اصلاحطلبان، حل تعارضات درونی و آشتی ملی
مسئلهاي به نام «آشتي ملي» را چند سال پيش كرباسچي طرح كرد، سپس خاتمي و روحاني در آن دميدند و تعداد ديگري از اصلاحطلبان يا آن را تأييد کردند يا با فرار به جلو شروطي را براي آنچه خود طرح كرده بودند گذاشتند.
روزنامه جوان: مسئلهاي به نام «آشتي ملي» را چند سال پيش كرباسچي طرح كرد، سپس خاتمي و روحاني در آن دميدند و تعداد ديگري از اصلاحطلبان يا آن را تأييد کردند يا با فرار به جلو شروطي را براي آنچه خود طرح كرده بودند گذاشتند. طبيعتاً طرح اين مسئله براساس يك «نياز» عنوان ميشود، اما بايد ديد بين اين نياز و «مسئله» و «گره» موجود چه نسبتي وجود دارد؟ توقع «شتر ديدي، نديدي» يا «نه خاني آمد و نه خاني رفت» واقعاً سادهانديشانه است؛ چرا كه گره و مسئله به عنوان يك واقعيت وجود دارد و هيچ گامي جهت باز كردن يا عبور از مسائل پيشين ديده نميشود و استخوان لاي زخم همچنان باقي است. البته اصلاحطلبان طيف و پيوستار هستند و در اينجا، همه آنان مدنظر نيستند. طرح آشتي ملي از آن جهت بحث انحرافي است كه نه مسئله آنان با نظام «ملي» است و نه كل جناح را در برميگيرد. بسياري از اصلاحطلبان در دولت و نظام و مجلس حضور دارند، لذا نه تراز، تراز ملي است و نه مسئله گفتوگوي جناحهاست. اصلاحطلبان ناب تلاش ميكنند مسائل خود با نظام را به جناح مقابل ارجاع تا منازعه را سياسي و يا سطح آن را تقليل دهند. لذا اول بايد بپذيرند كه مسئله آنان با نظام است، دوم اينكه شرط هر گذشت و تبرئهاي تشكيل دادگاه است. دادگاه پيشنياز تبرئه است. حال كه نظام هيچ دادگاهي تشكيل نداده است با «خوداظهاري» به صورت رسمي و علني دو مسئله را حل كنيد. شجاعت گفتن عدم تقلب را داشته باشيد، همانگونه كه جسارت اتهام آن را داشتيد. از ضد انقلاب و ساختارشكنان ابراز برائت كنيد و شعارهاي طرح شده عليه اصل انقلاب و نظام را محكوم كنيد. اين خواسته مشخص نظام از شماست كه نه نامش توبه است و نه محاكمه. توقع نظام از شما زدودن آنچه در سال 1388 بر ذهنها نشاندهايد و بازگرداندن سرمايه اجتماعي نظام كه به كام دشمن ريختهايد، است. آيا زدودن اين ظلم مهمتر از طرح آشتي ملي نيست؟ مسئله ملي معمولاً حول امنيت، وحدت و حفظ تماميت ارضي و بحران ملي شكل ميگيرد. اما شمايي كه امروز دنبال حل بحران خودساخته از طريق وحدت هستيد در سند تأملات پنج ساله حزبتان در سال 1387 نوشتيد:«هر موقع نظام در بحران گرفتار آمد، بايد به ميدان بياييم و مطالبات خود را طرح كنيم.» اكنون مقولات ذكر شده نه مسئله شماست و نه مسئله نظام. نميخواهم اصلاحطلبان را متهم به اقتضاگرايي تاكتيكي يا نفاق كنم، اما اگر واقعاً صداقت دارند، مطالبات نظام را ببينند و آن را به عنوان مطالبات جناح مقابل به هماوردي نكشانند. اصلاحطلبان ناب در درون خود تعارضاتي دارند كه اگر حل كنند، به صورت اتوماتيك خود محور نظام خواهند شد و هيچ مذاكرهاي هم لازم نيست و عجيب است كه اين تعارضات را نميبينند. تا ديروز ميگفتند طرف مقابل (بخوانيد نظام) با برجسته كردن دشمن بيروني به دنبال سلب آزاديهاي داخلي است و استقلال را مقابل آزادي قرار ميدادند، اما امروز با برجسته كردن خطر دشمن، آشتي ملي را طرح ميكنند. امروز با برجسته كردن دشمن به دنبال بستن چشم نظام روي آن همه ظلم و ستم بر انقلاب امام هستند. تا ديروز پيام سال 1366 حج امام را منشور انقلاب ميدانستند. (نامه به امام براي تشكيل مجمع روحانيون) امروز امريكاييها ميگويند: «با روي كارآمدن اصلاحطلبان در ايران روزهاي تلخ و سرگرداني امريكا سپري شده است و بايد شاهد فروپاشي ستونهاي اين نظام سركش و مهارنشدني باشيم.»
