سرویس سیاسی « فردا »: حسین شاهحسینی متولد 1306 در محله سرچشمه تهران است. وی از اعضای موسس تشکیلات سربازان نهضت ملی و شاخه جوانان آن محسوب میشود. نخستین فعالیت او در کنار پدرش و در جلسات شیخزینالعابدین شاهحسینی بود و همراهی پدر باعث آشنایی او با سیاست میشود. وی در دولت موقت، معاون رییسجمهور و رییس کمیته ملی المپیک بود که این سمت را تا دولت رجایی نیز حفظ میکند. سالروز ترور دکتر حسین فاطمی و 60سالگی اعدام او بهانهای شد که در یکی از کوچه پس کوچههای خیابان شریعتی به دیدنش برویم و در خانهاش بازگردیم به سالهای دهه20 و30 و از فاطمی بشنویم. آنچه میخوانید بخشی از یک گفتوگوی چهارساعته با اوست: فاطمی از کی و چگونه وارد عرصه سیاست ایران شد؟ دکتر فاطمی شخصیتی بسیار جالب و مورد توجه است و هرکسی از دیدگاه و ظن خودش آن را روایت و بازخوانی میکند. بعضی هم به کثرت علاقهمندی، حقایق تاریخی را آنجور که بابمیلشان است تغییر میدهند نه آنطور که دیدهاند یا شنیدهاند. من به مقتضای علاقهای که داشتم و از شهریور 1320 وارد این عرصه شدم خیلی از این مسایل را از نزدیک میدیدم و با بسیاری از این دوستان و آنان که در آن
وقایع حضور داشتند تماس داشتیم، یکی از این اشخاص، مرحوم دکتر حسین فاطمی بود. مرحوم فاطمی جوانترین وزیر تاریخ ایران هستند و ابتدای امر هم نویسنده و روزنامهنگار بودند و با توجه به رشته تحصیلیشان که در آن زمان هم اولین نفر بودند که دکترای حقوق بینالملل داشتند جوانترین وزیر کابینه ایران شدند. حسین فاطمی، روحانیزاده بود و در مکتب مذهب بزرگ شده و رشد کرده بود و بسیار پیش از شهریور 1320 در عرصه روزنامهنگاری وارد شده و نویسندگی و روزنامهنگاری را تجربه کرده و به زندان افتاده بود. حتی تجربه زندان رضاشاه را هم داشت، حدود 20 یا 21ساله بود که برای مدت کوتاهی زندان را تجربه میکند. یعنی ایشان یک سابقه سیاسی و مطبوعاتی در همان روزگار خودشان داشتند و در همان زمان به نوعی میشود گفت دردمند بودند و مشکلات زمان رضاشاه را به خوبی منعکس میکردند و البته در آن زمان اندیشههای مدرس را تبلیغ میکردند و نشر میدادند. فاطمی زمانی که در اصفهان کار خود را شروع میکند در ابتدا به عنوان یک نویسنده عادی در یک روزنامه فعالیت خود را آغاز میکند. آن زمان آقای نیکپورنایینی از اقوام فاطمی روزنامهای منتشر میکرد که فاطمی در آن
مینوشت و البته کار تصحیح را در آن روزنامه برعهده داشت. کمی بعدتر برای ادامه تحصیل به فرانسه میرود و مجالست با مردم فرانسه با آن روحیه آزاداندیشی، خود مزید بر علت شد برای فاطمی که باید اوضاع در ایران تغییر کند. بعد از بازگشت از فرانسه است که با محمد مسعود دوستی و رفاقتی نزدیک پیدا میکند و این مجالست و همنشینی با محمد مسعود باعث شد که ساختار فکری پیدا کند و ساخته فکری وی مردمی شود و از حکومت کنده میشود. در روزنامههای آن زمان و پیش از آنکه بشود دکتر فاطمی و آن محبوبیت را هم پیدا کند اگر مقالاتش را در روزنامه «خبر»، نیکپور نایینی بخوانید متوجه میشوید هیچگاه داعیه حکومت نداشته بلکه دردمند درد جامعه خود بوده و درد دیکتاتوری را بسیار کشیده و زحمت دیکتاتوری را با زجرش تحمل کرده است. حالا دکتر فاطمی با این ساختار فکری و شخصیت برمیخورد به دکتر مصدق که اگر تاریخ زندگی ایشان را هم بررسی کنیم باز این دردمندی برای وطن و جامعه را میتوانیم در ایشان ببینیم. اگر امروز فاطمی را جوانترین وزیر تاریخ ایران میدانند ایشان استادی چنان دکتر مصدق را کنار خود داشتهاند. شاه هم میدانست که فاطمی پا جای پای مصدق خواهد
