مهر: «نفوذ» و «رخنه» دو واژه هم طراز از حیث شکلی به حساب میآیند اما از منظر ماهوی دارای معانی متفاوتی هستند. به بیانی شیواتر؛ نفوذ در پله و گام ابتدایی صورت میگیرد که به فراخور زمان و مکان متفاوت میباشد و پس از آن با شناسایی هدف مرحله و گام دوم که همان رخنه خواهد بود، به ورطه عمل می رسد.
اگر بخواهیم اهداف نفوذ و رخنه، آنهم در قرن بیست و یکم و حتی قرون گذشته را بررسی کنیم باید به دو عامل اساسی توجه کرد که این موضوع را محقق میسازد. اول اینکه باید جنس نفوذ بررسی شود. یعنی باید دید، در طرحریزیهایی که عمدتاً از سوی سرویسهای اطلاعاتی و مشتقات آنها(که ممکن است با پوششهای مختلف ظاهر شوند) صورت می گیرد، چه سوژهها و کیسهایی دارای اهمیت و ارجحیت هستند. دوم؛ موقعیت جغرافیایی یا به زبانی دیگر جغرافیای سیاسی مورد نظر که باید سناریوی مرتبط در آن پیادهسازی شود حائز اهمیت است. لذا اگر بخواهیم روش کار در پروژههای نفوذ و رخنه را واکاوی کنیم باید به این نکته توجه داشت که این سناریوها عمدتاً در محورهای سیاسی، اقتصادی، صنعتی، فرهنگی، نظامی، امنیتی و حتی علمی طرح و اجراء میشوند که در هر کشور با توجه به ایدئولوژی، سنت عرفی، منش سیاسی و تاثیر رهبری و مقامات ارشد متفاوت خواهد بود.
به عنوان مثال در زمان جنگ سرد که چیزی در حدود نیم قرن جهان را به حالت دو قطبی شدن هم در ظاهر و هم در باطن درآورده بود؛ علاوه بر مبارزات و مسابقات تسلیحاتی شاهد نفوذ جاسوسان در لایحههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و خصوصاً علمی بودیم. به گونهای که از همان موقع نفوذ بر افکار سیاستمداران، اقتصاددانان، اساتید و دانشجویان پرنفوذ دانشگاهها و پژوهشگاهها و همچنین نظامیان برجسته و صاحب نفوذ در دستور کار سرویسهای امنیتی طرفین قرار گرفت. برای اثبات این موضوع میتوان به ماجرای نفوذ «الی کوهن» جاسوس موساد در بالاترین سطوح وزارت دفاع اشاره کرد که با جلب اطمینان و نفوذ گفتمانی خویش توانست تا مشاور عالی وزیر دفاع سوریه پیش برود که نهایتاً پس از نشت اطلاعاتی از سوی کوهن در ماه می سال ۱۹۶۵ در سوریه به دار آویخته شد. اطلاعات و نقش آفرینی وی تاثیر زیادی در پیروزی صهیونیستها بر اعراب در جنگ ۶ روزه داشت.
با همین رویکرد اگر نگاهی گذرا به وقایع و تاریخ سیاسی انقلاب اسلامی در ایران بیاندازیم؛ به راحتی خواهیم فهمید که نفوذ و رخنه در سطوح مختلف اعم از اقشار مردم و حتی مسئولین وجود داشته و دارد. چرا که اهداف دشمنان قسم خورده این مرز و بوم هیچگاه مقطعی و کوتاه مدت نبوده و نخواهد بود. ممکن است پروندههایی که از سوی سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی پیگیری میشود به صورت موردی بوده باشد؛ اما بدنه و فقرات موضوعاتی که آنها در اتاق فکرهای خود به تصویب میرسانند بدون شک بلند مدت و بر پایه ساقط کردن یا حداقل ضربه زدن بلند مدت به دولت - ملت هدف بوده است که البته کشورهای اسلامی به خصوص نظام جمهوری اسلامی ایران که مبتکر گفتمان استکبارستیزی و ابداع کننده محور مقاومت در منطقه به صورت تئوری، گفتمانی و عملی بوده است، در نوک هرم این تهدیدات قرار دارد.
