جامعه شناسی مذاکرات اتمی
قضیه ماجرای طولانی پرونده هسته ای ایران، که از تابستان سال 1381 تا تابستان 1394، کش پیدا کرده است، بیش از هر چیز به عنوان یک موضوع سیاسی و بین الملل، و سپس اقتصادی نگریسته شده است و کمتر، تحلیلگران اجتماعی به ابعاد اجتماعی این پرونده طولانی مدت پرداخته اند.
قضیه ماجرای طولانی پرونده هسته ای ایران، که از تابستان سال 1381 تا تابستان 1394، کش پیدا کرده است، بیش از هر چیز به عنوان یک موضوع سیاسی و بین الملل، و سپس اقتصادی نگریسته شده است و کمتر، تحلیلگران اجتماعی به ابعاد اجتماعی این پرونده طولانی مدت پرداخته اند. در واقع، یکی از جنبه های مهم مغفول در ماجرای هسته ای ما که قریب یک و نیم دهه کش پیدا کرده و بر معادلات این کشور سایه افکنده است، تأثیر فضای تهدیدآمیز آن، بر تغییر شکل مناسبات اجتماعی این جامعه است. شناسایی این تأثیرها، گام اول معالجه آن ها خواهد بود.
فی المثل، ناامنی های سال هشتاد و هشت، با تأکید مکرر مدیران کشور بر این که "هر کس هر جا هست، وظیفه خود را انجام دهد"، یا "اوضاع تحت کنترل است"، تأثیرات محدودی بر شکل مناسبات اجتماعی نهاد و کشور با سرعت دور از انتظاری به شرایط عادی بازگشت. اما طی این سیزده سال، از یک سوی، تهدیدهای مستمر بیرونی و بویژه آمریکایی که در مرزهای شرقی و غربی ایران حضور فعال داشت، و از سوی دیگر، رقابت های مخرب انتخاباتی
(بویژه در انتخابات 1392)، و به علاوه، انتظار مستمر جامعه در مورد حل و فصل قریب الوقوع موضوع، شکلی از یک وضعیت انتقالی بسیار طولانی شده پدید آورده که بخش مهمی از جمعیت را در وضعیت انتظار و بی عملی، و در عین حال، دلواپسی و نگرانی نگاه داشت. این وضع طولانی توأم با ریسک و میان حالی برای جامعه، بی عقوبت نیست؛ این، یک جامعه "ریسک زده" است.
قضیه کاوش می شود...
تز 1. عبارت جامعه "ریسک زده"، ملهم از اولریخ بک، متخذ از عبارت Risco ایتالیایی در مبدأ سال 1661 است؛ اصطلاحی که دریانوردان ایتالیایی برای ورود به آب های بدون نقشه استعمال می کردند. در هر ریسکی میزانی از عدم قطعیت و احتمال نهفته است و از این رو، ربط مستقیمی به تصمیم گیری و نظم دهی به آینده دارد . اولریخ بک، ریسک را چیزی مابین امنیت و ویرانی، یعنی، نقطه ای می داند که در آن، ادراک و برداشت ما از ریسک به اعمال و افکار ما شکل می دهد. هنگامی که از نتیجه تصمیم خویش اطلاع قطعی نداریم و در عین حال، بی تحرکی و عدم اقدام را زیانمند و بی فایده تشخیص می دهیم، این ریسک است که به ذهن و عمل ما شکل می دهد.
تز 2. در یک سطح عمیق تر، این نوع برداشت از ریسک، مفهوم و معنای برداشت رایج از نسبت گذشته، حال و آینده را دگرگون می کند. محققان، در دو قرن گذشته، عموماً تأکید داشتند، آنچه به زمان حال شکل داده و می دهد، گذشته و تاریخ است (نمونه روشن آن مارکس و مارکسیست ها و ساختارگرایان در جامعه شناسی، ضمیر ناخودآگاه فرویدی)، حال آن که می توان گفت سایه تهدیدکننده آینده ناخوشایند (مثلاً آنچه در سناریوهای مربوط به جهان آینده توسط طرفداران محیط زیست و جنبش های سبز طرح می شود) باعث اتخاذ تصمیمات و اقدام برای زمان حال می شود ، یعنی، آینده تعیین کننده زمان حال می شود و نه گذشته.
