دکتر یدالله جوانی: غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) به صحنه اصلی منازعات بینالمللی و منطقهای تبدیل شده است. طی 13 سال گذشته و در پی حادثه مشکوک یازده سپتامبر تا به امروز، برخی از کشورهای منطقه مانند افغانستان، عراق و سوریه، شاهد خونبارترین رویدادهای تاریخ بوده است. در این مدت، ایالات متحده با هدف سلطه بر منطقه راهبردی غرب آسیا بهعنوان مقد
مه و شرط لازم برای تحقق نظم نوین آمریکایی در طول قرن بیستویکم، از تمامی گزینههای متصور و بر روی میز بهره جست و لکن جز شکست و ناکامی، چیز دیگری عایدش نشد. از لشکرکشی مستقیم و اشغال دو کشور افغانستان و عراق گرفته تا به راه انداختن جنگهای نیابتی رژیم صهیونیستی علیه حزبالله در لبنان و مقاومت در غزه و شکلدهی به بزرگترین و خطرناکترین گروهها و جریانهای تروریستی، نمونههایی از اقدامات آمریکا و متحدانش در این سالها بوده است. آمریکاییها با صراحت هدف از این نوع اقدامات را، پیادهسازی طرحهایی چون خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید اعلام کردهاند. طرحهایی که در کانون آن، مقابله با
جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، جریان مقاومت ضداستکباری و ضدصهیونیستی و همچنین پدیده بیداری اسلامی قرار دارد. در واقع مقابله با جریان انقلاب اسلامی و پرچمدار آن یعنی ایران، هدف اصلی و راهبردی تمامی طرحهای کلان آمریکا و متحدانش طی سالهای اخیر در منطقه بوده است. مشکل اصلی ایالات متحده و متحدانش، غلبه گفتمان انقلاب اسلامی بر سایر گفتمانهای عصر حاضر است. گفتمان انقلاب اسلامی منطقه غرب آسیا را تحت تأثیر قرار داده و مقدمات و زمینههای تحولات بنیادین در تمامی کشورهای این منطقه را فراهم ساخته است. غلبه گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه، مجموعههایی را به وحشت انداخته و آنان را حول محور آمریکا برای مقابله با این پدیده تحولساز هزاره سوم در یک جبهه واحد قرار داده است. جبههای که میتوان آن را غربی، عربی، عبری و ترکی نامگذاری کرد. این جبهه با هدف راهبردی مورد اشاره، در سالهای اخیر، خطرناکترین جریانهای تروریستی ضدبشری را پدید آوردند که داعش یکی از شاخههای اصلی آن است. بررسی حوادث تروریستی طی سالهای اخیر در عراق، سوریه و لبنان، نشان میدهد که چگونه آمریکاییها، برخی از کشورهای اروپایی، صهیونیستها، برخی از
دولتهای مرتجع عربی در منطقه مانند؛ عربستان، قطر و اردن و کشور ترکیه، برای مقابله با محور مقاومت، بیداری اسلامی و نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی در منطقه، در پشت صحنه این حوادث تروریستی به صورت مشترک و تحت فرماندهی آمریکا نقشآفرینی کردند! این جبهه چهار ضلعی، آنچنان بیحساب و کتاب برای مقابله با گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه از سر استیصال، به شکلدهی و تقویت گروههای افراطی و خطرناک بیمنطق پرداختند که امروز خود نگران ساخته و پرداخته خویش شدهاند. از همین رو، بهناچار به سمت تشکیل ائتلاف بینالمللی ضدداعش رفتهاند! رسانههای غربی و منطقهای همسو با نظام سلطه یک روز از داعش با عناوین گروههای انقلابی، مجاهد و مردمی یاد میکردند و امروز آنان را گروههای خطرناک توصیف میکنند! نظام سلطه تلاش میکند این گروهها را برای صلح و ثبات جهان خطرناک توصیف کند، لکن افکار عمومی در جهان این پرسش را دارد که این جریانها و گروههای خطرناک ساخته و پرداخته چه کشورها و دولتهایی هستند و کشورهای حامی گروههایی چون داعش، با چه اهداف و منظورهایی این گروههای تروریستی و ضدبشری را ایجاد و تقویت کردهاند؟ اما در کنار این پرسش و دهها
