تفاوت«طالبان»و«القاعده»

کد خبر: 367898
سرویس سیاسی « فردا »:‌

طالبان جمع طالب به معنای طلبه‌ها نام گروهی از شبه نظامیان افراط‌گرای دینی مخالف دولت افغانستان است که وابسته به مکاتب حنفی و وهابی است. رهبر کنونی طالبان ملا محمد عمر است. در ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی در اوج جنگ‌های داخلی افغانستان گروهی وارد منطقه سپین بولدک ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهادند. حمایت‌های مکرر و القائات پنهان عربستان سعودی از طالبان آنها را با برداشت انحرافی از شعار جهاد با شرک و کفر و اینکه هر کس کشته شود به بهشت خواهد رفت باعث شد این گروه خیلی زود پیروان زیادی از افغانستان و پاکستان پیدا کنند. طالبان پاکستان در سال ۲۰۰۷ میلادی با هدف استقرار حکومت اسلامی و جاری کردن قوانین شرع در پاکستان، وارد مبارزه مسلحانه شد. طالبان مناطقی را در جنوب افغانستان اشغال کردند. آنها یک ماه و دو روز پس از اعلام موجودیت، ولایت قندهار چهارمین ولایت مهم افغانستان را تصرف کردند. طالبان ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ کابل پایتخت افغانستان را تصرف کردند. آنان به محض ورود دکتر محمد نجیب‌الله احمدزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان و برادرش شاهپور احمد زی را کشتند و جنازه‌هایشان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند. سپس به تدریج سه چهارم خاک افغانستان را تصرف کردند. طالبان سپس نام حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان گذاشتند و تشکیلات خود را از طریق رادیو افغانستان اعلام نمودند. کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها کشورهایی بودند که طالبان را به رسمیت شناختند. منشور تاسیس طالبان طالبان بعد از اعلام موجودیت از سوی ملا عبدالمنان نیازی سخنگوی رسمی خود در اواخر سال 1994 برگزاری امنیت و ثبات و جمع‌آوری سلاح از دست قبایل مختلف و توقف راهزنی‌ها و سرقت و غارت را هدف اصلی موجودیت خود اعلام کرد، اما مدتی بعد که بر تعدادی از استان‌های افغانستان مسلط شده و محبوبیت نسبی در میان مردم پیدا کرد، اهداف و برنامه‌های خود را توسعه داده و خواستار برپایی دولت اسلامی شد. این را ملا عمر رهبر این جریان در فوریه سال 1996مطرح کرد. بر اساس اصلاحیه جدید برنامه‌های طالبان، اهداف این گروه به شرح زیر است: - برقراری دولت اسلامی به روش خلفای راشدین. - اسلام دین همه ملت و دولت باشد. - قانون کشور برگرفته از شریعت اسلام باشد. - علما و افراد متعهد در پست های دولتی باشند. - ریشه تعصبات قومی و قبیله ای برکنده شود. - جان ما و آبروی اهل ذمه حفظ شود و مطابق شریعت اسلامی با آن‌ها تعامل شود. - مناسبات با کشورها و سازمان‌های اسلامی افزایش یابد. - مناسبات سیاسی با دولت‌های اسلامی بر پایه موازین شرع تعریف شود. - بر حجاب زن تاکید شود. - هیئت‌های امر به معروف نهی از منکر [بنا بر الگوی وهابیت سعودی] در تمامی مناطق دولت ایجاد شود. - مبارزه با جرائم اخلاقی، مواد مخدر و فیلم‌ها و تصاویر غیر اخلاقی شدت گیرد. - دادگاه‌های شرعی مستقل شود. - یک روش اسلامی بر مدارس و دانشگاه‌ها مسلط شود. - اقتصاد کشور اسلامی شود. - از کشورهای اسلامی برای بازسازی افغانستان کمک گرفته شود. - زکات و اموال عمومی در پروژه های عام المنفعه هزینه شود. این مفاهیم، مفاهیم ناب اسلامی بود که در وهله اول چشم هر بیننده‌ای را به خود خیره می‌کند، اما عملکرد فرقه‌ای طالبان و دیدگاه های تنگ نظرانه آن‌ها