سرويسي سياسي «فردا»؛ توجه به علوم انساني يكي از مسائلي است كه خوشبختانه در طي چند سال گ
ذشته ضرورت آن حس شده است. در اين روند اما با نگاهي به گذشته ميتوان نياز به نوسازي علوم انساني و توجه به انديشه ايراني - اسلامي را به وضوح احساس كرد. متاسفانه در گذشته نگاه انديشمندان ايراني بيشتر به تئوريها و نظريههاي غربي معطوف بوده است و پژوهشگران و محققان داخلي نيز با وجود خلائي كه در اين زمينه وجود دارد به سراغ آرا و انديشههاي غرب رفتند تا نياز خود را در اين زمينه برطرف سازند. غرب نيز در اين زمينه با توجه به توليد محتواي علمي و تئوريك در كنار صنعت به پيشتازي خود ادامه داده است و بر اين اساس نگاههاي داخلي در ايران با وجود پيشينه و بنيه فكري كه وجود دارد غالبا غربي شده است. تا جايي كه وقتي مساله اسلامي شدن و بومي سازي علوم انساني مطرح شد، بسياري از كساني كه غرق در افكار و انديشههاي غرب هستند نسبت به اين مساله معترض شدند، گويي كه تنها غرب آبشخور فكري جهان و بخصوص اين افراد است و در اين زمينه چنان از تئوريهاي غربي
تابوسازي كردهاند كه تعرض به آنها به مثابه گناه نابخشودني تلقي ميشود. آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد البته كم كاري بسياري از انديشمندان داخلي و نگاه كردن از روي دست غربيها نيز مزيد علت شده است تا علوم انساني در كشورمان انچنان كه بايد متعالي نشود. درواقع ايران اسلامي منبع و ذخيره ارزشمندي از معاني و دريافتهاي بشري است كه متاسفانه ميراثداران اين ذخيره ارزشمند يا گاها خبري از آن ندارند و يا اينكه نحوه كاربرد آن را نمي دانند. جالب اينجاست كه همين افكار و عقايد گاها در آثار غربي فرآوري و به ايران عرضه ميشود و متفكران و اهل انديشه ايراني به اين آثار رجوع كرده و آن را منبعي براي نگارش آثار دسته دوم خود قرار ميدهند. البته در اين ميان نبايد از دايره انصاف خارج شد، زيرا بسياري از انديشمندان ايراني نيز هستند كه آثار ارزشمندي از خود به جاي گذاشته اند. مساله ذخيره فكري ارزشمند ايراني كه تا حدود زيادي ناديده گرفته شده است نيز در اين راستا مورد توجه بسياري از انديشمندان ايراني قرار گرفته است. به عنوان مثال در اين زمينه ميتوان به كتاب «معركه جهانبينيها » اثر «فرهنگ رجايي»، استاد علوم انساني و رئيس
دانشكده علوم انساني كارلتون اشاره كرد كه در فصلهاي ابتداي اين كتاب نويسنده با اشاره به ادبيات كهن ايراني به بررسي برخي ايدهها و آراي نظري آنها پرداخته است كه در نوع خود بسيار قابل توجه است. تله تئوريكي كه متفكران ايراني در آن گرفتار شدند كم كاري بسياري از انديشمندان داخلي و نگاه كردن از روي دست غربيها نيز مزيد علت شده است تا علوم انساني در كشورمان انچنان كه بايد متعالي نشود. درواقع ايران اسلامي منبع و ذخيره ارزشمندي از معاني و دريافتهاي بشري است كه متاسفانه ميراثداران اين ذخيره ارزشمند يا گاها خبري از آن ندارند و يا اينكه نحوه كاربرد آن را نمي دانند. متاسفانه آفاتي كه توجه بيش از حد انديشمندان و نظريهپردازان ايراني به آراي غربي داشتهاند گاه تا حوزههاي بسيار بالاي سياسي و فرهنگي كشور رسوخ كرده و هزينههاي بسياري را بر دوش كشورمان سوار كرده است. از اين رو ميتوان به آسيب جدي كه انديشه سياسي چپ در ايران وارد كرده اشاره كرد. تئورسين هاي اين جريان سالهاست كه آراي غربي را به عنوان محور فعاليتها و خط فكري خود قرار دادهاند و برخي از آنان تا جايي پيش رفتهاند كه هر گونه مخالفت با اين مساله را به عنوان
