سرويس سياسي «فردا»؛ آرش ريسينزاده، محقق مركز مطالعات خاورميانه در واشنگتن در مورد اينكه چرا ايران به دنبال انرژيهستهاي است مطلبي را در «نشنال اينترسنت» به نگارش درآورده است كه حاوي نكاتي در مورد اهداف برنامه هستهاي ايران است. وي سعي كرده با طرح سئوال مزبور پاسخي در مورد علت شك و ترديدها و واقعي و غير واقعي بودن آنها ارائه دهد.
شرح كامل اين مطلب در ادامه ميآيد: دو تلقی از امینت ملی غرب در آستانه توافق بر سر برنامه هستهای با ایران است. اما هنوز افراد بسیاری هستند که درباره اهداف برنامه هستهای ایران در شک و تردید به سر میبرند. آنها از خود میپرسند چرا ایران در پی برنامه هستهای است؟ یا هدف ایران از مذاکرات هستهای چیست؟ اگر آمریکا و دیگر قدرتهای جهان، اهداف برنامه هستهای ایران را در نیابند، مطمئناً در توافق نهایی با ایران به مشکل برخواهند خورد. برای فهمیدن برنامه هستهای ایران، باید امور را از منظری کلیتر دید. مناقشه هستهای ایران را میتوان با توجه به دو تلقی بنیادین از مفهوم امنیت ملی درک کرد. در
تلقی اول که میتوان آن را تلقی واقعگرایانه از امینت ملی خواند، مناقشه ایران با اسرائیل و کشورهای عرب منطقه، حائز بیشترین اهمیت است. در این تلقی ایران میکوشد با برنامه هستهای، امینت فیزیکی و سخت خود را در برابر کشورهای منطقه حفظ کند. تلقی دوم از امینت ملی را میتوان تلقی هستی شناسانه خواند. در این تلقی، توان هستهای، نقشی سمبلیک برای هویت، استقلال و پیشرفت ایران دارد. به همین دلیل خط قرمز ایران در مذاکرات ژنو، غنی سازی اورانیوم بود. تلقی هستی شناسانه از امینت ملی نظامی شدن برنامه هستهای ایران، نه تنها به حفظ امنیت ملی این کشور کمک نخواهد کرد، بلکه موقعیت استراتژیک ایران در منطقه را به خطر خواهد افکند. به همین دلیل ایران در پی دست یابی به سلاح هستهای نیست. ایران با توجه به جمعیت، مساحت و منابع خود، موقعیتی دست بالا در منطقه دارد و تا زمانی که دیگر کشورهای منطقه در پی دست یابی به سلاح هستهای نباشند، ایران هم چنین خیالی ندارد. ایران میداند که تلاش برای دست یابی به سلاح هستهای، میتواند به رقابت تسلیحاتی در منطقه دامن بزند و این چیزی نیست که مطلوب ایران باشد. چون در این صورت معنای برتری ایران در منطقه
از بین خواهد رفت. به همین دلیل است که برخی تحلیل گران اعتقاد دارند برنامه هسته ای ایران تنها در بستر مفهومی هستی شناختی از امنیت ملی قابل درک است. تحلیل گرانی که هدف اصلی ایران از برنامه هستهای را تأمین فیزیکی امنیت ملی میدانند، نتوانستهاند به درستی اهداف برنامه هسته ای ایران را درک کنند. در امنیت هستی شناسانه، جایگاه کشور در نزد سایر کشورها اهمیت پیدا میکند و نه صرفاً توان فیزیکی کشور. کرامت، احترام و هویت مفاهیم اصلی در تلقی هستی شناسانه از امنیت ملی هستند. حسن روحانی- رییس جمهور ایران- در مقاله خود در روزنامه واشنگتن پست چنین مینویسد: «برای ما چرخه سوخت هستهای و تولید برق هستهای، هم از جهت تنوع در منابع انرژی کشور اهمیت دارد و هم از جهت عزت و اقتدار ملی و جایگاه ایران در جهان. بدون فهم نقش هویت در برنامه هستهای ایران، مسائل بسیاری لاینحل باقی خواهد ماند.» روحانی و تیم مذاکره کننده هستهای ایران، مایل به تعامل سازنده ایران با جهان هستند. روحانی مخالف ایده «قدرت سخت» به عنوان راهحلی برای بحرانهای بینالمللی است. بلکه اعتقاد دارد که «عرصه روابط بینالملل، دیگر مانند گذشته بازی صفر و یک نیست.
