فارس: از یکی از شهرستان ها خبر میرسد که یک پزشک و پرستار اورژانس، بعد از اینکه صورت آسیب دیده کودکی را بخیه و پانسمان کرده اند؛ هنگامی که متوجه می شوند پدر و مادر کودک، پولی در کیسه ندارند تا 150 هزار تومان هزینه درمان را بپردازند؛ کودک را نگه می دارند و همان پانسمان هایی را که شاید با لبخند روی صورت کودک گذاشته بودند برمیدارند و بخیه های زخم را هم می کشند تا به زعم خودشان لااقل حالا که پولی در کار نیست؛ درمان و پانسمانی هم در کار نباشد...البته برخی این گزارش را نفی می کنند و می گویند بخیه ای در کار نبوده که برداشته شود. اما آنچه مشهور است، آن است که کودک مجروحی به خاطر بی پولی، درمان نشده از بیمارستان به خانه بازگشته است.
اما این تنها خبری نبود که بخاطر چند اسکناس، افکار عمومی را جریحه دار کرد.
چند هفته قبل هم از یکی از استانها خبر رسید که مسئولان یکی از ادارات ذیربط در امر کشاورزی، 1500 تن سیب زمینی را امحا کرده و از بین بردهاند فقط به این دلیل که ورودشان به بازار می توانست موجب کاهش قیمت شود!
خبر دیگر اینکه رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران هم به رسانه ها می آید و می گوید: نه تنها خودرو ارزان نمیشود بلکه سایر کالاها هم نباید ارزان شود و ارزان هم نخواهد شد...
*ریشه این بیماری کجاست؟
این خبرها و گفته های تاثربار که شاید باز هم رخ بدهند، مقولاتی سطحی و بی بنیاد نیستند. یعنی اینکه فلسفه دارند برای خودشان. پزشکی که حاضر می شود بخیه های صورت یک کودک را به جرم بی پولی بکشد و یا کسانی که حاضر می شوند نیازمندان را نادیده بگیرند و هزاران تن مواد غذایی را امحا کنند؛ همسو با تفکر و رویکردی قدیمی به نام «اقتصاد لیبرال» هستند که به قول قدیمی ها از این هنرها زیاد دارد.
در اقتصاد لیبرالی، همه چیز از جمله اقتصاد، بایستی بدون نظارت هیچ ارزش خاصی به پیش برود و هر نتیجه ای ولو تلخ نیز طبیعی و مطلوب قلمداد می شود.
در این جهان لیبرالیزه، فرد، مسئولیت خاصی غیر از آنچه سبب «سود بیشتر» شود، ندارد و در نتیجه در چنین جهانی،افرادی نمو می کنند که نسبت به اطراف خود هیچگونه مسئولیتی قبول نکرده، بیتفاوتند و تنها زندگی مادی شخصی خود برایشان مهم است.
و در همین دنیای عجیب و غریب است که میلیونها تن گندم و نیشکر نیز پس از تولید و برداشت به دریا ریخته میشود فقط برای اینکه قیمتها کاهش نیابد.
منشأ و تریبون تفکر اشاره شده در ایران هم چندان برای افکار عمومی ایران ناآشنا و گمنام نیست.
مردم، دولت سازندگی، تئوری های لیبرالی معروفش و باتومی به نام «توسعه» را خوب بخاطر میآورند. سیاست تعدیل اقتصادی و تورم بیش از 49 درصد را، مانور تجمل را و بردن و خوردنهای «مباح» را!
مردم یادشان نرفته صحبتهای معاون اقتصادی وزارت اقتصاد دولت آقای هاشمی رفسنجانی را که معتقد بود اگر در فرآیند تعدیل اقتصادی، 15 درصد جمعیت کشور زیر چرخهای توسعه له شوند، اشکالی ندارد؛ زیرا این هزینه توسعه است.
دولت سازندگی و ژنرال های کارگزارانی اش البته شفاف تر از اینها در ذهن مردم جای دارند.
