سرویس سبک زندگی فردا؛ نیلوفر نیکبنیاد: چند سال قبل بعد از تلاش فراوان و باوجود مخالفت خانواده، دوستان، اساتید و همۀ عالم و آدم، موفق شدم رشتۀ دانشگاهیام را تغییر بدهم و وارد رشتۀ «فرهنگ و زبانهای باستانی» بشوم. اما مخالفتها و واکنشهای عجیب و غریب در همین مرحله تمام نشد. بعد از آن، هرکس اسم رشتهام را میشنید، اولین واکنشش این بود: «چی؟؟؟» و سوال بعدیاش هم این بود که «یعنی چیا میخونین؟». وقتی به آنها میگفتم در دانشگاه زبانهای مختلفی مثل اوستایی، سُغدی، فارسی باستان و پهلوی میخوانیم؛ سیل سوالهایشان (گاهی همراه با تمسخر) شروع میشد: «مگه شاه هم زبون خاصی داشته؟» « مگه فارسی، باستان هم داره؟»، «یعنی عربی میخونی؟»، «زبان میخی هم میخونین؟» بعد من میماندم و یک علامت سوال بزرگ در سرم که چطور باید کل تاریخِ زبان مادریشان را برایشان توضیح بدهم و بگویم که پهلوی ربطی به شاه ندارد و میخی زبان نیست و فارسی از عربی گرفته نشده و... این حجم از بیاطلاعی نسبت به زبان مادری، واقعا حالم را بد میکرد. واقعا!
تقصیر کیه؟
در بیشتر کشورهای دنیا، بچهها را از همان سالهای ابتدای تحصیل با تاریخ زبانشان آشنا میکنند. بچههای دبستانی در مورد زبان باستانیشان (مثل یونانی باستان، لاتین باستان و ...) اطلاعاتی پیدا میکنند و بعد وارد یادگیری زبان معیار امروزیشان میشوند. این کمبود به شدت در سیستم آموزشی کشور ما وجود دارد. بچههای ما نه تنها چیزی از گذشتۀ زبان فارسی نمیدانند، بلکه در تمام دوران تحصیل با حجم زیادی از متون ادبی ثقیل و دستور زبانهای دشوار روبهرو میشوند و همین باعث میشود روز به روز از زبان فارسی بیزارتر شوند. البته تمام تقصیر را نمیتوان گردن سیستم آموزشی انداخت. خانوادهها به حساب اینکه زبان مادری نیازی به آموزش ندارد، ترجیح میدهند قبل از اینکه فرزندشان بتواند فارسی را بشناسد، او را برای یادگیری زبانهای مختلف خارجی به چندین کلاس بفرستند. رسانهها معمولا بهجای پخش برنامههای مربوط به زبان فارسی ترجیح میدهند برنامههای سرگرمکننده تولید و پخش کنند. کتابهای غیر درسی، بازیهای آموزشی و خیلی چیزهای دیگر هم بیخیال زبان فارسی میشوند. چرا؟ چون معتقدند فارسی را بلدیم و اگر هم کسی بخواهد بیشتر بداند، در دانشگاه
تخصصیتر میخواند. در حالیکه دانشجویان رشتههای مرتبط با زبان فارسی در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد، بعد از ورود به دانشگاه انگار که وارد سرزمین عجایب شده باشند، به علت عدم آشنایی قبلی، مدام از شنیدن مطالبی راجع به زبان مادریشان، شاخ درمیآورند!
مراقب باشید زبانگریزی نگیرید!