اکنون جهان شاهد حضور چندگانه نیروها و طرفهایی است که در عین رقابت در پی همکاری با یکدیگرند.» مقاله روحانی در واشنگتن پست نشان دهنده این است که ایران روایتی برساختگرایانه از مسائل دیپلماتیک دارد. رویکرد برساخت گرایانه به دیپلماسی به معنی کنار گذاشتن حقوق نیست، بلکه به معنی تعامل با طرفهای درگیر بر مبنای احترام متقابل و به منظور رسیدن به اهداف و منافع مشترک است. به عبارت دیگر، در این دیپلماسی، بازی برنده-برنده نه تنها ممکن نیست، بلکه اساساً مطلوب هم نیست. اکنون ما با جهانی چند قطبی مواجه هستیم که برآیند تعامل طرفین، اثر بخش است. به قول روحانی، دوران بازی صفر و یک در روابط بینالملل سپری شده است. بازی صفر و یک، ذهنیتی متعلق به دوران جنگ سرد است. شرایطی که یا باید کاملاً باخت و یا همه جانبه برد. روحانی اضافه میکند «رویکردی که امنیت خود را در نا امن کردن جهان میبیند، پیامدهای فاجعه باری در پی خواهد داشت» ایران و جغرافیای فرهنگی منطقه رویکرد هستی شناسانه به امنیت ملی، همان گونه که به جغرافیای سیاسی نیروهای منطقهای و جهانی توجه میکند، جغرافیای فرهنگی را هم مد نظر دارد. با توجه به ساختار ایدئولوژیک متنوع،
چندگانه و لایه لایهی خاور میانه، چنین نگاهی موثرتر و مفیدتر نیز هست. در چنین زمینهای، آن چه اهمیت بیشتری از قدرت سخت دارد، قدرت نرم است. حضور ایران پس از انقلاب اسلامی در سال 1979, حضوری مبتنی بر قدرت نرم بوده است. نقش تأثیر گذار ایران در تحولات داخلی کشورهای عربی به همین دلیل است. آنچه بیشترین اهمیت را در جایگاه ایران در منطقه دارد، صرف قدرت سیاسی، نظامی و یا اقتصادی ایران نیست. بلکه تأثیر این کشور در ترسیم جغرافیای فرهنگی منطقه است. تأثیر ایران ناشی از گفتمانی است که این کشور با تکیه بر مفاهیمی مانند استقلال ایجاد کرده است. خواست استقلال ریشه ای عمیق در تاریخ همه کشورهای اسلامی دارد. در قرن 18 و 19, خواست بنیادین کشورهای اسلامی استقلال بود، نه آزادی، قانون یا دموکراسی. انقلاب 1979 ایران بار دیگر مسئله احیای اسلام را مطرح کرد. در طول سالهای جنگ سرد، ایران میخواست در میانه امریکا و شوروی، بیانگر راهی سوم باشد. در همین چهارچوب است که مسئله هستهای برای ایران، نماد استقلال ملی است. حال، بهتر میتوان علت مخالفت آمریکا، اسرائیل و غرب را با برنامه هستهای ایران فهمید. آنها صرفاً از به هم خوردن توازن قوا
در منطقه در نتیجه برنامه هستهای ایران نگران نیستند، بلکه نگرانی اصلیشان این است که موفقیت ایران در این زمینه، میتواند جایگاه ایران را در جغرافیای فرهنگی منطقه به شدت تحکیم بخشد. پرونده هستهای ایران در یک دهه گذشته چون گرهی کور، ناگشودنی مینمود. اما توافق تاریخی ژنو، میتواند آغازی بر رسیدن به راهحلی نهایی در این زمینه باشد. مسئله هستهای، به هویت ایران گره خورده است و همین مذاکرات را دشوار میکند. اگر آمریکا و غرب حساسیت مسئله را برای ایران درک کرده و هدف ایران از برنامه هسته ای را بفهمند، میتوان به توافق نهایی هسته ای میان ایران و غرب امید بست.
دیدگاه تان را بنویسید