آفتاب یزد: سیاست خارجه همواره یکی از مسائل مورد توجه دولتها در طول تاریخ بوده است. هرچند این مسئله امروزه بیشتر و در ابعاد گسترده تری مورد توجه است اما چه در دوره باستان و چه در دوره اسلامی، دولتها ی مختلف از این امر غافل نبوده اند. چنانکه دیوان رسایل (که به نوعی کارکرد وزارت خارجه امروزی را داشته است) همواره به عنوان یکی از مهمترین دیوانهای دولتها محسوب میشده است.
با تاسیس دولت صفوی در ایران در 1501م سیاست خارجه ایران با همسایگان خود به ویژه با دولتها ی اروپایی وارد مرحله جدیدی شد. هرچند پیش از آن نیز در دورههای ایلخانان و آق قویونلوها تماسهایی بین ایران با دولتهای اروپایی صورت گرفته بود، اما این روابط هیچگاه به جدیت روابط دوره صفوی نبود و آثار و نتایج پایداری در بر نداشت.
نویسنده در این نوشتار قصد دارد پس از یک نگاه اجمالی به روابط دولت صفوی با دولتهای اروپایی، به برخی ازعلل ناکامی این روابط بپردازد.
پس از اینکه محمد فاتح در سال 1453م موفق به فتح قسطنطنیه شد، زنگ خطر برای دولتهای اروپایی به صدا در آمد و با گسترش متصرفات عثمانی در شرق دریای مدیترانه و شمال آفریقا، اروپا در شرایط بحرانی قرار گرفت، چراکه دولت عثمانی از سویی روز به روز به پیشروی خود در قلب اروپا ادامه میداد و با در محاصره گرفتن اروپا از جنوب و شرق و تسلط بر مسیرهای تجاری زمینی و دریایی و تحمیل هزینههای گزاف بر کالاهای تجاری، دولتهای اروپایی را در شرایط سختی قرار داده بود.
مشکل عثمانی تنها متوجه اروپا نبود، بلکه به دلیل همسایگی با دولت صفوی، برای کشور ایران نیز همواره به عنوان یک رقیب و خطر جدی تلقی میشد.
دانشمندان علوم سیاسی معتقدند برای شکل گیری اتحاد بین دو یا چند کشور، باید زمینه مشترکی فراهم شود که به عنوان یکی از این دلایل میتوان به دشمن مشترک اشاره کرد.
در این دوره نیز به دلیل وجود دشمن مشترکی چون عثمانی، دولت صفوی و دولتهای اروپایی درصدد ایجاد اتحادی بر علیه دولت عثمانی برآمدند.
اولین درخواست برای ایجاد چنین اتحادی توسط پادشاه مجارستان و در زمان سلطنت شاه اسماعیل مطرح شد. شاه اسماعیل نیز که پس از شکست در جنگ چالدران درصدد انتقام از عثمانیها بود، از پطروس، سفیر مجارستان استقبال کرده و وی را به سفارت خود به سوی دولتهای اروپایی چون آلمان و ونیز و اسپانیا گسیل داشت. درخواست وی از پادشاهان اروپایی کنار گذاشتن مشکلات داخلی و متحد شدن برای حمله همزمان به دشمن مشترک یعنی عثمانی بود. در واقع اغلب مکاتبات اولیه بین دولت صفوی و دولتهای اروپایی با اهداف نظامی صورت گرفت.
به عنوان مثال در نامهای که شاه اسماعیل به شارلکن پادشاه مقتدر اسپانیا نوشت، از پادشاه اسپانیا درخواست داشت تا به صورت همزمان از غرب و شرق به متصرفات عثمانی بتازند.
هرچند پادشاهان آلمان و اسپانیا نظر مساعد خود را اعلام کردند و نامههایی دوستانه به شاه اسماعیل نوشتند، اما این نامهها و سفیر ایران زمانی به ایران رسیدند که شاه اسماعیل مرده بود و این مذاکرات ناتمام مانده و نتیجهای دربر نداشت.
همچنین در سال 1507م همزمان با سلطنت شاه اسماعیل، آلبوکرک پرتغالی، جزیره هرمز و چند جزیره دیگر از خلیجفارس را تصرف کرد. اما شاه اسماعیل به دلیل نداشتن نیروی دریایی، نتوانست به مقابله با او بپردازد و این جزایر تا زمان اتحاد شاه عباس با انگلستان بر علیه پرتغالیها در تصرف پرتغال باقی ماند.
روابط ایران با دولتهای اروپایی پس از مرگ شاه اسماعیل تا روی کار آمدن شاه عباس تقریبا به حالت تعلیق درآمد که این موضوع متاثر از 2 علت داخلی بود.
اول آنکه در مقاطعی چون سالهای 930ه ق تا 940ه ق و دوره سلطنت شاه اسماعیل دوم و محمد خدابنده، اختلافات داخلی موجب هرج و مرج شده بود و رابطه با کشورهای اروپایی مورد توجه دولت صفوی نبود.
