سرویس سیاسی فردا: مرتضی طلایی عضو شورای اسلامی شهر تهران اولین مهمان گفتگوی صریح «فردا» بود. از او درباره شورای شهر و حواشی آن بويزه دلایل ردصلاحیتش برای انتخابات شورای شهر و اعتراضش به این موضوع پرسیدیم. سردار طلایی می گوید: «من یک کارنامه دارم که مشخص است. بارها هم از رسانه ملی و رسانه های دیگر عرض کردم که اگر کسی در این سال هایی که من مشغول فعالیت در نظام جمهوری اسلامی بوده ام توانست موردی را درباره سوءاستفاده، رانتخواری، بساز بفروشی یا منفعت طلبی پیدا کند بنده بقیه ناگفته هایشان را هم می پذیرم.»
فردا: برای اولین سوال. متولد چه سالی هستید؟
از آغاز شکلگیری انقلاب. من سال 56 سرباز بودم و بعد از فرمان حضرت امام از پادگان فرار کردم.
بعد از حوادث و غائله های داخلی کردستان در سال 59 و 60. چندماهی هم مصادف با عملیات فتح المبین در جنوب بودم که مجروح شدم و بعد از 6 ماه دوره نقاهت، شهریور سال 61 عضو رسمی سپاه شدم.
تا سال 70 مسئول بسیج یکی از مناطق اضفهان بودم. در سال 67 بعد از عملیات کربلای 4 و شهادت 25 نفر از معاونین و فرماندهان خوانسار، فرمانده سپاه خوانسار شدم.
سال 65 فرمانده سپاه شاهین شهر و برخا و میمه بودم تا سال 67. از آن سال هم تا سال 70 که شهربانی، ژاندارمری و پلیس قضایی ادغام شد، فرمانده سپاه کاشان بودم.
بعد از آن، سه ماه مامور به نیروی انتظامی شدم که این سه ماه، 16سال طول کشید. کماکان پرونده ام در سپاه بود اما در نیروی انتظامی مشغول بودم.
در نیروی انتظامی از سال 70 تا 76 فرمانده انتظامی اصفهان و جانشین استان بودم. در سال 76 بعد از یک دوره 6 ماهه، فرمانده انتظامی استان مازندران و گلستان شدم.
استان گلستان را در آن دوره مستقل کردم و تا سال 80 فرمانده انتظامی مازندارن بودم. از سال 80 فرمانده انتظامی تهران بزرگ شدم و تا دوران بازنشستگی در تهران بودم. شرایط طوری رقم خورد که مسیر فعالیت هایم به سمت شورای اسلامی شهر تهران کشیده شد.
فردا: چه سابقه بلندبالایی. با این همه سابقه و خدمت در نظام جمهوری اسلامی آیا خانه دارید؟
بله در اصفهان و تهران خانه دارم. قدیم الایام یعنی تا قبل از عضویت در بسیج و سپاه، جزو تجار پوشاک در اصفهان بودم و وضع خوبی در بازار اصفهان داشتم. وضع مالی ام هم خیلی خوب بود. بگذارید خاطره ای بگویم.
آن وقت ها در صنف پوشاک برند بودم و اجناس باکیفیتی داشتم. برای همین خیلی فرصت پرداختن به حساب و کتاب مالی روزانه ام را نداشتم. پول های خرید و فروش روزانه را داخل گونی میریختم و به منزل می آوردم. پدرم پول ها را برایم دسته می کرد، می شمارد و صبح به حساب بانک می گذاشتیم . وضع خوبی داشتیم اما بعد از غائله کردستان بازار را رها کردم و به کارهای انقلابی پرداختم. وقتی در عملیات فتح الممیبن مجروح شدم فعالیت های بازار را به صورت کلی قطع کردم.
فردا: گویا شما به جای اینکه سر سفره انقلاب بنشینید بیشتر برای انقلاب، هزینه کرده اید؟
نه؛ فکر می کنم برای انقلاب باید خیلی بیشتر از اینها هزینه کنیم.