در این شرایط، سیاست ورزی متوازن و با طمأنینه رنگ می بازد و به جای آن، نحو خاصی از فعالیت فعالان سیاسی جایگزین می گردد، که در آن، با ایجاد ریسک ها و دراماتیک نشان دادن آن ها به افکار عمومی جهت بدهند.
تز 3. در یک جامعه در معرض تهدید مستمر، رفته رفته، "سیاست مستقیم" جای "سیاست نهادی" را می گیرد، چرا که مردم به واسطه انباشت تهدیدها، اعتماد خود به سیاست دولت مستقر را از دست می دهند. از اساس، افزایش محبوبیت و قدرت جنبش های اجتماعی در این دست جوامع از این بابت است.
تز 4. در جوامع در معرض تهدید، انتقادها در سطح جامعه، به سرعت، به سمت رادیکال شدن پیش می روند، و کشور را اسیر تلاطم های سهمگین می کند که قربانیان سیاسی زیادی از میان نخبگان می گیرد.
تز 5. شکست و فقیر و نحیف شدن نظام های دموکراتیک مستقر در مناطق "ریسک زده" جهان، از حیث نخبگان سیاسی، در بخش عمده از این بابت است. از این بابت که مردم، در موقع انتقاد به سیاست، نظر به عدم اعتماد، ترجیح می دهند، تا آن را ویران کنند، و از اول بسازند. آن ها به نهادهای سیاسی مستقر به عنوان پیکره های ارزشمند نمی نگرند، بلکه نظر به بی اعتمادی خراب کردن و از نو ساختن را ترجیح می دهند.
تز 6. نتیجه این وضع آن است که مسائل اجتماعی که اکیداً نیاز به پرداخت حرفه ای و مستمر دارند (مانند برنامه های اصلاح ساختاری)، در حیطه هایی مانند اقتصاد، دانش، تکنولوژی، کارآفرینی، در توفان بحث های سیاسی معترض و غیر راه گشا گرفتار می شوند، طوری که نهادسازی های سیاسی جا افتاده فعلی پاسخگوی آن نخواهند بود، و مردم مدام به این نتیجه می رسند که باید از سر خط شروع کنند. خلأ اصلی، اعتماد است که در یک جامعه "ریسک زده"، در نایابی است.
تز 7. نتیجه آن که، "سیاست" در این جوامع به "ریزه سیاست" تبدیل می شود. "ریزه سیاست" به مثابه ائتلاف دقیقاً موقت اضداد، اعم از احزاب، سازمان ها، مناطق، اقوام، شورشیان، و... خواهد بود. بدین ترتیب، "ریزه سیاست" به طرز اسف باری از نظر مردم متغیر، غیر قابل اطمینان، پرمجادله، عصبی کننده و آزار دهنده است.
تز 8. "ریزه سیاست"، یک مسیر مستقیم به سیاست می گشاید. از این بابت، در بدو امر به نظر می رسد که می تواند فرصت خوبی محسوب شود. "ریزه سیاست"، علی الاصول یک فرم بی طبقه از عمل سیاسی نزد افراد اجتماع را تشویق می کند، که کم و بیش و نسبتاً از سلسله مراتب اجتماعی مبرا خواهد بود؛ اما در عین حال، "ریزه سیاست"، پایگاه احزاب و تشکل ها و انجمن های سیاسی را نیز سست می کند، و در نتیجه عمل متحد در مقابل قدرت های بزرگ را منتفی می سازد. یک جامعه آلوده به "ریزه سیاست"، در مقابل قدرت های بزرگ بی دفاع است.
دیدگاه تان را بنویسید