آقایروحانی!شهداهمتفکرپادگانیداشتند؟!
شهریور۵۹ که آن خام اندیش خیال میکرد تا تهران با توپ وتانک و مسلسل سه روز راه است، جوانانی به میدان آمده بودند که راهش را کج و ۸سال رویایش را کابوس کردند و آخر با ندامت و پشیمانی به پشت مرزهایش فرستادند.
اقتصاد آنلاین: در مناظره سیاسی کاندیداهای ریاست جمهوری، اگرچه فضای رقابت جدی و نقد گذشته و راه آینده در ترازوی داوری نگاهها قرار گرفت، اما آنچه در میان مبارزه انتخاباتی به خلاف و گزاف گفته شد، جایی بود که تنها روحانی جمع در جلای مشی روحانیت، روحیه جهاد و شهادت را که میراث ایرانیان مسلمان است و قرنها به سلسله مراتب عشق، تشنه تشنگی حسین بن علی(ع) هستند و نقش رفتار را از نقاش حماسه کربلا رنگ خون زدند، به تفکر پادگانی فروکاست و این سلوک معنوی را تا سرحد شعور دنیوی سرهنگی پایین آورد. شهریور۵۹ که آن خام اندیش خیال میکرد تا تهران با توپ وتانک و مسلسل سه روز راه است، جوانانی به میدان آمده بودند که راهش را کج و ۸سال رویایش را کابوس کردند و آخر با ندامت و پشیمانی به پشت مرزهایش فرستادند. همه به گواه تاریخ میدانیم که آن جوانان نه در سلسله مراتب نظامی جا میگرفتند و نه به ستارههای سردوشی افتخاری داشتند. روی نقشه شاید صدام راست میگفت چرا که تفکر پادگانی آن سرهنگ یک شبه رئیس جمهور شده به او حکم میکرد که با عقل نظامی با آن همه لشگر مجهز به تجهیزات آهنی باید سه روز، اگر نشد یکهفتهای به تهران رسید، اما تفکر قدسی ملحم از کربلایی که در آن سوی مرز بود، در این سوی مرز ریشه داشت و قلب جوانان به عشق قاسمی میتپید که روز عروسی، راه عروج مینوردیدند و دل با عقل علوی ابوالفضل داشتند که دست و چشم و جان بدهند. این جوانان مثل جهان آرا که آرایش صحنه جهان را به هم زدند، ۸سال دفاع توأم با عشق را از نیمه روز عاشقی عاشورا درس گرفته بودند که میشد با ۷۲تن حور و شلمچه را پس گرفت. خون داد و خونین شهر را دوباره خرم کرد. در این سوی مرز جوانان آن روزگار سرهنگ نبودند و در پادگان بزرگ نشده بودند، نقشه را از نقشههای نبردهای کلاسیک و مدرن با تکنیکها و تاکتیکهای افسران زبده کشتارهای جمعی در جنگهای اول و دوم بینالملل و... الگو نگرفته بودند بلکه نقشه را از نقشه نبرد حق خواهان جهان، از نبرد طالوت و جالوت (و فلاخن داوود) تا حسین(ع) با یزید آموخته بودند که شهادت در آن افتخار بود و پیروزی در آن لطف خدا. کسی از این جوانان براساس تفکر حسینی برکسی برتری نداشت، این جوانان اگر فرمانده شدند به ضرورت بود و شبهای عملیات خاک پوتین همرزمان را سرمه چشم و غبار رویشان را با قطره اشک چشم پاک میکردند. نمیدانم در کدام پادگان، سرهنگی این میکند که جوانان ما کردند. جوانان آن روزگار که رمز شبهای عملیاتشان، یازهرا و یا حسین و... بود دل در گرو ستارههای حلبی،مدلهای پلاستیکی (که کیلویش را میشود در همین میدان حسن آباد خودمان خرید) نداشتند، که سرهنگان جهان برای نیمسانت از آن صف میکشند، بلکه ستارههای بلور از دامن ساقی کوثر برمی داشتند و امید به اطعام از خوشه گندمزار بهشت داشتند. آنان سرآهنگ سرود عاشقی بودند و هستند. البته در آن روزها سرهنگهای بسیاری هم داشتیم که افتخارشان این مدالهای حلبی نبود، سرهنگ صیاد شیرازی که یادمان نرفته، سرهنگ دوران و... تا روزها میتوان به این فهرست نام پر عزت اضافه کرد. می دانید چه میگویم؛ جنس آنان که آن روزها در میدان حق ایران ایستاده بودند از جنس همقطاران جهانیشان جدا بود. اگر چه در همین جبهه هم لباسهایشان با هم متفاوت بود. این حرفها را برای آقای روحانی مینویسم که خودش اگر چه حقوقدان است اما حقوق این نوگلان عاشق را لحظهای فراموش کرد و آن گفت که در شأنش نبود. به گواه مستندش (فیلم تبلیغاتی اول) او جا به جا خودش را در این لباس مقدس پاسداری از دین و وطن نشان میدهد تا به مخاطبش بگوید من هم از آن طایفه بوده ام. به جناب روحانی باید گفت که اگر آن تفکر، پادگانی و آنان سرهنگ بودند خود چرا آن لباس را پوشید و بارها و بارها آن را در آن مستند نشان داد و با افتخار از آن یاد کرد که در آن روزها در جبهه حق بوده و در مصاف با دشمن. اگر آن جوانان فرمانده خط شکن در خط مقدم، پشت خاکریز سرهنگ میشوند آنان که در پشت خطهای بیسیم این و آن میکنند، چه میشوند، یعنی در رتبههای نظامی سرلشگر یا فرمانده جنگ یا نایب فرمانده جنگ، خلاصه چه؟ آقای روحانی! اگر آن روزها افتخار ندارد مدالش را به سینه نزنید و اگر افتخار دارد، برای همه مایه مباهات و افتخار است و همه به ضرورت آن روزها آنجا بوده اند، وگرنه آقای روحانی باید در دفتر وکالت خود مینشست و آن یکی رزمنده باید در دانشگاهش میماند. در لشکر اسلام آنچنان که ما از امام(ره) و رهبری آموختیم تفکر عاشورایی است که موج میزند نه آنچه آقای روحانی میگوید و اگر ایشان درک و دریافت دیگری از لشکراسلام و انقلاب دارد خطای اوست نه جفای اسلام و انقلاب. شگفتا از روحانی بلند پايهاي که تفاوت نگاه انقلاب به جهاد را و مبارزه در راه حق را به تجاهل میگذراند و برای کسب کرسی ریاست آنچنان تفکر عاشورایی و مجاهدت رافرو میکاهد که توگویی کسی از خیمه دشمنان است که سخن میراند! وای کاش میشد گفت آنچه در آن مناظره مطرح کرد تنها از عصبانیت و خروج از مدار انصاف بود و از دهانش گذشت اما وقتی او در روز گذشته نیز به نوعی دیگر این حرف را در جایی دیگر تکرار کرد نشان داد که بر اشتباه خود مصر است و چنان در بیراهه رفته است که سودای بازگشتش نیست. برادر در خيمه انقلاب بمان!
دیدگاه تان را بنویسید