الیاس نادران، نماینده مردم تهران در بیان برخی از شاهکارهای دیگر این دولت، زمانی در یک برنامه تلویزیونی گفته بود:
یکی از پیشنهاداتی که دولت وقت در راستای بحث خصوصیسازی آورد؛ پیشنهادی بود که میگفت اعتبارات پلیس را برای خرید تجهیزات و امکانات افزایش دهیم! نماینده اقتصادی دولت هم به شدت از این پیشنهاد دفاع می کرد و می گفت با خصوصی سازی، کارگرها اعتراض خواهند کرد و نیروی انتظامی باید با آنها برخورد کند. چون نگاه به خصوصی سازی نگاهی بود که برای این که کارایی بالا برود نیروی کار اضافی را اخراج کنیم و این مدل رشد کشورهای سرمایهداری است.
اما اکنون شاید کمتر کسی به خاطر بیاورد که در آن زمان و همزمان با تمام این رفتارها و تفکرات مغایر با اصول انقلاب، کسانی بودند که خواستار مادام العمری قدرت در نزد آقای هاشمی رفسنجانی نیز بودند.
*«اعتدال»؛ لباسی بر تن لیبرالیسم کارگزارانی
از دولت کارگزارانی هاشمی رفسنجانی چندین سال گذشت و این تصور بروز پیدا کرد که با مشخص شدن ضعف های اقتصادی و فرهنگی دولت سازندگی؛ لیبرال ها رفتهاند پی کارشان.
حتی وقتی حسین مرعشی در سال 84 و در یک مناظره سیاسی هم اذعان کرد که «یک لیبرال مسلمان» است؛ باز هم زنگ هشدار آنطور که باید نواخته نشد.
تا به دولت یازدهم و کابینه رئیس جمهور روحانی رسیدیم. و از همان روزهای اول این دولت، کارگزارانی های ارادتمند دولت هاشمی رفسنجانی که حالا همچون سعید لیلاز، روحانی را «قهرمان عدالتپروری» می نامیدند و همچون حسین مرعشی از این می گفتند که روحانی «هرچه می کند قانونی است!» گویا عرصه را برای پژواک دوباره نظرات مومیایی شده خود در اقتصاد و فرهنگ مناسب دیدند و باز هم به صحنه آمدند.
مرعشی: باید بررسی کرد که آیا منافع ملی ما این است که در منطقه یک کشور پیشتاز انقلابی باشیم یا یک کشور اقتصادی. این دو اولویت کاملا با یکدیگر متضاد است که در برخی موارد نمیتوان آنها را با یکدیگر جمع کرد!
سعید لیلاز، عضو حزب کارگزاران طی مصاحبه ای از اینکه در ایران امکان روی کار آمدن یک دولت -به تمام معنا- لیبرال ممکن نیست اظهار تأسف میکند و در مصاحبه ای دیگر نیز این قول را به مردم میدهد که با توافق با غرب، دریافت های ارزی ایران تا 100 درصد افزایش خواهد یافت و بعداً هم اشاره می کند که با این توافقات چیزی حل نمی شود و ما به گزینه ای به نام «فراتوافق»!نیاز داریم.
سعید حجاریان، تئوریسین مشهور اصلاحطلبها طی سرمقاله ای در یک نشریه، از این می گوید که اگر معتقدیم توسعه لیبرالی خوب است باید به الزاماتش هم تن بدهیم.
و حسین مرعشی نیز طی دو و نیم سال گذشته در چند مقطع با کنایه ابراز کرده است که جمهوری اسلامی ایران باید بین اقتصادی بودن و انقلابی بودن یکی را انتخاب کند!
او در یکی از مصاحبههای خود در این باره گفته بود:
«باید بررسی کرد که آیا منافع ملی ما این است که در منطقه یک کشور پیشتاز انقلابی باشیم یا یک کشور اقتصادی. این دو اولویت کاملا با یکدیگر متضاد است که در برخی موارد نمیتوان آنها را با یکدیگر جمع کرد!»