دوم آنکه به دلیل توافقنامه صلح آماسیه بین شاه تهماسب با دولت عثمانی،شاه تهماسب رغبت چندانی به رابطه با دولتهای اروپایی از خود نشان نمیداد. توضیح آنکه پادشاهان صفوی نهایت تلاش خود را به منظور جلوگیری از نقض عهدنامههای خود با دولت عثمانی مبذول میداشتند و پس از توافقنامه آماسیه نیز شاه تهماسب در مقطعی تصمیم به قطع روابط خود با دولتهای اروپایی گرفت.
اما با روی کار آمدن شاه عباس، روابط با دولتهای اروپایی از سر گرفته شد. البته با این تفاوت که این روابط با برخی از دولتهای اروپایی با نتایج مثبتی همراه بود و تنها جنبه نظامی نداشت و روابط تجاری نیز برقرار شد.
میتوان گفت بازهم شروع روابط از سوی دولتهای اروپایی صورت گرفت و دولت انگلیس با اعزام برادران شرلی به همراه یک هیئت 25 نفره قصد تجهیز سپاه ایران به سلاح آتشین را داشت که به مقصود خود رسید و پس از مدتی سپاه ایران صاحب توپخانه و 60هزار تفنگ دار شد.
شاهعباس علاقه بسیاری به رابرت شرلی و برادرش آنتونی شرلی پیدا کرد و این موضوع باعث شد تا آنتونی شرلی را به سفارت خود انتخاب و به همراه حسینعلی بیگ به اروپا اعزام کند.
سفر این هیئت به دلایلی چون درگیری آنتونی شرلی با حسینعلی بیگ در ونیز و امتناع آنتونی از بازگشت به ایران و همچنین بازنگشتن حسینعلی بیگ به ایران نتایج مهمی در بر نداشت.
پس از مدتی شاه عباس این بار رابرت شرلی را به سفارت خود به سوی دولتهای اروپایی فرستاد که مهمترین اهداف او از سویی تحریک دولتهای اروپایی به کنار گذاشتن درگیریهای داخلی و حمله مشترک به عثمانی و از سوی دیگر فروش ابریشم ایران بود.
هر چند شاه عباس به پادشاهان کشورهای بسیاری چون روسیه، لهستان، آلمان، ونیز، اسپانیا و انگلیس نامه نوشت ولی تنها موفق به ایجاد رابطه با کشورهای انگلیس و هلند شد و رابطه با مابقی کشورها از سطح رد و بدلشدن چند نامه تشریفاتی و مبادلات محدود تجاری بالاتر نرفت.
پس از اینکه شاه عباس توانست به کمک نیروی دریایی شرکت هند شرقی انگلیس، پرتغالیها را شکست دهد، عهدنامهای بین دولت انگلیس و دولت صفوی بسته شد که طی آن به دلیل در اختیار قرار دادن کشتیهای جنگی، امتیازهای مهم تجاری به دولت انگیس داده شد. همچنین در بند اول این توافقنامه، مقرر شد 2دولت یک سفیر به صورت دائمی در خاک یکدیگر قرار دهند.
رابطه ایران با دولت انگلیس پس از مدتی کمرنگ شد، چراکه سیاست شاه عباس برای جلوگیری از قدرت گیری و تسلط یک دولت خارجی در منطقه خلیجفارس، وارد کردن یک قدرت دیگر به این منطقه و ایجاد یک نوع بالانس بود. به این دلیل پس از مدتی روابطی با ایالات متحد هلند برقرار کرد و یک عهدنامه تجاری با هلند بست و با وارد کردن این دولت به خلیجفارس، امتیازات مشابهی نیز به هلند داد.
اوج روابط ایران با دولتهای اروپایی را در دوره شاه عباس شاهد بودیم، اما با مرگ او بازهم شاهد کاهش این روابط هستیم.
هرچند پس از شاه عباس اول، شاهان صفوی به عهدنامههای بسته شده با دولتهای اروپایی پایبند بودند و حتی در دوره شاه سلیمان سفیری از جانب ایران به دربار لویی چهاردهم فرستاده شد که هدف از این سفارت درخواست ایران از فرانسه مبنی بر در اختیار قرار دادن چند کشتی جنگی در خلیجفارس بود، اما به طور کلی دولت صفوی، متاثر از توافقنامه زهاب با دولت عثمانی، رغبت چندانی به رابطه با اروپا نشان نمیداد و حتی در دوره سلطنت شاه سلیمان، یعنی زمانی که دولت عثمانی در غرب قلمرو خود متحمل شکستهای سختی شده بود و در داخل نیز دست به گریبان مشکلاتی چون شورش ینی چریها بود، به درخواست سفرای آلمان و روسیه برای اتحاد علیه عثمانی که به اعتقاد سفیر روسیه میتوانست باعث نابودی دولت عثمانی شود، جواب منفی داده و دولت عثمانی را به یک دولت عیسوی ترجیح داد.
باری، با نگاهی به روابط دولت صفوی با دولتهای اروپایی به این نتیجه میرسیم که این روابط بر پایه نیاز متقابل بوده و هیچ یک از طرفین در موضع قدرت برتر قرار ندارد.
