فارس: حجتالاسلام علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع) در ایم سوگواری سالار شهیدان با موضوع «تعیینکنندهترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی میکند که بخشهایی از ششمین جلسه این سخنرانی را در ادامه میخوانید: چرا خدا از ما امتحان میگیرد؟/خدا موجودی آفریده که «کسب ارزش» کند نه اینکه از اول خوب باشد • اساساً چرا خداوند متعال از ما امتحان میگیرد؟ دلیل امتحانی که خداوند از ما میگیرد خیلی ساده و روشن است. ما «انسان» آفریده شدهایم و انسان موجودی است که بتواند ارزش افزوده تولید کند. برای اینکه یک کسی ارزش افزوده تولید کند چه اتفاقی باید بیفتد؟ انسان چه باید بکند تا ارزش افزوده تولید کند؟ • بعضیها تصور میکنند خداوند میخواسته موجوداتی بیافریند که موجودات خوب و مطیعی باشند! این تصور را ملائکه نیز داشتند به همین خاطر وقتی خدا میخواست آدم را بیافریند، گفتند: خدایا! اگر میخواهی موجود خوبی بیافرینی، خُب ما که هستیم! ما مدام داریم تو را تسبیح میکنیم! دیگر چرا این موجود (انسان) را میخواهی خلق کنی؟! «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ
فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(بقره/30) • ملائکه خود به خود و از همان ابتدا خوب بودند، ولی خدا میخواست موجودی بیافریند که «کسب ارزش» یا «تولید ارزش افزدوه» کند؛ نه اینکه از همان اول خوب باشد، بلکه خوب بشود. از امام صادق(ع) پرسیدند: «چرا خداوند بندگانش را طوری خلق نکرده که همگی مطیع و موحد بشوند در حالی که خدا به این کار قادر بود؟ حضرت فرمود: اگر خدا اینها را مطیع خلق میکرد که ثواب و عقاب معنا نداشت اما خدا بندگان را طوری خلق کرد که خودشان کاری کنند که مستحق ثواب و عقاب بشوند؛ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَیْفَ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مُطِیعِینَ مُوَحِّدِینَ وَ کَانَ عَلَى ذَلِکَ قَادِراً قَالَ ع لَوْ خَلَقَهُمْ مُطِیعِینَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ ثَوَابٌ ...لِیَکُونُوا هُمُ الَّذِینَ یُطِیعُونَ وَ یَعْصُونَ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِطَاعَتِهِمْ لَهُ الثَّوَابَ وَ بِمَعْصِیَتِهِمْ إِیَّاهُ الْعِقَاب»(احتجاج طبرسی/2/340) انسان برای امتحان پس دادن و کسب ارزش دو نوع شرایط میخواهد: 1. شرایط درونی 2.
شرایط بیرونی • انسان برای اینکه تبدیل شود به موجودی که تولید ارزش افزدوه کرده و کسب ارزش کند باید یکسری شرایط درونی داشته باشد و یکسری شرایط بیرونی. • 1. شرایط درونی: انسان برای تولید ارزش افزدوه باید دو نوع علاقه در وجودش باشد. علاقۀ به خوب شدن و علاقۀ به بد شدن. چون اگر فقط یک نوع علاقه در وجودش باشد، نمیتواند ارزش افزوده تولید کند و نمیشود او را امتحان کرد. باید هم به خوبیها و ارزشها علاقه داشته باشد، و هم به چیزهای کم و بد علاقه داشته باشد تا بتواند بین این دو علاقه تصمیم بگیرد. وقتی این شرایط درونی را داشته باشد، میتواند ایجاد ارزش افزدوه کند. • اگر فقط یک علاقه(خوب یا بد) داشته باشی، دیگر اختیار برایت معنا نخواهد داشت، چون قطعاً همان علاقه را دنبال میکنی. اگر دو علاقه داشته باشی که یکی از آنها قویتر باشد و یکی ضعیفتر باشد، باز هم همیشه علاقۀ قویتر را انتخاب میکنی یعنی باز هم امکان انتخاب نداری. اگر دو علاقۀ مساوی داشته باشی، هیچوقت انتخاب نمیکنی و همیشه بر سر این دوراهی، حیران میمانی. طراحی خدا برای ایجاد شرایط درونی امتحان: قرار دادن علایق قویتر و پنهان در مقابل علایق ضعیفتر و