گذاشت، رفتاری که مصدق در قبال رضاشاه و دیکتاتوریاش پیش گرفت فاطمی به نوعی دیگر در مقابل محمدرضاشاه انجام میداد و شاید به همین دلیل بود که شاه همواره میخواست به نوعی فاطمی را به سمت خود جذب کند و زمانی که نتوانست او را جذب کند، کینه عمیقش او را واداشت که تا حد کشتن حسین فاطمی نیز پیش برود. اولینبار که خود شما با فاطمی دیدار داشتید چه زمانی بود؟ اولینباری که فاطمی را دیدم و آشنایی ما آغاز شد انتخابات دوره 16مجلس شورای ملی بود که ایشان هنوز وزیر نشده بودند اما برای این دوره کاندیدای انتخابات از تهران بودند. تازه هم روزنامه باختر امروز آغاز به کار کرده بود. یعنی در آن زمان«باختر» تعطیل شده بود و دکتر فاطمی با «باختر امروز» به صحنه آمده بودند؟ بله، در این زمان ایشان روزنامه باختر امروز را داشتند و در زمان فراکسیون نهضت ملی در دوره 16 بود که اقلیت مجلس در حال تشکیلشدن بود دکتر فاطمی در باختر امروز از آن فراکسیون مینوشت و دفاع میکرد و دکتر بقایی از روزنامه شاهد این حرکت را انجام میداد. فاطمی در دوره16 بهعنوان نماینده نتوانست وارد مجلس شود و در دوره17 وارد مجلس شورای ملی شد. در همان زمان نمایندگی
ایشان بود که ترور اول اتفاق افتاد، چه اتفاقی روی داد و چرا فاطمی ترور شد؟ بله. در همان زمان بود، محمدمسعود که از یاران و دوستان صمیمی فاطمی بود یکسال قبل از آن حادثه ترور و کشتهشده بود و فاطمی در 25بهمن1330 بر مزار محمدمسعود مورد سوءقصد قرار گرفت که خوب آن ترور که توسط عبد خدایی اتفاق افتاد، خود حاشیههایی دارد. در آن زمان نوابصفوی در زندان بود و ادارهکننده فداییان آن روز آقای «واحدی» بود و در نبود ارکان اصلی فداییان اسلام و شخص نواب صفوی بود که یک نوجوان 17ساله این ترور را علیه فاطمی انجام داد. صحت دارد که نوابصفوی هم از این اتفاق و ترور راضی نبود؟ بله، نوابصفوی به این حرکت معترض بود ولی بهخاطر شرایط موجود در خود فداییان اسلام این اعتراض را خیلی علنا بیان نمیکرد اما ما میدانستیم که معترض است. چرا باید فداییان اسلام حتی با حضور «واحدی» در راس خود باز هم تصمیم به ترور فاطمی میگرفتند؟ فاطمی که بسیار بیش از دیگران در مقابل نفوذ بیگانگان ایستادگی میکرد؟ انگلستان از همانروزی که احساس کرد نظرات فاطمی روی مصدق تاثیر دارد و تلاشهای فاطمی برای ملیشدن نفت را دید احتیاج به حذف فاطمی داشتند. شاهد این
گفته من همان جمله معروف مصدق است که از فاطمی بهعنوان یکی از اصلیترین پایههای ملیشدن نفت یاد میکند و از سویی شاه هم مخالفت آشکار فاطمی با خود را حتی پیش از آن سرمقالههای آتشین میدید. واضح بود که انگلستان و دربار هر دو خواهان حذف فاطمی و حذف تفکر فاطمی در جامعه بودند اما بهدنبال عاملی بودند که بگویند فاطمی را مردم خودشان حذف کردهاند. در آن برهه زمانی فداییان بهخاطر ترور عبدالحسین هژیر محبوبیتی داشتند و در عامه هم این محبوبیت بود. در آن زمان فداییان برخی تندرویهایی داشتند. حتی این تندرویها چنان زیاد شد که شخص آیتالله کاشانی هم از آنان میخواست با آرامش بیشتری خواستههایشان را پیگیری کنند. این نوع تفکرات در آنان وجود داشت. جمیع این اتفاقات و نبود نوابصفوی همگی منجر به این ترور و گرفتاری واحدی بهتنهایی شد. شاید درک همین شرایط در آن زمان توسط فاطمی بود که وی«عبدخدایی» را که در آن زمان 16ساله بود، بخشید و از وی گذشت. شاید بسیاری هنوز هم نپذیرند اما این ترور نشانهای بود برای کسانی که میخواهند در مقابل انگلستان قرار بگیرند بدانند که همیشه در تیررس عوامل انگلستان هستند. در شب کودتای 25مرداد، دستور