پرسش مشابه دیگر، این پرسش اصلی مطرح است که آینده این منازعات چگونه خواهد بود؟ تحلیل صحنه منازعات به صورت راهبردی و دقت در روند تحولات میدانی در هر یک از صحنههای نبرد و کشورهای منطقه، بهخوبی نشان میدهد که پیروز این میدان چه کسانی خواهند بود و شکستخوردگانش نیز چه کسانی هستند، صحنه منازعه در غرب آسیا و شمال آفریقا را میتوان از یک منظر به سه حوزه تقسیم کرد: 1- حوزه درگیری مستقیم رژیم صهیونیستی با جریان مقاومت 2- حوزه نبرد گروههای تروریستی با کشورهای محور مقاومت 3- حوزه مبارزات مردمی با گفتمان انقلاب اسلامی علیه حکومتهای فاسد و وابسته در تحلیل روندهای درگیری و جنگهای میان رژیم صهیونیستی با جریان مقاومت، آینده بهخوبی روشن و قابل پیشبینی است. تحلیل جنگهای 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و 51 روزه نشان میدهد که رژیم صهیونیستی چگونه روند افول و فروپاشی را طی میکند و مقاومت در منطقه به یک قدرت واقعی و شکستناپذیر تبدیل شده است. در تحلیل روندهای درگیری میان کشورهای محور مقاومت با گروههای تروریستی در سوریه، عراق و لبنان، آینده نیز بهخوبی قابل پیشبینی است. برای نمونه، در کشور عراق که تروریستها و حامیانشان
تصور میکردند در یک حرکت ضربتی میتوانند مسیر روندهای سیاسی در عراق را به نفع خود تغییر دهند، اکنون این دولت، ارتش و گروههای مقاومت مردمی هستند که هر روز عرصه را بر تروریستها تنگتر میکنند و روند، روند نابودی آنان است. عملیات آزادسازی «آمرلی» و عملیات عاشورا در «جرفالصخر»، نشان داد که چه نیروی جدید سرنوشتسازی وارد عرصه تحولات عراق شده است. در سوریه روند پاکسازی مناطق از تروریستها شتاب پیدا کرده و در لبنان، گروههای تروریستی با نقشآفرینی ارتش این کشور و حمایتها و هدایتهای حزبالله ضربات سختی خوردهاند. و اما در حوزه سوم، روندهای مبارزات مردمی بسیار امیدوارکننده است. فقط کافی است تحولات یمن بهخوبی درک شود، آنگاه روش میشود که پدیده بیداری اسلامی در منطقه دارای اصالت بوده و بهعنوان یک واقعیت، روندی بازگشتناپذیر دارد. تحولات یمن بر پدیده مبارک بیداری اسلامی در تمامی کشورهای منطقه و از جمله عربستان، تأثیری سرنوشتساز خواهد داشت و روند تحولات در این کشور، تقویت محور مقاومت، تضعیف گروههای تروریستی و جبهه حامیان این گروهها را در پی خواهد داشت. نقش و موقعیت و جایگاه جمهوری اسلامی بهعنوان پرچمدار
گفتمان انقلاب اسلامی در هر یک از این سه حوزه، روشن است و چندان نیازی به توضیح ندارد. در هر یک از این حوزهها، جمهوری اسلامی در کنار مردم و جریانها و گروههای اصالتدار مردمی قرار دارد. اگر در تمامی صحنههای نبرد در منطقه، آمریکا و متحدانش با تمام توانشان در مقابل مردم قرار گرفتهاند، جمهوری اسلامی با تمام توانش در کنار مردم این کشورها قرار گرفته است. این جبهههای مردمی، حقیقت و اصالت داشته و بر کید و مکر شیاطین غلبه خواهد کرد و بر این اساس میتوان گفت: «ایران پیروز نهایی در تمامی صحنههای نبرد در منطقه است.» پیروزی ایران، پیروزی ملتهای مسلمان منطقه است و پیروزی ملتهای منطقه، پیروزی ایران است. ایران بهدنبال وحدت امت اسلامی، عزت مسلمانان و اعتلابخشی و پیریزی تمدن نوین اسلامی است. تحلیل روندها بهخوبی نشان میدهد که جمهوری اسلامی هر روز به این قلههای عظمت و افتخار، نزدیک و نزدیکتر میشود.
دیدگاه تان را بنویسید