آشکار • برای اینکه ما امکان انتخاب بین علایق خود را داشته باشیم و این انتخاب کاملاً معنادار باشد و منجر به تولید ارزش افزوده شود، خداوند یک طراحیِ بسیار زیبا و حکیمانه انجام داده است؛ یک علاقه را قویتر قرار داده و یک علاقه را ضعیفتر. اما علاقۀ قویتر و بهتر را پنهان کرده است و علاقۀ ضعیفتر و کمارزشتر را آشکار کرده است و یک تعادل عجیبی بین این دو ایجاد کرده است تا بتوانی بین این دو انتخاب کنی. به این ترتیب، انتخاب تو همیشه سر یک دوراهی است؛ یکی به سمت علاقههای قویتر ولی پنهانتر، و یکی به سمت علاقههای ضعیفتر ولی آشکارتر. شما وقتی علاقههای قویتر، الهیتر و ارزشمندتر خود را ارضاء میکنید واقعاً بیشتر لذت میبرید. وقتی علاقۀ فطری خود را پاسخ میدهید، بیشتر لذت میبرید. ولی نکته اینجاست که این علاقههای قوی، پنهانتر هستند. اگر آشکار بودند، از همان اول مثل فرشتگان به سراغ همین علاقههای خوب میرفتید و اصلاً سراغ علاقههای بد نمیرفتید. • در مقابل علاقههای «قوی و پنهان»، علاقههای «ضعیفتر و کمارزشتر» قرار دارند ولی این علاقهها آشکارتر و تجربهشدهتر هستند. یعنی این علاقهها را اول تجربه
میکنی، بعد دلِ تو را میبرد. علاقههای دنیوی و شهوات ضعیفتر هستند ولی ظاهرتر هستند و چون ظاهرتر هستند، قویتر به نظر میآیند. ولی آن علاقههای عمیقِ خوب، قویتر اما پنهانتر هستند. خداوند با این طرحی که در درون ما ریخته است، امکان امتحان و امکان انتخاب ارزشمند را پدید آورده است. بدون پاگذاشتن روی علاقههای سطحی، نمیشود دینداری کرد • شما هر موقع بخواهی یک عمل ارزشمند انجام دهی باید پا روی یکی از علاقههای سطحی ولی آشکار خودت بگذاری. لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «هر طاعتی با سختی و کراهت همراه است و هر گناهی با شهوت همراه است؛ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَةٍ»(نهج البلاغه/خطبۀ176) پس سعی نکن دین را یکجوری با هوای نفس خودت تطبیق دهی و اینطوری دینداری کنی. اگر هم کسی خواست دین را تبلیغ کند، نباید برای جذب مردم به دینداری سخن غیرواقع بگوید، بلکه باید حقیقت را بگوید و حقیقت این است که اگر میخواهی دین داشته باشی باید روی علاقههای سطحی خودت پا بگذاری. نمیشود که دینداری کنی و روی علاقههای سطحیات پا نگذاری. اصلاً
انسان همینطوری ارزش پیدا میکند. • جالب اینجاست که کلمات «فتنه»، «امتحان» و «ابتلاء» همگی کلماتی هستند که از الفاظ دردناک استخراج شدهاند. اصل بلا در لغت عرب این بوده است که یک شتری با زجر کشته شود یا بمیرد. اصل کلمۀ «امتحان» نیز وقتی است که یک آهن در کوره گداخته میشود، به رنج و محنتی که به این آهن میدهند، امتحان گفته میشود. چون ذات امتحان همین است. اصلاً از ما امتحان میگیرند تا ببینند آیا ارزش افزوده پیدا میکنی یا نه؟! • یقیناً در هر امتحانی که از ما میگیرند و در هر انتخاب خوبی باید روی علاقهای پا بگذاریم و البته این کار سخت و رنجآور