بازداشت سهنفر در بدو امر صادر میشود. ریاحی که رییس ستاد ارتش بود و بازداشتش برای کودتا لازم، مصدق که نخستوزیر بود و کودتا بدون بازداشت وی بیمعنا بود و در این میان فقط فاطمی از هیات وزیران بود که در شب اول، دستور بازداشت وی صادر میشود، چرا فقط دستور بازداشت فاطمی از هیات وزیران صادر میشود؟ فاطمی یک شخصیت استثنایی بود؛ او هم جذابیت شخصیتی و کاریزما داشت و هم جذابیت مردمی بسیار خوبی داشته و هم قلم بسیار توانمند. ببینید برای مثال نه مهندس حقشناس و حتی زیرکزاده که سابقه فعالیت حزبی داشتند و تئوریسینهای حزب ایران بودند چنین جایگاهی نداشتند. هر سه این اشخاص که نام بردم در صداقتشان تردیدی نیست اما فاطمی در وجود خود یک جوهره و شخصیتی داشت که از بطن مردم آمده بود و مردم نیز به خوبی او را میشناختند و دوست داشتند. شما اگر مقالات فاطمی را بخوانید متوجه میشوید که انسان تئوریسینی نیست، بلکه یک آدم انقلابی منظم مردمی است. یک آدمی بوده است که در راستای منافع ملی مردم حرکت میکرده بدون تکیه بر روشنفکرها، بلکه با تکیه مستقیم بر خود مردم. اختلاف بین دکتر مصدق و دکتر فاطمی صحت دارد؟ در روز جمهوری؟ بله روز جمهوری و
اینکه این دو با هم اختلاف داشتند؟ نخیر بههیچوجه، نه فاطمی جمهوریخواه بوده و نه مصدق در پی انحلال سلطنت. اختلافنظر بوده ولی اختلاف پایهای وجود نداشته است. در جلسه روز آخر و بعد از کودتای 25 مرداد که دکتر فاطمی در میان جلسه میگوید با توجه به فرار شاه باید سلطنت را ملغی کنیم و دکتر مصدق هم میگویند با کدام قانون، که فاطمی جمله معروف خود را فریاد میزند: «با قانون انقلاب» و بعد هم جلسه را ترک میکند. پس نمیتوان گفت فاطمی در پی انحلال سلطنت نبوده است. خوب این به نظر من اختلاف عقیده است اینکه فاطمی میخواسته سلطنت را ملغی کند و مصدق میخواسته با شورای سلطنت، این مشکل را حل کند. پس نمیتوان انکار کرد که فاطمی جمهوریخواه بوده است؟ ببینید من اعتقاد دارم حتی نهایتا خواسته مصدق هم جمهوری بوده است اما نه با روشهای هیجانزده بلکه آن را یک برنامه بسیار طولانیمدت میدیدند. اینکه ابتدا شورای سلطنت تشکیل شود و بعدتر این شورای سلطنت جای خود را به جمهوری بدهد. خوب پس این اختلاف در آن زمان بین مصدق و فاطمی به وجود آمده است؟ نه این اختلاف نیست، مقصد هر دو یکی بوده است و دید من و شما امروز این را اختلاف میبیند. در
انتها، راه یکی است، اینکه ابتدا تشکیل شورای سلطنت بدهیم و نتیجه این اتفاق که با رای مردم است منجر به تشکیل جمهوری شود. اینکه سعی میکنند اکنون با جمهوریخواه نشاندادن مصدق او را منکوب کنند، یک دروغ بزرگ است. مصدق به جمهوری اعتقاد نداشت او به حق رای مردم اعتقاد داشت و معتقد بود چه سلطنت و چه جمهوری باید با خواست مردم باشد. این بود که روی تشکیل شورای سلطنت تاکید میکرد. او بهعنوان رییس دولت معتقد بود رای و نظر مردم و رفراندوم