الزامات اصولگرایی از نظرقالیباف
گفتمان اصولگرايي يعني گفتماني كه پايبندي بهانقلاب اسلامي و شعارهاي اصيل انقلاب را هدف محوري خود ميداند...
«گفتمان اصولگرايي يعني گفتماني كه پايبندي بهانقلاب اسلامي و شعارهاي اصيل انقلاب را هدف محوري خود ميداند و در غير اين صورت، اين گفتمان بههيچ وجه اصولگرا نيست. پيروي از اصل مترقي ولايت فقيه و قانون اساسي، جامعيت حضور دين در صحنه سياست و اجتماع و كارآمدي آن در اداره جامعه، تاكيد بر كارآمدي در عين حفظ ارزشها، عدالت محوري و استكبارستيزي از اجزاي اصلي گفتمان اصولگرايانه است.» این سخنان شهردار تهران دکتر محمد باقر قالیباف است که در گفتگو با روزنامه تهران امروز بیان کرده است. وی در این گفتگو به تشریح مواضع خود درباره گفتمان اصولگرایی پرداخته است. مشروح این گفتگو را در زیر میخوانید. با توجه بهالگوي اسلامي ايراني پيشرفت و اهتمام مقام معظم رهبري بهتدوين اين الگو، شما فكر ميكنيد در دهه چهارم انقلاب اسلامي چه راهكارهايي بايد براي تدوين اين الگو مورد تجربهو استفاده قرار گيرد؟ بسماللهالرحمنالرحيم. خواهش ميكنم. در ابتدا بايد بهاين نكته اشاره كنم كه از آنجايي كه پيشرفت بهمعناي حركت بهسمت دستيابي بهافقهاي روشن و زندگي مادي و معنوي متعاليتر است و از آنجايي كه بهرغم وجود تشابهات ميان ملتها، آرمانها و افقهاي هر ملت متفاوت با ملتهاي ديگر است و نحوه دستيابي بهچنين افق روشني و بهزبان دقيقتر، ترسيم يك الگوي كارآمد براي پيشرفت، منوط بهبازخواني هويت و خواستههاي هر جامعه است. بايد بگويم در حقيقت آرمانهاي هرجامعهاي با توجه بهفرهنگ و ساير مقتضيات خاص آن جامعه تدوين ميگردد. در كشور ما نيز طي سهدهه گذشته همواره دستيابي بهمحورهاي پيشرفت جزو اساسيترين اهداف دولتها بوده است، اما بهدليل آنكه ما فاقد يك الگوي بومي براي پيشرفت بوديم، تلاشهاي دولتهاي گذشته نتوانست آنچنان كه شايسته كشور بود، ما را بهاهداف خود برساند و مقام معظم رهبري بارها با اشاره بهاين نقيصه بر ضرورت شكل دادن بهاين الگو تاكيد كردهاند. چنانكه گفته شده است براي تدوين اين الگو، ابتدا بايد ماهيت و عناصر آن را مشخص كنيم. ماهيت الگوي بومي، هويت بومي و عناصر آن، همان اجزاي فرهنگ اسلامي- ايراني ماست. از اينرو، تدوين الگوي كارآمد براي پيشرفت بايد ابتدا از شناخت ماهيت و عناصر محوري آن آغاز شود. در اين خصوص چه نهادهايي را دخيل ميدانيد و مهمترين مولفههاي آن چيست؟ بايد بگويم كه در كشور ما، دو نهاد حوزه و دانشگاه نهادهاي الگوساز محسوب ميشوند. اگر اين دو نهاد بهصورت جزايري جدا از هم باشند، تدوين الگويي كارآمد براي پيشرفت بسيار دشوار ميشود. نبايد فراموش كرد كه تنها دو نهاد معرفتساز حوزه و دانشگاه ميتوانند مفهومي از توسعه و پيشرفت را تبيين كنند كه هم با ارزشها و معارف اسلامي تناسب داشته باشد و هم با هنجارهاي بومي و ايراني سازگار باشد. از اينرو، پيوند ارگانيك ميان اين دو نهاد - كه يكي از اهداف انقلاب اسلامي از همان آغاز بود- لازمه تدوين الگوي بومي