1- مبارزجويي - قدرت خواهي: همانگونه كه عباس عبدي نوشت، نميشود هم با نظام مبارزه كرد و كف و سوت غرب را پشت سر خود ديد و هم بخواهيم بخشي از نظام باشيم و در مصادر آن اعمال قدرت نماييم. هم واگرا باشيم و هم مدعي و ... 2- سياست ورزي - روشنفكري: روشنفكري وظيفه خود را تحول خواهي، مصلحتسوزي، نقزني، آزاديطلبي و ... ميداند و اهل حكومت مصلحتها و تدابير و ملاحظات خود را دارند. ورود روشنفكران به قدرت مسئله توليد ميكند و اپوزيسيون عليه خود را رقم ميزند. اصلاحطلبان بين اين دو مشي بايد يكي را انتخاب كنند. 3- همسويي تاريخي - واگرايي گفتماني: اصلاح طلبان بيشتر بر تاريخ گذشته خود تأكيد و صدر انقلاب را كاريكاتوري برجسته مينمايند. نگارنده به عنوان كسي كه گفتمان را تدريس ميكند با صراحت ميگويم كه بين گفتمان اصلاحطلبي و گفتمان ليبراليسم اشتراك 90 درصدي وجود دارد و با گفتمان انقلاب اسلامي فاصله ماهوي دارند. اگر اين تناقض رفع نشود، طرح آشتي ملي چه كمكي ميكند؟ شما به روحاني نرماليزاسيون را براي پايان انقلاب توصيه كرديد، حال گفتوگو براي چه ميخواهيد؟ 4- غائله آفريني - آشتي طلبي: كلنجار فكري - رفتار - ميداني با نظام در پرونده اصلاحطلبان ثبت است. نميشود غائله بيافرينيم و پس از عدم توفيق، مدعي آشتي شويم و پوستين صلح و صفا بر تن كنيم. 5- دموكراسيخواهي - خط امام (ره): بدون ترديد از امام دموكراسي غربي بيرون نميآيد و انتخابات آزاد به معني آرماني آن نميتواند ذيل پرچم امام قيود ديني را درنوردد. اكبر گنجي به شما خرده ميگرفت كه بين آيتالله خميني و دموكراسي نميتوان جمع بست و اصرار داشت شما از واژه «خط امام» استفاده نكنيد. سعيد حجاريان سال گذشته در مصاحبهاي ميگويد «اصلاحطلبي بدون برو برگرد يعني دموكراسي خواهي». تعارض بين مردمسالاري ديني و دموكراسي غربي را حل كنيد. شما هيچ روشي براي حفظ جوهره ديني در مدل خود ارائه نكردهايد و نميكنيد و سوار بر پرستيژ روشنفكري معتقديد: «مردم خودشون شعور دارند و ميفهمند» اما وقتي رأي همين مردم به فردي مثل احمدينژاد تعلق ميگيرد، نه رأي را محترم ميشماريد و نه قواعد دموكراسي و نه منتخب را. 6- مبارزه با نظام - عدم مرزبندي با غيريت: شما شعار ايران براي همه ايرانيان را براي ورود غيريت به قدرت طرح كرديد و با صراحت (به جز منافقين) همه را واجد شرايط براي ورود دانستيد (محمدرضا خاتمي - يوسفيان). شما در سال 1366 به صورت مكتوب به امام نامه نوشتيد كه نهضت آزادي فلان و ... اما بعداً با آنان يكي شديد.در انتخابات شوراها آنان را تأييد و در جلسات حزبي و رسانههاي خود آنان را نوازش كرديد. اين تعارض را حل كنيد، آشتي ملي مدنظر، خود محقق ميشود. 