جایی برای اجرای واقعی این مفاهیم اصیل باقی نمی‌گذاشت. بویژه اینکه ریشه اصلی طالبان برگرفته از آموزه‌های وهابی بود که مبتنی بر اصل تکفیر غیر است. مردم افغانستان به علت خستگی از جنگ‌های داخلی، طالبان را ترجیح دادند، اما طالبان با دیدگاهی بسته و افکاری متفاوت با محیط و جهان برخورد کردند و به نوعی با بازگشت به نگرش‌های افراط گرایانه مذهبی و با زیر فشار قرار دادن مردم موجبات نارضایتی قشر کثیری از مردم افغانستان را فراهم ساختند. آنها نام حکومت افغانستان از جمهوری اسلامی به امارت اسلامی افغانستان تبدیل نموده و رهبر خود ملا محمد عمر را به عنوان امیرالمؤمنین معرفی نمودند. آنها به زنان اجازه نمی‌دادند تا به تنهایی از خانه‌ها بیرون روند. مردم را به زور برای ادای نماز به مساجد می‌فرستادند. ریش مردان در نظام طالبانی باید بلند می‌بود و موهای سرشان را می‌بایست کوتاه می‌کردند. طالبان در مدت موجودیت خود جنایت‌های وحشتناکی را مرتکب شد است، یکی از مهم ترین این جنایت‌ها نسل کشی مسلمانان شیعه منطقه هزاره بود. طبق گزارش‌های نهادهای بین‌المللی حقوق بشری، طالبان در دورهٔ حاکمیت خود دست به کشتار هزاران تن از مردم شیعه هزاره زدند. قتل‌عام مردم هزاره در شهر مزار شریف در ماه آگوست سال ۱۹۹۸ روی داد و هزاران تن از مردم هزاره در طی چند روز کشته شدند. هرم قدرت در طالبان حلقه رهبری طالبان را کسانی تشکیل می‌دهند که تعدادی از آنان هیچ‌گاه دیده نشدند و با رسانه‌ای صحبت نکردند و تصویری از آنان مشاهده نشده ‌است. طالبان از سازماندهی قوی برخوردار نیست و ساختاری اداری واضح و لیست‌هایی برای تنظیم امور داخلی و برنامه‌های کاری خود ندارد، این جنبش حتی کارت‌های عضویت برای اعضای خود ندارد تا آنها را سازماندهی کند. این جنبش مدعی است که یک حزب نیست و به همین علت نمی‌خواهد به ساختارهای اداری حزبی پایبند باشد. با وجود شوراهای متعددی که در طالبان وجود دارد، اما تصمیمات این شوراها الزام آور نیست، تصمیمات اصلی را ملا عمر می گیرد و آزادی کامل در رد یا قبول تصمیمات شورای عالی دارد. ساختار قدرت در طالبان بر اساس هرم زیر است: رهبر اصلی ملا محمد عمر رهبر اصلی طالبان است که اختیارات گسترده‌ای دارد. وی در سال 1994 یعنی از ابتدای شکل‌گیری طالبان به عنوان رهبر طالبان انتخاب شد و 1500 نفر از علمای افغانستان با وی بیعت کردند. شورای داخلی (شورای حاکم موقت) ملاعمر برای اداره امور خود در کابل برای مدتی موقت بعد از سقوط کابل به دست طالبان شورایی تاسیس کرد که تحت مدیریت مستقیم وی کار می کردند، این شورا شش نفره بود و ریاست آن را ملا محمد ربانی بر عهده داشت، بعد از مرگ وی ملا محمد حسن جانشین وی شد. شورای مرکزی طالبان تعداد اعضای این شورا مشخص نیست و اعضای مشخصی هم ندارد، اما در ابتدای تاسیس از 70 نفر آغاز شده است که ریاست آن را ملا محمد حسن رحمانی والی قندهار بر عهده داشت. شورای عالی طالبان تمام رهبران معروف طالبان عضو این شورا هستند، این شورا نیز اعضای مشخصی ندارد. محمد حسن رحماني، نور الدين الترابي، إحسان الله إحسان، سيد محمد حقاني، يار محمد و وكيل أحمد متوكل از جمله اعضای مشهور این شورا هستند. شورای وزیران این شورا از کارداران وزارتخانه ها تشکیل شده که جلسات هفتگی منظمی دارند، بیشتر اعضای این شورا جوانان هستند و تعداد اندکی از آنها بدون تغییر باقی می‌مانند. ملا عمر برای کاستن از هزینه‌ها تعداد زیادی از وزارتخانه‌ها را با هم ادغام کرده است. دار الافتاء مرکزی این مرکز شامل تعدادی از