روایت ظریف ازعدم پایبندی دولتمردان آمریکا
محمد جواد ظریف سفیر وقت ایران گفته بود: آمریکایی ها پیغام داده بودنداگر شما به آزادی گروگان های آمریکایی کمک کنید، ما حسن نیت خواهیم داشت که به معنای آزاد کردن دارایی های ایران بود.اما به قولشان عمل نکردند.
به نقل از کتاب «آقای سفیر»محمد جواد ظریف سفیر وقت ایران گفته بود: آمریکایی ها پیغام داده بودنداگر شما به آزادی گروگان های آمریکایی کمک کنید، ما حسن نیت خواهیم داشت که به معنای آزاد کردن دارایی های ایران و از اینگونه کارها بود.اما به قولشان عمل نکردند.هشت گروگان آمریکایی آزاد شدند.این یکی از نشانه های عدم پایبندی آمریکایی ها به تعهداتشان بودکه در مرحله آخر گفتندبه دلایل انتخاباتی نمی توانند، قولشان را عملی کنند.
اصل ماجرا چه بود؟
قبل از مرور خاطره شفاهی آقای ظریف اشاره به ماجرا ضروری است: در زمان بوش پدر که یکی از دستورکارهایش را آزادی آمریکاییهایی که در لبنان توسط حزبالله به گروگان گرفته شده بودند، خوانده بود؛ آمریکا رابطهای با ایران نداشت، بنابراین امکانی برای مذاکره بین طرفین وجود نداشت و بهگفته "برنت اسکوکرافت" مشاور امنیت ملی آمریکا این کشور نمیخواست درباره گروگانها مذاکرهای بکند.بر همین اساس بوش پدر با صدور یک بیانیه زیرکانه، ایران را تنها ابزار ممکن برای آزادی گروگانها دانست. او در بیانیهاش آورد: «امروز آمریکاییهایی هستند که بهخلاف میلشان در سرزمینهای بیگانه بهخاطر چیزی که مسئولش نیستند، نگهداشته شدهاند. دراینباره میتوان همکاری نشان داد و این همکاری تا مدتها به خاطر آورده میشود».بوش پدر در بیانیهاش تأکید کرده بود: "حسننیت"، "حسننیت میآورد".این بیانیه که حکایت از یک اقدام در برابر یک اقدام از سوی ایران داشت، توسط ایران دریافت شد و اکبر هاشمی رفسنجانی رئیسجمهوری وقت ایران خطاب به آمریکاییها اعلام کرد: «ایران این آمادگی را دارد که با کشورهایی که آمادگی دارند سیاست برخورد مساوی و بدون باجخواهی و انحصارطلبی و توسعه طلبی داشته باشند، با اینها کار کند».اگرچه اظهارات طرف ایرانی از سوی آمریکا مورد توجه قرار نگرفت ولی پس از انتشار تصاویر یکی از گروگانهای آمریکایی که به دار آویخته شده بود، رئیسجمهور آمریکا ناچار شد که به ایران متوسل شود. بوش پدر در اولین گام با خاویر پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد تماس گرفت و از وضعیت گروگانها ابراز نگرانی کرد و گفت: «میتواند امتیازهایی به ایران بدهد. البته تا جایی که لزومی به مواجهه مستقیم با آنها نباشد».دبیرکل سازمان ملل نیز "جیانی پیکو" را که از مشاورانش بود به ایران میفرستد. مأموریت پیکو این بود که رفسنجانی را به آزادی گروگانها راغب کند. فرستاده آمریکا به ایران پس از ورود به تهران با "محمدجواد ظریف" دیدار میکند. پس از این دیدار، وی بههمراه ظریف وارد دفتر کار هاشمی رفسنجانی میشود. طرف ایرانی بهجهت اینکه قصد داشته مذاکرات پنهانی بماند، حتی مترجم را هم از جلسه خارج میکند.مشاور دبیرکل سازمان ملل در این جلسه به هاشمی میگوید: رئیسجمهور آمریکا تقاضا کرده که به آزادی گروگانهای آمریکایی در بیروت کمک کنید. البته این کمک بیاَجر نمیماند. هاشمی نیز پاسخ میدهد: «ما اولاً نمیدانیم این گروگانها در لبنان هستند یا خیر؟ اما اگر آمریکاییها حسن نیتشان را نشان دهند و مطمئن شویم جدی هستند و اگر کاری از دست ما ساخته باشد، هم بهخاطر لبنان و هم مسائل انسانی این کار را خواهیم کرد. اما بدین شرط که آمریکا در مسئله جنگ ایران و عراق در تعیین متجاوز و خسارتها، بیطرفانه عمل کنند و از سیاستهای خصمانهاش در قبال ایران دست بردارد».پس از آن رئیسجمهور وقت ایران، محسن رضایی را می خواهد و از او میخواهد که موضوع را بررسی کند که میتواند در این زمینه کاری انجام دهد یا نه. محسن رضایی نیز یکی از فرماندهان سپاه را به لبنان میفرستد تا با اعضای بلندپایه حزبالله برای آزادی گروگانها مذاکره کند. این گفتوگوها به نتیجه نمیرسد اما رضایی به آن فرمانده دستور میدهد که تا زمان آزادی گروگانها در لبنان بماند.سرانجام، پافشاری ایران اثرگذار میشود و مقامات حزبالله آزادی گروگانها را میپذیرند و ظرف دو ماه و نیم بعد گروگانها "یکی یکی" آزاد میشوند. پس از آزادی گروگانها، ایران در انتظار مشاهده حسننیت طرف غربی و همان اَجری که بوش پدر (رئیسجمهور وقت آمریکا) داده بود، میماند اما پس از گذشت مدتها خبری از وعده طرف آمریکایی نمیشود لذا مقامات ایرانی با دبیرکل سازمان ملل تماس میگیرند که چرا خبری از تحقق وعده بوش پدر نشد؟مقامات ایرانی که در داخل کشور نیز بهشدت بهجهت کمک برای آزادی گروگانها و عدم دریافت امتیاز از آمریکاییها تحت فشار بودند، با پیکو، همان فرستاده دبیرکل سازمان ملل به تهران تماس میگیرند که چرا آمریکا نامه تشکر نمیفرستد؟!جان پیکو نیز به گوش مقامات آمریکایی میرساند: ایرانیها منتظر یک حرکت از طرف آمریکا هستند. باید منصف باشیم، چون من به آنها قول دادم. پس از تلاشهای ایران برای دریافت پاسخ، برنت اسکوکرافت با اعضای شورای امنیت ملی آمریکا جلسه میگذارد و پس از جلسه تصمیم گرفته میشود که آمریکا به زیر میز توافقات فیمابین تهران ــ واشنگتن بزند. آنان بهبهانه انجام حرکتهای تروریستی از جمله ترور مخالفان حکومت و همچنین فتوای چند سال گذشته امام خمینی(ره) درخصوص ارتداد سلمان رشدی، بهبود روابط را بسیار بسیار سخت دانستند و مدعی شدند که تهران عملاً به وعدههایی که پیشتر مبنی بر حسننیت داده بود، عمل نکرد.آمریکائیها میگفتند: "ما گفتیم نشان دادن حسننیت باعث حسننیت متقابل میشود، ولی نگفتیم اگر ایرانیان گروگانها را آزاد کنند، بدون توجه به باقی قضایا، به این اقدام پاسخ مطلوب و مساعد میدهیم!!!ما گفتیم حسننیت بهدنبال خود حسننیت میآورد!!! انجام دادن وقایع تروریستی دیگر، تعریف آمریکا از حسننیت نیست".پس از آزادی گروگانها و رسیدن آنها به واشنگتن، مقامات کاخ سفید سرخوش از یک معامله تمامبرد و بیهزینه بودند اما اوضاع در ایران عکس آن بود چرا که بهازای آزادی گروگانهای آمریکایی، هیچ امتیازی شامل حال ایران نشد و ما فقط یک پل برای رسیدن کاخ سفید به اهدافش شده بودیم.به هرروی تلاش هاشمی رفسنجانی برای ارتباط گیری با آمریکا علیرغم نشان دادن حُسننیت، بیثمر ماند و او تا پایان ریاستجمهوریاش منتظر ماند که شاید خبری از تحقق وعدههای داده شده از سوی کاخ سفید شود، اما امروز 22 سال از آن روزها گذشته ولی هنوز خبری از تحقق وعدههای کاخ سفید نشده است.
