سرویس سیاسی «فردا»؛ رابطه دولت و اصلاحطلبان از جمله موارد جالب در فضای سیاسی کشور است. بعد از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری اصلاحطلبان همواره از دولت روحانی حمایت کردهاند اما این حمایتها منوط به سهم خواهیهای مختلف از دولت بوده است. اصلاحطلبان مدعی هستند که رای دولت درواقع رای آنها بوده است و آنها با استفاده از کاندیدای اجارهای یا همان تاکتیک «رحم اجارهای» آرای بدنه اجتماعی خود را در اختیار روحانی قرار دادند. انصراف محمدرضا عارف به نفع روحانی نیز این مطالبات را بیشتر کرده است.
اما اخیرا سعید حجاریان، تئوریسین این جناح سیاسی درمصاحبهای سالانهاش با روزنامه اعتماد در مورد رابطه اصلاحطلبان و دولت بیان کرده است که « باید از روحانی دفاع کنیم. چاره ای نداریم. ما از او حمایت کردیم تا رییس جمهور شود، حالا هم باید حمایتش کنیم تا ادامه دهد.» و در ادامه در برابر این سوال که: و اگر شکست بخورد اصلاح طلبان هم شکست خورده اند؟ پاسخ می دهد که: «نه. شکست روحانی شکست ما نیست.» این نوع اظهار نظر از سوی فردی که قرار است رویکرد آینده
جریان سیاسی اصلاحات را تعیین کند، بسیار تامل برانگیز است. درواقع حجاریان به راحتی می گوید که اصلاحطلبان اگرچه از دولت حمایت می کنند اما تنها در پیروزیهای آن سهیم هستند و این موضوع شامل شکستهای دولت نمی شود. این اظهارات که منفعتطلبی صرف اصلاحطلبان را به طور عریان نشان می دهد موجب انتقاد برخی از اعضای این جریان با این تبصره شده است که چرا چنین مسائلی را باید رسانهای کرد. عباس عبدی در یادداشت دیروز خود در روزنامه اعتماد با کنایهای در مورد سلامت جسمی و عقلانی حجاریان از این موضوع به شدت انتقاد میکند. عباس عبدی که سالیان سال در کنار حجاریان در جریان اصلاحات فعالیت کرده است طرح این موضوع از سوی وی را پیرو بحران راهبردی که حجاریان به آن اعتراف میکند، مورد انتقاد قرار می دهد. عباس عبدی در این باره می نویسید: « چگونه می توان گفت نیرویی که دچار بحران در راهبرد است، می تواند نسبت خود را با دولت موجود بدان حد دقیق تعریف و مرزبندی کند که با قاطعیت، شکست آن را شکست خود نداند؟ گروهی که تا این حد مرزبندی دارد حتماً راهبردی قابل فهم هم دارد. این همه مرز کشیدن میان اصلاحات و دولت و حتی حکومت، ناشی از فقدان راهبرد
است، چون درک مشخصی از دلایل روی کار آمدن این دولت وجود ندارد و به همین دلیل است که حمایت از آن را ناشی از اجبار و نه انتخاب می داند.» وی می افزاید: « مشکل گروه های بی راهبرد این است که همه ی چیزهای خوب را می خواهند، یک جا هم می خواهند، بدون آن که به تبعات آنها ملزم باشند. هم می خواهند آورنده ی روحانی محسوب شوند و هم مسوولیتی در شکست های احتمالی او نپذیرند.» و در ادامه میگوید:« آقای حجاریان به درستی متذکر شدند که اصلاح طلبان می دانند چه باید کرد اما نمی دانند از چه طریقی باید اقدام کرد. ولی نکته اینجاست که کار اصلی سیاستمداران همین بخش دوم است. خب اگر نمی دانند از چه طریق این کارها را انجام دهند، دیگر چه داعیه ای به عنوان یک نیروی سیاسی در میان است؟» جالب اینجاست که تعریف ارتباط اصلاحات و نمایندگان راست سنتی مانند حسن روحانی و حجت الاسلام ناطقنوری در جریان اصلاحات هنوز مشکل عمده این جریان است. اصلاحات که بعد از جریانات سال 88 در فضای سیاسی کشور دست به خودسوز زد و حالا دست به عصا در این فضا حرکت می کند، به خوبی می داند که بایستی از ظرفیتهای کاندیداهای غیر خودی استفاده کند تا در فضای سیاسی کشور باقی
بماند اما در این جهت سعی دارد چکی بدون امضا از متحد خود بگیرد تا هر جا خواست به نام او خرج کند اما وقتی اعتبارش تمام شد دیگر کاری با وی نخواهد داشت. کسانی چون عباس عبدی به خطرات چنین اظهار نظرها و رویکردهای یکسویه در جریان اصلاحات به خوبی پی برده است و در همین راستا مطرح می کند که اصلاحطلبان پلهای پشت سر خود را خراب کردهاند و کماکان با درک نادرست از فضای سیاسی ممکن است اصلاحطلبان راه گذشته را بروند. به هر جهت حرف حجاریان هزینه خاصی برای اصلاحات در بر خواهد داشت و چهره سیاه این جریان سیاسی را به نمایش می گذارد؛ چهرهای که با مرور تاریخ سیاسی این جریان به خوبی می توان آنرا دید اما ممکن است گذر ایام غباری بر ذهنها بیفکند و این موارد فراموش شود اما این نوع اظهارات که درواقع عادت رفتاری اصلاحطلبان است دوباره چهره واقعی این جریان را به نمایش می گذارد.
دیدگاه تان را بنویسید