بومیسازی علوم انسانی آسیب دیده است
به نظر من بومیسازی علوم انسانی بحثی بسیار فنی و دقیق است كه حقیقت آن در فضای سیاسی و ژورنالیستی ما آسیب دیده است.
تهران امروز: برخی بومی كردن علوم انسانی را در گرو اسلامی كردن آن میپندارند. لذا پرسش این است كه آیا می توان علوم اسلامی را بومی یا اسلامی كرد؟ به عبارت دیگر اصولا آیا علم، بومی و غیربومی و اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ مسائل فوق در گفتوگویی با دكتر سید سلمان صفوی، رئیس آكادمی مطالعات ایرانی در لندن طرح شد و با پاسخ هایی تا حدی نو و بدیع مواجه شدیم. ایشان علاوه بر تحصیلات عالیه حوزوی و همچنین آكادمیك در رشته فلسفه، دارای دكترا و فوق دكترا در فلسفه از دانشگاه سوآس لندن است. وضعیت علوم انسانی را در قلمرو عمومی چگونه ارزیابی میكنید؟ به نظر شما آثار منتشره در حوزه علوم انسانی در بازار كتاب داخلی از چه جایگاهی برخوردار است؟ آن بخش از آثار انتشار یافته از علوم انسانی كه حاصل ترجمه است؛ وضعیت خوب و قابل قبولی دارد. در حال حاضر در بازار داخلی كتاب در بخش علوم انسانی، شاهد ترجمههای خوبی از آثار فلسفی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، روابط بینالملل و از این قبیل هستیم و نسبت به قبل از انقلاب وضعیت بهتر و قابل قبولتری داریم. بدین ترتیب شما بخش مربوط به فعالیت نویسندگان و مترجمان را مثبت ارزیابی می كنید. نظر شما در مورد مسئولان اجرایی و سیاستگذاریها در بخش علوم انسانی چیست؟ قبل از هر چیز باید تصریح كنم كه من با سانسور و ممیزی در حوزه اندیشه اعتقاد ندارم و آن را مانعی برای پیشرفت دانش و پژوهش میدانم. تنها جایی كه شاید بتوان وجود سانسور و ممیزی را موجه یا ضروری دانست، مواردی است كه مسائل اخلاقی و عفت عمومی جامعه مطرح است. اما در حوزه اندیشه؛ افكار مختلف باید مجال حضور و بروز بیابند و اگر نقــدی هم وجود دارد، باید با شیوه علمی و با منطق بحث و استدلال پاسخ داده شود. در پاسخ به سوال شما باید بگویم؛ متاسفانه جامعه اندیشمند و حوزه نشر ما در طول 30 سال گذشته كم وبیش متحمل سانسور و ممیزی بوده است. البته میزان آن متفاوت بوده بهطوری كه گاه خیلی شدید بوده و زمانی هم روندی رو به افول داشته است اما به هرحال در حوزه نشر، سانسور همیشه حضوری جدی و چشمگیر داشته است. به اعتقاد من، این نوع سانسور و با این شدت، نه ربطی به اسلام دارد؛ نه به قانون اساسی و نه حتی به مقامات عالیه نظام. به باور من اینگونه اعمال سانسور، برخوردهایی سلیقهای است كه در حوزه نشر اعمال میشود و آفتی جدی برای حوزه اندیشه و تفكر است. مورد دیگر افرادی هستند كه برای اجرای ممیزی و سانسور انتخاب شدهاند كه غالبا تحصیلاتی در حد دیپلم یا لیسانس دارند و البته افراد محترمی هستند. اما سوال این است كه این افراد تا چه حد صلاحیت علمی نظارت بر آثار تخصصی نویسنده یا مترجمی را دارند كه سالها در حوزهای از علوم انسانی تحقیق و تفكر كرده و به تحصیل و تدریس پرداخته است؟ در چنین شرایطی فردی كه به این كار گمارده شده به حذف بخشهایی اقدام می كند كه منطبق با سلایق شخصی و فهم محدود او نیست و در این صورت معلوم است كه چه وضعیت اسفباری برای حوزه اندیشه و تفكر رقم میخورد. با توجه به اینكه شما هم اكنون به نشر مجلات و آثار فرهنگی در لندن می پردازید، چه تفاوتهایی بین سیاستگذاریهای اجرایی در كشور ما و انگلستان مشاهده میكنید؟ واقعیت این است كه اصلا قابل مقایسه نیست. وضعیت نشر ما نسبت به كشوری همچون بریتانیا تاسفآور است. البته ناگفته نماند كه من چه در حوزه غربشناسی و چه در برخی از مبانی فلسفی مدرن غرب، موافق دیدگاههای آنها نیستم و همچنین مخالف امپریالیسم غربی هستم اما از دیگر سو وضعیت نشر ما با كشورهای توسعه یافته قابل مقایسه نیست. اگر بخواهم برای ادعای خود دلیلی هم آورده باشم، خوب است به نمونهای مصداقی اشاره كنم؛ اینجانب از اواخر سال 1996 تا سال 2003 معاون آموزشی - پژوهشی نمایندگی مقام معظم رهبری در مركز اسلامی انگلستان و مدیر موسسه مطالعات اسلامی بودم و مجله «ترانسندنت فیلوسوفی» را منتشر میكردیم كه هماكنون نیز به سردبیری بنده در حال انتشار است. این مجله از سویی به معرفی معارف دینی ما و دیدگاههای اسلامی می پردازد و از دیگر سو دیدگاههای غربی و مبانی فلسفی و تئوریك آنها را مورد نقــد و بررسی قرار می دهد. ما برای اقدام به انتشار این مجله و مجله دیپلماسی صلح عادلانه نیازی به دریافت مجوز و پروانه انتشار نداشتیم و پس از انتشار نیز هرگز تذكری دادهنشده یا مورد توقیف واقع نشده است در حالی كه ما بهطور دائم علیه مبانی نظری آنها موضعگیریهای شفاف و قاطع داریم و منتقد جدی مبانی تئوریك و فلسفیآنها هستیم و دیدگاههای سیاسی غربیها را نقد جدی علمی میكنیم. این وضعیت را نمی توان با پروسه دریافت مجوز انتشار و نظارت بر نشریات در كشورمان مقایسه كرد. به نظر شما نقش دانشمندان دینی و عالمان اسلامی در مباحث علوم انسانی چیست؟ كسی كه در علوم دینی و معارف اسلامی تحصیل كرده؛ تنها در همان حوزه صاحب نظر است و می تواند به اظهارنظر بپردازد. معارف اسلامی شامل فقه اسلامی، كلام اسلامی، عرفان اسلامی، فلسفه اسلامی، علوم قرآنی، علم الحدیث و تاریخ اسلام است. بنابراین عالم اسلامی تنها در چنین مباحثی كه به تحصیل آن پرداخته، میتواند اظهارنظر كند و در صورتی می تواند در علومی از قبیل روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و علم اقتصاد اظهارنظر كند كه در حیطه آن علوم نیز مطالعه و پژوهش كرده باشد. بنابراین فقیه به ماهو فقیه؛ فیلسوف، جامعه شناس یا تئوریسین سیاسی نیست؛ مگر آنكه در چنین رشتههایی نیز دارای تخصص باشد. البته از سوی دیگر نیز یك عالم علوم اجتماعی، یك فیلسوف سیاسی یا یك اقتصاددان هم نمیتواند و نباید در علوم اسلامی اظهارنظر كند. به باور من ضروری است حوزهها و شاخههای مختلف علوم از یكدیگر تفكیك شوند و هر دانشمندی در حوزه تخصصی خود به اظهارنظر بپردازد. البته همانطور كه اشاره كردید برخی مانند مرحوم آیتالله دكتر مهدی حائری هم در علوم اسلامی صاحبنظرند و هم در شاخهای از علوم انسانی. تركیب پیامد این تخصصها برای جامعه فرهنگی و علمی كشور چیست؟ بلــه. مرحوم دكتر مهدی حائری، فرزند موسس حوزه علمیه قم؛ هم در علوم اسلامی تبحر داشتند و هم فلسفه تحلیلی را در آمریكا تحصیل و تدریس كردند. البته مرحوم علامه محمدتقی جعفری نیز چنین بودند. شهید آیتالله محمدباقر صدر نیز علاوه بر تحصیل علوم اسلامی در اقتصاد و فلسفه نیز تلمذ كرده؛ دو اثر ارزشمند «اقتصادنا» و «فلسفتنا» را تالیف كردند كه از كتببسیار موفق در این حوزه است. جالب است كه ایشان در آن زمان در كتاب «اقتصادنا»، بین مكتب اقتصادی و علم اقتصاد تفاوت قائل شدهاند و با اشاره به مكاتب جهانی اقتصاد، سه مكتب اقتصادی كاپیتالیسم، سوسیالیسم و اقتصاد اسلامی را به بحث و بررسی گذاردند كه استاد مطهری نیز بعدها با روشی مشابه آن به تبیین اقتصاد اسلامی پرداختند. در توضیح ضرورت تفكیك علم اقتصاد از مكتب اقتصادی باید گفت؛ بخشی از مسائل اقتصادی، دارای جنبه مكتبی است كه چارچوب ارزشی یك سیستم اقتصادی را تبیین میكند؛ مانند مالكیت، عقود(مضاربه، مساقات، مزارعه، اجاره)، شرایط معامله، حقوق كارگر، مالیات، ارزش افزوده و... این مسائل دارای احكام فقهیاند و چارچوب ارزشی اقتصاد اسلامی را بايد بر اساس آنها تنظیم كنیم. اما مسائل دیگری نیز وجود دارند كه اساسا فاقد جنبه مكتبیاند و تنها با رویكرد علم تجربی باید به آنها پرداخت. درك شما از بومی سازی كردن علوم انسانی چیست؟ آیا اصولا به آن اعتقاد دارید؟ به نظر من بومیسازی علوم انسانی بحثی بسیار فنی و دقیق است كه حقیقت آن در فضای سیاسی و ژورنالیستی ما آسیب دیده است. اما در مورد درك من از این مفهوم؛ واقعیت این است كه پس از رنسانس در غرب، ما با بروز علم جدیدی با ماهیتی جدید مواجهیم كه كاملا بر تجــربه مبتنی است. بدین معنا كه در دوران رنسانس با به وجود آمدن شرایط ویژه؛ علم و روند رشد آن مسیر تازهای یافت كه با قبل از رنسانس بسیار متفاوت بود. معرفت knowledge و علم science جدا گردیدند. البته در امتداد این مسیر، غرب كمكم به نوعی علم زدگی و علم پرستی رسید كه ما از منتقدان جدی این مسئله هستیم. به عبارت دیگر غرب با افراط در علمگرایی، به نوعی به نفی عقل و وحی رسید كه پذیرفته نیست و محل مناقشه ما با آنهاست. بنابراین مقابله علمی با چنین تبعات فلسفی برخی از نظریهها و انتقاد از آنها را میتوان بومی سازی فلسفه و علوم انسانی نام نهاد. اما بومی سازی در اصل فلسفه، به مثابه شاخهای از علوم انسانی معنایی ندارد؛ چرا كه فلسفه معرفتی است كه به حقایق و ارزشهای ابدی و ازلی میپردازد. شناخت و درك ارزشها و حقایق ابدی و ازلی، غربی و شرقی ندارد. اقتصاد، جامعهشناسی، علوم سیاسی و علوم جغرافیایی نیز ظنی و تجربی هستند. علم اقتصاد نه غربی است و نه شرقی؛ بلكه جهانی است. اما برای به كارگیری چنین علمی در كشور میتوان با درنظر گرفتن ظرفیتها و نیازها، متناسب با آن نیازها و ظرفیتها؛ برنامه اقتصادی كشور را تنظیم كرد. من براین باور نیستم كه اگر برای مثال اقتصاد انگلستان، اقتصاد موفقی است؛ ما نیز همان مدل اقتصادی را در كشور و جامعه خودمان پیاده كنیم. انگلستان یكی از كشورهای فوقالعاده معتبر در امورمالی است؛ كه ركن اقتصاد آن