آیا وزارت خارجه تعطیل خواهد شد؟
در بیشتر دولتهای جهان، وزیر خارجه مهمترین وزیر کابینه است. ما انگار در مسیر مقابل گام برمیداریم. با این روند انگار قرار است وزارت خارجه تعطیل شود. دولت و مجلس و دیوان عدالت اداری هم که خواب!
تابناک: وزارت خارجه بیش از هر زمانی، تحت فشار نقدهای منصفانه و البته تخریبهای ناجوانمردانه و یا ناآگاهانه است. وزارت خارجه در بسیاری از سیستمهای دولتی، مهمترین وزارتخانه کابینه است. شاهد مثال آن که در بسیاری از کابینههای ائتلافی، این پست به عنوان شرط پذیرش ائتلاف به حزب کوچکتر تشکیلدهنده ائتلاف داده میشود و یا این که در ایالات متحده و در غیاب رئیسجمهور و معاونش و رؤسای مجلس، نخستین وزیری که اداره کشور را بر عهده میگیرد، وزیر خارجه است. به نظر میرسد، در ایران به مرور از اهمیت و قدرت وزارت خارجه کاسته میشود؛ اما چرا وزارت خارجه روز به روز ضعیفتر میشود و حملات به آن بیشتر؟ نخستین دلیل تضعیف روزافزون جایگاه وزارت خارجه، مشکل عمومی ارتباط ایرانیها با جهان است. نمیتوان از این واقعیت فرار کرد که ما عموما از خارج از کشور و از داشتن ارتباط با آن میترسیم. در حالی که توسعه بسیاری از کشورها، در جنبههای گوناگون، ناشی از ارتباط برنامهریزی شده و دقیق با بیرون از کشور بوده، سیستم اداری کشور نمیتواند به خارج از کشور به عنوان یک فرصت برای پیشرفت و توسعه نگاه کند. مشارکت و ارتباط اقتصاد ما با دنیا و نیز سهم ایران در تجارت جهانی در حال کاهش است. تولیدکنندگان ما کمتر توجهی به بازارهای خارجی دارند. بیشتر اقتصادهایی که در دهههای اخیر در مسیر شکوفایی و پیشرفت قرار گرفتهاند، اقتصادهایی صادراتمحور بودهاند؛ اما ما هنوز در ایده قدیمی محدودیت واردات گیر کردهایم. بخشهای گوناگون کشور از ارتباط فرهنگی با خارج از کشور میترسند، در حالی که برای نمونه، اسرائیلیها و ترکیه و اعراب برای سفر هنرمندان و ورزشکاران مشهور به خاک خود همه کاری میکنند، اما ورود یک هنرمند یا دانشگاهی خارجی به ایران تن بسیاری را میلرزاند؛ همین میشود که بسیاری از همین اجنبیها گمان میکنند ایران کشور عربزبانی است که مردم آن با شتر به مسافرت میروند. خجالتآور و البته دردآور است اگر گفته شود؛ برای نمونه، کتابهای به ظاهر دانشگاهی که ضدانقلاب در مورد ایران به زبان انگلیسی مینویسند، از کتابهای مشابه داخلیها بیشتر است. هر خارجی به چشم جاسوس و یا عامل بیگانهای دیده میشود که قصد کار شرورانهای دارد، آن هم در حالی که کسی در داخل کشور، اصول اولیه حفاظت از اطلاعات را هم رعایت نمیکند. همین میشود که گزارش تست موشکی فلان نهاد انقلابی در سایتهای آمریکایی دیده میشود و مشروح مذاکرات نهادها و افراد مهم نظام از دهان گشاد برخی مقامات به بیرون درز میکند. برای بسیاری از به ظاهر سوپرانقلابیهای جوان که به آسانی آلت دست این و آن میشوند، شجاعت یعنی درگیر شدن با این و آن. این سوپر انقلابیها همانهایی هستند که از جیب دیگران شجاعت به خرج میدهند و به دیدار وزیر خارجه با وزیر خارجه بحرین و یا انگلیس میتازند. اگر این جوانهای تازه به دوران رسیده در زمان جنگ، سفارت عراق را میدیدند که تا سالهای پایانی جنگ در تهران فعال بود چه میکردند؟ و یا اگر در نیمه دهه ۷۰ عکس ملاقات وزیر بهداشت وقت با صدام حسین و دعوت وی برای سفر به ایران را میدیدند، چه بر سر آن مأمور معذور میآوردند؟ البته حق هم با همین جوانان است. هر چه برخی افراد بگویند میخواهیم مذاکرات در قالب گفتوگو و همکاری باشد، ولی نماینده مجلسی هم گیر میآید که بگوید ما در مذاکرات هستهای در مقابل تمام جهان ایستادهایم. پایداری بر اصول و حقوق ملت جای خود، اما چه اصراری دارید که کشور را در مقابل تمام جهان قرار دهید؟ دستکم از کره شمالی یاد بگیریم که در مذاکرات ششجانبهاش، تنها کره جنوبی را جلوی خود مینشاند تا چندان احساس تقابل به طرف روبهرو القا نشود. ما به طور کلی از دنیای پیرامون خودمان آگاهی چندانی نداریم. کلیاتی در حد نام چند هنرپیشه و ورزشکار و سیاستمدار غربی میدانیم؛ ولی شاید حتی در دانشگاههای ایران به عدد انگشتان یک دست نیز افرادی پیدا نشوند که بدانند که مثلا هلند چگونه با وسعتی در حد یک استان متوسط ما، سومین صادرکننده بزرگ محصولات کشاورزی جهان است یا اینکه چین با چه روشی سه دهه است که رشد اقتصادی سالانه نزدیک 10 درصد داشته است و یا اینکه در هند و اندونزی و کره و آفریقا و... چه میگذرد. بپذیریم که ما دنیا را نمیفهمیم و نمیشناسیم و تصویرمان از جهان بسیار متوهمانه و البته سطحی است. تأملی کوتاه و دقتی اندک نشان میدهد که همین تصورات گنگ و مبهم ما از جهان نیز ترجمه پر غلط و جانبدارانه حرفهای ناقص چند خبرگزاری مهم غربی است. از سوی دیگر، آموزش زبان خارجه در قالبهای رسمی در سطحی نازل است و در حالی که دانشآموزان و دانشجویان گاه تا ده سال در محیط آموزشی، زبان خارجی میآموزند اما با صرف این همه هزینه و وقت، کمتر کسی است که توانسته باشد در قالبهای رسمی و معمول زبان یاد گرفته باشد. تازه زبان خارجه هم فقط یعنی انگلیسی! دسته دوم مشکلات، مسائل ساختاری هستند که نشانه اولش دعوای نهادهای گوناگون برای دخالت در سیاست خارجی است. هر کسی که قدرتی داشته است با ابزارهای قانونی و غیرقانونی، تکهای از اختیارات و مسئولیتهای وزارت خارجه را از آن خود کرده است. بسیار سادهلوحانه است اگر گمان شود، موازیکاری در سیاست خارجی، تنها به چند مقام منصوب و منسوب ریاستجمهوری محدود است. نگاه موشکافانه به شرح وظایف وزارت خارجه و مقایسه آن با اوضاع کنونی، ابعاد تکاندهنده موازیکاریها و دخالتها را نشان میدهد. وزرای بیکار شده سفیر میشوند. خانم دکترهای مجلس، آهنگ رفتن به وزارت خارجه میکنند، وزیر خارجه سابق، تحت فشار رئیس مجلس وقت تن به سفارت افراد ضعیف میداده است. مدیران نامتناسب و غیرقانونی به کار گماشته میشوند و در خبرهای روزهای اخیر آمده است که عدهای از خارج از وزارت خارجه به قصد سفارت در حال گذراندن دوره کارآموزی! هستند؛ دریغا و عجبا! گویی مجلس و دیوان عدالت اداری در خوابند که در قانون تشکیلاتی، استخدامی، مالی و انضباطی وزارت امور خارجه آمده است: «مدیران کل و رؤسای ادارات وزارت امور خارجه از بین کارمندان رسمی رسته سیاسی که به مقام سفارت رسیده باشند، برگزیده میشوند» و یا این که «سفرا باید از میان مأمورین رسته سیاسی وزارت امور خارجه انتخاب شوند». زورتان فقط به ملکزاده و مرتضوی میرسد آقایان؟ همه اینها را بگذاریم در کنار رئیسجمهور کنونی که شاید در آغاز کارش، ایدههای روشن و البته نیروهای مورد نظر خود برای وزارت خارجه را نداشته است. رجال محترمی که ادعای ریاست جمهوری دارید، کدامتان در مورد سیاست خارجی تا جایی که به شما مربوط میشود، ایدههای روشن قابل ارائه دارید؟ کدامتان گزینههای مناسب برای وزارت خارجه و دبیری شورای عالی امنیت ملی دارید؟ به فکر باشید که فردا دیر است. آنچه تاکنون گفته شد، بیشتر مشکلات بیرونی وزارت خارجه بود، ولی نمیشود مشکلات داخلی آن را نیز انکار کرد. وزارتخانهای که روندی منظم و سیستماتیک برای جذب نیروهای شایسته ندارد، که اگر داشت، لازم نبود خبر از جذب پانصد تا هزار نفر در یک سال بدهد آن هم در شرایطی که کل نیروهای آن بنا به گفته آقای قشقاوی چهار هزار نفرند. تغییر تا ۲۵ درصدی کارمندان در یک سال شبیه به یک زلزله نمیماند؟ به علاوه این که هر کسی که قدرت داشته باشد، به فکر کاری برای قوم و قبیله خود هم هست؛ یک روز نوبت اصلاحطلبی است، یک روز اصولگرایی و روز دیگر نوبت یک گروه دیگر و تازه هر گروهی که از سریر قدرت پایین کشیده شود، در بیرون از وزارتخانه داد میزند که همه چیز خراب شد! بدتر این که هر قبیلهای مایل به روابط با کشورهایی خاص و خراب کردن دیگر روابط هم شده است. یکی غرب ستیز است و یکی شرق ستیز و یکی عرب ستیز؛ بیچاره منافع ملی!
دیدگاه تان را بنویسید