توهيني نابخشودني قلمداد ميكنند. اين روند هنوز در جريان چپ كه امروز بايد نام غربي ليبرال را بر آنان نهاد ادامه دارد. روندي كه گاها به افكار پوسيده غربي متوسل ميشود اما به خود اجازه نمي دهد به افكار روزآمد و نوين اسلامي نظري بيندازد. در اين زمينه ميتوان به نظريات تئوريسينهاي اين جناح سياسي در كشور مانند « سعيد حجاريان» اشاره كرد كه سالها غرق در افكار و نظريات ماكس وبر، سياستمدار و حقوقدان آلماني بود و مسائل كشور را با استفاده از نظريات وي تجزيه و تحليل ميكرد. یکی از مهمترین نظراتی که حجاریان طی پانزده سال اخیر به آن پرداخته و حزب مشارکت و بسیاری از اصلاح طلبان نزدیک به این حزب نیز براساس آن به تحلیل ميپرداختند، انطباق شرایط کشور با تئوری ماکس وبر درباره سلطانیسم يا پاتریمونیال بود كه بر اين عقيده بود كه اين شيوه حكومتي در كشورهاي مشرق زمين بسيار رواج دارد كه مانع رشد سرمايهداري در اين كشورها ميشود. البته حجاريان پس از چندي اين مباحث را باطل اعلام كرد زيرا بيان داشت كه ماكس وبر اين الگوي حكومتي را بر اساس حكومت امپراتوري عثماني، چين و مغولها بازسازي كرده است و اين نظريه به طور كل ربطي به ايران
ندارد زيرا جمهوري اسلامي ايران بر اساس يك انقلاب مردمي شكل گرفته است و ساختار آن بسيار متفاوت از ساختار اين حكومتهاست. وي تصريح كرد كه اين نظريه را از سر غفلت و بدون نگاه كارشناسانه و انتقادي به شرايط كشور تعميم داده است. از سوي ديگر جناح راست نيز از اين نقيصه مبرا نبوده و نيست. گرچه راستگرايان به مسائل و نظريات بومي و اسلامي توجه داشتهاند اما متاسفانه در بسياري از موارد در تله تئوريهاي غربي گرفتار ميآمدند و در همين راستا به صورت غير مستقيم به مسائل غرب مي پرداختند و آراي غربي را نقد مي كردند. متاسفانه در اين زمينه نقد آراي غربي آنچنان متداول گرديد و وقت و هزينه براي آن صرف شد كه زماني براي تبلور نظريات جديد و بومي باقي نماند و از اين رهگذر متفكران اين جريان نيز راه درستي را طي نكردند. دراين زمينه ميتوان به مساله تئوري جنگ تمدنهاي ساموئل هانتينگتون ، متخصص علوم سياسي آمريكايي اشاره كرد كه در دو سطح در كشورمان مورد بررسي قرار گرفت. جريان اصلاحات با مساله گفتوگوي تمدنها به سراغ اين تئوري رفت و درواقع در قالب اين تئوري را پذيرفت اما با توجه به رويكرد اين جريان در دولت كه بهبود روابط با غرب را در
دستور كار خود قرار داده بود، به طور كاملا خوشبينانه و خارج از واقعيات محيط بينالملل اين مساله برخورد شد. همين برخورد ساده انگارانه سبب شكست اين تئوري فراوري شده بود؛ چراكه مباني غرب در آن زمان بسيار با رويكرد داخلي در ايران متفاوت و البته نگاه غرب نسبت به ايران كاملا خشن و براندازانه بود. از سوي ديگر جريان راست نيز به نحوه ديگري با اين موضوع برخورد كرد و نظريه برخورد تمدنها و پيشبيني كشمكش جهان غرب با اسلام را پذيرفت و حتي ايران را سردمدار مواجهه با غرب قلمداد كرد. مسالهاي كه سبب به وقوع پيوستن يك پيش بيني و در واقع شهرت فزاينده هانتينگتون شد. به هر حال مساله تكيه بر آراي بومي و اصيل ايراني اسلامي اين روزها بسيار مورد توجه قرار گرفته است و كنگره اي نيز به همين نام در كشور در حال برگزاري است و نگاه خوشبينانه اين است كه از رهگذر چنين اجتماعاتي توجه بيشتري به دانش بومي علوم انساني صورت گيرد و ايران با توجه به پيشينه غني فرهنگي و تاريخي خود بتواند در اين عرصه نيز به جايگاه رفيع خود دست يابد.
دیدگاه تان را بنویسید