خبرگزاری تسنیم: محمد عبداللهی کارشناس مسائل سیاسی طی یادداشتی مینویسد: یک پرسش اصلی و رایج، پس از توافق هسته ای با غرب، در ذهن بسیاری از مردم و چهره های سیاسی وجود دارد و آن اینکه؛ آیا توافق هسته ای و رفع تحریم ها، پایان کار ما با غرب است یا آغاز راه؟ در مذاکرات اخیر، توافق هسته ای اصالت داشت یا مذاکره؟ سیاست و برنامه دولت در تعامل با غرب و به ویژه آمریکا، پس از برجام چیست و سیاست و برنامه غرب در تعامل با ایران، به چه صورتی خواهد بود؟ آیا پس از پایان مذاکرات، به مرحله نقطه سر خط رهنمون شدهایم یا این «نقطه» تکانی خورده است؟ و سوالاتی از این دست... روشن است، نقشه راه غرب در خصوص ایران، نقطه کانونی و روندی دارد که بازشناسی آن به درک تحولات پیش رو کمک شایانی خواهد کرد . همچنین آینده مطلوب و آینده ممکن را از منظر دوطرف ماجرا یعنی آمریکا و دولت جمهوری اسلامی تصویر سازی می کند. در این خصوص گفتنی هایی وجود دارد : 1- تحقق "برجام " پایان کاردولت نیست . این جمله را در زمره بدیهی ترین نتایجی باید دانست که از رفتار دولتمردان قابل نتیجه گیری است . به طور مکرر، در لابه لای اظهارات برجامی دولتی ها جملاتی وجود دارد که
نشان می دهد در منطق دولت، "برجام " یک آغاز برای یک پروسه هدفمند تلقی می شود و نه پایان راه. روحانی، مهم ترین مقام دولتی است که از برجام به عنوان « نقطه آغاز» سخن میگوید. او در تهران و در مصاحبه با شبکه سی بیاس تاکید دارد که برای دستیابی به "اعتماد بین ایران و آمریکا"، نیاز به زمان طولانی و فراوانی وجود دارد تا دو کشور به اعتماد برسند اما این را هم اضافه میکند که مهم این است که از یک نقطهای شروع کنیم و این نقطه، نقطهای بوده که ما آغاز کردیم. او توافق را گام مهم و البته اولیه میداند و نقطه را سرخط نمیگذارد و آن را برآمده از دستاورد مذاکرات هستهای کمی جلوتر میآورد و امتداد نقطههای اعتماد آفرینی را موکول به گامهای عملی پیرامون توافق و تعهدات معطوف به آن میکند و تاکید دارد که برای رسیدن به مرحله اعتماد متقابل راه درازی باقی است، راهی که یک سرش معطوف به اجرایی شدن توافق است و در وهله ثانویه میتواند در حوزه منافع مشترک تعریف شود. ماجرا در پاریس و در نطق رییس جمهور ادامه می یابد . وی از ممکن بودن پایان روابط خصمانه با واشنگتن سخن می گوید و در بیانی رمز آلود کلید آن را نه در تهران که در واشنگتن آدرس
می دهد . حسن روحانی در چندین نوبت از جمله در 18 مهر 94 در همایش صنعت و تجارت اعلام می کند: «اساساً مذاکرات هستهای ما بخاطر این بود که شرایط جدیدی را در روابط بینالملل و منطقه بوجود بیاوریم. توافق هستهای یکی از فرازهای بزرگ در سیاست خارجی و دیپلماسی جهان است... ما دنبال توافق هستهای نبودیم که مشکل هستهای را حل کنیم، البته میخواستیم که مشکل هستهای هم حل شود. دنبال مذاکره بودیم برای ایجاد فضای جدید در منطقه و جهان. این فضا است که برای ما اهمیت دارد.» پا به پای روحانی، دیگر مسئولان دولتی نیز روابط با امریکا را به عنوان گام دیگر برجام معرفی و ترویج می کنند. هاشمی رفسنجانی نیز به فاصله چند روز بعد از توافق ژنو در آذرماه 92 در گفتگو با فایننشال تایمزاینچنین می گوید: «مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمیشکست و بدون آمریکا هم نمیشد این کار پیش برود». در همین راستا یکی از صریحترین دیدگاه ها را هیلاری کلینتون نامزد ریاست جمهوری و وزیر خارجه سابق امریکا بیان کرد: «برجام» مقدمه عادیسازی رابطه با ایران بوده است. 2- در آن سوی مرز ها نیز انتظار از دولت در تحقق مفاد برجام خلاصه نشده است. غربی ها به