فردا: چه سالی وارد شورای شهر شدید؟
سال 85بازنشسته شدم. آن موقع بود که در انتخابات دور سوم شورای شهر تهران شرکت کردم که اول سال 86 رسما فعالیت را شروع کرد و 6 سال طول کشید.
بعد باز هم در شورای شرکت کردم و در این بین در انتخابات مجلس شورای اسلامی اصفهان هم شرکت کردم.
فردا: تایید صلاحیت شدید؟
نه. تقاضای تجدیدنظر دادم که پس از بررسی تایید صلاحیت شدم اما رای نیاوردم.
فردا: از عدم تایید صلاحیت و رای نیاوردن ناراحت شدید؟
نه. آن زمان یاد نقلی از آیت الله جوادی تبریزی افتادم. ایشان میفرمایند دنیا معرض ابتلائات و آزمایشات است. اینجاست که آدم باید ایمانش را، صداقت، قانون مداری و وفاداری را نشان بدهد لذا تابع قانون بودم. بعد هم که تقاضای تجدید نظر کردم تایید صلاحیت شدم. معتقدم این ردها و تاییدها حکمتی دارد. این اتفاقات باید رخ بدهد که انسان به خودش بیاید و فکر نکند که کسی است. اینها منیت را از آدم می گیرد.
فردا: از این جنبه بله. رد و تاییدها خوب است اما من به این فکر می کنم که اگر در انتخابات مجلس کسی کاندیدا شود از جایی مثل شورای نگهبان تایید یا رد صلاحیت می شود. اما در انتخابات شورای شهر، تایید صلاحیت ها از جایی مثل کمیسیون شوراها و امور داخلی است که خود این افراد یکبار از نهاد دیگری تایید شده اند. ضمن اینکه حتما فضاهای ذهنی این افراد نسبت به کاندیداهای شورای شهر در تایید یا رد صلاحیت ها اثرگذار است.
اساسا جایی که ذینفع درگیر باشد رعایت انصاف و بی طرفی کار سختی است. باید واقعیت را بپذیریم که بعد از شکلگیری شوراها، رقابت نانوشته ای بین مجلس و شوراها وجود داشته و عموما مجلس، شورا را رقیب خودش تلقی می کرده است. من نمی خواهم این مورد را خدای نکرده به تایید یا رد صلاحیتها تعمیم بدهم چون عوامل دیگری هم هست. بالاخره سلیقه های سیاسی باعث بروز اشتباهات و خطاها می شود. چون من به عنوان کسی که در گیر این کارها بودم نمی توانم رعایت انصاف را داشته باشم.
اما نکته اینجاست که وقتی کسی بخواهد در مورد کسی اظهارنظر کند پیامدها و عواقب زیادی در انتظارش است و با شتاب و عجله نمی تواند تصمیمی را بگیرد و با آبرو حیثیت کسی بازی کند.
من یک کارنامه دارم که مشخص است. بارها هم از رسانه ملی و رسانه های دیگر عرض کردم که اگر کسی در این سال هایی که من مشغول فعالیت در نظام جمهوری اسلامی بوده ام توانست موردی را درباره سوءاستفاده، رانتخواری، بساز بفروشی یا منفعت طلبی پیدا کند بنده بقیه ناگفته هایشان را هم می پذیرم.
افتخارم این است که سعی کردم سالم زندگی کنم. جامعه هم قضاوت می کند، وقتی دوستان هیات نظارت با من تماس گرفتند و پرسیدند آیا شما پرونده و محکومیتی دارید؟ عرض کردم خیر و مراجع ذیصلاح هم جواب مثبت دادند. آنها این را شنیدند و تلفن را قطع کردند، بعد هم خبر آمد که رد صلاحیت شده ام.
درحالی که دوستان می توانستند بنده را صدا بزنند و موضوع را حضوری بپرسند. قطعا تصمیم درستی اتخاذ می کردند.