اما سوالی که مطرح میشود این است که چرا علی رغم تمایل طرفین، چنین رابطهای صورت نگرفت؟
میتوان به 4 دلیل عمده به عنوان پاسخ این سوال اشاره کرد:
1-مشکلات ارتباطی
همان گونه که اشاره شد، دولت عثمانی با گسترش متصرفات خود در شرق دریای مدیترانه و تصرف مصر و شمال آفریقا و با پیشروی در شرق قلمرو خود در آسیای صغیر و قفقاز، تبدیل به سدی میان ایران و اروپا شده بود. به همین دلیل کاروانهای ایرانی برای رسیدن به اروپا (به استثنای معدود مواقعی که بین ایران و عثمانی صلح برقرار بود) مجبور به دور زدن مرزهای عثمانی بودند.
در این دوره از2 مسیر دریایی و خشکی به این منظور استفاده میشد.
در راه دریایی پس از عبور از بندر ایران و دور زدن شبه جزیره عربستان و دماغه امید نیک، قاره آفریقا را پشت سر میگذاشتند و به اسپانیا و قاره اروپا میرسیدند.
در مسیر دوم پس ازحرکت از گیلان و عبور از دریای خزر وارد بندر هشترخان شده و اغلب با عبور از خاک روسیه و اقامتی چند ماهه در مسکو، قدم به شمال و شرق اروپا میگذاشتند.
طبیعتا این راههای طولانی چه خشکی و چه دریایی با در نظر گرفتن وسایل حمل و نقل در آن زمان و وجود مشکلات دیگری چون راهزنان، طوفان دریا و... سالها به طول میانجامید. چنانکه ماموریت رابرت شرلی به اروپا و بازگشت او به ایران 8 سال به طول انجامید.
2-شرایط بد آب و هوایی
این موضوع باعث شده بود که سفیران اروپایی بارها پیش از رسیدن به دربار ایران جان خود را از دست بدهند. به عنوان مثال، در ذی حجه سال 972ه ق یک هیئت سیاسی از مسکو به ریاست آرتور ادواردز به ایران آمد، اما چند تن از اعضای این هیئت پیش از رسیدن به قزوین تلف شدند.
در موردی دیگر در 27 صفر سال 1012ه ق کاکاش سفیر آلمان و 8تن از همراهانش به سبب بدی غذا و آب و هوای گیلان به سختی بیمار شدند و زمانی که به لاهیجان رسیدند، سفیر و 3 تن از همراهانش درگذشتند.
3-فقدان هماهنگی مواضع بین دولتهای اروپایی
در واقع علی رغم تمایل اغلب دولتهای اروپایی به شکل گیری چنین رابطه ای، ما شاهد سیاست پایدار از سوی همه این دولتها نبودیم. به عنوان مثال فرانسه سیاست خوبی با دولت عثمانی برقرار کرده بود و دولتهایی چون آلمان و ونیز که در مقطعی دم از اتحاد برعلیه عثمانی میزدند، پس از مدتی به اتحاد با عثمانی پرداختند. اتحاد ردلف دوم پادشاه آلمان با دولت عثمانی برخلاف قول خویش به شاه عباس، از جمله این موارد است.
4-شخص محوری و فقدان سیاست مستمر و پایدار در دولت صفوی
سیاست کلی دولت صفوی متاثر از شخص شاه بود که این مسئله باعث میشد تا با تغییر یک شاه و به قدرت رسیدن شخصی دیگر با روحیات و تفکرات متفاوت، شاهد استمرار یک سیاست واحد درباره چنین موضوعی نباشیم.
به عنوان مثال، تمام تلاش شاه عباس در دوره 40 ساله حکومت خویش متوجه رابطه با اروپا و نابودی عثمانی و به طور کلی دشمنی با این دولت بود. اما پس از مرگ او تلاشهای او بی سرانجام باقی ماند و حتی در دوره سلطنت شاه سلیمان، به سیاستی کاملا متناقض با دوره شاه عباس بر میخوریم، چراکه شاه عباس قصد نابودی دولت عثمانی را داشت در صورتی که شاه سلیمان همان گونه که اشاره شد، وجود دولت عثمانی را لازم میشمرد.
نتیجه گیری
می توان گفت وجود دولت عثمانی علی رغم مشکلاتی که برای دولت صفوی به وجود آورده بود، باعث نزدیکتر شدن ایران با دولتها ی اروپایی شده بود و شکل گیری چنین رابطهای و استمرار آن میتوانست موجب تبادلات علمی و فرهنگی گسترده تری سالها پیش از روی کار آمدن قاجارها (البته بدون آنکه مجبور به دادن امتیازات گوناگون به دولتهای اروپایی باشیم) بین ایران با این تمدن غربی شود.
اما وجود مشکلات متعددی(مانند مشکلات ارتباطی) که برخی از آنها از توان علمی آن روز جوامع غربی و ایران خارج بود و برخی از آنها متوجه دولتهای 2 طرف بود، باعث شد تا دولت صفوی و مردم ایران نتوانند از این فرصت مهم استفاده کافی را ببرند.
دیدگاه تان را بنویسید