خاطره آقای ظریف
محمد جواد ظریف در کتاب «آقای سفیر» که به شرح خاطرات شفاهی وی اختصاص دارد، می گوید:
ایران به دبیر کل، یعنی آقای دکوئیار فشار آورد که تا وقتی که ایشان مسئولیت خود را ترک نگفته است، موضوع مسئولیت جنگ را به نتیجه برساند. این امر اهمیت بسیار داشت. مخصوصا با توجه به اینکه در دوره زمامداری دبیر کل در سال 1991 پایان مییافت و ما نیز تمام مذاکرات قطعنامه 598 را در طول دوره این دبیر کل انجام داده بودیم.
همزمان یک بحث انسانی نیز راجع به گروگانهای آمریکایی در لبنان داشتیم. از طرف دیگر بحث گروگانهای ایرانی و لبنانی نیز مطرح بود. زندانیان لبنانی در اختیار SLA (سپاه جنوب لبنان) بودند که توسط اسرائیل حمایت میشدند. در آنجا زندانی به نام خیام وجود داشت که اسرای حزبالله و سایر اسرای فلسطینی و لبنانی را در آنجا نگهداری میکردند. این مسائل باعث شد که من و آقای دکتر خرازی در زمان سفارت ایشان در نیویورک بحثهایی را در دو محور متفاوت با دبیر کل دنبال کنیم.
یک محور گروگانها و آزادی آنها بود و محور دیگر مسئولیت جنگ و اجرای بند ششم قطعنامه 598 و ضرورت انتشار گزارش آن. این مذاکرات چندین ماه طول کشید و تعداد بسیاری در آن درگیر بودند که از جانب جمهوری اسلامی بنده و آقای دکتر خرازی مستقیما درگیر آن بودیم. من یا آقای دکتر خرازی به طور متوسط ماهی دو بار به ایران میآمدیم و هماهنگیهای لازم را انجام میدادیم. در آن زمان آقای پیکو (Giandominco picco) نماینده ویژه دبیر کل چندین سفر به سوریه و لبنان داشت تا با افراد و گروههایی که آمریکاییها را به گروگان گرفته بودند گفتوگو کند.
وی بعدها تجاربش را در کتابی با عنوان مرد بدون سلاح (Man without Gun) منتشر کرد. آنها از اعضای حزبالله نبودند، بلکه از گروههای دیگری بودند که ما از طرق مختلف مذاکره آنها را با سازمان ملل متحد تسهیل میکردیم. با توجه به مشکلات لجستیکی و امنیتی آقای پیکو در این سفرها در دمشق مستقر میشد و حسب مورد جهت مذاکره با گروههای لبنانی به لبنان میرفت. من هم همزمان با سفر پیکو به منطقه، در سفارتمان در دمشق مستقر میشدم تا هماهنگیهای لازم را از نزدیک انجام دهم.
نهایتا در روندی بدون هیچگونه مذاکره مستقیم یا غیرمستقیم با آمریکا یا اسرائیل و از طریق کار فشرده با دبیرکل سازمان ملل متحد و نماینده ویژه وی آقای پیکو، تعدادی از اسرا و شهدای لبنانی از اسرائیل بازگردانده شدند و در مقابل، اجساد چند سرباز اسرائیلی که در اختیار لبنانیها بود به سازمان ملل متحد تحویل داده شد. همچنین هشت گروگان آمریکایی در لبنان نیز آزاد شدند. نتیجه اینکه با آزاد شدن صدها زندانی لبنانی در اسرائیل، زندان خیام تقریبا خالی شد. البته یکی از نشانههای عدم پایبندی آمریکاییها به تعهداتشان این بود که در مرحله آخر گفتند: به دلایل انتخاباتی نمیتوانند قولشان را تحت عنوان اینکه حسن نیت به دنبال خواهد داشت، عملی کنند. این جمله را آقای بوش در یک سخنرانی بیان کرده بود. بنابراین آنها پیغامی از طریق نماینده ویژه دبیر کل دادند که نمیتوانند به قولشان عمل کنند.