برای نمونه میتوان به بیانیه الجزایر که در برخی محافل عنوان عهدنامه الجزایر را بر آن بار میکنند اشاره کرد، بیانیه ای که با میانجیگری الجزایر، میان نمایندگان نمایندگان جمهور اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در ژانویه ۱۹۸۱به امضا رسید. این گفتگوها در ابتدا مذاکره در مورد گروگان های آمریکایی بود اما کم کم در مورد همه چیز تعمیم داده شد تا آنگونه که در اسناد لانه جاسوسی دیده می شود به هر قیمتی که شده باب مذاکرات و گفتگوها را باز نگه دارند.
اگر کمی به عقب تر یعنی قبل از نشست الجزایر در سال ۱۹۸۱ بازگردیم؛ سه تحرک مهم آنهم در سه ۱۳ آبان را خواهیم دید که به نوعی عداوت و دشمنی ایالات متحده با نظام جمهوری اسلامی را نمایانگر میکند. به صورتی که در ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ حضرت امام خمینی(ره) به دستور عوامل طاغوت که در بطن آن دستورات مقامات آمریکایی جای گرفته بود؛ به ترکیه تبعید شدند. پس از آن در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ دانشآموزان معترض به دخالتها و هژمونی سیاسی و امنیتی آمریکا در ایران توسط طاغوتیان به خاک و خون کشیده شدند و نهایتاً در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ که منحنی اعتراضات در تهران به نیابت از کل ایران به اوج خود رسید؛ دانشجویان پیرو خط امام(ره) سفارتخانه آمریکا که در ادبیات امنیتی ایالات متحده به «ایستگاه سیا در ایران» معروف بوده است را تسخیر کردند و در اینجا شاهد شکل گیری گسل سیاسی میان ایران و آمریکا پس از سقوط حکومت پهلوی بودیم که البته در این بین نباید از تقویت این گسل طی عملیات طبس که به ناکامی آمریکاییها جهت آزادسازی جاسوسان خود در تهران انجامید غافل ماند.
پس از آن و همانگونه که پیشتر نگاشته شد، نشست الجزایر به وقوع پیوست. مفسران و تحلیلگران بر این عقیدهاند که اگرچه این نشست برای تعیین تکلیف جاسوسان (در ادبیات غربیها گروگانها) و با نظارت دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا صورت گرفته بود؛ اما مقصود و دلیل اصلی از این نشست و حتی نگارش عهدنامه میان واشنگتن و تهران، باز نگه داشتن فضای گفتمانی و مذاکره میان آمریکا با دولتی است که حال جای ژاندارم منطقهای خود یعنی رژیم پهلوی را با ادبیاتی کاملاً متفاوت گرفته است و این مساله یعنی "سقوط منافع ملی آمریکا" در غرب اسیا و همچنین تهدید رژیم صهیونیستی.
لذا پس از گفتوگوی الجزایر تاکنون همواره ما شاهد این هستیم که انواع و اقسام سناریوها اعم از طرحهای سخت و نرم بر علیه انقلاب اسلامی و جای جای مرز بوم ایران اسلامی طرحریزی و حتی اجراء شده تا نهایتاً خروجی آن را بر پایه گفتگو استوار کنند و در آخر یک هدف نقطهگذاری میشود که آنهم مفتوح نگه داشتن هابِ مذاکره و گفتمان به هر نحوی است تا بتوانند یا مستقیماً در لایههای مختلف نظام که در ابتدا به آن اشاره شد نفوذ کنند یا اینکه به صورت غیر مستقیم و با جریانسازی توسط منابع خود در داخل به این پروژه جامه عمل بپوشانند.
اما یکی از راههایی که همانند سدی در جلوی این جریان قرار دارد که تاکنون هم استوار به راه و منش خود ادامه داده است جریان ولایت فقیه و رهبری انقلاب است. بیشک در تمامی دول حاکم بر تهران انحرافهایی خواسته و ناخواسته در ابعاد سیاسی و خصوصاً سیاست خارجی روی داده است که با تذکر رهبری، مسیر از ریل خارج شده را دوباره به جاده اصلی خود بازگردانده است.