او حتی در یک مصاحبه دیگر نیز اینگونه اظهار کرد که ایران اسلامی باید از فضای شعارهای انقلابیاش عبور کند و اقتضای منابع ما هم این نیست که با همه (منظور، برخی کشورها مثل آمریکاست) درگیر شویم!
باید اذعان کرد که امروز در دولت یازدهم، پژواک مواضعی این چنین بسیار گسترده است و برخی مسئولان ارشد این دولت مخصوصاً در حوزه ها مربوط به اقتصاد و مقولاتی چون عدالت اجتماعی دقیقا اینگونه می اندیشند.
برخی مسئولان دولت در شرایطی که رکودی تلخ اقتصاد را در بر گرفته، برای اشتغال و سرمایه گذاری و پیشرفت اقتصادی هم نه به ظرفیت های داخلی و رویکردهای مقاومتی که به چیزی به نام «برجام» و توافقات خود دل بسته است.
توافقاتی که البته تاکنون غیر از تحریم های بیشتر، هیچ دستاورد خاصی را عاید مردم نکرده است.
و 4 وزیر دولت نیز در نامه ای سرگشاده برای رئیس جمهور از این می نویسند که وعده های دولت در زمینه وقوع «ارزانی» در پسابرجام؛ به این دلیل که عده ای دست نگه داشته اند تا این وعده محقق شود؛ رکود را تشدید کرده است.
اما حسن روحانی و اسحاق جهانگیری و مجید انصاری همچنان قول اشتغال و سرمایه گذاری و جهش اقتصادی در «پسابرجام» میدهند.
جالب آنکه مقولاتی مثل «اقتصاد مقاومتی»، «قراردادهای کارگری»، «بیمه زنان خانهدار» و «آب خوردن» هم حتی، از سوی کسانی در دولت به همان پسابرجام ربط داده و موکول میشود.
پس از آنهمه انتقاد و نسبتهای روا و ناروایی که به دولت های نهم و دهم داده شد؛ اما افکار عمومی این انتظار را نداشتند که دولتی بر سر کار بیاید که نسخه های دولت سازندگی و برخی گام های انحرافی دولت قبلی را بر سر دست گرفته و در خلوت و جلوت به انجام آنها مشغول شود
بین تمام این گفتهها، رفتارها و رخدادها یک خط ربط واضح دیده میشود.
خط ربطی که در دولت سازندگی به تورم 50 درصدی و تحریم و تعاریف خاص از هاشمی انجامید و در دولت اعتدال به رکود و امحای سیب زمینیها و باز هم تحریم و باز هم تعاریف خاص از روحانی! بدون هیچ ذره خطایی از مبانی خود در کتاب لیبرالیسم...
*شاید دست آنها که میگفتند «شعب ابوطالب» با آنها که میگویند «برجام»! در یک کاسه باشد...
این رخدادهای تلخ هرگز قرار نبود وقوع یابند.
یعنی پس از آنهمه انتقاد و نسبتهای روا و ناروایی که به دولت های نهم و دهم داده شد؛ اما افکار عمومی این انتظار را نداشتند که دولتی بر سر کار بیاید که نسخه های دولت سازندگی و برخی گام های انحرافی دولت قبلی را بر سر دست گرفته و در خلوت و جلوت به انجام آنها مشغول شود.
از تمایل به ارائه یارانه به تمام قشرها گرفته، تا عزم برقراری رابطه با آمریکا، پیاده سازی نسخه های اقتصاد لیبرالی، کوبیدن منتقدین، بیان خالی بودن خزانه کشور و انداختن تقصیر بر گردن این و آن.
از «شعب ابوطالب» خواندن فضای ایران بر اثر تحریم ها گرفته تا «خرابه نمایی»، «افلیج نمایی» و «باتلاق خواندن» اقتصاد کشور.