مبتنی بر اقتصاد مالی است. برعكس آلمان كه اقتصاد آن صنعتی می باشد. اما كشور ما تناسبی با مدل اقتصادی انگلیس ندارد. ما باید ابتدا ظرفیتها و نیازهایخود و همسایگانمان را مشخص كنیم و الگوی اقتصادی خود را بر آن اساس تعیین كنیم. برای نمونه كشور ما از منابع نفتی غنــی برخوردار است؛ لذا میتوان اولویت اول اقتصادی را مثلا تولید و صادرات محصولات تمام شده نفتی قرار داد. از طرف دیگر كشور ما با كمبود منابع آبی مواجه است؛ بنابراین نمیتوانیم اولویت اول اقتصادیرا بر اقتصاد كشاورزی بنا كنیم. مطالبی كه به اختصار به آن اشاره كردم تا حدی درك بنده را از مفهوم بومی سازی علوم میرساند وگرنه به اعتقاد من انكار علم جهانی و ممانعت از ترجمه و انتشار آن به معنای بومی سازی نیست. مطلب دیگری كه لازم است به آن اشارهكنم؛ قرابت فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی است. فیلسوفان اسلامی نظیر فارابی و ابن سینا با مطالعه آثار فلسفه یونانی و آموختن آن از فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو در پیوند زدن فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی نقشی اساسی ایفا كردند بهطوری كه میتوان فلسفه اسلامی را تا حدی متااثر از فلسفه یونانی دانست. اما در دوران فعلی ما به عنوان فیلسوفان مسلمان با بخشی از نگرشهای مدرن فیلسوفان غربی اختلاف جدی داریم. نكتهای كه نباید از آن غافل شد این است كه برای مقابله علمی با نگرشهایی كه معارض دیدگاههای مبتنی بر درك اسلامی است؛ ضروری است ابتدا مبانی فلسفی و نظری آنان را به خوبی خوانده و درك كنیم و پس از آن به نقــد بخشهای متعارض با دیدگاههای اسلامی بپردازیم. به نظر شما در این راستا افرادی همچون علامه طباطبایی با تدریس و تالیف كتابهایی همچون «اصول فلسفه و روش رئالیسم» موفقتر بودند یا اقداماتی كه پس از انقلاب توسط حوزههای علمیه با امكانات و تخصیص بودجهها و منابع مالی فراوان انجام شده است؟ اتفاقا به مورد خوبی اشاره كردید. مرحوم علامه طباطبایی با تدریس مباحثی همچون اصول فلسفه و روش رئالیسم به نقــد فلسفی مبانی نظری ماركسیسم و ماتریالیسم پرداختند و استادانه نظر فلسفی اسلام را در قبال مبانی فلسفی غربی نشان دادند. بنده معتقدم فلسفه اسلامی همچنان سخنان زیادی برای دنیا دارد؛ چنان كه كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و كتاب «فلسفه ما» شهید آیت الله محمد باقر صدر و آثار برجسته علامه جعفری را میتوان شاهدی بر این مدعا دانست. به نظر من ما پس از انقلاب نتوانستهایم چهرههایی همچون علامه طباطبایی، استاد شهید مطهری،شهید دكتر بهشتی، علامه جعفری و آیتالله طالقانی تربیت كنیم و برخی نهادهای رسمی كه متولی اسلامی كردن علوم انسانی یا تولید اندیشههای عصری اسلامی بر اساس نیازهای روز بودهاند بهرغم بودجه های میلیاردی موفق نبودهاند و امروز باید پاسخگوی كارنامه ضعیف خود باشند. بحث دیگری كه در دنیای امروز از اهمیت زیادی برخوردار است، تفاوت انسان قدیم و انسان جدید است. انسان قدیم، انسان تكلیف مدار بوده اما انسان دوران مدرن، انسان حق مدار است. مواجهه بومی سازی علوم انسانی با این مسئله چگونه باید باشد؟ این نكته یكی از اساسیترین مباحثی است كه حتما باید به آن توجه لازم شود. ما باید مبانی فلسفی خود را براساس نیازهای جدید انسان مدرن و جامعه جدید تنظیم كنیم و به پرسشهای جامعه امروز پاسخ درخور دهیم. به گمان من فلسفه اسلامی و دیدگاههای دینی ما در حوزه علوم انسانی ظرفیت بسیار بالایی دارد كه میتواند برای جامعه جهانی امروز مفید باشد. امروز دنیا با بحرانهای متعددی مواجه است. بحران از خود بیگانگی، ماشینیسم، سیانتیسم، بحران سیطره كمیت گرایی و همچنین بحران محیط زیست از جمله بحرانهایی است كه دنیای جدید به سختی با آن دست و پنجه نرم میكند. به اعتقاد من معارف اسلامی میتواند این بحرانها را مهار كند و راه جدیدی مبتنی بر تعالیم وحی وعقل برای زندگی بشریت باز كند. در پاسخ به سوال شما باید بگویم واقعیت این است كه بحث حق، از بحثهای جدیدی است كه متعلق به دنیای مدرن است. انسان جدید بر خلاف گذشته، خود را تنها مكلف نمیداند، بلكه با محق دانستن خود، در صدد احقاق حقوق حقه خویش است. من فكر میكنم متفكران اسلامی معاصر میتوانند با تكیه بر مبانی اسلامی نسبت به این مبانی نظری مدرن، موضع سازنده و جدید داشته باشند. اما اگر بخواهیم با همان رویكرد قدیمی به این مفاهیم نــو پاسخ دهیم، در واقع حركتی نكردهایم و درجا زده ایم. كارنامه عالمان دینی را پس از انقلاب چگونه ارزیابی میكنید؟ به نظر شما تا چه حد توانستهاند در پویایی معارف اسلامی نقش ارزنده ایفا كنند؟ این سوال معطوف به شقوق متعددی از عملكرد روحانیون است كه هر كدام باید جداگانه ارزیابی شود. قبل از هرچیز باید اذعان كرد كه سرانجام پس از قرنها ما شیعیان موفق شدیم یك حكیم، عارف، فیلسوف و فقیه اسلامی را در رأس قدرت بنشانیم و یك نظام سیاسی مبتنی بر دین مبین اسلام تأسیس كنیم. در امتداد آن با تشكیل مجلس خبرگان؛ قانون اساسی تدوین شد كه به باور من مانیفست فقــه و فلسفــه اسلامی و شیــعی است كه البته نتیجه خــرد جمعی فقها و علمای دین است. اما از طرف دیگر در حوزه نظریه پردازی اسلامی آن چنان كه باید پیشرفتی نداشتهایم. همچنین در حوزه نظریه دولت به این دلیل كه شیعه در طول تاریخ خود، فاقد دولت و حكومت بوده است؛ هنوز آنطور كه باید به جایگاه خوبی نرسیدهایم و نیازمند جهد و تلاش بیشتری هستیم. در حوزه تفسیر قرآن شاهد تفاسیر خوبی از حضرت آیتالله جوادی آملی و آیتالله هاشمی رفسنجانی بودهایم. در حوزه دانشنامه نویسی نیز «دانشنامه جهان اسلام» با نظارت آیت الله خامنه ای و دكتر حدادعادل و همچنین «دایرهالمعارف اسلامی» به مدیریت آقای موسوی بجنوردی و دايرهالمعارف تشیع از آثار برجسته وارزشمند پس از انقلاب به شمار می روند. در پایان نكتهای كه بايد به آن اشاره كنم؛ بحث بومی سازی علوم انسانی است. مبادا این سخن مقام معظم رهبری با اقدامات ضربتی، عجولانه و غیرمدبرانه شهید شود. ضروری است علمای دین و متخصصین علوم انسانی به بحث بنشینند تا به نتایج صحیح برسند وگرنه با بازاری كردن بحث، مسئله از غایت و هدف خود منحرف میشود.
دیدگاه تان را بنویسید