سرويس سياسي «فردا»- امير حمزه نژاد ؛ انديشمندان و نخبگان همواره در كشور ما در كانون توجه قرار داشته اند اما آنچه كه از برآيند عمل و فكر برخي از اين نخبگان خارج شده است با توجه به خطيكشيهاي سياسي بيشتر در مذمت و يا مدح اين جريانها و دست آخر مردم بوده است و همين موضوع به آفتي در اين زمينه تبديل شده است؛ آفتي كه سبب شده تا نخبگان بيشتر به دشمن مردم تبديل شوند تا به عنوان ياري رسان و راهنماي فرهنگي و اجتماعي جامعه.
سخنان اخير مشاور رئيس جمهور نيز در همين راستا قابل بررسي است. دكتر محمود سريع القلم كه تحصيلات عاليه خود را در آمريكا گذرانده است، چند روز پیش در همایش «امام موسی صدر و ستیز با پوپولیسم» سخنانی را مطرح کرد که از هر حیث قابل تامل است. وي كه پوپوليسم را محصول فضاي احساسي و غير عقلاني جامعه مي داند در اين زمينه ميگويد: «من معتقدم کسی که با علم سر و کار دارد، نمیتواند پوپولیست باشد. یک دانشگاهی در هر رشتهیی با منطق و استدلال سر و کار دارد. کسی که دکترا دارد و پوپولیست است، اصلا درست درس نخوانده است. گفتهاند در سال جاری ۱۸۱ هزار نفر متقاضی دکترا داریم. اگر تمام کشورها را جمع کنیم و در یک ضریب، ضرب کنیم، به این اندازه نمیشود. من معتقدم و دنبال این هستم که در بسیاری از جاها دورههای دکترا را تعطیل کنم زیرا مدرکگرایی بسیار به ما ضربه زده است. ما هزاران نفر را داریم که دکترا دارند، اما یک پاراگراف انگلیسی نمیتوانند بنویسند و در دوره دکترا ۱۰ کتاب نیز نخواندهاند.» دکتر سریعالقلم که از وی به عنوان استراتژیست اصلی دولت یازدهم نام برده میشود، حمایت عموم مردم ایران از برنامه هستهای کشورمان را نشانه
عدم تربیت صحیح جامعه و رشد پوپولیسم دانسته و با لحنی آریستوکرات مآبانه به مردمی که دارای شغلهای با اعتبار پایین هستند، گفته است: «تربیت عقلی در خانواده و مدرسه بسیاری ضعیف است. در نتیجه ما احساسی، غریزی و پوپولیستی تربیت میشویم. صدا و سیمای ما هم متاسفانه به این جریان کمک میکند. از یک لبوفروش یا راننده تاکسی که تمام روز را سرگرم حل مشکلات معیشتیاش است، درباره جریان هستهای نظرخواهی میکند. بنابراین صدا و سیما اصالتا یک نهاد پوپولیستی است و به جلوگیری از رشد عقلی و استدلالی جامعه کمک میکند.» اينكه چقدر بحث پوپوليسم و جامعه ايراني به هم گره خورده است بايد در جاي خود مورد بحث و بررسي قرار گيرد اما آوار كردن همه اين مشكلات به سمت جامعه از جمله عادتهاي ديرينه برخي از نخبگان بوده است كه با نگاهي تحقير آميز به جامعه مي نگرند. درواقع همين نگاه تحقير آميز به جامعه سبب بسط نوعی «ارتجاع» شده است. نگرشي كه به مردم نگاهي عوامانه دارد و آنان را عوام و البته گاهي اوقات رعيت هایی فاقد فهم مدنی مي پندارد. اساسا رخ عیان کردن پدیده ای به نام احمدی نژاد معلول همین نگاه اشراف مآبانه که در پس روکشهای دل فریب شبه نظری
