فارس: شاید جناب حجت السلام روحانی و تیم مذاکره کننده هستهای تصور این را نیز نداشتند که همزمان با گامهای آخری که برای اتمام تعهدات خود در برجام برمیدارند، نظارهگر حرکت چکمههای آمریکایی روی توافق هستهای باشند. امروز به جرئت میتوان گفت و صغیر و کبیر و منتقد و حامی در این باور شریکند که آمریکا زیر میز برجام زده است و اگر دولت، «امید» به یک دستاورد حداقلی درباره رفع تحریمها داشت، امروز نیک میداند که عبارت «روز اجرا» در برجام، تبدیل به عنوان نمایشنامه طنزی شده که قرار است بر پایه آن، کالبد بی جان برجام، بازیگر یک کمدی بی روح شود. میتوان البته این کمدی را نیز جشن گرفت و تبریک گفت و تشکر کرد، اما تردید نباید کرد که خود شادباشگویان نیز، انتظار این را که ملت این بساط را «تسلیم شدن آمریکا» با ابزار «هنر دیپلماسی» تلقی کنند و برای بازیگران سوت و کف بزنند، ندارند.
وضعیت امروز برجام به طور خلاصه این است: ایران تقریبا تمامی تعهدات خود را که در ماده 15 از بخش C ضمیمه 5 برجام آمده است، به اتمام رسانده است. لفظ «تقریبا» را به این دلیل به کار می بریم که خبری از آخرین وضعیت «قلب رآکتور آب سنگین اراک» نداریم. آقای بعیدی نژاد اما اتمام یکی از اصلیترین بندهای برجام یعنی انتقال 11 تن اورانیوم غنی شده به خارج از کشور را تبریک گفتهاند و سایر عناوین ماده 15 مانند توقف غنیسازی بالای 3.5 درصد و محدودیت تحقیق و توسعه و جمعآوری سانتیرفیوژها و... نیز به اجرا درآمده است. قرار بود وقتی ایران همه این اقدامات را انجام داد و آژانس نیز انجام آنها را تائید کرد، نوبت «روز اجرا» برسد و غربی ها تعهدات خود را درباره تعلیق و تخفیف و توقف برخی تحریمها انجام دهند. اما همزمان با گامهای آخر ایران برای تکمیل تعهدات، در آمریکا قوانینی به تصویب رسید و برخی در آستانه تصویب است که همگان متفقالقولند اثر تعلیق و تخفیف و توقف تحریمهای مذکور در برجام را از بین برده است. «سرازیر شدن سرمایهگذاران به ایران»، ترجیع بند سخنرانیهای حامیان برجام بوده است؛ اما امروز دولت به خوبی میداند که از یک سو در
برجام ممنوعیت سرمایهگذاری آمریکاییها در ایران برداشته نشده است(فرمان اجرایی شماره 12959 رئیس جمهور آمریکا همچنان پابرجا خواهد بود) و از سوی دیگر، قانون محدودیت سفر به آمریکا که اخیرا تصویب شد(بند 203 قانون Consolidated Appropriations Act)، مانع سرمایهگذاری اروپاییها در ایران خواهد شد. درباره هدف دیگر اعلام شده از توافق هستهای یعنی احیای درآمدهای نفتی نیز، علی رغم سخنرانیهای آتشین وزیر محترم نفت درباره افزایش تولید که نقش بسزایی در کاهش قیمت طلای سیاه دارد، دولت از این موضوع آگاهی کامل دارد که تحریم مربوط به تراکنش پول نفت ایران(بند d1 از ماده 1245 قانون NDAA ) در برجام برداشته نشده و کما فی السابق، دولت نخواهد توانست به دلارهای حاصل از فروش نفت دست یابد و باید همچنان کالا وارد کند. یک سری تحریمهای دیگری نیز که «روز اجرا» در برجام به حالت تعلیق درمیآید، تحت قوانین دیگری به بهانه تروریسم و حقوق بشر و... در حال بازگشت است (طرحهایی چون H.R452 و H.R.4258). به این موارد، بودجه ویژه مصوب کنگره برای براندازی نرم جمهوری اسلامی(بند 7041 از قانون H.R. 2029) را باید افزود که مدیریت این پروژه نیز به دست طرف
اصلی مذاکره دولت یازدهم یعنی آقای جان کری سپرده شده است که بلاتردید پس از این میزان مذاکره و رابطه مستقیم، برای انجام ماموریت خود، حاذقتر از گذشته و مشرفتر به سوژه خود شده است. جناب حجت الاسلام روحانی آمریکا را دیوانهای خواند که شمشیری در دست دارد و می چرخاند و او می خواهد شمشیر را از دست این دیوانه بگیرد، غافل از اینکه دیوانه قصه ایشان، شمشیرهای دیگری در آستین پنهان داشته است!