فردا: چرا رد صلاحیت شدید؟
بخاطر اینکه من عضو هیات مدیره یک باشگاه ورزشی هستم. گفتند این باشگاه تخلف داشته و برای همین هم صلاحیت مرا تایید نکردند. در همین روزها شنیدم که گفتند آقای طلایی را به خاطر مدرک تحصیلی جعلی رد صلاحیت کردهاند. من در دانشگاه آزاد اسلامی واحد خراسان در رشته برنامه ریزی فرهنگی کارشناسی ارشدم راگرفتهام. الان هم دانشجوی دکتری دانشگاه آزاد هستم. یا شنیدم گفتند من پاسپورت یوگسلاوی یا گرین کارت دارد. اولا داشتنش جرم نیست و دوما اگر من گرین کارت دارم تقدیم به شما می کنم.
گاهی کسی را به دلیل مسائلی مثل تخلفات مالی یا مسائل حقوقی رد صلاحیت می کنند اما فردی مثل من که برحسب باورها و اعتقاداتم جانم را هم در دوران دفاع مقدس و هم در ماموریت های نیروی انتظامی گذاشته ام چرا باید رد صلاحیت شود.
همه می دانند بنده صحنه هایی را در گروگان گیری ها و ماموریت ها خلق کردم که سابقه نداشته است. در یک عملیات گروگان گیری دخترم را آماده کردم تحویل گروگانگیرها بدهم تا گروگان ها آزاد شوند.
در صحنه دیگری خودم را در مقابل گروگانگیر مسلحی که شخصی را کشته بود قرار دادم تا نگذارم اتفاقی بیفتد.
در حوادث دیگری مثل بحران های دانشجویی که داشتیم یک ماه بنده شبانه روزم را در خوابگاهها و محیط های دانشجویی سپری کردم. یک شب فقط توانستم یک ساعت استراحت کنم آن هم روی مقوا تا جوان عزیز دانشجوی ما آسیب نبیند.
وقتی جامعه و افراد فرهیخته و نخبه می بینند که مراجع تصمیم گیری با آبروی افراد اینطور بازی می کنند جرات نمی کنند پا به عرصه رقابت بگذارند و کاری برای شهر و کشور بکنند.
الان چند درصد از نخبگان علمی، فرهنگی یا اجتماعی حاضرند پا به عرصه انتخابات بگذراند؟ اگر کسی هم بیاید با احتیاط وارد می شود چون می ترسند که با یک شایعه و برچسب، مورد قضاوت ناعادلانه مردم قرار گیرند.
اگر مسئولین تصمیم گیرابتدا به من بگویند که شما به خاطر فلان مشکل انصراف بدهید ما قبول می کنیم چون نمی خواهیم آبروی نظام و انقلاب آسیب ببیند.
برخورد با افراد اگرچه در قانون یکسان است اما شیوه برخورد با افراد می تواند متناسب با شرایط افراد باشد.
باید همه آنها که دست اندرکار و تصمیم گیر هستند دقت کنند با عتماد مردم و سرمایه های کشور بازی نکنند.
فردا: کمیسیون شوراها 19 نفر است که قرار است در مورد تایید صلاحیت ها نظر بدهند. از این تعداد حجم بالاتری مربوط به دوستان اصلاح طلب است. در این چندوقت اخیر هم رسانه های اصلاح طلب اعلام کرده اند شورا برای ماست و ما باید لیست بدهیم. فکر می کنید چقدر جو اصلاح طلبی کمیسیون شوراها به این فضا کمک کرده است؟
آنچه که در انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره دهم رخ داد، نتیجه عدم تعامل و پاسخگویی نامناسب به انتظارات مردم از سوی اصولگرایان بود. مساله ای که باعث شد ناگهان مردم 180 درجه تغییر موضع بدهند. اگرچه در سنجش ها نشان داده شده که مردم تهران لیستی تصمیم گیری می کنند و شاهد این مدعا هم این است که همین الان اگر از شهروندان تهرانی بخواهید اسم 5 نفر از نمایندگان مجلس را نام ببرند، نمی توانند.