است. فرآیند عبور از علاقههای سطحی و رسیدن به علاقههای عمیق و پنهان، تنها راه تولید ارزش افزوده برای انسان است و البته این فرآیند همراه با زجر و سختی خواهد بود. لذا خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(انشقاق/6) • رسول خدا(ص) در حدیث معراج، در خصوص اهل آخرت میفرماید: «مردم یک بار مى میرند ولى آنها بر اثر مبارزه با نفْسهایشان و مخالفت با خواهشهایشان و ستیز با شیطانى که در رگ و ریشه شان جریان دارد، روزى هفتاد
بار مى میرند؛ یموتُ النّاسُ مرّةً ، و یموتُ أحدُهم فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرّةً من مجاهَدَةِ أنفسِهِم و مخالَفَةِ هَواهُم و الشّیطانِ الّذی یَجری فی عُروقِهِم»(میزان الحکمه/2916) مدرسه از 7 تا 14 سالگی باید محل تمرینِ «پا روی نفس گذاشتن» باشد نه محل دانشآموزسالاری و جمعآوری محفوظات/ بچههای خود را راحتطلب و لذتطلب بار میآوریم و بعد انتظار داریم دیندار بشوند! • زمان آموزش و تمرین کردن برای جاافتادن این معنا در آموزش و پرورش از 7 تا 14سالگی است اما تا جایی که بنده خبر دارم اصلاً خبری از آموزش این معنا در مدارس نیست. مدرسه برای سن 7 تا 14 سالگی باید محل تمرین پا روی نفس گذاشتن باشد نه محل جمعآوری محفوظات و نه محل دانشآموز سالاری، و نه محل لوس بارآوردن فرزندانی که بعضاً در خانه هم سالار هستند و پدر و مادر بردۀ آنها هستند! • در روش تربیتی اهلبیت(ع)، پدر و مادر از 7 تا 14 سالگی باید ارباب باشند و این بچه است که باید مثل عبد و سرباز، مطیع پدر و مادر باشد. چون 7 تا 14 سال دوران ادب است و محیط خانه و مدرسه باید طوری باشد که فرزند این معنا را تمرین و تجربه کند و البته آمادگیاش را هم از نظر فطری دارد. این طرحی
است که ائمۀ هدی(ع) برای شیوۀ تربیت فرزند در سنین مختلف قرار دادهاند. (قال النبی ص: الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ رَضِیتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَى وَ عِشْرِینَ سَنَةً وَ إِلَّا ضُرِبَ عَلَى جَنْبَیْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَى اللَّه؛ وسائلالشیعة/21/476- قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ؛ منلایحضرهالفقیه/3 /492) • نه فقط در مدرسه، بلکه در خانواده هم همینطور است؛ از 7 سالگی باید دورۀ ادب فرزند شروع شود. از همین سن، بچه باید به سختیهایی بیفتد. ولی متاسفانه این مسأله جانیفتاده و خیلیها اصل را بر آسایش و راحتی فرزندان گذاشتهاند و نمیگذارند بچه دست به سیاه و سفید بزند. یعنی خواه ناخواه باعث میشوند بچهها راحتطلب بار بیایند؛ بعد میگویند «نمیدانیم چرا بچههای ما خراب میشوند؟!» باید ببینیم از 7 تا 14 سال بچهها را چگونه بار آوردهایم؟ • چرا باید اینطور باشیم که «لذتبری» را یک لحظه هم از نظر