علمای وهابی برای فتوا دادن در امور شرعی است. مرکز اصلی آن در قندهار است و رئیس آن مولوی نور محمد ثاقب است. عبدالعلی الدیوبندی، شیر علی شاه و نظام الدین شامزی از اعضای اصلی این مرکز هستند. شوراهای استانی ملا عمر اختیارات گسترده‌ای به والیان داده است، هر والی شورایی برای استان دارد که مسایل مرتبط به استان را در آن بررسی می کند. فرماندهی نظامی طالبان در مبارزات خارجی خود از تعدادی از فرماندهان نظامی بهره می‌گیرد که مهم‌ترین آن ها ملا عبیدالله وزیر دفاع و مولوی جلال الدین حقانی فرمانده معروف پکتیا و محمد نعیم کوچی از لوگر است. در مجموع افراد زیر حلقه رهبری طالبان را تشکیل می‌دادند. • ملا محمد عمر (رهبر کل) اعضای شورای داخلی • ملا محمد ربانی • ملا احسان الله • ملا محمد • ملا عباس • ملا پاسانی اعضای شورای مرکزی • ملا محمد حسن • ملا نورالدین • ملا وکیل احمد • ملا شیرمحمدملنگ • ملا عبدالرحمن • ملا عبدالحکیم • سرداراحمد • حاجی محمد غوث • معصوم افغانی طالبان به تدریج افراد زیر را در پست‌های زیر تعیین نمودند. • رئیس شورای کابل: (ملا حمد ربانی) • رهبر سیاسی لوگر: (ملا محمد غوث) • مسئول سواره مناطق اشغالی: (ملا احسان الله) • والی قندهار: (ملا محمد حسن) • والی هرات: (ملا یارمحمد( • والی پکتیا: (ملا کرامت الله) • وزیر خارجه: (ملا شیر محمد استانکزی) • رئیس بانک: (ملا احسان الله احسان) • وزیر اطلاعات و فرهنگ: (ملا امیر خان متقی) • رئیس امنیت ملی: (ملا فاضل احمد) • وزیر مهاجرین: (ملا عبد الرقیب) دیدگاه سیاسی طالبان طالبان استفاده از لفظ دموکراسی را رد می‌کنند، چرا که معتقدند دموکراسی حق قانون گذاری را به انسان می‌دهد و جایی برای خدا قائل نیست. این گروه هیچ اهمیتی برای وضع قانون اساسی یا تنظیم امور دولت برای انسان قائل نیست و معتقد است قرآن و سنت دستورات دولت اسلامی هستند. ملا عمر خلیفه و امیرالمومنین طالبان از سوی اهل حل و عقد انتخاب می‌شود و مدت زمان مشخصی برای تصدی این منصب ندارد. طالبان اهمیت زیادی به ظواهر دین می‌دهد و هیئت امر به معروف و نهی از منکر بازوی اجرایی طالبان مطابق الگوی وهابیت سعودی برای اعمال برداشت های سفت و سخت این جریان از دین تاسیس شده است. طالبان اجازه تشکیل احزاب سیاسی جدید را ندارند و احزاب موجود را نیز نمی‌پذیرند. طالبان این اقدامات را فرقه گرایی و قبیله‌ای می‌داند و معتقد است که این اقدامات از تعصبات جاهلی است و مشکلات گوناگون و دشمنی و تفرقه در جامعه ایجاد می‌کند. طالبان از سنت های دئوبندی که با سنت های پشتون در آمیخته اند متاثر است. دئوبندیسم نگرشی اساسا فرهنگی بود که در پاسخ به رشد سکولاریزم، گسترش نگرش صوفیانه، تاثیر رو به افزایش هندویسم بر مسلمانان، و نیز شکست جنبش های اسلامی در مقابله با اشغالگری انگلیس در سالهای 1850 در هند رشد کرد. دئوبندی‌ها شبکه گسترده‌ای از مدارس دینی در تمام شبه قاره هند دارند، بالغ بر 20 هزار مدرسه دینی دئوبندی تنها در پاکستان وجود دارد. ایدئولوژی سیاسی داعش سلفیت است. سلفیت بطور کلی یک نگرش سنی است ولی جزء هیچ کدام از مذاهب چهار گانه سنی یعنی حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی نیست. سلفی‌ها خود را غیرمقلد می‌دانند و معتقدند که برای درک درست از اسلام باید مستقیما به قرآن و حدیث مراجعه کرد. این نحوه دید به شدت نخبه گرایانه است و نسبت به فرق مذهبی دیگر اسلام دید تحقیرآمیزی دارد. این خودبینی آنها را از داشتن پایگاه اجتماعی نیرومند در جامعه باز می‌دارد. از نظر