پنهان شده است، بود. 16 سال حاکمیت چنین تفکری باعث شد که در سال 84 مردم برای رهایی از این نگاه بالا به پایین دلخوش به سخنان کسی شوند که از «حقوق مردم» سخن می گفت.(هر چند که خود او بعدها در این دایره بسته وارد شد و روی پیشنیان خود را سفید کرد!) درحالي كه در همان كشورهاي غربی ديگر اين نگاه به مردم از عیار افتاده است و به تك تك اعضاي جامعه به عنوان شهرونداني كه داراي حق و حقوق هستند، نگريسته مي شود؛ حق و حقوقي كه تحت ساختار مردم سالاري وجهه پيدا مي كند و به مردم حق شركت در سرنوشت و آينده خود را مي دهند اما در اين ميان دولت و رسانهها و سيستم آموزشي سهم بسزايي در هدايت افكار عمومي ايفا مي كنند. بايد گفت كه تا زماني كه نگرش عوامانه اینچنینی به جامعه اصلاح نشود و به مردم حق و حقوق مدني آنها يادآور نشود، نميتوان انتظار داشت كه جامعه نيز با مباحثي کلان راهبردی برخورد مناسبي داشته باشد. متاسفانه همواره در جامعه ايران اين توقع وجود داشته است كه اصلاحات بايد از پايين صورت گيرد حال آنكه اصلاحات امري ساختاري و از بالا به پايين است و تا زماني كه آگاهي بخشي به جامعه درست و منطقي نباشد، نمي توان خروجي قابل قبولي را از
آن توقع داشت. ميرزاده عشقي، روزنامه نگار و شاعر ظريف الطبع دوره رضاخان در همين زمينه به مطلبي اشاره مي كند كه خواندن آن خالي از لطف نيست. وي زماني كه رضاخان به عنوان سردار سپه مساله «جمهوري» را مطرح كرد در برابر اين موضوع ايستاد و آنرا فريبي از سوي این ديكتاتور مطرح كرد. میرزاده عشقی در اين مقاله كه يكي از آخرين مطالب وي در روزنامه «قرن بيستم» بود، به نکته ظریفی اشاره می کند و مي نويسد :« مردم ما جمهوري را نميشناسند، با الفباي جمهوري آشنا نيستند و نمي دانند به چه درد مي خورد. اگر به آنها جمهوري را با توپ، آهن و آتش هم بدهيد، قبول نمي كنند. اما اگر در مدارس اين جمهوري آموزش داده شود و مردم بدانند كه جمهوري چيست و چه فايدهاي دارد، خواهيم ديد كه با توپ، آهن و آتش هم نميتوان اين جمهوري را از آنها گرفت!» یک سوال مهم راهبردی حال دولتي كه خود در تبليغات انتخاباتياش با نمادهاي پوپوليستي همچون « كليد» روي كار آمده، چگونه انتظار دارد كه اين فضا شكسته شود و جامعه به سمت عقلانيت حركت كند؟! جالب اینجاست که اين پوپوليسم جديد خودش از پوپوليسم شكايت دارد. نكته اصلي در سخنان سريع القلم اين است كه تاكيد دارد با
زبان انگليسي بايد با جامعه سخن گفت؛ درحالي كه بايد يادآور شويم كه زبان انگليسي حلال مشكلات اين جامعه نيست بلكه بايستي به مردم نگرش شهروندي و همچنين مفاهیمی كه به آنها كمك ميكنند بهتر و بيشتر بر حقوق خود واقف شوند، آموزش داد. به هر حال، نگرش اصلاحي در جامعه بايد ازطريق دولت پيگيري شود اما در اين نگرش نبايد جامعه را حقير و پست كرد. نخبگان تا زماني كه با اين نگرش خود بزرگ بينانه به جامعه مينگرنند، تنها زمينه فاصله و جدايي خود از جامعه را فراهم مي كنند. متاسفانه در حال حاضر اپيدمي خود بزرگ بيني در ميان برخي نخبگان و اساتيد علمي كشور به وضوح ديده ميشود و اين موضوع نه تنها تاثيري در اصلاح فضاي جامعه ندارد، بلكه سبب ايجاد يك نااميدي در اساتيد محترم ميشود! نکته مهم دیگر این است که باید به دکتر سریع القلم یادآور شد که راه مقابله با پوپولیسم، ترویج آریستوکراسی کلاسیک ایرانی نیست. در هیچ نحله معرفت شناسانه ای، «آریستوکراسی مدرن» به عنوان شاخه ای از فلسفه علم شناخته نشده است که ایشان اینچنین از بالا به پایین همه را می نوازند. دانستن زبان انگلیسی برای فهم «غیر خود» لازم است،اما تا وقتی که «خود» و هویت ملی مورد
فهم دقیق قرار نگیرد شناخت غیر خود فایده فکری و معرفتی ای ندارد. مگر آنکه ایشان قائل به انحلال هویت ملی در هویت جهانی باشند.امری که سالهاست از لحاظ نظری«تاریخ مصرف» آن گذشته است...
دیدگاه تان را بنویسید