دفعات گفته اند که برجام همه مساله یا مطلوب غرب نیست و ایران بایستی در مسیر "تغییرات اساسی" گام نهاده وخاطرجامعه جهانی را نسبت به رویکرد خود آسوده کند . معنای واضح این تعبیر ها این است که "وضع موجود " در پسا برجام از نظر غرب وقتی "وضع مطلوب " خواهد بود که همه نگرانی های به اصطلاح جامعه جهانی که مشخصا در منش انقلاب اسلامی جای گرفته است تغییر کرده و تهدید های بالقوه آن نیز از بین برود. مصداق برجسته این مساله مطلبی است که روزنامه گاردین در شماره اخیرش نوشته و پایان ماجرا را به صراحت بیان کرده است: " غرب جز به تغییر کامل ایران راضی نمیشود" . اخباری از این دست که به طور مثال "فرانک اشتاینمایر " وزیر خارجه آلمان در کنفرانس مشترک خبری با همتای آمریکایی خود در ماه اخیر حصول توافق هستهای با ایران را تاریخی خوانده و آن را «نقطه عطف» جدیدی در رابطه با چشماندازهای نو برای خاورمیانه معرفی میکند وهمزمان جان کری توافق به دست آمده را بسیار مهم و حیاتی میخواند که نتایج آن برای جهان بسیار حائزاهمیت است ، تاییدی بر ادامه دار بودن انتظارات از دولت جمهوری اسلامی در سرعت بخشیدن به روند تغییرات و طراحی برای تداوم هدفمند آن
است . علاوه بر آن، بررسی محتوای اندیشکده های غربی در ماه ها و هفته های اخیر نشان می دهد که بیشترین دغدغه این اتاق های فکر، مربوط به جلوگیری از تاثیرات مثبت توافق هسته ای بر اقتصاد ایران، بر ارتقای جایگاه منطقه ای ایران و نیز پیشرفتهای نظامی و فضایی ایران متمرکز بوده است. نگاه این اندیشکده ها به مسائل داخلی ایران و تنازعات حزبی و گروهی نیز متاثر از همین راهبرد کلان در مهار اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران متمرکز است. به طوری که در آینده نگاری هر یک از حوزه های مزبور، جلوگیری از افزایش قدرت گروه ها و چهره های متعهد به نظام اسلامی همچون سپاه پاسداران، از جمله دلواپسی های آنها به شمار می رود. حتی در حوزه بهبود وضع معیشتی و پیشرفتهای عمرانی و اقتصادی نیز، آنها تلاش کرده اند سرمایه گذاران غربی را از احتمال کمک به برنامه های اقتصادی سپاه پاسداران، برحذر دارند. 3- دولت امریکا نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 92 را محصول موفقیت استراتژی خود ارزیابی می کند. طبق این ارزیابی ، نتیجه انتخابات 92 حاصل تغییر سیاست آمریکا در خصوص تحریم ها و تجمیع فشار ها بر اقتصاد معیشتی ایران بوده و نتیجه و فرآیند انتخابات ، روند محاسبه مجدد را
