عبور از میانهروی
انتخابات در ایران معمولا تاثیری عمیق بر فضای سیاسی کشور میگذارد و آن را به میزان قابلتوجهی تحتتاثیر قرار میدهد، انتخابات همزمان با وزنکشی سیاسی که بین گروهها و احزاب سیاسی انجام میدهد گاه باعث شکلگیری ائتلافهای جدید، ریزش و رویش بین نیروهای سیاسی و حتی تغییر گفتمان و شعار آنان میشود. انتخابات دوم خرداد از این حیث یک نمونه کامل بهشمار میرود زیرا همچنان آثار سیاسی آن بر فضای کشور باقی است.
انتخابات در ایران معمولا تاثیری عمیق بر فضای سیاسی کشور میگذارد و آن را به میزان قابلتوجهی تحتتاثیر قرار میدهد، انتخابات همزمان با وزنکشی سیاسی که بین گروهها و احزاب سیاسی انجام میدهد گاه باعث شکلگیری ائتلافهای جدید، ریزش و رویش بین نیروهای سیاسی و حتی تغییر گفتمان و شعار آنان میشود. انتخابات دوم خرداد از این حیث یک نمونه کامل بهشمار میرود زیرا همچنان آثار سیاسی آن بر فضای کشور باقی است. انتخابات ریاستجمهوری سال۹۲ هم درحالی که بسیاری تصور میکردند امکان حضور مجدد یک نامزد نزدیک به اصلاحطلبان و هاشمیرفسنجانی در قدرت نیست، از یکسو باعث ارتقای موقعیت این گروهها شد و از سوی دیگر بهنوعی از هم گسیختگی و تشتت میان اصولگرایان را جلوهگر ساخت. زیرا در آن انتخابات نهتنها تلاشهای چندبارهشان برای وحدت به نتیجه نرسید و با چند نامزد وارد عرصه شدند بلکه در فرآیند انتخابات هم با یکدیگر چالشهای جدی پیدا کردند. چالشهایی که نشان از سرسختی نامزد اصولگرایان رادیکال در حوزههایی مانند سیاست داخلی و خارجی و تفاوت معنادارشان با سایر اصولگرایان داشت. در نتیجه پایان بیثمر انتخابات برای اصولگرایان منجر به طرح گسترده انتقاداتی تند نسبت به این گروه و رهبر فکری آنان آیتالله مصباح انجامید که با سرسختی و اصرار بر مواضع خود از ابتدا هیچ تمایلی به وحدت با سایر گروههای اصولگرا نشان ندادند. در 2سال گذشته هرچند تلاشهای مختلفی برای کم کردن اختلاف میان اصولگرایان انجام گرفت اما نتیجه عملی بهبار نیاورد و حتی در فرآیند مواجهه با دولت و عملکرد آن این اختلافات گاه گستردهتر هم شد. از یکسو اصولگرایان میانهرو به رهبری لاریجانی بر همکاری و حتی همراهی و دفاع از دولت اصرار ورزیدند و از سوی دیگر نیروهای جبهه پایداری جمعیت ایثارگران و رهپویان در نقطه مقابل این نگرش ایستادند و تمامقد به مخالفت با دولت و رویکردهای آن در حوزه سیاست داخلی و خارجی برخاستند. یک صدا یک فهرست حالا اما به نظر میرسد با نزدیک شدن به انتخابات مجلس نشانههایی از تغییری شگرف به چشم میخورد. نزدیک شدن جبهه پایداری بهعنوان مرکز ثقل اصولگرایان تندرو و حزب موتلفه یکی از ستونهای مستحکم اصولگرایان سنتی و میانهرو به یکدیگر و تلاش برای ایجاد یک وحدت جدید با شعار یک صدا یک فهرست. رویدادی عجیب و غیرمنتظره که با خبر برگزاری همایش مشترک «موتلفه، ایثارگران و پایداری» روز پنجشنبه پنجم شهریور ماه و با دعوت از از حضرات آیات یزدی، مصباح و موحدیکرمانی آشکار شد اگرچه پیش از آن گفته میشد این گروهها نزدیک به 40جلسه با یکدیگر برگزار کردهاند اما تصور چنین چرخشی آنهم از جانب موتلفه و بدون همراهی سایر متحدان سنتی خود دور از انتظار بود. پیش از این بخشی از نیروهای نزدیک به محمدرضا باهنر کوشیده بودند تا با نزدیکتر شدن به پایداریها فشار بیشتری بر لاریجانی که باوجود آنان بیش از اندازه از دولت حمایت میکند وارد كنند اما تصور اینکه نیروهایی که در 2سوی متفاوت جبهه اصولگرایی هستند بتوانند به ائتلاف برسند دشوار بود. نکته حائز اهمیت این است که موتلفه در این سالها علیرغم تضعیف موقعیتشان همواره سنگ بنای وحدت اصولگرایان سنتی بودهاند، حالا بیتوجه به سایر همفکرانشان در 3دهه اخیر با یک گام بلند دست دوستی به جبهه پایداری و ایثارگران دراز کردهاند؟ آیا این امر نشانهای از نزدیکی همه اصولگرایان به یکدیگر و به ثمر رسیدن جلسات مستمر آنها در 2سال گذشته است و باید منتظر پیوستن سایر گروهها بدان باشیم؟ یا تلاشی منفرد از نوع رویدادهای انتخابات ریاستجمهوری که به سرانجام نرسید؟ مرور مواضع سایر اصولگرایان این مساله را روشنتر میکند. نخستین واکنشها از درون اردوگاه اصولگرایی نشان میدهد این نزدیکی مخالفان بسیاری دارد و نشانهای از استقبال از آغاز یک فرآیند وحدتبخش به چشم نمیخورد. یکی از نخستین واکنشها از سوی باهنر دبیرکل جبهه پیروان خط امام(ره) و رهبری است که همچنان که گفته شد خود هم تلاشی اولیه برای آغاز چنین نزدیکی انجام داد اما حالا او با تاکید بر اینکه جبهه پایداری و جبهه پیروان مذاکرهای برای ائتلاف با یکدیگر نداشتهاند گفت که « ما در رابطه با ائتلاف اصولگرایان علاقمندیم که جامعتین محور و میزبان باشند.» در حالی که سازوکار نزدیکی موتلفه و پایداری نه بر محوریت جامعتین که بر مثلث آیات محمدیزدی، محمدعلی موحدیکرمانی و محمدتقی مصباحیزدی، بنا شده بود. بهنظر میرسد علیرغم انتقادات تندی که پس از انتخابات ریاستجمهوری متوجه اصرار آیتالله مصباح بر مواضع تکروانه خود شده بود حالا جبهه پایداری در یک فرآیند احیا توانسته 2تشکل دیگر اصولگرا را در پذیرفتن محوریت وی به مثابه یکی از اضلاع سهگانه رهبری با خود همراه کند. اما در حالی که موتلفه به پایداری نزدیک میشود غلامعلی حدادعادل که نامزد پایداری برای ریاست مجلس بود در رابطه با موانع و نگرانیها درخصوص وحدت اصولگرایان، گفت:« بنده یک مانع عمده را این میدانم که یک عده دوستان اصرار داشته باشند که ما باشیم و دیگران نباشند. در شورای مرکزی جبهه متحد اصولگرایان بودم و قرار بود این جبهه ۱۵نفره باشد که یکی از اضلاع شرکت نکرد و علیرغم تلاش و اصرار همه ما آنها گفتند تا فلانی و فلانی هستند، ما شرکت نمیکنیم و ما هرچه گفتیم این شورا با محوریت مرد بزرگی چون آیتالله مهدویکنی است، آنها قبول نکردند.» وقتی موضع باهنر و حدادعادل اینگونه باشد میتوان حدس زد علی لاریجانی و اطرافیان او در فراکسیون رهروان ولایت که تا پیش از این هم زیر انتقادات سرسختانه پایداریها قرار داشتند چه موضعی داشته باشد. برای مثال مؤید حسینیصدر، عضو فراکسیون رهروان ولایت مجلس گفت: «بنده معتقدم آقای مصباحیزدی بهعنوان چهرهای در جامعه شناخته شده که نظر مردم را در اولویت دوم میداند. ایشان میگوید برد رأی مردم محدود است و نباید در همه مسائل روی رأی ملت تاکید کرد این درحالی است که وزن نظر مردم در جامعه افزایش پیدا کرده لذا این ترکیب یا سهضلعی که برای وحدت اصولگرایان مشخص شدهاند را بنده ناکام میدانم و بعید میدانم در انتخابات موفق شوند.» به نظر میرسد آنچه در این فرآیند رخ داده موفقیت پایداریها در 2چیز است نخست ارتقای جایگاه و موقعیت خویش در سپهر سیاسی اصولگرایان و دوم ایجاد شکاف در جبهه منتقدان اصولگرای خود. این اتفاق خود از 2منظر حایز اهمیت است: نخست اینکه اگر فضای ماههای پس از