در سطح نهادهاست. هنگامي كه از ضرورت تدوين الگو سخن گفته ميشود، يك مفروضهاي وجود دارد كه كمتر بهآن توجه ميشود و آن، وجود تجربهاي است كه قرار است در اين الگو انباشته شده و مانع از تكرار اشتباهات گذشته شود. بهعبارت ديگر، تدوين الگو تنها پس از دورهاي از انباشت تجربهامكان پذير است. تدوين الگويي بومي براي پيشرفت در دهه چهارم انقلاب تنها پس از گذشت سه دهه تلاش براي پيشرفت - هرچند ناقص و هرچند فاقد الگويي بومي اما داراي دستاوردهايي گرانبها- ميسر شده است. از اينرو، توجه بهراههايي كه طي اين سه دهه طي شده و مكتوب و مستند كردن درسهاي اين سه دهه بهصورتي عادلانه و منصفانه، از جمله ضروريات تدوين الگوي بومي پيشرفت محسوب ميشود. بُعد ديگر اين انباشت تجربه، توجه بهتجربيات ساير كشورها در مسير پيشرفت و توسعه است. آسيب اين مرحله، اين موضوع ميتواند باشد كه ما از تجربيات ديگران، متاثر شده و الگوي خاص ما، از درون دگرگون شود. بهنظرم براي اينكه هم از تجربهجهاني استفاده كنيم و هم در برابر آن منفعل نباشيم بايد در جهت حفظ انسجام دروني الگو تلاش كنيم. مولفه مهم و تاثيرگذار در الگو اسلامي ـ ايراني پيشرفت كه بهصورت دائم بايد حفظ شود انسجام دروني الگو بر مبناي «فكر اسلامي» و در چارچوب همكاريهاي توامان نهادهاي الگوساز حوزه و دانشگاه است كه تمام سطوح تا مرحله عمل را بايد دربر بگيرد. همان طور كه مقام معظم رهبري فرمودند ما بايد در اين راه، با چشمان باز و انتخابگر، از هر علم و معرفت و تجربهاي درست استفاده كنيم. علاوه بر اين، بايد بهاين مهم توجه داشت كه اينكه مقام معظم رهبري، دههچهارم انقلاب را براي طرح الگو انتخاب ميكنند نشاندهنده اهتمام ايشان بهاين موضوع مهم، فعالتر كردن همه نخبگان كشور و فعالان فكري ، علمي ، سياسي و اجتماعي است تا در يك همكنش اجماع برانگيز، الگويي بديع و كارآمد تدوين شده و پيشرفت كشور در دهههاي آينده را تضمين كند و نكته آخر، توجه بهاهميت مشاركت مردم در تمام مراحل تدوين الگو تا اجراي برنامههاي منبعث از الگو است. ما هنگامي ميتوانيم از گفتمان پيشرفت و عدالت و اراده جهت تدوين و تحقق الگوي بومي پيشرفت سخن بگوييم كه اين گفتمان داراي بعد وسيعي از حمايت مردمي و حس قوياي از مشاركت داشتن مردم در اجراي آن باشد. معناي اين عبارت مقام معظم رهبري كه «گفتمان اصلي دهه چهارم انقلاب اسلامي گفتمان پيشرفت و عدالت است» اين است كه چتر اصلي حاكم بر فضاي جامعه اسلامي بايد مولفه عدالت و پيشرفت باشد كه بشود يك دهه پيشرفت و عدالت را بهعنوان مطالبهاصلي كشور حفظ كند. اين چتر گفتمانساز، مردم هستند كه با معنادهي بهالگوها (از آنروست كه الگو بايد بومي باشد) و كمك بهاجراي برنامهها و تحقق اهداف آنها، الگوي پيشرفت را تبديل بهواقعيت پيشرفت كشور ميكنند. بهنظرم، الگوي پيشرفت اسلامي - ايراني بايد مشاركت مردمي را اصل محوري خود بداند. از نظر جنابعالي ريشه گفتمان اصولگرايي بهعنوان نياز امروزه ايران در انقلاب اسلامي و حركت بينظير مردم ايران در سال 57 چگونه است؟ لطفا اين موضوع را تحليل فرماييد. اعتقادم اين است كه انقلاب اسلامي بهعنوان ماحصل تلاش هاي نظري و عملي چندين نسل، انقلابي بر پايه تفكر اصولگرايانه است. بهواقع يعني، انقلاب اسلامي بهعنوان آغاز مرحله جديدي از تاريخ تحولات معاصر ايران، ريشه در آرمانهاي انديشمنداني دارد كه از يك سو دغدغه مند عقبماندگيهاي جامعه اسلامي بودند و از سوي ديگر، دغدغه حفظ ارزشها را داشتند. هسته مركزي باور نوانديشان ديني معاصر و در راس آنها امام عزيزمان، آن بود كه بهرغم ادعاهاي گزاف روشنفكران غربزده. . . ، دين اسلام قدرت و توانايي سامان دادن بهينه زندگي انسانها را در متن دنياي توسعهيافته امروز دارد. بنابراين، انديشه تاريخ ساز انقلاب اسلامي ايران و مصداق عيني و عملياتي آن جمهوريت توام با اسلاميت از همان ابتدا تركيبي موثر و هوشمندانه از ارزشهاي اسلامي و يك نگرش پيشروانه اجتماعي و سياسي بود. آنچه از آن بهعنوان گفتمان اصولگرايي ياد ميشود در واقع چيزي نيست جز احياي ارزشها و آرمانهاي انقلاب. اينكه بهباور برخي از دوستان، گفتمان اصولگرايي، گفتماني سياسي است كه در مقابل اصلاحطلبي زاييده شده است يك تلقي ناقص و تقليل گرا از گفتمان ريشه دار اصولگرايي است. اصولگرايي فراتر از يك جناح و حزب سياسي تلقي ميشود و بههيچ عنوان در مقابل اصلاحطلبي قرار نميگيرد. انديشه و گفتمان اصولگرايي، يك حزب و گروه سياسي خاص تحت اين عنوان نيست. بلكه مراد و منظور يك مجموعه نظام مند فكري و عقيدتي است. گفتمان اصولگرايي يعني گفتماني كه پايبندي بهانقلاب اسلامي و شعارهاي اصيل انقلاب را هدف محوري خود ميداند و در غير اين صورت، اين گفتمان بههيچ وجه اصولگرا نيست. پيروي از اصل مترقي ولايت فقيه و قانون اساسي، جامعيت حضور دين در صحنه سياست و اجتماع و كارآمدي آن در اداره جامعه، تاكيد بر كارآمدي در عين حفظ ارزشها، عدالت محوري و استكبارستيزي از اجزاي اصلي گفتمان اصولگرايانه است. بنابراين، گفتمان اصولگرايي در اين معنا، ريشه و مبنا در سنت فكري انقلاب اسلامي دارد و برخاسته از خواستههاي اصيل مردم در جريان آن رويداد بزرگ بوده و همراه با تحولات انقلاب و نظام رشد كرده و بهموقعيت كنوني رسيده است. بايد بگويم كه قرارگيري آرمانهاي بلندي همچون زندگي آزاد، مستقل و سرافرازانه در كنار ارزشهاي سترگي مانند ديانتورزي، معنويت گرايي و اخلاق براي همه مردم ايران و شهروندان ايراني حاصل انقلاب اسلامي ايران بوده است. امروزه نيز ايراني مسلمان دو دغدغه مهم دارد اولي زندگي مومنانه تحت لواي ارزشهاي ديني در جامعهاي پيشرفته همراه با رفاه و دومي توسعه مادي ميباشد. بهطور خلاصه، گفتمان اصولگرايي اصيل مراعات اصل پيشرفت مادي و ارتقاي سطح زندگي مومنانه مردم را هدف اصلي خود ميداند. در واقع هدف اصلي اين گفتمان همان هدفي است كه رهبر معظم انقلاب براي دهه چهارم انقلاب تبيين فرموده اند، يعني پيشرفت همراه با عدالت در سايه معنويت و حاكميت ارزشهاي ديني. آقاي دكتر با اين رويكرد شما، ارتباط رفتار انقلابي با انديشه اصولگرايانه را چگونه ميبينيد؟ اصولگرايي يعني التزام نظري و عملي بهاصول و تلاش در جهت تحقق آرمانهاي برخاسته از اصول. بنابراين، اصولگرايي ارتباط وثيقي با وظيفهشناسي و ارزش مداري دارد. حال چنانچه فرد انقلابي را انساني بدانيم كه شفافيت در گفتار و صداقت در رفتار و كردار او نمايان بوده و بهيك معنا، فردي پايبند بهوظيفه و وظيفه شناس بدانيم درخواهيم يافت كه اصولگرايي بدون انقلابي بودن و انقلابي بودن بدون اصولگرايي ممكن نيست. خاطر هست كه امام نكته مهمي در اين مورد بارها طرح ميكردند كه براي شرايط امروز ما بسيار راهگشاست. ايشان ميفرمود «همه ما اگر كارهايي كه محول بهخودمان است، آن را بهطور صحيح انجام ندهيم ما اسلامي نيستيم، طاغوت هستيم. ما موظفيم كه اين مكتب را حفظ كنيم كه اگر حفظ نكنيم آسيب بر ميدارد. بايد كاري كنيم كه آسيب بر ندارد و آن كار اين است كه اگر چنانچه در هر جا هستيم بهوظايفي كه آنجا هست، عمل بكنيم؛امروز كشور محتاج بهكار است تا محتاج اجانب نباشيم.» براي انقلابي ماندن، وظيفه شناسي و تعهد بهخدمت بسيار مهم است. از سوي ديگر، رفتار انقلابي را ميتوان با مشخص كردن هويت انقلابي تشريح كرد. اينكه رفتار انقلابي چگونه رفتاري است را ميتوان با مشخص كردن هويت انقلابي پاسخ گفت. فهم انديشه حضرت امام عزيزمان و تجربه سي سال گذشته اين باور را در بنده ايجاد كرده است كه هويت انقلابي، هويت فرد و جامعهاي ميباشد كه در آن، تحجر و التقاط مردود است. فرد انقلابي، فردي است گريزان از تحجر و بري از التقاط چرا كه نه تعصبات كور و ساده انديشي راهي بهسوي حفظ انقلاب دارد و نه رهايي اصول بنيادي و پذيرش افكار و انديشههايي كه تعارض ريشهاي با آرمانهاي اسلام و انقلاب دارند ميتواند هويت انقلابي ما را حفظ كند. اخلاق سياسي و غلبهدادن آن در عرصههاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي نمادي از هويت منسجم فرد انقلابي است. ما نميتوانيم فردي را انقلابي بدانيم كه اخلاق را در عرصههاي مختلف مخصوصا در عرصه سياسي فداي هوسهاي فردي و منفعتطلبي جناحي خود ميكند. اگر برخي، عرصههاي جامعه ما گرفتار بياخلاقي شده است نشان ميدهد كه اهداف را فراموش كردهاند و چطور ميتوان اخلاق را در حاشيه قرار داد و سپس بشينيم و سخن از انقلابي بودن و انقلابي ماندن بهزبان بياوريم. بصيرت، آگاهي و اخلاق انقلابي، گوهر انقلابي بودن و مترادف با اصولگرايي است. در سطح مديران نيز كسي انقلابي و اصولگراست كه عاشق خدمت از طريق استفاده از ابزارها و روشهاي نوين باشد. مدير انقلابي و اصولگرا بايد مديري عاقل عاشق باشد چراكه در بستري از درهم تنيدگي ستايشبرانگيز ايمان و عقل و خرد و عشق حركت كرده و در راستاي عملي ساختن آرمانهاي امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري گام بر دارد. بهنظر بنده داعيهداران انقلابي ماندن و اصولگرا بودن، كساني هستند كه پايبند و ملتزم به دو بال محوري انقلاب يعني ارزشمداري(عشق) و كارآمدي(عقل) ذيل التزام عملي شعورگرا بهولايتفقيه باشند و تمامي افراد انقلابي و اصولگرا بايد با درك مطالبهروشن و شفاف وليفقيه زمان بهدور از منفعتطلبي حزبي و اما و اگرهاي رايج سياسي تلاش كنند تا با كمترين هزينه و تلفات، جامعه را در مسير صحيح خويش قرار دهند و خود را ملزم بهرعايت و اطاعت از فرامين مقام معظم رهبري بدانند. اين راهبرد حقيقتا كارگشاست. از منظر ديگر، ايمان داشتن و زيست مومنانه نيز يكي از بايستههاي انقلابي ماندن، انقلابي زيستن و اصولگرا بودن است. بهنظر بنده رمز بقاي انقلاب ما، حفظ ايمان ديني و كارآمدي عملي است و ايمان ديني و كارآمدي، سوخت انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و هسته هويتي فرد و جامعه انقلابي و اصولگراست. ما نميتوانيم قدرشناس واقعي انقلاب و نظام باشيم مگر آنكه انقلابي و اصولگرا بمانيم، زيست انقلابي داشته باشيم و با عاريسازي فضاي كار و تلاش از حب و بغضهاي فرصتسوز، لذت شيرين زيست ذيل انقلاب اسلامي را بههمگان بچشانيم. اگر امكان دارد اين راهبرد يعني دو مقوله مهم انقلابي بودن و انقلابي ماندن را در مواجهه با بحث فتنه كمي كالبد شكافي كنيد؟ سوال خوبي است ولي بايد گفت كه انقلابي بودن با انقلابي ماندن دو مقوله مجزا از يكديگر است. همه ما بسيار ديده ايم كه فرد يا گروهي، سابقه انقلابي درخشاني دارد اما بهواقع، انقلابي نمانده است. سابقه هميشه رجوع بهگذشته دارد كه بهاين معنا، ما فردي را داراي سابقه انقلابي دانسته و او را داراي صفت انقلابي بودن ميدانيم اما انقلابي ماندن رجوع بهزمان حال دارد و اشاره بهمواضع كنوني و عملكردهاي جاري او دارد. هرچند نبايد اين دو مقوله را بهطور مطلق از يكديگر جدا كنيم؛ چرا كه حالت عكس آن چندان صادق نيست. كمتر ميتوان فرد يا گروهي كه اصلاً انقلابي نبوده است را بهيكباره انقلابي تصور كرد. در واقع، هميشه داشتن سابقه انقلابي مقدمه حركت بهسوي انقلابي ماندن بوده است. اما براي انقلابي ماندن بايد شرط كافي يعني عملكردهاي كنوني مورد توجه قرار گيرد. در مورد فتنه پس از انتخابات بايد بهاين نكته اشاره كنم كه چنانچه ما در تحليل اين حوادث، گرفتار سادهانديشي شويم، نميتوانيم از وقوع چنين حوادثي در سالهاي آينده پيشگيري كنيم. فتنههاي اخير، مسائل سادهاي نبودند بلكه پيچيده و چند بعدي بودند كه نياز بهيك تحليل متعادل دارند وگرنه ما با يك تحليل فلهاي و غير جامع نميتوانيم آسيبشناسي دقيقي داشته باشيم. من فكر ميكنم امروز ديگر براي همه روشن شده كه مهمترين عامل وقايع مربوط بهانتخابات رياستجمهوري دورشدن از مسير عقلانيت و اعتدال و گرفتارآمدن در دام افراط و تندروي بوده است. در تمام حوادث سال گذشته يك نكته مشترك و اصلي وجود داشت و آن هم غلبهنوعي تفكر يا نوعي نگرش سياسي- فكري «افراطي، غيرعقلاني و غيرمنطقي» بود. اين نگرش افراطي هم ممكن است در هر فرد و جريان سياسي متعلق بههر كدام از جناحهاي سياسي كشور وجود داشته باشد. بهاعتقاد بنده يك چنين شيوه تفكر و عمل ميتواند در تمامي شئون جامعه تسري پيدا كرده و همه حوزهها را بهسمت تباهي و انحراف سوق دهد. افراطيگري در نقطه مقابل عقلانيت و اعتدال مهمترين مانع بر سر راه تحقق اهداف انقلاب اسلامي و نظام است و بدين معنا،هيچ جرياني نميتواند مدعي انقلابي بودن باشد اما افراط گري را سرلوحه سخنان و عملكردهاي خود قرار داده باشد. در وقايع سال گذشته، ما بهروشني تفاوت ميان انقلابي بودن و انقلابي ماندن را در صحنه سياسي كشور مشاهده كرديم. در اينجا نقش نخبگان بسيار چشمگير بود. نخبگان يا بهتعبير رهبر فرزانه انقلاب؛ خواص جامعه نقش مرجعيت، هدايتگري و اداره جامعه را برعهده دارند و هنگامي كه آنها گرفتار تفكرات افراط گرايانه شوند، پيامدهاي اشتباه شان كل جامعه را تحت تاثيرات هولناك خود قرار خواهد داد، يعني ديگر نميتوان حد و مرزي براي تندروي در جامعه ترسيم كرد. ما در سال گذشته بسيار شاهد بوديم كه چگونه رهبر معظم انقلاب توجه اصلي و تاكيدات خودشان را معطوف بهنخبگان و خواص جامعه كرده بودند. ايشان سعي داشتند تا اين خواص را از قرار گرفتن در مسير بيبازگشت دورشدن از اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي باز دارند. بهاعتقاد بنده تاكيد ايشان بر «بصيرت» را بايد نقطه كانوني ارشاداتشان در اين خصوص دانست. بصيرت در واقع همان حكمت و دانش عملي است كه در سايه اعتدال و آرمانگرايي حاصل ميشود و در نقطه مقابل جهالت و آرمان ستيزي كه محصول افراط و تندروي است، قرار ميگيرد. البته بصيرت امري متعلق بهاين زمان و مكان نيست، بلكه يك نياز اساسي براي نخبگان جامعه در همه زمانهاست. هميشه هم همين گونه بوده كه ميزان بصيرت نخبگان؛ مسير هدايت و يا زوال يك جامعه را ترسيم كرده است. با نگاه بهتاريخ ميبينيم كه نخبگان بيبصيرت در هر دوراني مهمترين عامل ركود و انحطاط جامعه در آن دوران بودهاند. لازمه نيل بهبصيرت هم كه پرهيز از افراط و تندوري است. اخلاق گرايي طرف ديگر داشتن بصيرت است. سياستزدگي و برخورد سياسي با مقولات و حوزههاي مختلف و اخلاق ستيزي در عرصه سياستورزي همه از نشانههاي عمده و بارز نخبگاني است كه گرفتار دوري از زيست انقلابي و بيبصيرتي شده اند. در يك كلام بايد گفت كه مهمترين علت آن اتفاقات بيترديد همانگونه كه رهبر معظم انقلاب نيز تاكيد داشتند بيبصيرتي و زياده طلبي سياسي برخي از افراد و جريانها بود. اما اين بيبصيرتي در عرصه سياسي نيز ريشه در ضعف ايمان، تقوا و اخلاق داشت. من هميشه از اين موضوع دلگيرم كه چه بسيار فرصتها، سرمايهها و منابعي كه در طي يك سال و نيم گذشته قرباني اين افراط گريهاي بيمنطق شده و روند پيشرفت كشور را كند كرده اند. در واقع آن چه كه ما امروز تحت عنوان بحران كارآمدي و مديريت از آن نام ميبريم، نتيجه عيني اين فضاي بحران زده سياسي، افراطگري و وجود نخبگان بيبصيرت است. كارآمدي و عقلانيت دو موضوع بسيار مهم وحياتي هستند كه بهتداوم انقلاب و ارزشهاي آن ميانجامند لطفا درخصوص اين دو مقوله توضيح فرماييد؟ براي توضيح عقلانيت و كارآمدي بايد دوباره بهخود انقلاب اسلامي و انديشه محوري آن رجوع كنيم. عقلانيت و ضرورت اثبات كارآمدي دين در مديريت جامعه، كارآمدي نهادهاي برآمده از انقلاب و كارآمدي مديران نهادهاي برآمده از انقلاب همگي از جمله عناصري بودند كه در قالب گفتمان انقلاب اسلامي مورد توجه قرار گرفتند. توجه بهالزامات اين گفتمان و مضمون اهداف و آرمانهاي آن امري نيست كه تنها مختص بهگذشته باشد. ما بايد در هر برهه از پروسه تكامل انقلاب، بهانديشه اوليه و آراي بنيانگذاران و رهنمودهاي مقام معظم رهبري بازگرديم و عملكردهاي خود را در آيينه آن گفتمان اصيل مورد سنجش قرار دهيم. توجه بهضرورت عقلانيت در امور و كارآمد در دو سطح نهادها و افراد ميتواند جلوهاي از اين گفتمان را بهما نشان دهد. بههر حال، اگر ما نگاهي مختصر بهآراي بنيانگذاران انقلاب داشته باشيم درخواهيم يافت كه عقلانيت از جمله عناصر سازنده انقلاب اسلامي و يكي از اصول اصلي آن بوده است. منظور از عقلانيت در انقلاب اسلامي نه گرايش يكه تازانه و غيرخداباور غربي است كه همه چيز و همه كس را بهشيوهاي ابزاري در خدمت مصالح و منافع زودگذر دنيوي قرار ميدهد و نه عقل دنياگريز و گوشهگير ارتجاعي كه نسبت خود را با جهان و مردم قطع كرده و گوشهگيري اختيار ميكند. عقلانيت در انقلاب اسلامي بهمعناي رويكرد معطوف بهآگاهي و هدف در فرآيندهاي مختلف است. چنين رويكردي از يك سو مستند بهدرك وقايع و حقايق جاري و ساري در جهان است و از سوي ديگر معتقد و ملتزم بهمراعات جايگاه انسان بهمثابهخليفه الله و نماينده خدا بر زمين. حاصل اين رويكرد عقلاني ملاحظه عقلاني شرايط در خدمت اهداف والاي بشري و انساني و الهي است. كارآمدي نهادها و كارآمدي مديران نيز از جمله اهداف انقلاب اسلامي بود. انقلاب اسلامي حركتي در جهت از بين بردن نهادها، ساختارها و شخصيتهاي فاسد و ناكارآمد بود. بدين معنا، آلترناتيو وضعيت گذشته چيزي نبود جز نهادها و ساختارهاي كارآمد و شخصيتهاي مومن و عاري از فساد و كارآمد. در اينجا بايد در ادامه بحث قبلي بهاين نكته اشاره كنم كه حاصل درهم آميختن عقلانيت و كارآمدي در صحنه سياسي كشور، تقويت خواص اعتدالگرا و بابصيرت خواهد بود. خواص اعتدال گرا و با بصيرت نخبگاني هستند كه نه بهسمت راستروي، نه بهسمت چپروي گرايش دارند و صلاح و مصلحت نظام و مردم را مورد توجه قرار ميدهند. اتخاذ مشي اعتدال گرايي در فضاي كنوني نشانگر عقلانيت، سياست ورزي منطقي و كارآمدي است و شرايط فعلي ميطلبد كه احزاب و فعالان سياسي خط اعتدال كه همان خط واقع گرايي و وحدتگرايي است را دنبال كنند. ضررهايي كه از اوايل انقلاب تاكنون متوجه ما بوده بهدليل افراط و تفريطهايي است كه برخي افراد در پيش گرفته بودند. اتخاذ شيوه افراطي و تفريطي از سوي هر جناحي كه باشد نامطلوب تلقي ميشود و خروجي چنين رويكردي بهنفع كشور و نظام نخواهد بود. من بر اين باورم كه مجموعهاي از نخبگان داخلي متعهد بهمحكمات نظام و قانون اساسي بايد در جهت افزايش مشي اعتدالي در كشور، بحث افزايش بصيرت- كه مقام معظم رهبري بر آن تاكيد داشتهاند-، عقلانيت و كارآمدي را مورد توجه جدي قرار دهند.
دیدگاه تان را بنویسید