سرویس سیاسی فردا؛ محسن مهدیان:
دوقطبی چیست و آیا اساسا چیزی به نام دوقطبی داریم یا نه؟ آیا هر دوقطبی مضر است و باید باآن مبارزه کرد و یا برخی دوقطبی ها اجتناب ناپذیر است؟ آیا دوقطبی هم وجود دارد که حقیقی باشد و لازم باشد آنرا تقویت کرد؟
مساله دوقطبی ها در جامعه سیاسی و حتا فرهنگی و اجتماعی ما ذهن بسیاری از دلسوزان انقلاب را درگیر خود کرده است. بسیاری ممکن است با اصل دوقطبی مخالفت داشته باشند و علت نیز رفتارهای صفر و یکی و غیر طیفی است که در تحلیل های دوقطبی ایجاد می شود. حقیقت هم این است که تحلیل های ناشی از دوقطبی، در اغلب اوقات بدور از انصاف و عدالت است.
اما دوقطبی اصالت دارد و حقیقی است و اینطور نیست که همه دوقطبی های که در عالم سیاست می شناسیم خلاف واقع باشد. دو قطبی مفهوما به این معنا است که تمام یک قطب، با همه اجزا و شرایطش مقابل قطبی دیگر قرار می گیرد. ما دوقطبی حق و با طل داریم، دوقطبی اسلام و کفر داریم. اگر بخواهیم کمی عینی تر ورود کنیم دوقطبی انقلابی و ضدانقلابی هم داریم. روشن است که تمام اجزاء انقلابی گری با ضدانقلابی گری مقابل هم اند.
اما دوقطبی های دیگری که چنین شرایطی نداشته باشند اصیل نیستند و ساخته ذهن های دوقطبی ساز است. ذهن های دوقطبی ساز چه ذهن هایی هستند؟ ذهن هایی که به سیاه و سفید دیدن امور عادت کرده اند. ذهن هایی که همه چیز را صفر و صدی می بینند. این افراد فقط سیاست را دوقطبی نمی بینند بلکه حتا در روابط فردی و اجتماعی خودشان نیز همه چیز را از جنس رقابت های استقلال و پرسپولیس می بینند.
ما در عالم سیاست چیزی به نام دوقطبی اصلاح طلبی و اصولگرایی نداریم. چرا؟ به همان دلیل ساده در تعریف. اصولگرایی نه در مفهوم و نه در مصادیقش با تمام اجزا و شرایطش مقابل اصلاح طلبی نیست. تعابیر رهبر انقلاب در اینباره بسیار راهگشا است. رهبری به کرات تاکید کرده اند که چنین دسته بندی هایی را قبول ندارم و اتفاقا اصولگرایی و اصلاح طلبی را دو جناح مکمل برای رشد و تعالی کشور می دانند. تعبیر معروف ایشان اصولگرایی اصلاح طلبانه است.
دوقطبی های غیر واقعی دهها عارضه دارد که یکی از مهمترین های آن وحدت شکنی و تفرقه و اختلاف افکنی در جامعه-ونه تنها سیاسیون- است. از طرف دیگر تاکید بر دوقطبی های واقعی وحدت ساز است و وفاق و همدلی ایجاد می کند.
دوقطبی انقلابی-ضدانقلابی یعنی چی؟ مقدمه بحث روشن است. دشمن اصلی انقلاب کیست؟ استکبار و عوامل اش. هرجریانی به دنبال تخریب انقلاب و از بین بردن حکومت اسلامی و حاکمیت استکبار باشد در جبهه ضدانقلاب است. تعابیر رهبری در این رابطه کاملا روشن است. رهبری تصریح می کند کسانی که تمام قد مقابل جمهوری اسلامی می ایستند و برای مواجهه با انقلاب صراحت دارند و شمشیر از روی بسته اند، اینها مقابل جبهه انقلابند.
بر این اساس تنها کسانی از دایره انقلاب خارج می شوند که صریحا مقابل انقلاب ایستاده باشند و حجت بر آنها تمام شده باشد. تحلیل غلط و ساده انگاری و حتا عافیت اندیشی و اشتباهات و غیره برای افراد سیاسی یک ضعف است اما آنها را از دایره انقلاب خارج نمی کند.