مردم مهم است. مصدق اعتقاد به جمهور داشت اما نه جمهوری که در آن زمان اعلام شود. در آن زمان هم ایشان معتقد به سلطنت بودند؛ سلطنت مشروعه مشروطه، یعنی پادشاه، سلطنت کند نه حکومت. این اعتقاد مصدق بود ولاغیر. سرمقالههای معروف دکتر فاطمی از 25 تا 28 مرداد تاکید بر این دارد که او دیگر شاه را به رسمیت نمیشناسد. بله فاطمی این حرف را میزند اما تاکید همچنان بر وجود شورای سلطنت است نه تشکیل جمهوری. حتی نام آقای دهخدا در آن زمان مطرح میشود بهعنوان رییس شورای سلطنت، یا مصدق، صدیقی را برای شورای سلطنت پیشنهاد کرده بود. اینکه در این شورا برای نوع حکومت تصمیمگیری شود، مصدق یا فاطمی هیچگاه
نمیگفتند تنها حرف خودشان باشد بلکه معتقد بودند؛ و بهخصوص مصدق معتقد بود باید نظر مردم باشد و شورای سلطنت برای آینده کشور تصمیم بگیرد. اصلا نسبتدادن این موضوع به مصدق و دولتش اشتباه است، مصدق حتی در رابطه با انحلال مجلس هم باز به سراغ رفراندوم و رای مردم میرود و تمام نظر و عقیدهاش روی قانون و مردم بوده است. حتی زمانی که فاطمی طرح تعطیل سفارت انگلستان را مطرح میکند باز هم پاسخ مصدق این است که باید طرح به هیات دولت، برود و انگلستان باور نمیکرد که دولت رای به تعطیلی سفارت انگلستان در تهران بدهد. همیشه برای مصدق همهچیز در چارچوب دولت و قانون بود. کدام دولت؟ دولتی که انتخاب مردم است. حتی انحلال مجلس را به رفراندوم میگذاشت. شرایطی در قانون پیشبینی نشده بود که زمانی که مجلس از اکثریت ساقط میشود چه باید کرد؟ نه، در قانون تعبیه نشده بوده، در ضمن اصلا قانون برای مردم است یا قانون برای مردم؟ قانون برای مردم است و در این شرایط هم ناچار به رفراندوم میشود، مصدق آدمی نبود که خودش تصمیم بگیرد بدون اینکه دو محور اصلی قانون و مردم را نادیده بگیرد. برگردیم به بحث دکتر فاطمی، با توجه به آشنایی شما با فاطمی،
ایشان در زندگی شخصی هم همینقدر تندمزاج بودند؟ بله، بسیار زیاد (خنده). ببینید من خیلی در ابتدا آدم حزبی نبودم، پدرم بهخاطر کسوت و لباس روحانیت بیشترین ارتباط را با این آقایان داشت و بنده هم با توجه به تحصیلات و علاقه شخصی و بیشتر با فکر و اندیشه نه وابستگی حزبی و گروهی وارد وادی سیاست شدم. دکتر فاطمی را اولینبار با سعید، خواهرزادهاش دیدم. ایشان با سعید میخواستند تشکل سربازان نهضت ملی را ایجاد کنند و من هم عضو این تشکل شدم و با دکتر فاطمی بیشتر آشنا شدم و در جلساتی که ایشان برگزار میکردند با ایشان بیشتر آشنا شدیم و این جلسات با اینکه با جوانان بیتجربه سیاسی بود اما برای ایشان تفاوتی با جلسات جدی دیپلماتیک نداشت. اینکه اکنون گفته میشود دیپلمات سیاسی باید زرنگ باشد و گاهی لازم است دورو باشد، نه فاطمی اصلا اینطور نبود بلکه بسیار باصداقت بود و صریح حرفهای خود را میگفت. دکتر فاطمی در فاصله کودتای 28مرداد تا زمان بازداشت، چه میکردند و کجاها بودند؟ مرحوم دکتر فاطمی بسیار رفیقباز بودند. گاهی دوستی به مرحلهای میرسد که باید دیگر به آن گفت رفاقت و رابطه آقای فاطمی با تعدادی از دوستانش اینگونه بود،