دور نکنیم؟! به عنوان مثال، اگر امروز در جامعۀ ما غذاهای حاضری یا «فست فود» زیاد مصرف میشود به خاطر این است که فرهنگ جامعه و آموزش و پرورش ما ضعیف است، چون علت غالب استفاده از این نوع غذاها، مزۀ آنهاست؛ مگر ما باید غذا را صرفاً به خاطر مزهاش انتخاب کنیم و بخوریم؟! ما بچههای خود را راحتطلب، لذتطلب و «فست فودی» بار میآوریم و بعد انتظار داریم این بچهها خیلی دیندار هم بشوند! (البته بسیاری از اوقات فطرت و محبت به اولیاء خدا مانع سقوط میشود، اما این هم تابع قواعدی است) • خداوند میفرماید: «ما انسان را در رنج آفریدهایم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ»(بلد/4) آنوقت ما همهاش دنبال جذابیتها، سرگرمیها و خوشیها هستیم و انتظار داریم که همیشه در لذت و راحتی و آسایش غوطهور باشیم. جالب اینجاست که به این آرزوهای خودمان هم نمیرسیم و همهاش زمین میخوریم ولی این آرزوها و خیالات را رها نمیکنیم. لذا امروزه میبینید که بعضیها کلاسهای موفقیت میگذارند و پول هم از ما میگیرند تا به ما یاد بدهند چگونه به آرزوهای خودمان برسیم! در حالی که امیرالمؤمنین(ع) در اولین خطابش به جوان میفرماید: «به جوانی دارم
نامه مینویسم که به آروزهایش نخواهد رسید؛ إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ»(نهج البلاغه/نامه31) پس کسانی که میگویند: «تو میتوانی عالم را تغییر دهید و به همۀ آرزوهایت برسی» علناً دارند دروغ میگویند. ابتدا باید علایق بد و کم را فدای علایق خوب کنیم/در مراحل بعد باید علایق خوب را فدای علایق خوبتر کنیم • ما برای امتحان پس دادن باید یکسری شرایط درونی داشته باشیم. این شرایط درونی هم اینطور طراحی شده است که دو نوع علاقۀ معارض داشته باشیم؛ برخی علاقهها آشکار و ظاهرشده و سهلالوصول هستند و برخی نیز قویتر و لذتبخشتر اما پنهانتر هستند. البته این لذت، لذت معنوی است و نه مادی، لذا خیلی بیشتر و عمیقتر است. این طراحی خداوند فرآیند امتحان را ممکن میسازد. چون باید شرایط امتحان گرفتن فراهم باشد تا خدا امتحان بگیرد. • نه تنها در مقابل علاقههای خوب و ارزشمند، باید علاقههای بد و کمارزش را زیر پا بگذاریم بلکه در مراحل بعدی، در مقابل علاقههای خوبتر باید علاقههای خوب را هم زیر پا بگذاریم و این مخالفت با هوای نفس تا آخرین لحظۀ زندگی ادامه دارد. (قِیلَ للصادق ع أَیْنَ طَرِیقُ الرَّاحَةِ؟
فَقَالَ ع: فِی خِلَافِ الْهَوَى. قِیلَ: فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَةَ؟ فَقَالَ ع: عِنْدَ أَوَّلِ یَوْمٍ یَصِیرُ فِی الْجَنَّة؛ تحف العقول/370) لذا اگر کسی آدم خوبی شد، نوبت این میشود که همان علاقههای خوب را به خاطر یک علاقۀ برتر دیگر قربانی کنید. متاسفانه بسیاری از بچهمذهبیها همینجا گیر میکنند. ابلیس هم که اهل عبادت بود همینجا گیر کرد. ابلیس که نمیخواست عرقخوری کند! فقط به خدا گفت: مرا از سجده بر آدم معاف کن تا به جای سجده بر آدم سالها برایت عبادت کنم و نماز بخوانم (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ؛ تفسیرقمی/1/42) • مبارزه با نفس برای شخصی مثل حضرت ابراهیم(ع) زیر پا گذشتن علاقههای بد نبود، بلکه علاقۀ خوبی مثل محبت به فرزندش اسماعیل(ع) را به خاطر محبت خدا باید زیر پا میگذاشت. امیرالمؤمنین(ع) عشقش به امانتداری و محافظت از فاطمۀ زهرا(س) بود اما صحنه به جایی رسید که به خاطر خدا -آن علاقۀ برتر- دست به شمشیر نبرد تا از فاطمۀ زهرا(س) دفاع کند و این برای
