سرویس سبک زندگی فردا؛ اعظم ایرانشاهی: خواستم این دم آخری، همین حالایی که باید پرونده ۹۶ را ببندیم و برای سال تازه فصل جدیدی باز کنیم، بگویم هرقدر هم که کتابهای موفقیت خوانده باشیم و از حفظ باشیم که آنتونی رابینز گفته فلان کنیم تا خوشبخت شویم و دیل کارنگی گفته بهمان کنیم، هر قدر هم بلد شده باشیم که به چیزهای خوب فکر کنیم تا به طرفمان بیایند و اول سال آرزوهایمان را فهرست ِ بلندبالا کنیم و در نظر آوریم و غیره و ذالک، ولی؛ ولی اول و آخرش آویزان شماییم.
دست مان به دامن شماست، چشممان به دست شما، به هوای پیالهٔ آبی که عطش شکن باشد... و هر کس نداند شما که خوب میدانید روزگار، روزگارِ لاجرعهٔ عطش شکن است.
خواستم بگویم ما هنوز یادمان هست که گفتهاید احوال ما فراموشتان نمیشود، هنوز یادمان هست که موی پیشانی این دلِ بی قرار دست شماست، که قرار ِ ما این نبوده و نیست، خواستم بگویم اول و آخرش ماییم و شما، که دعا کنید گیاه ِ سوخته نباشیم... که «ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را».
خواستم بگویم که باغ و بهارِ ما شمائید، فروردین و اردیبهشت ما شمائید، چشم و چراغ ما شمائید، هفت سین ما شمائید، نوروز ما شمائید، که سال ِ نیکوی ما، سالِ با شماست...
خواستم بگویم که «احسن الحال» شمائید، که «حول حالنا» شمائید، هم شمائید که به اجابت نزدیکاید، که «مبارک» شمائید، که «عید» شمائید.
خواستم بگویم که دست ما به دامان شماست همچنان، هنوز... تا همیشه.
دیدگاه تان را بنویسید