از سوی رهبری در ایران کلید زده است. از این رو امریکا تصور می کند این استراتژی موفق، حتما باید تداوم پیدا کند. به نظر می رسد، عملیات روانی سیکل سازش و ارکان برنامه تغییر محاسبه امریکا در ایران پس از برجام، بدین شکل، پیاده شود: • گشایش های اقتصادی محصول برجام است ؛ • برجام فقط مسئله هسته ای را حل کرده در حالی که هنوز مسائل جدی دیگری میان ایران و جهان باقی مانده است؛ • برجام مدلی برای حل و فصل سایر حوزه های درگیری ایران و امریکاست؛ • تا همه حوزه های درگیری حل و فصل نشود و همه تحریم ها برچیده نخواهد شد؛ • تا زمانی که همه تحریم ها برچیده نشود، بهبود واقعی اقتصادی رخ نخواهد داد. • حل همه مسائل مستلزم سرایت دادن مدل مذاکرات هسته ای به سایر حوزه ها و تبدیل برجام به زیرساخت توسعه روابط با جهان به طور عام و روابط دوجانبه با امریکا به طور خاص است؛ • نتیجه انتخابات های پیش رو در شکل گیری این فرآیند اهمیتی بسیار دارد . از این رو تحت هیچ شرایطی "قهر با انتخابات " و تکرار تجربه شکست خورده 88 شایسته نیست ؛ • دو قطبی سازی در زمره ارکان سیاست پیش گفته است . دو قطبی هایی نظیر؛ حاکمیت - ملت ، حاکمیت - بیت امام (ره) ، معیشت
- حل مسایل منطقه ، صلح - جنگ ، رابطه - انزوا و..... بر این اساس اصلاح طلبان با " استراتژی حضور" وارد عرصه رقابت در انتخابات شده اند. معنای این استراتژی ، ماندن در وضعیت و تلاش برای خلق اراده جمعی و کشف فضاهای جدید است و این استراتژی را با "سماجت" پیگیرند. غایت این راهبرد شکل گیری "جبهه نجات ملی" است که با هدف موج سازی اجتماعی و همراه کردن افکار عمومی جعل شده است وگزاره های متعددی به شکل اعلانی و اعمالی در تایید این رویکرد وجود دارد. جمع بندی: رفتارشناسی غربی ها و غربگراهای داخلی، نشان می دهد که آنها برجام را مدلی برای تسری به سایر حوزه های اختلافی ایران با خود می بینند. بر اساس "منطق تسری" مدل برجام می تواند یک الگوی پایه برای حل و فصل همه مسائل باقیمانده و رفع موانعی باشد که در مسیر "تئوری بسط قدرت" جریان تجدیدنظرطلب قرار دارد. مطابق این الگو، موفقیت فن دیپلماسی در حل و فصل پیچیده ترین بحران های مربوط به پرونده هسته ای ایران به حوزه سیاست داخلی قابل تسری است و بلکه ضرورت دارد هر چه سریعتر به سرانجام برسد. شاید شاه بیت این استراتژی را آخرین بار حسام الدین آشنا در یادداشتی که برای روزنامه رسمی دولت نوشت
بیان کرد ، با این تعبیر که :" راه تعمیم پذیری برجام برای حل سایر مسائل و اختلافات جهانی گشوده شده است." در پایان باید گفت همانگونه که "رونوشت پنهان برجام" ، در گام اول، "عادی سازی" و در گام نهایی "برقراری رابطه با امریکا"ست، برجام 2 نیز رونوشت پنهانی دارد که همانا "توسعه سیاسی" با قرائت اصلاح طلبانه و پاک شدن همه سوابق مجرمانه سیاسی دو دهه اخیر است. رونوشت پنهان برجام 2، علاوه بر حوزه سیاست داخلی به حوزه های اختصاصی قدرت هژمونیک جمهوری اسلامی و در صدر آنها ابزارهای مدیریتی منطقه نیز نظر دارد. در راهبرد برجام 2، برای حل و فصل بحران های منطقه ای فنون دیپلماسی و معامله بر منطق مقاومت و راهبرد سردار سلیمانی مقدم است. این ها همه در حالیست که خطوط قرمز قطعی نظام یعنی ؛ " منع مذاکره با آمریکا در حوزه مسایل منطقه " و " منع رابطه و عادی سازی روابط با آمریکا " بر دولتمردان پوشیده نیست .
دیدگاه تان را بنویسید