در واقع این گفته در میان برخی از مردم به گوش میرسد که شاید دست کسانی که می گفتند شرایط کشور شبیه شعب ابوطالب است با آنها که همه چیز را به «برجام» ربط میدهند اما از گذاشتن مرهمی که دارند بر صورت یک کودک دریغ میکنند؛ در یک کاسه است و جملگی از یک کرباسند!
برخی اعتقادات عجیب دولت، کار را به جایی رسانده است که تحلیلگران معتقدند بروز رفتارهایی مثل امحای 1500 تن سیب زمینی و باز گذاشتن زخم یک پسربچه در یک بیمارستان به دلیلی بیپولی نتیجه تسرّی افکار غلط در ذهن دولت و مرجّح بودن منافع مادی بر هر چیزی است.
دولت و مشاورانش، شکست سیاست های لیبرالی در اقتصاد و فرهنگ را «توهم» بدانند یا هر چیز دیگری اما این یک واقعیت است که نسخه لیبرالی اقتصاد لااقل در آمریکا بعنوان مهد این تفکر و نخستین کشوری که نیشکرها را به دریا می ریخت تا قیمت کاهش نیابد! نه تنها هیچ دستاوردی نداشته که به شکست نیز انجامیده است.
آمارهای منتشر شده در گزارش های رسمی حکایت از آن دارند که در ایالات متحده سهم مردم عادی با درآمد متوسط از درآمد ملی آمریکا در سال 1970 حدود 62 درصد و سهم طبقات ثروتمند 29 درصد بود. اما در سال 2010، سهم طبقهی متوسط به 45 درصد کاهش یافت، و سهم طبقات ثروتمند به 46 درصد افزایش یافت.
رسانه های انگلیسی نیز گزارش داده اند که هم اکنون چندین میلیون «مادر تنها» در آمریکا زندگی می کنند که در اوج فقر هستند و از هیچ حمایت اجتماعی برخوردار نیستند.
کارشناسان اقتصادی نیز از وجود بیش از 47 میلیون نفر محتاج به نان شب در کشور آمریکا خبر میدهند که اگر دولت به آنها کالابرگ غذا ندهد، از گرسنگی تلف خواهند شد.
گزارشهای مرکز مطالعات کنگره ایالات متحده نیز حاکی از ازدیاد جمعیت فقیر در کشور آمریکاست.
قیام وال استریت و جنبش 99 درصدی ها در چند سال قبل نیز اگرچه مورد سرکوب شدید قرار گرفت اما نشان از آسیب گسترده اکثریت مردم آمریکا بر اثر اعمال سیاست های لیبرالی بود.
*آیا این تفکر دولت است که در باطن عدهای رسوخ میکند؟!
و اکنون این سوال خودنمایی می کند که چرا عده ای در ایران هم بیست و چند سال است که حاضر نیستند فرض کدخدا بودن آمریکا را کنار بگذارند و دلبستگی خود به «لیبرالیسم» یا همان سیاستهای بارها امتحان شدهی آمریکا در زمینههای اقتصاد و فرهنگ و ... را رها کنند؟
چه رئیس جمهور روحانی دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد اما تفکرات دولت، خواهناخواه به بدنه جامعه تسرّی می یابد و اگر روحانی امروز از برخی مدیران شهرستانی دولت، شاهکارهایی مثل باز کردن بخیه های زخم یک پسربچه فقیر و امحای هزاران تن سیب زمینی را می بیند؛ ای بسا که در صبح فردا باید شاهد فوران سایر ابعاد تفکرات لیبرالیستی از درون دولت و این بار در کنار خود باشد.
مگر آنکه یقظهای رخ بدهد و برخی مسئولان دولت یازدهم از این خواب زمستانی بیدار شوند.
مردم، افکار عمومی، خواص و منتقدان هنوز هم امیدوارند که دولت های جمهوری اسلامی ایران در تمام منش و رفتار خود، سیاستهای اصیل انقلابی و رویکردها و تفکرات برگرفته از اسلام ناب را پیاده کنند و قدم در این راه های هزار بار رفته و هزار بار تجربه شده؛ نگذارند.
دیدگاه تان را بنویسید