علی(ع) خیلی سخت بود و حضرت این زجر را با خودش تا آخر عمر برد. شرایط بیرونی امتحان اقتضاء میکند هم امکان گناه باشد و هم امکان ثواب/چرا اسلام به گنهکاران فرصت و مهلت میدهد؟ • 2- شرایط بیرونی: برای اینکه امکان تولید ارزش افزدوه برای انسان وجود داشته باشد علاوه بر شرایط درونی (تعارض علاقههای خوب و بد) باید شرایط بیرونی هم برای امتحان مهیا باشد. شرایط بیرونی باید بهگونهای باشد که هم امکان گناه کردن فراهم باشد و هم امکان ثواب و انجام کاراهی خوب فراهم باشد. البته معنایش این نیست که در یک جامعه، هم باید مکانی برای عرقخوری باشد و هم مسجد! بلکه معنایش این است که اگر کسی در خانهاش(به صورت پنهانی) عرقخوری کرد، نباید او را بگیرید و حتی نباید او را لو بدهید و رسوا کنید و حتی نباید غیبتش را کنید. حتی بر اساس روایت اگر این گناه را دیروز انجام داده بود، و شما فردا او را دیدید باید بنا را بر این بگذارید که او همان دیشب توبه کرده است، یعنی نباید به دید یک گنهکار به او نگاه کنید. البته طبیعی است که این نگاه و این نحوۀ برخورد با گنهاکاران، به آنها فرصت و مهلت میدهد که باز هم گناه کنند و این شیوه، گنهاکاران را پُررو
بار میآورد. و به خاطر رعایت همین شیوه است که 124هزار پیامبر الهی، در ظاهر موفق نشدند. چون اگر خدا میخواست انسانها با نوعی جبر و بدون شرایط انتخاب خوب شوند، اساساً انسان را خلق نمیکرد. • در اینکه امکان گناه کردن باید وجود داشته باشد تردیدی نیست منتها معنایش این نیست که ما فضا را طوری خراب کنیم که دیگر امکان ثواب کردن وجود نداشته باشد و یا فضای به گونهای شود که عملا انسانها به سمت گناه سوق داده شوند. ما طرفدار حفظ صحنۀ امتحان هستیم/تمسخر مقدسات یعنی به هم زدن صحنۀ امتحان / نمیشود زمینۀ گناه را به صورت کامل از بین برد/درغرب آزادی برای بد بودن هست، ولی آزادی برای خوب بودن محدودیت دارد • همینجا مفهومی مطرح میشود که غربیها خیلی بهخاطرش سینه چاک کرده و مدعیاش هستند، و آن «آزادی» است (جالب اینجاست که شما اصلاً در قرآن کریم این مفهوم را نمیبینید) ولی ما مفهومی به نام «فرصت امتحان و انتخاب» را داریم؛ یعنی هیچگاه نمیشود زمینۀ گناه را به صورت کامل در محیط بیرونی از بین برد. البته بحث «آزادی» (به مفهوم لیبرالیسم) با مفهوم «فرصت امتحان» متفاوت است. آزادیای که آنها میگویند در اصل به این معناست که جوّ
جامعه و محیط بیرونی را طوری خراب میکنند که دیگر کسی جرات نکند به سمت ثواب برود. مثلاً اینکه هر کسی سمت مسجد رفت، تحقیر و تمسخر شود. • درغرب آزادی برای بد بودن هست و حتی بد بودن تحمیل میشود، ولی آزادی برای خوب بودن نیست و خوب بودن محدودیت دارد. • اتفاقی که دارد در غرب میافتد، این نیست که هم زمینۀ گناه را آماده میکنند و هم زمینۀ ثواب را آماده میکنند؛ بلکه آنها طوری پررنگ زمینۀ گناه را آماده میکنند که امکان کار خوب و ثواب محدود شود یا از بین برود. یک نمونهاش تمسخر خوبها و مقدسات و پیامبران در غرب به اسم آزادی بیان و آزادی اظهار نظر است. • برخورد رسول خدا(ص) با تمخسر مقدسات در این زمینه خیلی درسآموز است. پیامبر اکرم(ص) که در عمل نشان داده بودند فرصت امتحان و گناه را از بین نمیبرند و در جریان فتح مکه همه را بخشید و حتی قاتل حمزه سیدالشهداء را هم بخشید اما همین پیامبر(ص) که اینقدر بزرگوارانه برخورد میکرد، فرمود آن دو سه نفری که با شعرهای خودشان پیغمبر را هجو و مسخره میکردند باید کشته شوند حتی اگر به پردۀ خانۀ کعبه آویختند و پناه بردند. (کان رسول الله ص قد عهد الى أمرائه من المسلمین حین امرهم ان