مردم همیشه برحسب قطب بندی های سیاسی و متاثر از موج تصمیم ناگهانی می گیرند که بعد باید پیامدها و اثارش را ببینیم. برای همین هم الان فضا طوری شده که عده ای می خواهند مجلس را در اختیار بگیرند، عده ای دولت را و عده ای هم شوراها را. نتیجه این فضا هم می شود رد صلاحیت سرلیست یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین لیست ها.
نمی خواهم جانبداری کنم؛ به همه گروهها و کسانی که در مسند قضاوت و تصمیم گیری هستند عرض می کنم اعتماد مردم سرمایه ماست، مبادا در این تقابل هایی که با هم داریم مردم را از دست بدهیم. درست است که مردم در مقاطعی ما را در این گروه و آن گروه می بیننند اما در نهایت ما را در یک گروه به عنوان خدمتگزاران نظام می شمارند. نباید کاری کنیم که اعتماد مردم که سرمایه اصلی جامعه است خدای نکرده خدشه دارد شود.
فردا: شما گفتید برای حفظ این اعتماد حاضر شدید دخترتان را دست گروگانگیر بدهید تا گروگان ها آزاد شوند. ماجرا را لطفا تعریف کنید. این دختر الان چند سال دارد و کجاست؟
این دختر آن زمان دوره راهنمایی درس می خواند. صبح جمعه ای بود که داشتم او را به کلاس قرآن می بردم. بیسیم اعلام کرد در شهرک های اطراف اصفهان حادثه ای پیش آمده است. من بلافاصله به آن سمت رفتم. وضعیت صحنه این بود که جوانی صبح اول وقت برای سرقت وارد منزلی شده بود و اعضای خانواده از خواب بیدار شده بودند و این جوان اعضای خانواده را در اتاق حبس کرده بود و سروصدای مردم نگذاشته بودند که فرار کند. آنجا که رسیدم و شرایط را دیدم به دخترم گفتم خودت را آماده کن تا تو را به عنوان گروگان به این سارق بدهیم و خانواده را آزاد کنیم. بعد با او صحبت می کنیم و شما را هم آزاد می کنم. دخترم هم پذیرفت و ما رفتیم به سمت مذاکره کردن.
آن دختر، الان دانشجوی دکترای گرافیک و تصویرسازی در دانشگاه الزهرا است. نمی خواهم گلایه کنم اما در این رشته ما در واقع 2 نفر استاد در سطح دکترا داریم. ایشان با معدل 20 می توانست بدون کنکور قبول شود، اما قبولش نکردند و گفتند باید در کنکور شرکت کنی. او هم کنکور داد و قبول شد.
در مصاحبه سال قبلش رد کردند؛ بسیار دختر باهوشی است اما اتهامش فرزند سردار طلایی بودن است. سال بعدش در کنکور شرکت کرد و باوجود متاهل بودن و بچه داشتن در دانشگاه الزهرا قبول شد. حق ایشان است که او را هیات علمی کنند اما حتی اجازه تدریس هم ندادند. بنده گناه کردم سردار طلایی شدم، دخترم چه گناهی کرده است؟
باور نمی کنید این دختر چقدر زحمت می کشید برای تصویر سازی و انیمیشن. حالا به عنوان چهره علمی کشور اجازه نمی دهند از دانشش استفاده شود. این دختر و شوهرش در یکی از شهرک های تهران مستاجر هستند.
خودش درس می خواند و با افتخار عرض می کنم که حاضر نشدم از ارتباطاتم استفاده کنم. من سه تا دختر دارم. افتخار می کنم به آنها و سه پسر هم دارم البته از نظر من دامادها پسر هستند یعنی عروس و دامادهایم در واقع بچه هایم و 4 نوه گل که یک دوقلو و در مجموع یک خانواده 12 نفره دارم. دختر اولم هم در رشته روانشناسی و در مقطع کارشناسی ارشد درس می خواند و دختر سوم هم کارشناسی اش را گرفته است.
