خبرگزاری تسنیم: آقای روحانی تکنسینهای عملیات روانی نسبتاً ماهری در اختیار دارد و طی سه سال گذشته خدمات متعددی از آنها گرفته است. تاحدی که میشود گفت در دولت کمتحرک یازدهم، پرکارترین کارگزاران آقای روحانی همین تیم عملیات روانی ایشان بوده است.
این تیم در برندسازی آقای روحانی به عنوان جدیترین منتقد وضع موجود و مخالف احمدینژاد در انتخابات 92 و بهرهگیری حداکثری از فضای این انتخابات موفق ظاهر شد و پس از آن نیز در برهههای مختلف به کمک دولت آمده است. در شرایطی که به فاصله چند ماه از استقرار دولت یازدهم، فاجعه بزرگ سبدکالا به وقوع پیوست و افتضاحی به بار آمد و متعاقب آن نیز مردم با ثبتنام گسترده و حداکثری برای دریافت یارانه، به درخواست رئیسجمهور برای عدم ثبتنام پاسخ منفی دادند، این تکنسینهای عملیات روانی ماجرای بورسیهها و پس از آن مستند «من روحانی هستم» را پیش کشیده و موضوع روز کردند. هدف مشخص بود، اولاً پاسخ منفی مردم به اولین درخواست رسمی رئیسجمهورشان و ضعف پایگاه اجتماعی واقعی دولت به حاشیه میرفت و ثانیاً منتقدان دولت، به عنوان مخالفان دموکراسی و سنگاندازان پیش پای منتخب مردم "معنابخشی" میشدند.
در دوران مذاکرات هستهای نیز، آنگاه که باید انتخاب بین توافق خوب یا توافق بد، مسئله اجتماعی میشد، دوقطبی «توافق-جنگ» جایگزین شد. لذا منتقدان مذاکرات هستهای علیرغم اینکه در واقع موافقان توافق اما از جنس خوب آن بودند، به کل مخالف توافق و موافق جنگ «معنابخشی» شدند. ضمن اینکه این دوقطبی تنها راه غیر از توافق(به هر قیمتی) را جنگ معرفی میکرد.
بلافاصله پس از حصول توافق هستهای در وین و هنگامی که طبیعتاً باید این موافقتنامه از منظرهای مختلف مورد بررسی و کندوکاو قرار میگرفت، آقای روحانی -احتمالاً به توصیه همین تکنسینها- مسئله مخالفت با نظارت استصوابی را به شیوهای رادیکال پیش کشید تا دعواها به جای متن برجام، روی مسئله شورای نگهبان متمرکز شود. چرایی کار باز هم مشخص بود؛ اگر نقد و بررسی متن برجام سوژه اصلی اجتماعی میشد، دولت از منظر مسئله حفظ «استقلال» و مضّیق کردن «آزادی» ملت ایران در تعیین سرنوشت خودشان تحت فشار جدی قرار میگرفت. اما در نظارت استصوابی، داستان متفاوت میشد؛ در دوقطبی موافقان و مخالفان نظارت استصوابی، این دولت و جناب روحانی است که از پایگاه موافق آزادی، مخالفان خود را «ضدآزادی» معرفی میکند؛ در حالی که اگر بررسی متن برجام در مرکز قرار میگرفت، این رئیسجمهور و تیم مذاکره کننده بودند که زیر تیغ نقد طرفداران آزادی ملت ایران قرار داشتند.
در ایام پسابرجام نیز هر از گاهی که دستاوردهای واقعی برجام مورد پرسش قرار می گیرد، مسئله حاشیهای اما پربسامدی بویژه در حوزههای فرهنگی و اجتماعی(بهشت زوری،دین دولتی و دولت دینی، هنرمند ارزشی و غیرارزشی، آموزش زبان انگلیسی و...) از سوی برخی اعضای کابینه و البته شخص رئیس جمهور محترم مطرح میشود تا حتیالامکان برجام از منظر دستاوردهای نفسالامری و واقعیاش کانون سوال و جواب فراگیر قرار نگیرد.
این دست دوقطبیسازیها به یک مسئله روتین و روزمره برای دولت یازدهم تبدیل شده، به نوعی که هرگاه حاشیهسازی رادیکالی از سوی رئیسجمهور یا بعضی از وزرا و کارگزاران پیشآمد میکند، بسیاری از نخبگان و صاحبنظران در پی آن هستند که بفهمند کدام مسئله اصلی است که دولت قصد دارد آن را پشت پرده دوقطبیها پنهان کند؟
تا اینجای کار شانس با دولت یار است که دوقطبیها حقیقتاً کار میکنند و میتوانند دولت را از برخی مخمصهها در حوزه ناکارآمدی برهانند و مسائل دیگری جایگزین آن کنند، اما بدشانسی بزرگتر آن است که دوقطبیها تا ابد جواب نمیدهند. تیم عملیات روانی دولت از آنجا که «تکنسین» حوزه خویشند، تا اینجا از پس کار تا حد زیادی برآمدهاند اما از آنجا که فقط تکنسیناند اطمینانی درباره آینده کارشان نمیتوان داشت.
اگر دولت و رئیسجمهور محترم تصور میکنند دوقطبیها تا ابد جواب میدهد، مهمترین لازمه و پیشفرضش آن است که تصور کنند چیزی به نام «واقعیت» را میتوان از اساس منکر شد.
پستمدرنها غالباً چنین دیدگاهی دارند و از آنجا که منکر وجود «واقعیت»اند، از «احساس واقعیت» سخن میگویند. بودریار فیلسوف معروف فرانسوی بر همین دیدگاه است و میگوید واقعیت وجود ندارد بلکه احساس واقعیت «برساخته» رسانههاست و رسانهها هر چیزی که میخواهند به مردم به عنوان «واقعیت» قالب میکنند. اگر هستی به همین منوال بود که پستمدرنها میگویند و تکنسینهای دولت تصور میکنند، یعنی اگر واقعیتی وجود نداشت، کار رئیسجمهور آسان بود و با تز "دوقطبی بساز و حکومت کن" میتوانست با هنرمندی، حداقل 8 سال دولتداری کند.
اما مسئله همینجاست که خوشبختانه یا شوربختانه میدانیم که واقعیت و حقیقتی هم هست. متاسفانه یا خوشبختانه مردم چیزی به نام مشکلات معیشتی و اقتصادی را «واقعاً» حس میکنند و امر کارآمدی یا ناکارآمدی دولت پس از 3 سال از روی کار آمدنش برای آنها ملموس و محسوس است. دوقطبیها در بهترین حالت شاید بتوانند فاصلهای میان مردم و واقعیت بیندازند، اما «واقعیت» در دراز مدت خود را بر دوقطبیها دیکته خواهد کرد.
دیدگاه تان را بنویسید