یدخلوا مکة الا یقتلوا أحدا الا من قاتلهم الا انه قد عهد فی نفر سماهم امر بقتلهم و ان وجدوا تحت استار الکعبه منهم ...وکانتا تغنیان بهجاء رسول الله ص فامر بقتلهما معه؛ تاریخالطبری/3/58) • چرا پیامبر(ص) دستور داد کسانی که در اشعار خودشان حضرت را مسخره کرده بودند باید اعدام شوند؟ چون اینها صحنۀ امتحان را به هم میزنند. تمسخر مقدسات یعنی به هم زدن صحنۀ امتحان. • ما طرفدار حفظ صحنۀ امتحان هستیم و برای حفظ صحنۀ امتحان باید فرصت و زمینۀ گناه در حدی که شارع تعیین کرده و احکام اسلام حدود آن را بیان کرده است، وجود داشته باشد. بیش از حدی که شرع تعیین کرده، نباید جلوی زمینۀ گناه گرفته شود /گاهی حقوقدانان با وضع قوانین اضافه، میخواهند زمینۀ گناه، ظلم و بینظمی را کلاً از بین ببرند • اولاً: زمینۀ گناه، زمینۀ ثواب هم هست، ولی این به معنای آن نیست که آن قدر زمینۀ گناه باز باشد که زمینۀ ثواب هم از بین برود. • ثانیاً بیش از حدی که شرع تعیین کرده، نباید جلوی زمینۀ گناه گرفته شود و نباید بیش از حد کنترل کرد. یکی از اصحاب امام صادق(ع) نقل میکند که به حضرت عرض کردم: غلامم را در انجام برخى از محرّمات مىزنم. حضرت پرسیدند:
چه اندازه وى را مىزنى؟ گفتم: گاه صد تا. حضرت با تعجب فرمودند: صدتا! صدتا! از خدا بترس. گفتم: فدایت شوم! چه اندازه شایسته است؟ حضرت فرمود: یکى. گفتم: به خدا سوگند! اگر بداند که من تنها یک ضربه به او مىزنم، حرف گوش نمیدهد، سپس حضرت پس از توضیحات او، تا 5 تا را اجازه فرمودند، اما پس از آن غضب کردند و فرمودند: اگر تو خود حدّ جرم وى را مىشناسى، حدّ را درباره وى جارى کن و از حدود الهى تجاوز مکن.( قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا ضَرَبْتُ الْغُلَامَ فِی بَعْضِ مَا یَحْرُمُ ...کافی/7/267) یعنی حضرت اجازۀ کنترل بیش از حد را ندادند. • این تذکر دوم را حقوقدانان محترم باید مدنظر قرار دهند. چون گاهی اوقات حقوقدانان میخواهند کلاً زمینۀ گناه و ظلم و بینظمی را از بین ببرند لذا قوانین و مقررات اضافی تنظیم میکنند، در حالی که اسلام این کار را نکرده است. همیشه باید توجه داشته باشیم که اسلام دین کاملی است و در روح حاکم بر قوانین هیچگونه نقصی ندارد، که ما بخواهیم آن نقص را جبران کنیم. • اتفاقاً در این نکتۀ دوم(وضع قوانین اضافه برای کنترل رفتار انسانها)، غربیها خیلی مشکل دارند. مثلاً میگویند: ما برای اینکه
جلوی ظلم کردن مرد به زن را بگیریم، قانون میگذاریم که اگر مردی خواست زنش را طلاق دهد، باید نصف داراییهایش را به زنش بدهد! آیا با این قانون جلوی ظلم مرد به زن گرفته شد؟ نه، اتفاقاً این قانون باعث میشود مردها دیگر ازدواج نکنند و در کنارش زمینۀ ظلمهای دیگری فراهم شود. اگر هم ازدواج کنند آمار طلاق در آن جامعه بالا میرود؛ چون یک خانمی که میتواند با طلاق گرفتن اینهمه پول به جیب بزند، چرا این کار را نکند؟! یعنی قانونگذاران غربی به اسم عدالت و جلوگیری از ظلم مرد به زن، سیستم را کلاً به هم زدهاند و به بیراهه رفتهاند. «نمیتوان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمیشود زمینۀ امتحان را از بین برد / حکومت فقط تا حدّی میتواند جلوی گنهکاری را بگیرد • «نمیتوان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمیشود زمینۀ امتحان را از بین برد. زمینۀ امتحان باید فراهم باشد و این یعنی «تا حدّی» باید زمینۀ گناه فراهم باشد و به تعبیر دیگر نباید جلوی زمینۀ گناه به طور مطلق گرفته شود. البته ما در عمل هم نمیتوانیم جلوی زمینۀ گناه را به طور مطلق بگیریم و اگر هم بخواهیم یکجاهایی با قوانین و مقررات خودمان جلوی زمینۀ گناه را بگیریم، در