7- استكبار ستيزي - اميدوار كردن دشمن: سيره استكبار ستيزانه امام نه قابل كتمان است و نه قابل تحريف. شمايي كه با شعار مرگ بر امريكا وارد مجلس سوم شديد، ديگر به آن اعتقاد نداريد. انقلاب امام را نه يك پروسه كه يك پروژه تمام شده ميدانيد و به همين دليل غرب از شما حمايت علني و رسانهاي ميكند و حاضر نشديد اين تعارض را حتي با ابراز برائت حل كنيد. اكنون كه ترامپ آمده زير سايه او آشتي ملي را طرح و از امريكا دو چهره ارائه ميكنيد. حال آنكه امريكا همان امريكاست. 8- شما در عين علاقه به حضور در حاكميت، خود را صاحب قرائت مستقل از انقلاب ميدانيد. ممكن است در عرصه نظر بلااشكال باشد، اما نميتوان در قدرت بود و سياستهاي كلي نظام و جهتگيريهاي آن را به سخره گرفت. نميتوان قرائت رهبري مستقر را نديد و خود را منتسب به انقلاب دانست. نميشود همه امام را به «ميزان رأي ملت است» تقليل داد، اما در آن هم مقصود دموكراسي غربي باشد. 9- دينداري - تساهلگرايي: شما عرفيگرايي را توصيه كرديد و صدها قلم و دفتر براي آن به كار گرفتيد و اكنون آن محتوا موجود است. اين عرفيگرايي را نه بر اساس معرفت بومي كه تعيّنهاي محيطي آن قابل درك است بلكه با متدها و استانداردهاي حيات اجتماعي غرب، تئوريزه و پس از عدم انطباق نظام را متهم به فاصله با آنها كرديد. داستان 200 ساله اصلاحطلبي در ايران داستان غمانگيزي است كه متناسب با شرايط زمان فقط عناصر گفتماني آن تغيير كرده است. اصلاحطلبي در ايران نياز به انقلاب در خويشتن خويش دارد. انقلابي از جنبش آنچه فوكو در تفسير انقلاب اسلامي به كار ميبرد. بازگشت به نظام با قدگيري، احساس من برتر و پاك كردن صورت مسئله نميشود. اگر به مطالبات نظام توجه كنيد ميتوان چشمانداز را روشنتر ديد. امام در سال آخر حيات مباركشان خود شروط بازگشت به دامن انقلاب و نظام را اعلام نمودهاند. شما ميتوانيد آن شروط را بر خود حاكم كنيد:«آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرش همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولي نه به قيمت طلبكاري از همه اصول كه چرا مرگ بر امريكا گفتيد، چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جاري ميكنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي دادهايد، چرا لانه جاسوسي را اشغال كردهايد و صدها چراي ديگر. نكته مهم در اين رابطه اينكه نبايد تحتتأثير ترحمهاي بيجا و بيمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلفين نظام به گونهاي تبليغ كنيم كه احكام خدا و حدود الهي زير سؤال بروند.» (جلد 21 صحيفه امام، ص 285) تو خود حجاب خودي از ميان برخيز.
دیدگاه تان را بنویسید