پس مقدمه اول این بود که دشمن اصلی انقلاب کیست. مقدمه دوم این است که برای مقابله با این دشمن اصلی چه باید کرد؟ مهمترین رکنش وحدت ملی است. دوقطبی انقلابی و ضدانقلابی برپایه این دو اصل کلیدی است. اولا دشمن اصلی را نشان می دهد. دوم بر وحدت ملی تاکید دارد. پس هر نوع تحلیل و تعبیری از این دو قطبی، که این دو اصل را مخدوش کند انحرافی است. دوقطبی انقلابی و ضدانقلابی وحدت ساز است و همه را مقابل دشمن مشترک متحد می کند.
با این توضیح آیا وجود اصولگرایی و اصلاح طلبی نفی می شود؟ خیر. اصولگرایی و اصلاح طلبی وجود دارد و با هم رقابت می کنند. اما تاکید بر اینکه دوقطبی واقعی انقلابی-ضدانقلابی است و نه اصلاح طلبی-اصولگرایی؛ چند اثر کلیدی دارد.
اول اینکه وحدت ملی آسیب نمی پذیرد. دوم اینکه دشمن اصلی فراموش نمی شود. سوم اینکه سطح اختلافات مشخص می شود و اختلاف گروه ها تا سرحد خروج از انقلاب نمی رود. چهارم اینکه آدم ها فارغ از جریان شان مورد توجه قرار می گیرند. یعنی اینکه ممکن است یک جریان، جریان مقابل خود را قبول نداشته باشد اما وقتی به قدرت می رسد چون تقویت جبهه انقلاب مدنظر است نسبت به افراد توانمند و کارآمد در جریان مقابل بی توجه نیست و از پتانسیل های جریان رقیب نیز استفاده می کند.
موضوع دیگری که مطرح است سطح انقلابی بودن است. به این معنا که دوقطبی انقلابی-ضدانقلابی مانع از این دسته بندی نیست که برخی انقلابی تر و برخی دیگر ضعیف تر باشند. در درون جبهه انقلاب باید انقلابی گری را "طیف" در نظر گرفت که برخی انقلابی تر و برخی دیگر غیرانقلابی ترند.
تا اینجا، مساله به کفایت روشن است. اما چرا رقابت ذیل انقلاب به رویارویی تبدیل می شود؟ دلایل بسیاری است اما در این اجمال، موضوع را مختصری فرهنگی-اجتماعی دیده ایم.
2 دلیل روشن وجود دارد که باعث می شود دوقطبی های غیرواقعی ایجاد شود.
دلیل اول: همانطور که گفته شد دوقطبی های سیاسی ناشی از دوقطبی های ذهنی است. ما مردمی هستیم که در ذهن، توان طیفی دیدن آدم ها را نداریم. نگاه مان به ادم ها خیر محض و شر مطلق است. حال آنکه اساسا شر مطلق در عالم نداریم. ما باید تمرین کنیم اولا نکات مثبت طرف رقیب را ببینیم و دیگر اینکه اختلاف در یک عرصه را به عرصه های دیگر تعمیم ندهیم.
دلیل دوم: به دهها دلیل تاریخی ما در سیاست عادت کرده ایم که اختلاف ها را امنیتی ببینیم. شاید تا حدی هم حق داشته باشیم. اما این تلقی رایج بسیار آسیب زاست. در این نگاه ما اختلاف با طرف مقابل را به حساب توطئه می گذاریم نه اعتقاد او. به تعبیر دیگر خیلی سخت است که بپذیریم طرف مقابل بدلیل فهم و استدلال و ویژگی های شخصیتی و حتا سبک زندگی و اطرافیان و غیره به چنین تحلیلی رسیده است. به همین دلیل اختلافات اعتقادی را به اندازه خودش تحمل نمی کنیم و امنیتی و توطئه آمیز می بینیم و تا حذف رقیب آرام نمی گیریم.
با این توضیح مشخص می شود که برای رسیدن به دوقطبی های واقعی لازم است مختصری نیز از حیث اخلاق سیاسی و عقلانیت فردی مساله را مورد توجه قرار دهیم و تلاش کنیم در چارچوب دوقطبی انقلابی-ضدانقلابی مقدمات یک همدلی واقعی و وحدت اصیل بین مردم و گروه ها را فراهم سازیم.
دیدگاه تان را بنویسید