فائزه هاشمی: به محافظ بابا زنگ زدم بیاید سوسک را بکشد!
فائزه هاشمی در گفتگو با روزنامه شرق داستانی را تعریف کرده است که در ادامه می خوانید: صبح خیلی عجله داشتم که زود برسم. باید به حدنصاب رسیده و دفاع میکردیم. با اینکه ما یک اقلیتی قوی بودیم، اما لب مرز بودیم. به یاد دارم در ماشینم یک سوسک پیدا شد. من تنها بودم و راننده! کنار خیابان ایستادم محافظ نداشتم. به محافظ بابا زنگ زدم که بیاید، یکی از نمایندهها به من زنگ میزند که کجایی؟ چرا نمیرسی؟ الان جلسه شروع میشود. من هم خجالت میکشیدم که بگویم کنار خیابان نشستهام و منتظرم کسی بیاید و سوسک را بکشد. بالاخره یکی آمد، سوسک را کشت و من توانستم به مجلس بروم.
دیدگاه تان را بنویسید