با آمریکا چه کنیم؟
بحران ناشی از خودداری ایالات متحده امریکا از صدور ویزا برای سفیر جدید جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد و چشم انداز پیامدهای نامطلوب آن برای طرفین، یکبار دیگر حقیقتی تلخ را برملاساخت؛ آیندۀ دو کشور همچنان گروگان گذشتۀ آنهاست. این فرصتی است تا نگاهی متأملانه تر به تلخکامی های دیرینه ای بیاندازیم که در مناسبات متشنج فیمابین دو کشور در طول زمان رسوب کرده و چون سپری فولادین پیشرفت هر ابتکاری را که در اندک بزنگاههایی برای دگرگونی معنادار در رکود جاری ممکن شده اند، سد کرده است. هم ایرانیان و هم امریکائیان دلایلی نه چندان بی رمق برای بدگمانی به یکدیگر را در دهه های اخیر مرتب تکرار کرده اند و برغم ضرورت هایی که تعامل از نوعی دیگر را بر آنان در موضوعات با اهمیت چندی ایجاب کرده همچنان با اکراه، با ادبیاتی تلخ و در حد اکل میته به گفتگوهای محدود از سر ناچاری تن داده اند، گویی ترجیح می دهند حتی از خیر فواید آن برای منافع ملی خود صرف نظر کنند. شاید یک راه فائق آمدن بر بن بست حاضر درنگ کافی بر گلایه هایی است که چند دهه تکرار شده اند. مواجه شدن آگاهانه با منشأ بحران ها گاهی توانایی اداره آنها را افزایش می دهد حتی اگر نتواند برون شو از آنها را نمایان سازد. ابتکارهای تازه، اغلب حاصل شهامت در مواجهه با تلخی ها و وارسی دقیق فراز و فرودهای آنهاست. در غیاب جسارت کافی، رخدادها خود را بر سیاست گذاران تحمیل می کنند و ای بسا طرفهای ثالث ماهی خود را از آب گل آلود بگیرند. تسلیم چرخۀ حوادث شدن و کشمکشی سیاسی را به امری حیثیتی و گرهی کور تبدیل کردن شهامت زیادی طلب نمی کند. مقام های عالیرتبه امریکائی پیشتر طی عذرخواهی رسمی از ملت ایران بخاطر مداخله در کودتای بیست و هشت مرداد اذعان کرده اند که دلخوری آنان از کنش هایی نیست که در خلأ صورت گرفته اند. پیشینۀ رفتار دولتهای امریکا با ایران برای سیاستمداران منصف تر آنان قابل دفاع نیست، چنانکه سیاست ایدئولوژیک حمایت از متحدان اردوگاه غرب در برابر گسترش کمونیزم به بهای چشم پوشی از نقض حقوق بشر در این استبدادهای وابسته، امروز رسما در بالاترین سطوح رهبری غرب نقد می شود. این رویکرد گرچه با انگیزه های پراگماتیستی اتخاذ شود و از شدت و وسعت کافی برای دگرگونی رادیکال در مناسبات سیاسی روزمره برخوردار نباشد اما آن قدر واقعگرا هست که سنگ بنای تجدید نظری را در سیاست بگذارد. تا درآوردن زمام فردا از دست دیروز یک گام بس دشوار دیگر باقی است. بجای تلاش برای تغییر گذشته یا نشستن در انتظار تغییر ماهیت دو نظام، باید با تمامیت این گذشته صادقانه یکبار برای همیشه روبرو شد و تنها در پرتو منافع ملی، بهترین واکنش آگاهانۀ ممکن را به همه تلخی هایی که تار وپود این گذشته را تنیده اند تعریف کرد. برای این مهم، سیاستمداران باید استفادۀ ابزاری از گذشته از جمله از غرور ملی آسیب دیده برای اهداف سیاسی کوتاه مدت بخصوص در رقابتهای داخلی را کنار بگذارند. امر سیاسی را با امر احساسی و عاطفی در نیامیزند و مسألۀ دیپلماسی را فقط و فقط حول منافع ملی اداره کنند. هنر دیپلماسی همین است که در جهانی ناکامل و مناسباتی نه چندان عادلانه و اخلاقی، در هر مناقشه ای حداکثر دستاورد ممکن را برای کشور کسب و خسارت های اجتناب ناپذیر را به حداقل برساند. خردمندان جهان، شهیدان رهایی را تقدیس می کنند، گذشت مقتدرانه را ستایش می کنند، غلبه بر انتقام جویی برای تأمین آینده ای درخشان تر را تحسین می کنند اما اسیران زندانهای خود ساخته را فقط سرزنش می کنند. منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید