آسیبشناسی اصلاحات، انتخابات 88 و 84 و جنبش سبز از نگاه محمدعلی ابطحی
ما در دوره اصلاحات اولا میبایست به واقعیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور توجه جدیتری میکردیم. یک بخشی از این واقعیات این بود که قدرت تقسیم شده است و در مقابل این قدرت تقسیم شده باید همکاری را محور قرار میدادیم و درصدی از خواستههایمان را به خاطر این همراهیها کم می کردیم. ثانیا به عواطف دینی جامعه علاقهمندی بیشتری بروز می دادیم.
نسیم: محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر سید محمد خاتمی در دوره اصلاحات و از فعالان سیاسی اصلاحطلب،در گفتگویی تفصیلی، به تشریح وضعیت اصلاحطلبان در انتخابات مجلس نهم، آسیبشناسی جریان اصلاحات، وقایع سال 88 و جنبش سبز و همچنین انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و... پرداخت: • انتخابات 84؛ اصلاح طلبان - هاشمی - احمدینژاد - دلیل شکست اصلاحطلبان در انتخابات 84 مدیریت نادرست جریان اصلاحات برای رسیدن به کاندیدای واحد بود. نتایج انتخابات نشان داد اگر جریان اصلاحات روی یک کاندیدا در سال 84 توافق می کرد، آقای احمدینژاد در دور اول رأی نمیآورد، آقایان کروبی و هاشمی به دور دوم میرفتند و امکان رئیسجمهور شدن کروبی قطعا وجود داشت. - در سال 84 نه هاشمی نماد اصلاحطلبی بود و نه احمدینژاد نماد اصولگرایی. - الآن مایل نیستم در مورد آقای هاشمی صحبت کنم، اما طبعا به دلیل اینکه در آن شرایط هاشمی به عنوان نماد "قدرت - ثروت - حکومت" شناخته شده بود و گزینه غیرمردمی تلقی میشد، هر کس که رقیب ایشان میبود رای می آورد. - سراغ احمدی نژاد نرفتیم چون نمیشد اصلاحطلبان از کسی حمایت کنند که تمام پیشینهاش بر دوش مجموعه مخالفان افراطی اصلاحات بنا شده بود. - پیشینه احمدینژاد ظرفیت جمع کردن تمام مخالفان اصلاحطلبان را داشت و از آن سو نیز اصلاحطلبان به دلیل آن که گزینهای به نام احمدینژاد مقابلشان بود، مجبور شدند در دور دوم انتخابات به سراغ هاشمی بروند. - احمدینژاد فعلی با احمدینژاد 84 متفاوت است. سال 84 اکثرحامیان آقای احمدینژاد عبارت بودند از کسانی که به خاطر تدین، به ایشان رای دادند. حامیان او مخالفان افراطی اصلاحطلبان بودند که معتقد بودند در دوره اصلاحات از لحاظ دینی در جامعه تسامح شده است. نیروهای قدرتمندی پشت ایشان بودند. - تصور من این بود که آقای احمدینژاد می تواند از آن فضا استفاده خوبی بکند. چون برای اولین بار بعد از انقلاب همه قوا هماهنگ بودند. رابطه همه قوا با هم و با محور نظام یعنی رهبری خوب بود. یک فرصت تاریخی بود برای حل مشکلات مردم. - اما بعد از مدتی احمدینژادی که در جایگاه سختترین مدافعان دینداری بود، ناگهان در جایگاه مدافع "لیبرالیسم فرهنگی" قرار گرفت. کسی که دنبال انترناسیونالیسم بود، یک مرتبه تبدیل به یک ناسیونالیست شد. به این ترتیب احمدی نژاد هم حامیان قدرتمند خود را از دست داد هم درون اصلاحطلبی به هیچ وجه ظرفیت حضور نداشت. - عمده ترین مشکل احمدینژاد این است که مخاطبان خود را نشناخت و فکر کرد که با شعار، میتواند مخاطبان رقبای خود را جذب کند و بدنه اصلاحطلبی را پشت سر خودش بیاورد؛ این اشتباه را برخی از دوستان ما نیز انجام دادند که فکر میکردند با یک شعار می توانند اصولگراها را هم در اختیار بگیرند. • آسیبشناسی اصلاحات - عمدهترین اشتباه جریان اصلاحات را این میدانم که ما طیف گستردهای بودیم که به نام اصلاحات حرف میزدیم. این جریان، طیف گستردهای با مواضع گوناگونی را تشکیل میداد که بخشی از آنها قطعا مواضعی نبود که اصلاحطلبی به خاطر آن بنا شده باشد. مثل حرکتهای رادیکالی که از بیرون نظام هدایت میشد یا حرکتهای افراطی که احساسات و عواطف دینی مردم را مورد توجه قرار نمیدادند. - یک مسئله اصلی اصلاحات این بود که رأس این جریان، یعنی آقای خاتمی همزمان هم رئیسجمهور بود، هم رهبر اصلاحات. دو مسئولیت داشت که باید هر دو را متوازن اداره میکرد که به اعتقاد من آگاهانه این کار را نکرد. خاتمی به دلیل مدیریت اجرائی کشور نخواست هر دو مسئولیت را متوازن اداره کند و همیشه به مسئولیت رسمی خود توجه بیشتری داشت و عمدتا مدیریت جنبش اصلاحات فدای مدیریت کشور شد. در واقع اصلاح طلبی مدیریت متمرکز نداشت. - آقای خاتمی خیلی شفاف از روزی که آمد گفت "قانون اساسی". گفت در چارچوب نظام و منتخب همین قانونی است که شورای نگهبان در آن کاندیدا را تأیید میکند. خاتمی اگر از این چارچوب بیرون میآمد به اعتقاد من خیانت به رأی مردم کرده بود، چون او در همین چارچوب به مردم وعده داده و رأی گرفته بود. - متاسفانه رقبای ما با ناجوانمردی هر کسی ساز مخالف می زد را به عنوان محورهای اصلاحات معرفی می کردند. - از سوی دیگردر بین ما جریاناتی هم به عنوان اصلاحطلب فعال بودند که مرز کاملا متفاوتی با اصلاحات مدنظر آقای خاتمی داشتند. آنها حق داشتند نظرات خود را بگویند، اما متاسفانه نظراتشان به نام اصلاحطلبی مطرح و بیشتر باعث شکست اصلاحات میشد تا قوت آن. انکار نمیکنم من هم در بسیاری از موارد نظرات افراطی داشتم که فکر میکنم باید خودم را نقد کنم. - مثلا در ماجرای قتلهای زنجیرهای سه چهار نفر در دوران وزارت اطلاعات خاتمی کشته شدند. خاتمی اصرار داشت که قاتلان باید مشخص شوند و غده سرطانی باید از وزارت بیرون کشیده شود. رهبری، آقای هاشمی، قوه قضائیه و بخشهای مختلف حکومت از این موضع خاتمی حمایت کردند. اما یک جریان افراطی آمد وسط و این چند مقتول را کرد 8 نفر، بعد 50 نفر و ... و مرحله بعد این بود که مثلا چه کسانی مرحله قبل رئیسجمهور بودند، چه کسانی فتوا دادند و ...، و آن قدر پیش رفتند که کل این پروژه آسیب دید و در آن دوره متوقف شد. - ما در دوره اصلاحات اولا میبایست به واقعیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور توجه جدیتری میکردیم. یک بخشی از این واقعیات این بود که قدرت تقسیم شده است و در مقابل این قدرت تقسیم شده باید همکاری را محور قرار میدادیم و درصدی از خواستههایمان را به خاطر این همراهیها کم می کردیم. ثانیا به عواطف دینی جامعه علاقهمندی بیشتری بروز می دادیم. ثالثا در برابر افراطیگریها جدیتر میایستادیم در این صورت خیلی از بحرانها کم میشد. • جنبش سبز و حوادث پس از انتخابات 1388 - من بین جنبش سبز و اصلاحات تفکیک قائلم. قبل از انتخابات هم خودم جزو جنبش سبز نبودم. - اینکه جریان اصلاحات از جنبش سبز خیلی ضربه خورد را قبول دارم و همیشه روی آن تأکید کردم، به همین دلیل هم رفتم سمت آقای کروبی. جنبش سبز را یک جنبش مرحلهای و گذرا می دانستم. جنبش سبز اگرچه جزئی از اصلاحات محسوب میشود اما به روشهائی که در آن اتخاذ شد و مواضع متناقضی که گرفته شد و یأس و ناامیدی که پراکند، انتقادهای زیادی دارم که اگر الآن آقایان موسوی و کروبی رسانه داشتند، حتما موارد متعدد انتقادات خودم به جریان سبز را علنا در رسانه آنان مطرح میکردم تا آنان نیز فرصت پاسخگوئی داشته باشند. - اتفاقات بعد از انتخابات یک اتفاقات یک مرتبه و پیشبینی نشده نبود. اطمینان به رای در طول این 16 -15 سال خدشه دار شده بود. این به معنای تقلب نیست. ردصلاحیتها و ... که ریشه در سالهای قبل داشت. بحرانهای کوچک که جمع شد، تبدیل شد به آن فضا. شخصیت کاندیداها هم در آن وضعیت موثر بود. مشکل بحران در شهرستانها را هم نداشتیم. عمده اتفاقات تهران بود که آن هم به دلیل مسائل