایجاد شود اگر ما حسین بن علی (ع) را شهید
اصلاح بدانیم این اصلاح به چه سمتی در حرکت بوده است؟ آیا او جامعه را اصلاح میکرد تا ارزشهای خود را حاکم کند یا اصلاح او به سوی اصول بود؟ پس همانگونه که میتوان حسین (ع) را شهید اصلاح نامید میتوان وی را شهید برای اجرای اصول و بازگشتن به اصول نیز نامید. باید پرسید آیا حسین (ع) جامعه را به سمت معیارهای خود سوق میداد یا به سوی آنچه میتوان آنرا دکترین پیامبر (ص) و علی (ع) نامید رهنمون میشد؟ حسین (ع) هرگز ساختار حکومت و اصل حکومت یزید را قبول نداشت تا در داخل آن به اصلاح بپردازد، زیرا بنا بر معاهدهی صلح امام حسن (ع) با معاویه، معاویه حق نداشت کسی را بجای خود معرفی کند و باید حکومت به شورا واگذار میشد، ولی او چنین نکرد و این بند از معاهده را نیز زیر پا گذاشت پس اساسا حکومت یزید حکومتی کودتایی به حساب میآمد پس همانگونه که امام حسین (ع) فرمود: ایشان به دنبال اصلاح امر امت بود نه به دنبال اصلاح امر حکومت بدین معنا که حکومت را بپذیرد و در بعد بخواهد در قالب آن دست به اصلاح بزند در پست خلاف آنچه در متن مورد نقد آمده است ایشان میگوید: «تفاوت فاحش اصلاحات با انقلاب دراین است که در اصلاحات، نظامیبرپا شده که
ساختارش صحیح و قانونی است، ولی عدهای فاسد وارد شدند و دست به سوءاستفاده زدند یا عدهای آمدند و باعث انحرافش شدند. دراینگونه نظامها اصلاحات سازنده و موثر است.» ایشان امام خمینی (ره) را کسی میداند که ابتداء قصد اصلاح در جامعه را داشت، ولی وقتی موفق نشد دست به انقلاب زد این سخن نیز جایی ندارد درست است که امام (ره) ابتداء با لسان نصیحت وارد شد و لیکن بعد از تجلی دنائت رژیم سابق برای همگان ایشان دست به حرکت انقلابی زد و اصلا این مقایسه میان امام حسین (ع) و مرحوم امام خمینی (ره) قیاسی مع الفارق است، زیرا امام خمینی (ره) با حکومتی مبارزه را آغاز کردند که در ظاهر مشروع بود و در قالب حکومتی شیعی، دارای قانون اساسی و مجلس _هرچند فرمایشی_ کشور را اداره میکرد و این با حکومت یزید که اصلا کودتایی و غیر مستقر بود متفاوت است. طبیعی است که امام (ره) باید برای حفظ دماء مسلمین ابتداء با لسان نصیحت وارد میشدند و از سویی دیگر در زمان یزید از طلوع خورشید اسلام کمتر ۶۰ سال میگذشت و امکان بازگشت به کفر و ارتداد تمام امت وجود داشت، ولی در زمان طاغوت پهلوی اسلام دینی ۱۳۰۰ ساله بود و غیر از مرحوم امام بزرگانی دیگر نیز حضور
داشتند که شاید موضوع دشمنی سلسله پهلوی با دین اسلام برایشان مانند امام (ره) روشن نبود و اگر امام (ره) با زبان نصیحت وارد نمیشدند حرکتشان محکوم به غیر عقلایی بودن میشد. اما جریان اصلاحی امروز نه مانند حرکت مصلحانه امام حسین (ع) و نه مانند جریان اصلاحی امام خمینی (ره) است، زیرا امروز نظامی اسلامی به رهبری مرجعی از مراجع تقلید شیعه حاکم است که البته نواقص و مفاسدی هم از سویی برخی از دست اندرکاران این حکومت برآمده از خون شهیدان مشاهده میشود که باید تذکر داد و پیگیر بود تا رفع شود باید این را در نظر گرفت که بالاترین معروف و جود نظام اسلامی و بالاترین منکر عدم وجود این شجرهی طوبی است که عدهای که خود را دوستدار مرحوم امام (ره) میدانستند هرگز حاضر نشدند شعارهایی مانند «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» و یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه» را محکوم و تقبیح کنند بلکه امریکا و اسرائیلی که در متن مورد نقد دیگران به هم صدایی با آنها محکوم کرده اند را به امیدوار نمودند که به قول رهبر معظم انقلاب گناه نابخشودنی آنها بود.
دیدگاه تان را بنویسید