چند سالی میشود که یک بیماری واگیردار بین مردم رواج پیدا کرده و آن هم زبانگریزی است. مردم طوری از زبان فارسی دوری میکنند که انگار هرگونه تماس با آن موجب یک بیماری لاعلاج میشود! اکثر همین افرادی که ادعای آریاییبودن و نژاد پارسی و وطنم پارۀ تنم دارند، ترجیح میدهند پیامهای وطنی و آریاییشان را با حروف انگلیسی تایپ کنند و برای هم بفرستند. ترجیح میدهند کپشنهای شبکههای اجتماعیشان را به زبان انگلیسی بنویسند. ترجیح میدهند برای حفظ کلاس، موقع عکس انداختن چند تا کتاب خارجی دم دستشان باشد تا کتابهای فارسی. ترجیح میدهند تیتراژ موزیک ویدیوها و فیلمهایشان را به زبان انگلیسی بسازند. توجیهشان هم این است که باید از یک زبان بینالمللی استفاده کنیم. همینها هستند که وقتی یکی از هنرمندان کشورمان در بزرگترین جشنوارههای هنری دنیا جایزه میگیرد و به زبان فارسی سخنرانی میکند، انگشت تمسخرشان را به سمت او میگیرند و میگویند: «با این همه اسم و رسم، هنوز بلد نیست انگلیسی حرف بزنه؟». هیچکس هم با خودش فکر نمیکند که آن هنرمند عزیز، دست به چه کار بزرگی زده است!
فارسیگرایی، عربگرایی، غربگرایی
با یک طبقهبندی ساده میتوانیم مردم کشورمان را به سه دسته تقسیم کنیم. اول آنهایی که بیش از حد به زبانهای خارجی علاقه دارند و معمولا وقت صحبت با آنها باید یک دیکشنری همراهتان باشد تا صدها کلمۀ انگلیسی و فرانسوی و آلمانی وسط حرفهایشان را بفهمید. دوم آنهایی که از اینطرف پل افتادهاند و از آنجاییکه فکر میکنند زبان فارسی و عربی یکی بودهاند و حالا دوتا شدهاند، همۀ تلاششان را برای دوباره رسیدن این دو به هم، میکنند و آنقدر همۀ لغات را در وزنهای عربی میبرند که حرفهایشان کاملا نامفهوم میشود. سوم هم آنهایی که قصد کمک به زبان فارسی را دارند اما متاسفانه بیشتر به آن ضربه میزنند. کسانی که با استفاده از ریشههای فارسی باستان، واژگان جدید میسازند و از آنجاییکه واژههایشان هیچجا ثبت نشده، حرفهایشان کلا قابل فهم نیست! اگر یک مطالعۀ کلی دربارۀ کلمات مورد استفاده در زبانمان داشته باشیم، متوجه میشویم که درصد زیادی از کلمات دخیل، از زبانهایی غیر از انگلیسی و عربی وارد فارسی شدهاند، آنوقت شاید کمتر خودمان را برای قرار گرفتن در یکی از این سه گروه آزار بدهیم و همین زبان سادۀ روزمرهمان را استفاده کنیم.
بیش از حد خلاق نباشید لطفا!
قبول که زبان یک پدیدۀ پویاست و مدام در حال تغییر است، اما خواهشا بگذاریم خودش تغییراتش را بکند و ما به زور دست به تغییر دادنش نزنیم. خیلیهایمان عادت کردهایم به محض اینکه فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، واژهای میسازد، شروع به مسخرهکردنش میکنیم درحالیکه بسیاری از واژگانی که خودمان ساختهایم و در صحبتهایمان استفاده میکنیم، به مراتب از آنها مسخرهترند. هر کدام از حروف و صداهای زبان فارسی، مصرف خاصی دارند. آنها را ندانسته به جای هم به کار نبریم. با توجه به گستش چشمگیر شبکههای مجازی، در این محیط ها درست بنویسیم، تا خودمان به عامل رواج غلطنویسی تبدیل نشویم. آخر کلماتی که «ه» ندارند، «ه» نچسبانیم، به کلمههای مختلف «الف» های بیاستفاده ندهیم، از خودمان قانونهایی درنیاوریم که هیچ پایه و اساسی ندارند! همین چند روز قبل یک نفر برایم پیام فرستاد: «چطوری میتونم برم پله طبیعت؟». تا چند دقیقه داشتم به این فکر میکردم که کسیکه «پُلِ» را «پله» مینویسد، «پِلِه» را چطور مینویسد؟ کاش اگر کاری برای شناساندن یا تقویت زبان فارسی نمیکنیم، با پِتک به جانش نیفتیم و از بیخوبن زیرآبش را نزنیم!
دیدگاه تان را بنویسید