گذشته بود. - افراطگریهای بعد از انتخابات خیلی ضربه زد. یعنی آن شعار جذب حداکثری و دفع حداقلی که رهبری مطرح کردند، اگر از روز بعد از انتخابات سیاستِ کار می شد، خیلی از بحرانها به وجود نمیآمد. • افول اصلاحطلبان - من اصلاحات را یک پروسه درازمدت میدانم که در بدنه جامعه جاری است و باید بماند و حتی مخالفان آن هم باید تلاش کنند بماند. به همین دلیل هم فرق میگذارم بین یک پروژهای به عنوان جنبش سبز که برای یک انتخابات طراحی شده بود با پروسهای درازمدت به نام اصلاحات. - تفکر اصلاحطلبی الزاما در جریانات حزبی که به انتخابات منجر میشود شکل نمیگیرد. به اعتقاد من اصلاحطلبی جریانی است که هم انقلاب اسلامی را پذیرا است و هم برای تقویت مبانی این انقلاب و نظام به نقد و اصلاح میپردازد. - معتقدم اصلاحات به این معنا که همیشه یک مجموعهای باشد در "درون نظام" که بخواهد نسبت به کجرویها و انحرافات، اصلاح و حرکت مدنی داشته باشد در عمق بدنه جامعه افول نکرده است و حضور دارد. البته ممکن است افرادی که تابلوی اصلاحات دارند در اثر تبلیغات در اذهان کمرنگ شوند. - اگر جریان اصلاحات نبود، جریانات اصولگرا به خیلی از مواضع امروز خود که مورد پذیرش جامعه است،هرگز نمیرسیدند. - جریان اصلاحطلبی در جامعه وجود دارد، به همین دلیل هم برخی مواقع جریاناتی غیراصلاحطلب به صورت بدلی خواست اصلاحطلبی را مطرح می کنند. - اگر جریان اصلاحطلبی شعار"ایران برای همه ایرانیان" را مطرح می کرد، در درون جامعه این حرف گسترش مییافت و شنیده می شد، اما صحبتهایی که مثلا آقای مشایی در خصوص "مکتب ایرانی" داشت و خیلی هم پُرملاتتر از دوران اصلاحات بیان شد، به دلیل اینکه پیشینهای برای آن در کارنامه آن افراد وجود نداشت، در جامعه شنیده نشد و کسی آن را باور نکرد. همچنانکه اگر آقای خاتمی هم در مورد "چاه مسجد جمکران" حرف میزد، در بین جامعه متدینان شنیده نمی شد. - هر جریان سیاسی که احساس کند نیازی به اصلاح شدن ندارد، حتما میرا خواهد بود. • انتخابات مجلس نهم - در هر شرایطی، انتخابات یکی از حقوقی است که یک جامعه نباید آن را از دست بدهد و باید بتواند از آن به درستی استفاده کند. - با توجه به اینکه جنبش سبز از اعتراض به "مدیریت و شکل برگزاری انتخابات" آغاز شد و چیزی هم تغییر نکرده و بر اساس همان قانون و مدیران و مجریان انتخابات مجلس هم برگزار میشود، بر این مبنا نمی دانم شرکت در انتخابات را چگونه میتوانند توجیه کنند، علامتی هم برای شرکت آنها نمیبینم. - اما جریان اصلاحات از نظر مبنایی می تواند در انتخابات شرکت کند، چون همواره به "اصلاح از درون" در هر شرایط فکر کرده است. اما در شرایط فعلی اصلاحات به عنوان یک جریان سیاسی اگر بخواهد در معرفی کاندیدا و ساماندهی نیروها برای تشکیلات حزبی فعال باشد، این ظرفیت و امکان را ندارد. - انتخابات مجلس نهم نه با شرط و شروط و تهدید، بلکه با یک همدلی و آشتی ملی باید برگزار شود و مدیریت این آشتی توسط خود نظام میتواند به خوبی انجام شود. البته افراطیهای دو طرف تلاش زیادی میکنند که چنین اتفاقی نیفتد. - اگر سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی رهبری واقعا جدی پیاده شود، انتخابات خیلی بهتر برگزار میشود. - به نظر من و بنا به دلایل گوناگون و منجمله دلائل منطقهای و خستگی از منازعات سیاسی، انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی انتخابات " پرجمعیتی" خواهد بود. ... - یک فردی مثل علی مطهری در مواردی از بیشتر اقلیت اصلاح طلب، اصلاح طلبانهتر و موثرتر رفتار کرده است. - اگر بخواهم تفاوت ابطحی قبل و بعد از زندان را بگویم، این است که واقعگراتر شدهام.
دیدگاه تان را بنویسید