انتظار شما چه بود؟
ما انتظاری نداشتیم و هیچگاه مذاکره مستقیمی نیز با آمریکاییها انجام ندادیم. زمانی که بوش (پدر) انتخاب شد، پیغامهایی از طریق دبیر کل سازمان ملل متحد به ما رسید که اگر شما به آزادی گروگانها کمک کنید، آمریکاییها حسن نیت خواهند داشت. حسن نیت به معنای آزاد کردن داراییهای ایران و از اینگونه کارها بود.
آیا گروگانهای ایرانی آزاد شدند؟
در آن مقطع اسرائیلیها احساس میکردند که شرایط به سودشان نیست، بنابراین به آمریکا فشار آوردند که به قولش عمل نکند ، زیرا درگیری مستقیم آمریکا در این ماجرا با داشتن گروگان در لبنان به نفع اسرائیل بود. زمانی که از طرفی نتوانست آمریکا را مستقیما وارد لبنان کند و از طرف دیگر حزبالله مقاومت جانانهای کرد، مجبور به بیرون رفتن از خاک لبنان شد. به هر حال زمانی که حدود سه نفر از گروگانهای آمریکایی آزاد شدند، نماینده ویژه دبیر کل در تهران به آقای هاشمی رفسنجانی پیغام داد که آمریکاییها نمیتوانند به وعده خود وفا کنند. اما به خاطر حسن نیت در حوزه انسانی، کار را پیگیری کردیم و همه گروگانها آزاد شدند. در واقع اسرائیل منزوی شد و تلاش کرد تا در بحث گروگانهای ایرانی کارشکنی کند.
منظور از گروگانهای ایرانی همان 4 دیپلمات ربوده شده، یعنی حاج احمد متوسلیان، تقی رستگار مقدم، سید محسن موسوی و کاظم اخوان بودند؟
بله، همان چهار نفر بودند.
مسئله امام موسی صدر هم در این دوره مطرح بود؟
خیر، مسئله امام موسی صدر با لیبی بود نه با آمریکا. آمریکاییها در این حوزه نمیتوانستند کاری انجام دهند. البته لبنانیهایی که در غرب، مثلا در کشور آلمان زندانی بودند، همگی آزاد شدند. به طور کلی در حوزه لبنان موفقیت قابل توجهی به دست آمد. متاسفانه در بحث گروگانهای ایرانی، پاسخهای ضد و نقیضی داده شد. گروهی ادعا کردند که آنها را شهید کردهاند و گروهی میگفتند که آنها زنده هستند. اسرائیلیها نیز ادعا کردند که سربازیهای ارتش جنوب آنها را کشتهاند. در نهایت آن بحثها به نتیجهای نرسید. البته اسرائیلیها ادعای دیگری نیز داشتند که یک خلبان اسرائیلی به نام ران آراد که هواپیمایش سقوط کرده و در لبنان دستگیر شده بود، در اختیار ایران قرار دارد. ما اسرائیل را به رسمیت نمیشناختیم و با آنها و آمریکاییها به دلیل روابط سیاسی گفتوگو نمیکردیم.
بنابراین طرف گفتوگوی ما سازمان ملل متحد بود. سازمان ملل متحد نیز برای حل این قضیه تلاش کرد و در نتیجه گروگانها به همراه تعداد قابل توجهی از لبنانیها آزاد شدند. در مسیر طرحی که توسط ما اجرا شد، گزارش متجاوز بودن عراق در جنگ، قبل از پایان مسئولیت آقای پرز دکوئیار داده شد. در واقع این دو مسیر را نه به عنوان دو موضوع مرتبط، بلکه به عنوان دو مسیر موازی طی کردیم؛ یعنی میخواستیم از فشار این موضوع استفاده کنیم تا دبیر کل وظیفهاش را انجام دهد. شکی در این نبود که این عراق بوده که جنگ را علیه ایران آغاز کرده است اما باید سازمان ملل متحد بر چنین اقدامی صحه میگذاشت که با توجه به شرایط موجود کار بسیار دشواری بود و تلاش وسیعی نیز در این زمینه صورت گرفت. یکی از بزرگترین افتخارات من در زندگی این است که توانستم این کار را به سرانجام برسانم. بزرگترین موفقیت سیاسی جمهوری اسلامی در جنگ، گرفتن آن گزارش معروف از دبیر کل بود که عراق را رسما به عنوان مسئول تجاوز به جمهوری اسلامی شناسایی میکرد.