اصل کار را خرابتر میکنیم چون با این کار صحنۀ امتحان را به هم میریزیم. مثل قوانین ازدواج و طلاق در کشورهای غربی که مثلاً خواستهاند جلوی ظلم به زن را با قوانین حقوقی بگیرند ولی در نهایت میبینیم که وضعیت بدتر شده است. • بهترین صحنۀ امتحان صحنهای است که در آن احکام اسلامی رعایت شود. مثلاً در احکام اسلامی برای اثبات فلان گناه، چهار شاهد میخواهیم تا جرم ثابت شود، ولی اگر سه تا شاهد بیایند و تعداد شاهدها به چهار نرسد، هر سه شاهد باید شلاق بخورند. این طراحی دین است که باعث میشود در نهایت امکان گناه و ثواب به صورت بسیار زیبا فراهم شود. • دین نمیگوید برای فرزند خودتان امکان گناه را فراهم کنید، ولی امکان بعضی از گناهها را نمیتوانید از بین ببرید و برخی از ثوابها را هم نباید به فرزندتان تحمیل کنید. • دین هرگز نمیگوید که بهتر است شما خودتان را در صحنۀ گناه قرار دهید. این مسأله دو بعد فردی و اجتماعی دارد: در بعد فردی باید بین خودت و گناه دیوار بکشی و خودت را در معرض گناه قرار ندهی. و در بعد اجتماعی نیز حکومت فقط تا حدّی میتواند جلوی گنهکاری را بگیرد. البته این حدّ و مرز خیلی دقیق و پیچیده است و اینجاست
که احکام دینی خیلی نجاتبخش میشوند. • در غرب به اسم آزادی و حقّ انتخاب، آنقدر صحنۀ گناه را افزایش میدهند (مثل تمسخر مقدسات) که باعث میشوند فضا برای انتخاب خوب از بین برود. از سوی دیگر، با وضع قوانین و مقررات اضافه، صحنۀ امتحان را از بین میبرند و مخدوش میکنند. • به عنوان مثال در غرب به اسم دفاع از حقوق زن، آنقدر فضا را برای امکان ظلم کردن مردها تنگ میکنند که وضعیت خرابتر میشود و مردها از جهت دیگری بیشتر به زنها ظلم میکنند. مطمئن باشید این قوانین حقوقی که در غرب حاکم است، طراحیاش نتیجۀ رشد علم حقوق نیست، بلکه این قوانین را صهیونیستهای جنایتکار طراحی کردهاند و در جوامع غربی به تصویب رساندهاند تا بتوانند با این نظام حقوقی، جوامع را فاسد کنند. این قوانین نیتجۀ مباحث علمی و انسانی نیست، بلکه ثمرات مباحث امنیتی و سیاسی است. چون صهیونیستها میدانند چگونه میتوان با طراحی قوانین، جامعه را فاسد کنند و امروز این کار را در غرب انجام دادهاند و حالا دارند ما را به سلب آزادی و حقوق بشر متهم میکنند! خودشان با قوانین خود حقوق بشر را سلب میکنند، بعد ما را -که در بعضی زمنیهها قانون کمتر داریم-، متهم