در اوایل هفته جاری شاهد دیدار مقام معظم رهبری با مقامات ارشد وزارت خارجه، سفرا و کاردارهای ایران در اقصی نقاط کره زمین بودیم. بحث مسائل منطقهای و نقش آمریکا در آن از مسائل مهمی بود که رهبری از بعد دیگری آنرا تشریح کردند که مهمترین آنها پرونده سوریه بود. باید توجه داشت که اگر همان پلان و نقشه گفتوگوهای الجزایر را دنبال کنیم؛ رگههای آنرا در نشست وین هم میتوانیم به صورت آشکار احساس کنیم. چراکه غرب تاکنون هیچ عکس العملی در باره این موضوع نداشت و تنها زمانی که روسها وارد زمین بازی سوریه شدند منافع خود را در خطر دیدند و به همراه تعدادی از همپیمانان اروپایی و عربی خود به پای میز مذاکرات آمدند.
در الجزایر هم بحث بر سر تهدید منافع بود و ما میبینیم که در نشست وین و حتی پرونده هستهای ایران هم بحث بر سر تهدید و کم شدن ضریب نفوذ واشنگتن در ایران و خصوصاً منطقه بود که باب گفتگوها باز شد. به صورتی که غربیها کاملاً و حتی بیشتر و قویتر از برخی عناصر داخلی کشور بر این موضوع واقفند که نمیتوانند ستونهای انقلاب را به لرزه دربیاورند مگر با گفتگو و البته ارسال نفوذیها و یا برگزیدن منابع ذی نفوذ داخلی به نفع سیاستهای خود که این وظیفه سرویسهای اطلاعاتی خواهد بود.
مقام معظم رهبری در سخنان خود با مدیران دستگاه دیپلماسی کشور به این نکته همانند دوران گذشته صراحتاً اشاره کردند که «مبانی و اصول سیاست خارجی کشورمان همانند قبل بر پایه اسلام و تکیه بر قانون اساسی راه خود را پیش میبرد و دولتها تنها بر تاکتیکها و ابتکارات اجرایی میتوانند دخل و تصرف کنند». لذا در اینجا به وضوح میبینیم که در محورهایی که موضوع آنها بسیار مهم و گره خورده با بحث سیاست خارجی و امنیت کشور ما است؛ حضرت امام(ره) و رهبرمعظم انقلاب شخصاً ورود پیدا کردهاند یا اینکه تذکرات جدی و اساسی خود را به سمع و نظر مسئولان امر رساندهاند چراکه ایشان به دقت میدانند که نفوذ و سپس رخنه استراتژیک (اعم از سیاسی و امنیتی) از سوی دشمن ضریب قویتر از گذشته را نمایان میکند.
در پایان باید بگوییم که نفوذ و رخنه دشمن از هر طیف و با هر شکل ظاهری در لایه لایههای کشور و خصوصاً مسئولین و در قدم بعدی آن جوانان و اندیشمندان همانند گذشته و حتی پر قدرت تر از آن زمان وجود دارد و تنها اشکال و سناریوهای آنها تغییر کرده است. بازداشت اعضای یک شبکه جاسوسی همکار غرب در هفته جاری که عمده تمرکزشان بر رسانه ها و شبکه های اجتماعی بود، نمونه ای دال بر این تغییر اشکال نفوذ و اثرگذاری است. نکته ای که مقام معظم رهبری هم روز گذشته در دیدار با دانشجویان و دانش آموزان به آن اشاره کردند: «امریکا، همان امریکای قدیم است.»
اما نکته مهمتر اشاره ای بود که رهبری به تلاش های برخی در این اوضاع و احوال داشتند: «عده ای مغرض و یا ساده لوح تلاش می کنند این دشمن توطئه گر را در افکار عمومی ملت به فراموشی و غفلت بسپارند تا امریکا در فرصتی مناسب خنجر را از پشت فرو کند.» با نگاهی به بودجه و سند امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۵ که هر ساله بازبینی و بر اساس وضعیت جاری روابط بین الملل و سنگربندیهای سیاسی و امنیتی دنیا نگارش و منتشر میشود؛ میفهمیم که هر لحظه و هر جا باید منتظر ورود دشمن ۳۵ ساله خود باشیم حال ممکن است این ماموریت را به سرویسها، اشخاص و حتی کشورهای دیگر نیابت داده باشد.
دیدگاه تان را بنویسید