آیا شما مجبور شدید برای گرفتن این امتیاز یا به اصطلاح موفقیت با کشورهای دیگر رایزنی هایی انجام بدهید؟ احیایا مذاکرات پشت پردهای هم داشتید؟
ما تنها با دبیر کل صحبت کردیم. اگر در این میان دبیر کل با کشورهای دیگر نیز وارد بحث شده بود ما در آن دخالتی نداشتیم اتفاقات این بحث، هم در داخل کشور و هم در سازمان ملل متحد، کاملا در یک محدوده بسته پیگیری میشد. در سازمان ملل متحد فقط دو نفر، یعنی دبیر کل و آقای پیکو که نماینده ویژه ایشان بود در جریان کار قرار داشتند در جمهوری اسلامی نیز یک حلقه بسیار بسته کار را پیگیری میکرد. خود سازمان ملل متحد در مواقعی که لازم بود، بقیه لابیها را انجام میداد. مخصوصا برای آزاد کردن گروگانها و اسرای لبنان که طبیعتا جایی برای لابی کردن ما وجود نداشت. از روشهای مختلفی نیز استفاده میکرند، مثلا تعدادی از اجساد سربازهای اسرائیلی در اختیار حزبالله بود و از آن اجساد یا از اطلاعات دیگری که در این زمینهها داشتند استفاده می کردند تا اسرای لبنانی را در اسرائیل آزاد کنند. تنها بنده و آقای دکتر خرازی با دبیر کل سازمان ملل متحد و معاون او مذاکره میکردیم و به جز ما دو نفر، هیچ کس دیگر در ایران این کار را انجام نمیداد. لذا ما یقین داریم که با کشور دیگری لابی نشده است. البته نیازی به لابی نبود، زیرا مسئولیت تجاوز مشخص بود و باید شناخته میشد.
این بحث را دبیر کل باید میپذیرفت یا اینکه در مجمع عمومی باید پذیرفته میشد؟
این را باید دبیر کل میپذیرفت. در بند ششم قطعنامه 598، این مسئولیت به دبیر کل داده شده است و دبیر کل باید این وظیفه را اجرا میکرد البته ایشان نیز باید در یک فضای سیاسی عمل میکرد و تا زمانی که زمینه سیاسی آماده نمیشد، نمیتوانست چنین کاری را به انجام برساند. این آمادهسازی زمینه سیاسی، توسط خود دبیر کل صورت میگرفت. بنابراین تنها کاری که ما میتوانستیم انجام دهیم این بود که به عنوان یک اقدام انسانی، به بحث گروگانها کمک کنیم و در کنار آن مذاکرات را انجام دهیم. درواقع حرکت دبیر کل، یک حرکتت چند مرحلهای بود که قبلا به صورت دقیق پیش بینی شده بود در مرحله اول ایشان به منطقه سفر کرد و همزمان از ایران و عراق خواست که در مورد مسئولیت تجاوز، به دبیر کل گزارش بدهند. عراقیها به دلیل اینکه میدانستند حرفی برای گفتن ندارند، این کار را انجام ندادند. اما ما گزارش بسیار مستدلی ارائه دادیم که بخش قابل توجهی از آن بر اساس تز دکترای من نوشته شد. همانطور که قبلا اشاره کردم موضوع آن راجع به اصل تجاوز و دفاع بود که البته در بخشی از آن نیز راجع به جنگ ایران و تحقیق کرده بودم. این گزارش را بنده با همکاری دو نفر از دوستان وزارت خارجه، یعنی آقای باقر اسدی و آقای دانش یزدی نوشتیم و نهایی کردیم. البته از اسناد و کتاب هایی که قبلا در این زمینه نوشته شده بود و همچنین گزارشی از بخش حقوقی وزارت خارجه نیز استفاده کردیم. مذاکرات نیز جداگانه پیگیری شد و نهایتا در روزهای پایانی مسئولیت آقای دکوئیار، گزارش مربوط به مسئولیت متجاوز صادر گردید. این امر از جهتی بزرگترین پیروزی سیاسی ما در جنگ محسوب میشد و از جهت دیگر، بنده در کمال تواضع احساس میکنم که خدمت قابل توجهی انجام دادم.
دیدگاه تان را بنویسید