به سلب حقوق بشر میکنند. نباید با وضع قوانین اضافی، صحنۀ امتحان را به هم زد!/ نباید جلوی هر ظلمی را با «قانون» گرفت، اخلاق هم سهمی دارد • شما نمیتوانید با وضع قوانین اضافی(بیش از آنچه در احکام اسلام آمده) صحنۀ امتحان را به هم بزنید و جلوی ظلم بعضیها به بعضی دیگر را بگیرد، و اگر بخواهید برای از بین بردن یک ظلم، قانون اضافه بگذارید شاید جلوی آن ظلم گرفته شود ولی ده تا ظلم بدتر در کنارش اتفاق خواهد افتاد. نباید جلوی هر ظلمی را با قانون گرفت. • البته هر ظلمی نهایتاً در نقطۀ نهایی، دادگاه دارد اما بحثِ ما پیشگیری از ظلم و جرم است. شما نمیتوانید برای پیشگیری از هر نوع ظلمی با قانون حقوقی دخالت کنید، بلکه برخی از ظلمها را باید واگذار کنید به اخلاق و اگر اخلاق درستش نکرد، دادگاه هست. ولی متاسفانه ما گاهی میخواهیم از همان اول با وضع قوانین اضافه یکسری پیشگیریهایی انجام دهیم و باعث میشویم صحنۀ امتحان به هم بخورد. که این اتفاق در جوامع غربی خیلی بیشتر رخ داده است. • خداوند در سورۀ هود به پیامبر(ص) میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا؛ همانطور که به تو امر شده، استقامت
کن و هر کس با تو سوی خدا آمده هم همینطور؛ و طغیان نکنید»(هود/112) این آیهای است که پیامبر اکرم(ص) به خاطرش فرمود: «این آیه مرا پیر کرد؛ شیبتنی هود فقیل له فی ذلک فقال قوله فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»(شرح ابنابیالحدید/11/213) علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و آیۀ بعدش میفرماید: نباید در ادارۀ جامعه سنتها و قوانین اضافه وجود داشته باشد. • پس میشود با قانون اضافی علیه حدود الهی طغیان کرد! اما چرا وضع قانون الهی اینقدر بد است؟ چون این کار به نوعی صحنۀ امتحان را به هم میزند. خدا برای امتحان گرفتن، کمی کار را سخت میکند تا انتخاب ما ارزش پیدا کند • چون اصل بر امتحان گرفتن است و خدا میخواهد از ما امتحان بگیرد، لذا یکمقدار کار را سخت میکند تا انتخاب ما ارزش پیدا کند. • امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: اگر خدا میخواست حضرت آدم را طوری بیافریند که نور او چشمها را خیره کند و عقلها را در حیرت بگذارد و عطری داشته باشد که نفسها بگیرد و مدهوش کند این کار را میکرد و اگر این کار را کرده بود همه به او تواضع میکردند و دیگر ملائکه به این خلقت خدا اعتراض نمیکردند که چرا این آدم را آفریدی و ولی خدا از خلق خودش
امتحان میگیرد به واسطۀ چیزی که مردم از اصلش خبر ندارند؛ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِکَةِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ»(نهجالبلاغه/خطبۀ 192) آیا خدا وقتی میخواهد از اولیاء خودش امتحان بگیرد، از آنها آسان امتحان میگیرد؟ • آیا خدا وقتی میخواهد از اولیاء خودش امتحان بگیرد، از آنها آسان امتحان میگیرد؟ نه، اتفاقاً سختتر امتحان میگیرد. مثلاً خداوند به امام حسین(ع) یک قلب رئوف و حساس داده است که نسبت به همۀ ایتام دلسوز است حالا اگر این یتیم، فرزند برادرش باشد معلوم است امام حسین(ع) چه محبتی به او خواهد داشت. لذا وقتی قاسم بن الحسن آمد و از حضرت اجازۀ میدان خواست، سختترین امتحانها برای اباعبدالله(ع) بود. ممکن است در نظر برخی آدمهای خودخواه این امتحان زیاد سخت به نظر نرسد، اما این لحظه برای امام حسین(ع) که سرشار
از محبت و رأفت است، خیلی سخت بود، کسی نمیتواند بفهمد وقتی قاسم آمد تا اجازۀ میدان بگیرد، به اباعبدالله(ع) چه گذشت به حدّی که قاسم را در آغوش گرفت و آنقدر گریه کرد تا غش کرد و روی زمین افتاد (فلما نظر الحسین إلیه قد برز اعتنقه و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما؛ بحارالانوار/ج45/ص34)
دیدگاه تان را بنویسید