انتخابات ریاستجمهوری و حجم عظیم انتقاداتی که متوجه پایداریها و اقدامات انفرادی آنان بود را به یاد آوریم متوجه میشویم که این موضوع تا چه اندازه نشانه تغییر توازن قوا به سود پایداری و متحدانشان است. دوم اینکه شواهد بسیاری از انتخابات مجلس حاکی از شکلگیری یک انتخابات دوقطبی است که در یک سوی آن اصلاحطلبان و دولت ایستادهاند و در سوی دیگر اصولگرایان. این اقدام پایداری در تداوم رفتارهای 2سال گذشته گامی است به سمت محوریت یافتن آنان و اندیشههایشان در قطب اصولگرایی و البته به حاشیه راندن میانهروها. اما اگر اینگونه باشد پرسش این است که چرا موتلفه به مثابه قدیمیترین تشکل اصولگرا اینگونه پشت متحدان کلاسیک خود را خالی و به صف رادیکالها پیوسته است؟ دلیل این امر را بیش از هر چیز باید در افول تدریجی نقش و جایگاه موتلفه و بهطور کلی اصولگرایان سنتی در 2دهه گذشته دانست. این گروه به استثنای ریاست لاریجانی بر مجلس که آنهم پیامد شیوه خاصی از توازن قوای سیاسی در بین نمایندگان و توانایی شخصی اوست از مجلس پنجم بدینسو هرگز نتوانستهاند موفقیتی در انتخابات بهدست بیاورند. موتلفه از این حیث در شرایط نامساعدتری است. از سوی دیگر با افول جایگاه آنان روشن است که در تعاملات و چانهزنیهای درون جبههای آنها بهطور فزایندهای توانایی و موقعیت خود را از دست میدهند. امری که به نظر میرسد پس از فوت دبیرکل پیشین آنها تشدید شده باشد. موتلفه اما یک شبکه تشیلاتی گسترده در سراسر کشور و توانایی مالی و اقتصادی منحصربهفردی دارد و البته اعتباری ناشی از ۵دهه حضور مستمر و موثر در صحنه سیاسی کشور. ناهمخوانی این پیشینه و امکانات و موقعیت فعلی آنان و نوعی گذار نسلی و موقعیت یافتن نیروهای جوانتر در حزب راه را برای ورود به مسیری هموار کرده که در آن موتلفه همسفر پایداری و ایثارگران شده است. موتلفه احساس میکند میتواند روی پشتوانه اجتماعی رادیکالها برای حضور موثرتر در صحنه سیاسی حساب کند و در سوی مقابل آنها هم با نزدیک کردن موتلفه به خود موقعیت خویش را در اردوگاه اصولگرایی که همواره در آن متهم به بیریشگی و تازه پا بودن هستند تثبیت کنند. اما در این مسیر موتلفهایها با دشواریهای جدی روبهرو هستند. نخستین مساله این است که در این ائتلاف رادیکالها دست بالا را خواهند داشت. معضل دوم موتلفه تصور خوشبینانه امکان پذیرش آنان از سوی بدنه اجتماعی رادیکالهاست و مساله سوم پیامدهای ناشی از این تغییر در موقعیت آنها در میان اصولگرایان سنتی است. هرچند این امکان هم نامحتمل نیست که این اقدام را تاکتیکی برای سهمخواهی بیشتر موتلفهایها از همقطاران گذشته خویش بدانیم. اینکه موتلفه تا کجا در این مسیر با رادیکالها همراه خواد شد البته هنوز روشن نیست اما بهنظر میرسد این اتفاق هشداری برای میانهروها در اردوگاه اصولگرایی و نشانهای بر تحکیم موقعیت رادیکالها باشد. تداوم این شرایط امکان پیوستن سایرین را هم به این جبهه باز خواهد کرد و این خطری جدی برای اصولگرایان است یعنی افتادن در دام رادیکالیسم. تداوم این فرآیند در یک انتخابات دوقطبی که بسیار هم محتمل است به کلی میانهروهای اصولگرا را حاشیهنشین خواهد کرد. تجربهای که نهتنها خود آنان آزموده و زیان دیدهاند بلکه رقیب سنتی آنها یعنی اصلاحطلبان هم هزینههای سنگینی بهخاطر آن پرداختهاند اما توانستهاند به مسیر میانهروی باز گردند. منبع: همشهری ماه
دیدگاه تان را بنویسید