می توان بندبند دلواپسیهای دیروز منتقدان را در کنار واقعیات امروز چید و نشان داد که وضع امروز، از همان دیروز، مثل روز روشن بود! اما انجام این مهم را عجالتا به دوستان خود در دولت میسپاریم و سراغ پرسش مهمی میرویم که پاسخ آن، دولت یازدهم را در ادامه مسیر یاری خواهد کرد: «چرا مذاکره مستقیم با آمریکا به اینجا رسید؟»
در این باره بسیار باید نوشت. لکن پاسخ اجمالی ما به این پرسش این است که وضعیت امروز، فرجام نگاه عاطفی و احساسی و غیرعلمی به روابط و نظام بین الملل و درک نادرست از ماهیت بازیگران و رژیمهای بینالمللی است. لیبرالها که غرش در داخل و کرنش در خارج، ذاتی آنهاست، پندارشان این بود که میتوان با کدخدا بست و با یک «الو اوباما!» و «لبخند(قهقهه؟)» و «قدمزنی» و «مودب و باهوش» و «کاترین و جان و جواد»، هنر دیپماسی به خرج داد و با آمریکا که از انقلاب اسلامی، کینهای به عمق زخمهای افول هیمنه جهانیاش دارد، از در دوستی درآمد. واقعا باید بر احوال این جماعت خون گریست که میپنداشتند برای تکمیل دقائق و ظرایف و ریزهکاریهای این «هنر دیپلماسی»، باید شعار «مرگ بر آمریکا» را نیز از زبان مردم ایران حذف کرد.
دولت یازدهم از ابتدای کار خود با یک جریان قدرتمند در آمریکا مواجه شد که مرتب نامه نوشتند، جلسات استماع برگزار کردند و سیگنال دادند که هر چه امتیاز بدهید، یکجانبه خواهد بود و ما اجازه بهرهمندی ایران از مواهب توافق احتمالی را نخواهیم داد. البته در این سو نیز برخی مشاوران سیاست خارجی دولت چون ناصر هادیان سرمقاله نوشتند و برای توجیه این «امتیاز یکجانبه» تئوریپردازی کردند. تیم آقای دکتر ظریف اما با این وجود بر این تصور بود که میتواند حاکمیت آمریکا را تجزیه کند؛ با بخش خوشخیم آن، توافق حاصل کرده و قسم بدخیم را نیز از طریق ساز و کارها و نهادهای بینالمللی، وادار به پایبندی به توافق نماید. باید گفت ایشان در هر دو مورد، خوشبینی مفرط و بلاوجه داشتهاند. نه کل سازمان یافته حاکمیت آمریکا قابل تجزیه به خوش خیم و بدخیم است و نه سازمانهای بینالمللی دارای هویت حقوقی (غیرسیاسی) هستند که بتوان به امید آنها، دست به توافقی اینچنین زد.
عنوان «ریسکپذیرترین شخصیت جهان» حقیقتا برازنده دکتر ظریف است. اما آیا هزینهای که بابت این ریسک عظیم پرداخته شد، فایده معتنابهی داشته است؟ آقای دکتر صالحی هزینه صرف شده برای کل تاسیسات هستهای کشور را معادل سه سد بزرگ محاسبه کرده بودند. اگر فرض کنیم که برجام تاکنون هزینهای معادل تخریب سه سد بزرگ روی دست کشور گذاشته است، باور نگارنده این است که اگر یک جریان سیاسی که امروز در راس قوه مجریه است، از این سرگذشت، پند گرفته باشد و مسیر خود را اصلاح کند، این هزینه ارزشش را دارد. اما اگر مسیر کنونی ادامه یابد، شاید هزینهها آنچنان بالا رود که دیگر جبران ناپدیر باشد. ایراد سخنانی چون «نیروهایی در آمریکا به دنبال برهم زدن برجام هستند» و گرفتن این نتیجه تلویحی که علی رغم وضع تحریمهای آمریکایی، ما نباید برجام را به هم بزنیم، نشان از این دارد که تیم مسئول در دولت، قصد دارد برجام را بدون آمریکا ادامه دهد. بدین معنی که اگر امروز آمریکاییها با وضع تحریمهای جدید و ایجاد مانع بر سر بهره برداری از رفع تحریمهای موضوع برجام، قانون وضع میکنند، یا اگر فردا دولتی در آمریکا روی کار آمد که انجام کل تعهدات آمریکا را منتفی
کرد، همچنان میتوان برجام را ادامه داد، آمریکا را از اجرای برجام کنار گذاشت و با «5 منهای 1» کار را جلو برد. این پروژه حفظ برجام به هر قیمت که آن را تبدیل به تعهد یک جانبه میکند، خطرناکتر از همه مخاطراتی است که تاکنون به سبب خود برجام متوجه کشور شده و درباره آنها هشدار دادهایم. وعده توافق با کدخدا و حل مسئله هستهای و رفع تحریمها، امروز جای خود را به «توافق منهای کدخدا» و «تثبیت اتهام دروغین هستهای(MD)» و «بقا و بازگشت تحریمها» داده است.
سخن آخر اینکه هشدار باید داد کسانی پس از واگذاری امتیازات هستهای، در صدد طراحی پروژههای جدیدی تحت عنوان امتیاز یکجانبه موشکی، امتیاز یکجانبه حقوق بشری، امتیاز یکجانبه علیه مقاومت و... هستند تا پروژه نفوذ آمریکا را تکمیل نمایند. دور نیست که رسانههای این جریان، مامور به تبلیغات درباره ضرورت مذاکره موشکی و حقوق بشری و تروریستی با آمریکا و حل و فصل! این مسائل شوند؛ سرمقاله بنویسند و بگویند آمریکا حق دارد به اعمال تحریم ادامه دهد چون مسائل حقوق بشر و تروریسم و موشک حل نشده است و اگر می خواهیم تحریمهای اینها نیز برداشته شوند، باید الگوی برجام موفق را درباره این موارد تکرار کنیم؛ تا دقیقا مثل الگوی برجام، امتیازاتی از جانب ایران تقدیم شود و پس از تکمیل، شاهد تکرار تاریخی باشیم که امروز در مقابل چشمان ماست.
دیدگاه تان را بنویسید