تعدادی از این دوستان مرحوم فاطمی در بازار تهران و از تجار بازار بودند و رفیق خلوت دکتر فاطمی. از زمان روزنامه باختر از دوستان فاطمی بودند و در این میان دوستی به نام «احمد توانگربختیاری» داشت. دکتر فاطمی که نه از زمان وزارت بلکه بسیار قبلتر از آن با او دوست بودند و در این میان احمد توانگر عضو نهضت مقاومت ملی شده بود و از دوستان مرحوم زنجانی نیز بود. دکتر فاطمی در ابتدای اینکه پنهان میشود، مدتها پنهانشدن و جابهجایی وی با احمد توانگر بود و احمد بود که ایشان را پنهان کرده یا جابهجا میکرد. اینکه به فاطمی اطلاعات اشتباه میدهند و جابهجاییهای اشتباه در مورد او اتفاق میافتد چقدر صحت دارد؟ نه، اینها تهمتهایی است که در همان زمان به یاران فاطمی زده میشد برای گسست ایجادکردن در نهضت ملی. چقدر حزب توده در جریان این پنهانشدن حضور داشت و فعالیت میکرد؟ حزب توده خودش را در ماجرا قاطی میکرد و میخواست اطلاعات داشته باشد و دخالت کند. احمد توانگر از متمولان و اعیان و اشراف مازندران بود و کار او هم تجارت چوب در شمال بود و در شمال با چپها ارتباط داشت. خاطرات مریم فیروز در این رابطه را چطور ارزیابی میکنید؟
ببینید احمد توانگر از یک جایی فاطمی را به یک سروان ارتش که از سازمان افسران توده بود تحویل میدهد و فاطمی هم خودش از این موضوع خبر نداشت که میزبان او از یک جایی به بعد، تودهایها هستند و این زمانی است که فاطمی از نظارت و کنترل و اطلاع خارج میشود. یعنی از بعد از تحویل فاطمی و تعویض مکان او، از همان صبحی که تحویل آن سروان که اکنون نامش در خاطرم نیست میشود، دیگر نمیتوانم اطلاعات موثقی بدهم. حتی درباره بدرقه ایشان تا منطقه شمیران (تجریش) هم چند نفری شاهد بودهاند اما بعدش دیگر نمیدانم. البته دکتر فاطمی خواهر بسیار شجاعی داشتند که در همان ترور دوم هم اگر نبود فاطمی کشته میشد و میدانم که خواهرشان حتی در اختفا هم برادر را میدیدند. این بخش پنهانشدن فاطمی همیشه پر از ابهام و سوال است و گاه روایتها بسیار متفاوت میشوند. ببینید در کوچه رضاییه در شمیران هم هنوز تعدادی از دوستان همراه ایشان بودند اما از اینجا به بعد دیگر واقعا از کنترل خارج شد و از دست رفت. «احمد توانگر» هم همچنان عضو کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی بود و بعدتر مسوول چاپ اعلامیهها شد که روزنامهای آن زمان به صورت پنهانی به نام «راه مصدق» منتشر
میشد که احمد توانگر نامههای دکتر فاطمی به آیتالله زنجانی را بهعنوان سرمقاله همان روزنامه، چاپ و منتشر میکرد. دو روایت درباره اعدام فاطمی وجود دارد که یکی قدیمیتر است و دیگری جدیدا بیان شده است: یکی نامه معروف سفارت انگلستان است در مورد مصدق و فاطمی که روایت مشهوری است و روایتی که اخیرا برادرزاده فاطمی (شاهین فاطمی) مطرح کرده که شاه راضی به اعدام نبوده و تحتفشار امرا و افسران ارتش این کار را انجام داده است. نه اصلا روایت دوم صحیح نیست، شاه به شدت بهدنبال اعدام فاطمی بود. بعد چطور میشود نخواهد او را اعدام کند و بگویند تحتفشار بوده است. اصلا در دیدار با سفیر انگلستان شاه روی اعدام فاطمی تاکید کرده است. اصلا شما نمیتوانید تصور کنید که بستن در سفارت چقدر ضربه بزرگی برای انگلستان بود، اینکه آن بریتانیای کبیر یکباره تبدیل شد به انگلستان از همین بستهشدن در سفارت است و شاه هم که کینه عمیق و دیرینهای نسبت به فاطمی داشت و هم دربار و هم انگلیس از زندهبودن فاطمی میترسیدند. اصلا شاهین فاطمی آن زمان کجا بوده است؟ چرا ما ایشان را ندیدیم؟ بههیچوجه این روایت را قبول نمیکنم. اینکه حالا این آقا بعد از