استراتژی سیاسی گرچه طالبان به دنبال تشکیل دولت اسلامی است، اما دید روشن و مدونی درباره نوع دولتی که می‌خواهد در جهان مدرن ایجاد کند، ندارد. طالبان از این جهت که سیاسی‌اند با نیروهای اسلامی سنتی و یا بنیادگرا متفاوتند و از این جهت که درک روشنی از دولت ندارند از اسلام‌گرایان متفاوتند. از همین جهت توانائی آنها در اداره کشور بویژه در زمینه های اقتصادی بسیار محدود است. عوامل داخلی و خارجی توسعه طالبان الف: عوامل داخلی 1- جنگ داخلی جنگ داخلی بین گروه‌های مختلف افغان برای دستیابی به قدرت یکی از عوامل اصلی ایجاد طالبان بود، این جنگ در طول سالها بیش از 40 هزار کشته بر جای گذاشت و خسارت‌های مالی زیادی را نیز به این کشور وارد کرد. به همین علت بخش‌های زیادی از مردم افغان، طالبان را به عنوان جنبش نجات بخش خود می‌دانستند و فکر می‌کردند این جریان افغانستان را از مصیبت‌های جنگ نجات می‌دهد و امنیت و ثبات داخلی را در آن ایجاد خواهد کرد. 2- هرج و مرج و ناامنی بروز هرج و مرج در افغانستان بعد از عقب نشینی نیروهای اتحادیه جماهیر شوروی سابق از این کشور باعث شد افغانستان بین فرقه‌های مختلف درگیر تجزیه شود، به این ترتیب وحدت کشور دچار تهدید شد و اهالی نیز برای این که وحدت کشور را حفظ کرده و افغانستان را از این حالت خارج کنند، فکر کردند که طالبان می‌تواند نمونه خوبی برای اتحاد و قرار گرفتن زیر یک پرچم قوی باشد. 3- فساد اخلاقی فساد اخلاقی رایج شده در بدنه دولت در زمان حضور لیبرال‌ها در کشور باعث ناامیدی مردم مسلمان افغانستان شده بود. آنها در ابتدا تصور می‌کردند که ادعاهای طالبان در بازگشت به اصول دینی و محور قرار دادن شریعت اسلامی در اداره امور سیاسی واقعیت دارد و می‌تواند آثار این زشتی‌ها را از کشور پاک کند. 4- شکاف طبقاتی بعد از جنگ شوروی عده‌ای از اهالی افغانستان با دستیابی به معادن مختلف و سنگ‌های قیمتی در این کشور و تسلیحات و انبار مهمات و ... به ثروت‌ای انبوهی دست پیدا کردند. آنها به تدریج به ثروتمندان عمده‌ای تبدیل شدند که در میان فقیرترین ملت‌های دنیا زندگی می‌کردند، فقر و عقده ناشی از اختلافات طبقاتی در میان مردم تنگدست افغانستان و سوء استفاده از برخی مفاهیم اسلامی نظیر عدالت و مساوات از سوی طالبان از جمله انگیزه‌های مردم برای گرایش به سمت طالبان بود. ب: عوامل خارجی: پاکستان: پاکستان همواره به دنبال نفوذ در همسایه شمالی خود و تسهیل تبادل تجاری با جمهوری‌های آسیانه میانه بود، اما با دولت‌های ربانی و مسعود نمی‌توانست کنار بیاید، چرا که آنها وی را به همکاری با هند متهم می‌کردند و روابط خصمانه‌ای با آنها داشتند. این کشور برای براندازی دولت‌های کوچک افغانستان از همکاری حکمتیار و دوستم نیز بهره برد، اما در این روند شکست خورد. به همین علت به اذعان بسیاری از ناظران سیاسی سرویس‌های اطلاعاتی پاکستان حمایت از طالبان را کلید نفوذ در افغانستان دانستند. آمریکا: منافع آمریکا در برهه‌ای از زمان کاملا با منافع طالبان تطابق داشت، به همین علت بود که در ابتدا از بروز آن جلوگیری نکرد و بعدها نیز به حمایت گسترده از این جنبش و سرپوش گذاشتن بر جنایات آن پرداخت. آمریکا با همان انگیزه‌ای که سازمان القاعده را تاسیس و حمایت کرد، به همان علت طالبان را نیز زیر بال و پر خود قرار داد تا بتواند از آن به عنوان اهرم فشاری برای اجرای سیاست‌های خود در ژئوپلتیک خاص آن در منطقه استفاده کند. جلوگیری از حضور منطقه‌ای ایران، اهرم فشار بر روسیه و ایجاد هرج و مرج خلاق در