فردا: میشود اسم آن باشگاه ورزشی را بفرمایید؟
می توانم ادعا کنم بچه های نیروی انتظامی و کسانی که در تهران خدمت کرده اند به آنچه زیر پوشت شهر می گذرد اشراف کامل دارند. من هم انبوهی از اطلاعات دارم که بیان آنها بعضا تلخ هست. بعد از بازنشستگی انبوهی از تجارب و اطلاعات داشتم. می دانستم اگر در اجتماع و فرهنگ بتوانیم خوب عمل کنیم می توانیم مشکلات را حل کنیم. برای همین هم وقتی یک باشگاه ورزشی از من دعوت کرد که در آنجا مشغول شوم به شرط انجام کارهای فرهنگی قبول کردم.
یعنی فضا و امکاناتی فراهم کنیم تا جوانان در حوزه ورزشی ورود کنند و وقتی در تیم های ورزشی باشگاه عضو شدند باشگاه در کنار کار ورزشی با آنها کارهای فرهنگی آموزشی و معنوی انجام بدهد.
خیلی جالب است که من در هیچگونه از فعالیت ها و تصمیم گیری های باشگاه دخالتی نداشتم؛ این را هم عرض کنم که اگر کسی سندی دارد ارائه دهد هیچ چیزی جز تبیین فعالیت های فرهنگی برای توسعه کارهای فرهنگی نداشتم. این باشگاه در اصفهان بود، در همان دوره هم که بنده آمدم تیم فوتسال این باشگاه قهرمان آسیا شد و پیشرفت کرد.
برفرض اینکه باشگاه تخلفی کرده باشد، به من چه ارتباطی دارد؟ چرا با من اینطوری برخورد کردند؟ گفتند ایشان به دلیل کارمند بودن دولت نمی تواند در این حوزه ها و معاملات دولتی مداخله کند. اولا اینکه بنده سال 85 بازنشسته شده ام. کار با این باشگاه برای سال 90 است. دوم اینکه عضویت شورای شهر براساس ماده شوراها شغل محسوب نمی شود.
بعض وقتها برخی از روی دشمنی ها و عناد به هر شیوه ای متوسل می شوند. بنده امروز 4 اردیبهشت 1396 عرض می کنم اگر کسی تخلفی سواستفادهای یا رانت خواری از من سراغ دارد و ارائه بدهد ناگفته هایش را هم می پذیرم اما من کارگرزاده ای هستم که در خانواده ای شلوغ با 7 برادر و یک خواهر در یک اتاق سه در چهار با یک پدر کارگر که صبح به کارخانه ریسندگی می رفته شب می آمده با یک مادرخانه دار مهربان با نان و پنیر نان و روغن نان و ماست و شیره و ارده و مربا و سالی یک مرتبه پلو خوردن در کوچه خاکی بزرگ شدم.
در همین فضا هم درس خواندم، رشد کردم و وارد فعالیت اقتصادی شدم. به بازار اصفهان وارد شدم، جزو بنکداران و تجار خوش نام و برند اصفهان شدم. به واسطه شرایط انقلاب همه هستی و زندگی ام را با افتخار برای انقلاب دادم و از اینکه اینکار را انجام دادم ناراحت نیستم. خداراشاکرم که مرا به سمتی آورد که نوکری بندگانش را بکنم.
بعد از همان کوچه خاکی و خانه سه درچهار با زحمت پدر و مادرم درس شبانه خواندن و روز کار کردن جلو آمدم. وارد سپاه شدم، شایستگی و توانمندی داشتم، هرجا رفتم تحول و نوآوری ایجاد کردم.
جزو مدیرانی هستم که از همان زمان که فرمانده سپاه در دهه 60 بودم برای خانواده خودم و سپاه برنامه اجتماعی و آموزشی داشتم. رویکرد امروز بنده هم توجه به امر اجتماعی و فرهنگی است. کسی که مسیر خدمتش را طی می کند و از یک پایگاه مقاومت بسیج، رییس پلیس پایتخت کشور و بعد می شود نایب رییس شورای اسلامی شهر تهران.
ای کاش دوستانی که اینقدر زحمت می کشند به این اقای نایب رییس خدشه وارد کنند می آمدند و افتخار می کردند که همشهری، دوست و بچه محل شان برای آنها افتخارآور است.
با سربلندی عرض می کنم به تمام مردم عشق می ورزم و افتخار می کنم جزو مدیران و مسئولینی هستم که هم مشهور هستم و هم محبوب. مشهوریت و محبوبیت به این راحتی در کنار هم جمع نمی شوند اما خود خدا می داند که در تمام این مسئولیت ها جز به فکر خدمت و نوکری مردم به هیچ چیز نیندیشیدم.
خدا می داند در تمام مسئولیت ها هیچ سواستفاده ای نکردم و از مسئولیت ها نردبان برای کار دیگر درست نکردم. می دانم عزت و ذلت دست خداست.
فردا: می گویند تایید صلاحیت ها از طریق پیامک ارسال شده؟ بله؟
نه برای من از طریق پست به آدرسی که داده بودم ارسال شد. پیامکی نیامد. وقتی صلاحیتم رد شده بود با من تماس گرفتند و خبر دادند.
فردا: این تماس را عضو هیات نظارت گرفت یا؟
این موضوع برای من غیرمترقبه بوده است. بالاخره بنده از فیلترهای متعدد عبور کردم تا اینجا قرار گرفته ام. حتما عیب و خطا و اشکال هم دارم. اجازه بدهید خاطره ای بگویم. آن زمان که رییس پلیس تهران بودم آمدند گفتند در فلان باغی پارتی برگزار شده است. وظیفه پلیس قضایی است که حکم قضایی بگیرد و عمل کند. من همان زمان ساعت دو و سه شب در اداره مربوطه می رفتم با مقام قضایی هماهنگ می کردم و دختران را تحویل خانواده شان می دادم. راضی نبودم که دختر مردم در بازداشتگاه بماند. از افتخاراتم این است که وقتی رئیس پلیس تهران بودم واحدی به نام مددکاری اجتماعی راه اندازی کردم که با حضور مددکاران و مشاوران اجتماعی 60 درصد از پرونده هایی که به مراجع قضایی می رفت با هماهنگی مراجع قضایی در همان کلانتری ها حل می شد.
افتخارم این است که در سومین دوره شورای اسلامی شهر تهران از تشکل های مردم نهاد حمایت کردم. در دوره چهارم هم علی رغم همه مشکلات با حمایت و پشتیبانی اقای دکتر قالیباف و مساعدت دولت محترم و مسئولین، انتخابات را برگزار کردم. چهار سال است که در این نهاد اجتماعی سعی و تلاشم این بوده که شورایاری محلی قانونی شود و به عنوان نماد مردم سالاری دینی رشد و توسعه یابد. به امید روزی که از دل این شورایاری محلی شورای شهر شکل بگیرد.
همین الان که با شما صحبت می کنم علی رغم اینکه این دوستان عزیز ما بنده را متهم به کار سیاسی دراین نهاد می کردند امروز که فقط چند روز به پایان زمان برگزاری انتخابات دوره پنجم مانده، بسیاری از همکاران من در شورا رسما شورایاری ها را دعوت می کنند و جلسه می گذارند و شورایاری ها می گویند که دوره اصولگرایان به رسیده است؛ اگر می خواهید بمانید باید با ما همکاری کنید.
چرا ما باید چنین استفاده ای بکنیم و من اجازه چنین کاری را ندادم. افتخارم در سپاه ، نیروی انتظامی و شورا این بوده که بسترهای ورود و مشارکت مردم در اداره جامعه را فراهم کنم.
افتخارم این است که پلیس اجتماعی، پلیس محلی، پلیس کوهستان، پلیس مردمی پارک، پلیس مردمی فعالیتهای مذهبی، پلیس مردمی اصناف و تمامی این بخش ها که مردم خودشان در اداره کشور ایفای نقش کنند را راه اندازی کرده ام. اعتقادم این بوده و کماکان هم هست که شرط برون رفت از مشکلات کشور این است که مسئولان و دولتمردان از هر سطحی به مردم بها بدهند. مسئولان باید با مردم صادق باشند، با مردم دوست باشند، ما باید با مردم شفاف باشیم و مردم را امین خودمان بدهیم.
دیدگاه تان را بنویسید