60سال خاطراتی بیان میکند که اصلا صحت ندارد و آن زمان اصلا نبوده است، کار درستی نیست. فاطمی انسان بسیار محبوبی بود، وضعیت مالی خانوادگی خوبی هم داشته است وصیتنامه خود دکتر مصدق هم که در رابطه با ایشان، وجود داشته است و از سویی حاج سیدرضا زنجانی هم تمامی هزینههای ایشان را تقبل میکرده و اصلا تا زمانی که ایشان زنده بودند بهشدت پیگیر وضعیت زندگی همسر و فرزند فاطمی بودند. خود شما آخرینبار فاطمی را کی دیدید؟ آخرین بار ایشان را در خیابان شمیران دیدم. قبل از کودتا یا بعد از آن؟ نه قبل از دستگیری ایشان و بعد از کودتای 28مرداد و پیش از اینکه دستگیر و زندانی شوند و متاسفانه دیگر موفق به دیدار ایشان نشدم. در آن دیدار روحیه وی چگونه بود؟ خیلی خوب بود، بسیار امیدوار بود. نه امید به درستشدن همهچیز در همان زمان، بلکه اعتقاد به اینکه مردم حالا آگاه شدهاند و معتقد بود مردم انتقام این کودتا را خواهند گرفت. فاطمی در آن زمان در میان مردم به خصوص مردم تهران بسیار محبوب بود، پس چرا اعدامش آن هیجان و اعتراضی را که باید، ایجاد نکرد؟ خفقان بسیار زیاد بود. باید آن دوره را لمس کنید تا معنی خفقانی که میگویم را دریابید. در
آن خفقان شدید، وقتی شب هفتم فاطمی میشود و نهضت مقاومتملی در ابنبابویه تهران مراسم برگزار میکند شاید جالب باشد بدانید هیچ شخصیت سیاسیای نیامد، مصدق که در زندان بود و باقی هم ترسیده بودند اما در همان زمان، مردم عادی و دو شخصیت از اصناف تهران و روسای اصناف تهران در محل حاضر شدند. مشاسماعیل کریمآبادی و حاجعلی آقای نوابکاشانی از روسای اصناف قدیمی تهران در این مراسم حاضر شدند و از عواملی بودند که باعث شدند نهضت مقاومت ملی که یک گروه مخفی بود و بهشدت در آن زمان زیرفشار بود، این مراسم را برگزار کند. چقدر اعدام فاطمی را در قهریشدن برخورد مبارزان سیاسی و فعالان با حاکمیت موثر میدانید؟ بسیار زیاد. در اولین کنگره جبهه ملی بعد از شهادت فاطمی که تشکیل شد تمام حرفها، حول محور او بود و اتفاقا این اعدام نام او را بیش از پیش بر زبانها جاری کرد. بعد، این موضوع به نهضت آزادی و حتی آن شاخهای که از نهضت آزادی منشعب شد، کشیده شد و در مقابل حکومت دست به رفتار قهری زد و از همین تفکر نشأت گرفت که این حکومت قابل گفتوگو نیست و باید با آن به صورت فیزیکی و قهری برخورد کرد و حتی صریحا از دکتر حسین فاطمی نام برده میشد
که به عنوان شهیدی بود که سلطنت آن را تحمل نکرده است. مرگ فاطمی بخشی از روشنگری بود که جامعه شاید به آن نیاز داشت و به نوعی نگاه ضداستعماری را به نگاه ضداستبدادی تبدیل کرد. از یادداشتهای فاطمی چقدر اطلاع دارید و اینکه گویا همه این نامهها منتشر نشده است؟ از یادداشتهای فاطمی شاید 10درصد آن منتشر شده است و بقیه آن که بخشی از آن در اختیار همسر فاطمی هم بوده است، اکنون دیگر در دسترس نیست و متاسفانه در اختیار کسانی دیگر قرار گرفته است که نه به فاطمی نزدیک بودند نه اصلا روح فاطمی را میشناختند. متاسفم از اینکه امکان انتشار این یادداشتها اکنون از دست رفته است. در مورد فاطمی هم باید بگویم که فاطمیشدن سخت نیست، فاطمی ماندن سخت است. نه بزرگی که در همان ابتدا گفت و ایستادگیاش بر سر پیمان از فاطمی، اینکه هست را ساخته است. اینکه خودش را نمیفروشد چون جای دیگری هست که آدمها را با ارزش بالاتر میخرند. منبع: شرق
دیدگاه تان را بنویسید