آسیانه میانه بر اساس طرح‌های مداخله جویانه از جمله انگیزه‌های آمریکا در حمایت از طالبان بود. طالبان و القاعده اسامه بن لادن رهبر سعودی الاصل القاعده یک سال بعد از استقرار نظام طالبان برای حمایت از این گروه با هواپیمای شخصی خود وارد جلال‌آباد شد و مورد استقبال مقامات طالبان قرار گرفت. ارتباطات طالبان با القاعده باعث شد که حمله 11 سپتامبر طالبان را نیز با مشکل جدید روبرو سازد. نیروهای طالبان وابسته به قومی خاص در افغانستان بودند و تلاش داشتند تا نیروهای نظامی خود را از مدارس دینی پاکستان جذب نمایند، اما القاعده از کشورهای مختلف گرد بن‌لادن جمع شدند تا در کنار نیروهای طالبان به جنگ بپردازند. نیروهای القاعده از کشورهایی چون یمن، عربستان سعودی، کویت و چند کشور عرب زبان دیگر گرد بن‌لادن جمع شده بودند و نقطه مشترک میان تمام این نیروهای عرب زبان بودن آنهاست، آنگونه که همچنان این نیروها را با عنوان عرب‌ افغان می‌شناسند. به گفته نزدیکان بن‌لادن، ملا عمر رهبر طالبان چندان از علوم دینی باخبر نبود و حتی نمی‌توانست به‌درستی به زبان عربی تکلم نماید، اما با این وجود مدعی آن بود که اسلامی که او شناخته و معرفی می‌کند خالص و ناب است، محدوده فکری و عمل طالبان حداکثر به مدارس دینی حقانی و نهایتا تا افغانستان وصل می‌شد. اما عناصر القاعده در هر کجا که اقدامات تروریستی با اهداف حاص پیش می آمد، رد پایی داشتند. رهبران القاعده گرچه به صورت سنتی خود را زیر بیعت رهبر طالبان معرفی می‌کنند، اما در عمل جایگاهی برای این گروه قائل نیستند، زمانی که نیروهای طالبان کابل را تصرف کرده و قوانین و برداشت افراطی خود از اسلام را ارائه کرده و دیدن تصاویر تلویزیون را حرام اعلام کرده و سینماهای کابل را تخریب می کردند، رهبر القاعده پیام‌های خود را به صورت تصویری برای تمام مردم جهان مخابره می‌کرد و مشاورانی داشت که از قدرت شبکه اینترنت باخبر بودند و همیشه خبرنگارانی همراه داشت تا اخبار مربوط به گروه وی را پوشش دهند، حال آنکه از رهبر طالبان فقط عکسی در دست است. اکثر پایگاه‌های ثابت نظامی طالبان و القاعده، بعد از حمله آمریکا به افغانستان نابود شد. چرا که این پایگاه‌ها محل استقرار جنگجویان بود و از چشم سازمان‌های اطلاعاتی دنیا نیز مخفی نبود، به همین دلیل بعد از حمله آمریکا از بین رفتند و ساکنان آن مجبور شدند به کوه‌ها فرار کنند و مخفی شوند. ولی نیروهای القاعده مکان مشخصی ندارند، داعشی‌ها نیز مانند القاعده چون شبحی خوفناک گرد شهرهای عراق و سوریه می‌چرخند و برای تحقق اهداف خود جنایت می کنند. از نظر استراتژی عملیاتی نیز این دو گروه تفاوتهائی دارند. طالبان در جهاد خود اولویت را به دشمن نزدیک می‌دهد. این دشمنان نزدیک همان رژیم سکولار و حامیانشان، یعنی نیروهای ایساف و آمریکا در افغانستان اند. آنها برای جهاد به کشورهای دیگر نمی‌روند و حتی کمتر در صدد ایجاد گروههای ضربت در داخل آمریکا و یا اروپا هستند. دولت اسلامی با توجه به ساختار و سوابقش در ارتباط با القاعده دارای استراتژی جهانی است. ایجاد دولت اسلامی گام اول در جهت توسعه سرزمین اسلامی و ایجاد خلافت اسلامی است. ایده تغییر نام گروهک تروریستی داعش منشعب از القاعده از دولت اسلامی عراق و شام (داعش) به دولت اسلامی هم از این جهت بود که محدویت ملی و سرزمینی را حذف کند. ابوبکر البغدادی خود را خلیفه مسلمین می‌داند در حالی که ملا عمر خود را امیر افغانستان، می دانست. منبع: مشرق

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد