سرویس سبک زندگی فردا؛ مریم کمالینژاد: یکی از سوالات و دغدغههای جدی دختران دههٔ شصتیِ مجرد این است که آیا ازدواج با مردان مطلقه به صلاح است یا خیر. دههٔ شصتیهای مجرد در حالی که در دههٔ چهارم زندگیشان به سر میبرند، بسیار محتمل است خواستگارانی که تجربهٔ یک زندگی مشترک ناموفق را از سر گذراندهاند، داشته باشند. آیا باید این خواستگاران را بدون هیچ پرسش و پاسخی رد کرد؟ آیا کسانی که زندگی مشترک ناموفق داشتهاند، الزاما در زندگی بعدی نیز دچار مشکل شده و کارشان به طلاق میکشد؟ آیا تمام تقصیرات در ناموفقی و جدایی را به باید به مرد خانواده ربط داد و با این پیشفرض منتظر یک مرد مجرد ماند؟ در ادامه به این سوالها پاسخ میگوییم.
نسخه واحدی وجود ندارد
هیچ نسخه واحدی برای همهٔ افراد وجود ندارد. این مسئلهای است که باید موردی بررسی شود و البته این خاصیت معضلات و مسائل روانشناختی و جامعهشناسی است که هیچ نسخهٔ قطعیای برایشان وجود ندارد. هر مسئله و فرد٬ باید در جایگاه خودش بررسی شود. با این حال زمینههای مشترکی وجود دارد که در ابتدا باید به آنها توجه کرد؛
- ذهنتان را نسبت به مردان مطلقه تلطیف کرده و خودتان از زیر بار عرف غلط بیرون بکشید. مردان مطلقه از مریخ نیامدهاند، آنها زندهاند و حق زندگی دارند. تمام تقصیرات جدایی به گردن آنها نیست. در واقع در هیچ رابطهٔ دوسویه، یک نفر مقصر صددرصد نیست. بنابراین شما خیلی منطقی میتوانید به زندگی با یک مرد مطلقه فکر کنید و نکات مختلف را بسنجید.
- مردان مطلقه تجربهٔ یک زندگی مشترک را دارند، بنابراین تجربهمندتر از یک فرد مجرد محسوب شده و احتمال ساختن یک زندگی موفق در آنها بسیار زیاد است. آنها، خاصه اگر ازدواج اولشان در سن و سال کم رخ داده باشد، پیچ و خمهای روحی یک زن را شناختهاند، قواعد و مختصات زندگی مشترک را درک کرده و در یک چالش جدی به خودشناسی بهتری دست یافتهاند، پختهتر عمل میکنند و میدانند از زندگی چه میخواهند. - اگر دچار اختلال وسواس ذهنی (O.C.D) هستید و یک مسئله کوچک باعث میشود ساعتها به آن فکر کرده و پر و بالش بدهید، باید قبل از چنین ازدواجی حتما این اختلال را به شکل جدی درمان کنید. همچنین اگر فردی بسیار حساس هستید که تحمل این را ندارید که همسرتان قبلا زندگی مشترکی داشته، باید حسابی روی تفکر و حساسیتتان کار کنید.
- فردی که جدایی را تجربه کرده شرایط روحی نرمالی ندارد٬ نیاز به زمانی برای بازیابی دارد. برخی روانشناسها میگویند ۹ ماه زمان لازم است. برخی دیگر میگویند به ازاء هر ۴ سال زندگی مشترک٬ یک سال زمان برای بازیابی نیاز است. البته واضح است که در این مورد هم آدمها با هم متفاوتند و بسته به توان روحی و شرایطشان٬ اوضاع فرق میکند. آنها که توان روحی بیشتری دارند٬ بهتر عمل میکنند. با این حال اگر خواستگاری دارید که زمان کمی از جداییاش میگذرد، باید به این نکته دقت کنید که او هنوز به وضعیت ثبات نرسیده است. گذشت زمان، نسخهٔ درمانی این مسئله است. - افراد -مرد و زن هم ندارد- بعد از جدایی شدیدا دچار احساس تنهایی میشوند و اغلبشان٬ ناخودآگاه دنبال جایگزیناند و سعی میکنند با رابطهٔ تازه٬ درد گذشته را درمان کنند و بسیار محتمل است که اگر در رابطه جدید هم بیگدار به آب زدهاند و تنها برای درمان حس تنهایی، به شما پناه بیاورند، دچار پشیمانی شوند. در واقع چنین افرادی٬ بلاتکلیفانی هستند که به مستِ شمشیر به دست میمانند٬ هر تلوتلویی که میخورند کسی را ناکار میکنند و شما اگر خیلی نزدیک شوید٬ قطعه قطعه میشوید.
- افراد مطلقه تا زمانی که دوره بازیابی را طی نکنند و از پس احساسات منفیِ بعد از جدایی برنیایند دچار خشم، پشیمانی، بلاتکلیفی و احساس گناه هستند. شاید این را در چندین جلسه اول آشنایی متوجه نشوید و او این نکات را انکار کند، بنابراین به نفع هر دو طرف است که خیلی دقت کنید و احساساتی نشوید. - اگر در رابطه و محبت یک مرد مطلقه که دوره بازیابی را طی نکرده گرفتار شدهاید؛ پیشنهاد ما این نیست که درد بریدن و قطع رابطه برای همیشه را تجربه کنید. بلکه بهتر است تلخی چند مدت دوری را به جان بخرید و به هر دو طرف زمانی برای تفکر منطقی و رسیدن به ثبات عاطفی بدهید. دلسوزی و عشق کنترل نشده، ممکن است آسیب دیگری به هر دو طرف وارد کند.
- اگر به مرحله ازدواج رسیدید و زیر یک سقف رفتید بزرگترین توصیهای که میشود کرد این است که به گذشته برنگردید و راجع به آن سوال نپرسید و کنجکاوی نکنید. گفتن جملاتی مثل:«دستپختش بد بود؟» «این حس رو قبلا هم داشتی؟» و ... که پایانی هم برایشان نیست٬ سم چنین زندگیهایی است. الان دیگر وقت سرک کشیدن به گذشته نیست. این زندگی و همسر شماست، پس زندگیتان را بکنید. - اگر فرزندی در زندگی فرد مطلقهای که به خواستگاری شما آمده وجود دارد، مختصات رابطهٔ جدید تغییراتی میکند که بهتر است برای شناخت و کنار آمدن با وضعیت جدید به یک مشاور مراجعه کنید. پذیرفتن یک کودک بیگناه که هیچ نقشی در جدایی والدیناش نداشته، کاری است که باید به خوبی و مهربانی از پس آن برآیید. کودکی که طلاق والدین را دوام آورده نیز در احساسات و تفکرش دچار بحران و مسئله است. در چنین شرایطی هر سه نفر نیاز به درمان، مشاوره و کمک و راهنمایی دارند.
دیدگاه تان را بنویسید