سرویس سبک زندگی فردا: شهیده طیبه واعظی دهنوی (۱۳۵۶-۱۳۳۶) از جمله زنان مبارز و انقلابیای بود که در خانوادهای مذهبی پرورش یافت و پس از تحمل مصائب بسیار به دست دژخیمان ساواک به شهادت رسید. در ادامه این مطلب را به نقل از بسیج پرس بخوانید.
مادر شهیده واعظی در کتاب «کفشهای جا مانده از ساحل» میگوید: سال ۱۳۴۲، سال درگیری شدید در قم بود. ما هم ساکن قم بودیم. طیبه شش ساله بود. شعارها و حرفهایی را که در خانه زده میشد میشنید. دور حیاط چرخ میزد و شعار میداد: خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم خمینی خمینی شاه به قربان تو مملکت ولیعهد خاک زیر پای تو من مدام می گفتم: مادر میآیند تو را میکشند. از این حرفها نزن. از ساواک ترس داشتیم. یک بار خورد زمین. صورتش خونی شده بود. رفتم جلو. گفتم: خوبت شد، خونت را ریختی روی زمین. گفت: خدا نکند خون من این جا بریزد. خونم باید برای آقای خمینی بریزد. از همان کودکی عشق آقای خمینی را داشت. پدرش هم روحانی بود و به همین علت ما در جریان مستقیم فعالیتهای سیاسی بودیم. وقتی آقای خمینی را تبعید و دستگیر کردند، هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. با این حال روزه میگرفت. برای خودش ۱۵ روز، روزه قرار داده بود و میگفت ۸ روز برای سلامتی آقای خمینی و ۷ روز برای شما. تمام که میشد دوباره قصد ۱۵ روز، روزه میکرد و میگفت: ۸ روز روزه میگیرم برای سلامتی آقای خمینی و ۷ روز برای سلامتی آقام. آن وقتها مدرسه دخترانه در قم کم بود. مدرسه از
خانه ما خیلی دور بود. هفت سالش که شد برای آموزش قرآن و یادگیری دعا و... اقدام کردیم. قرآن را یاد گرفت و قرائتش کامل شد. وضع مالی ما خوب نبود. البته همه روحانیون زیر فشار بودند. پدرش، نماز و روزه استیجاری میخواند. طیبه هم قالی میبافت. میگفت: مزد قالی بافی روزم را برای جهیزی ام بگذارید و مزد قالی بافی شبم را میخواهم برای آقای خمینی قرار بدهم. نماز مغرب و عشا را که میخواند، می رفت پشت دار قالی و تا ساعت ۱۲ کار میکرد و شب به او چهار تومان میدادند. از این پول به ما هم میداد. هر چه پول به او میدادیم، یک قران و ۱۰ شاهی جمع میکرد و باقی را خرج فقرا میکرد. از آن دخترها نبود که خرج خودش کند.
دیدگاه تان را بنویسید